هر طور حساب کنیم نسبت به گذشته، مناسبات سرمایهداری در ایران بسط بیشتری پیدا کرده است اما ما حداکثر آب در هاون میکوبیم؛ باید شکست این هاونها را!
هر طور حساب کنیم نسبت به گذشته، مناسبات سرمایهداری در ایران بسط بیشتری پیدا کرده است اما ما حداکثر آب در هاون میکوبیم؛ باید شکست این هاونها را!
تأملی درباب نتیجه معکوس کنش امنیتی و محافظهکارانه در ساحت رسانه
و جامعه
سال 1388 حکم انتصاب مجدد مهندس عزتالله ضرغامی به
ریاست سازمان صدا وسیما حاوی یک بخش غیرمعمول بود. فقدان تحولات مد نظر در پنج
ساله اول باعث شد تا رهبر انقلاب در پایان حکم مجدد، برای تحول در ابتدای دوره دوم،
با لحنی غیرمتداول و انتقادی، یک اولتیماتوم یکساله را تعیین کنند. بنابود در این
یک سال ریاست سازمان روحیهی غیرتحولخواهانه و محافظهکارانه خود را کنار گذاشته
و دست به کار انجام تحولاتی قابل «اندازهگیری» بشوند. امری که اگر چه هیچگاه در احکام
مجدد از سوی رهبری سابقه نداشت اما رویه ثباتگرای ریاست وقت سازمان این خلافآمد
عاد را اقتضا میکرد. در آن زمان هیچگاه این تصور وجود نداشت روزگاری فرا برسد که
سازمان صداوسیما وضع موجودی غیرقابل قبولتر از این را تجربه کند. حتی وقتی اندکی
پس از انتصاب ریاست بعدی سازمان، مناسباتی باعث استعفای او شد، گمان نمیشد آن سازمان
به چنین روزگار و وضعی برسد.
در مورد عقبماندگی در عدالت و اینکه این عقبماندگی قابل حل و رفع است یا نه، یک مسئله وجود دارد و آن نوع مواجههی ما با این مقوله است. یکی از زمینههایی که تا حدودی این عقبماندگی را تمهید کرده و اگر فکری برای آن نشود حتما تمدید و تشدید خواهد کرد، نوع مواجههای است که ما به لحاظ فکری با این مقوله خواهیم داشت. عقبماندگی در عدالت، محصول عقبماندگی در چگونگی تفکر ما درباره عدالت است. ما در عین آنکه باید برای عقبماندگی در زمینه عدالت کاری کنیم، برای این عقبماندگی فکری درباره عدالت هم باید فکری کنیم.
اشاره
بر اساس دیدگاهی که امام خمینی و دیگر متفکرین اصیل انقلاب اسلامی در تحلیل این پدیده میگشایند، انقلاب اسلامی مولود و مولّد انسانی بدیع است. این دیدگاه، انقلاب اسلامی را در سطح علل، فرایند و نتایج، به پدیده انسان انقلاب اسلامی ارجاع میدهد: هم پیدایش انقلاب اسلامی را محصول انقلابی انسانی میداند و هم مهمترین پیامد و دستاورد انقلاب اسلامی را، انسان انقلاب اسلامی میداند. این هسته اصلی تحلیلی است که امام خمینی همواره درباره انقلاب اسلامی طرح میکنند و به طور مشخص از چند روز مانده به بهمنماه 1357 تا مدتی پس از آن، در طی قریب به چهل سخنرانی آن را میپرورانند. امروز نیز همچنان درک چیستی و کیستی انسان انقلاب اسلامی، یکی از مهمترین مسئلههای فراروی ماست.
متن زیر، چکیدهای است از تشریحها و تبیینهایی که پیش از این کم و بیش در همین وبلاگ پیرامون انسان انقلاب اسلامی (از جمله در این نوشتهها + + + + + + ؛ مطالب با کلمه کلیدی انسان انقلاب اسلامی) منتشر شده است. ویراستی مقدماتی از مانیفستوارهای برای انسان انقلاب اسلامی.
چهلگونه دربارهی چگونگی انسان انقلاب اسلامی
مقدمه
عالم را رازی است که آسمانها و زمین و کوهها از پذیرش آن سر باز زدهاند. انسان حامل این راز است و انسانکامل مصداق و معنای اتم این رازداری. بر این رازداری کسی جز خداوند آگاه نیست؛ که فرمود إنی أعلم مالا تعلمون. در هر عصر و مصر اما انسانهایی هستند که در مسیر تکامل، این راز را برای دیگران بازگو میکنند. رازی که گفتنش هزینه دارد: «در عالم رازی هست که جز به بهای خون فاش نمیشود» اما درک کمال متعیّن را راهی جز پیجویی آن نیست. انسان انقلاب اسلامی همان انسانی است که در ایام ما، هزینه فاش شدن این راز به دوش میکشد. انسان خمینی در دفاعی مقدس و هشتساله و انسان خامنهای در دفاع مقدس و هفتساله، افشای این راز را به اوج میرسانند. از آنجا که در نظر این دو گونه از انسان انقلاب اسلامی، مرگِ در راه خدا نه عدم، که عین وجود و مرتبهی اعلای آن است؛ آنها بیشتر از همه انسانهای زمانهشان «وجود» دارند. با این حال آنچنان که باید دیده نمیشوند: «گمنامی برای شهرتپرستها دردآور است اگرنه، همه اجرها در گمنامی است». متن زیر چهل سعی است به امید آنکه آنچه نادیدنی است، آن بیند.
در حاشیهی دادگاهِ دادخواهانِ شیرازی
خلاصه:
· امام خمینی سه کارکرد عمده را برای بسیج برجسته میکنند: مخالفت با استکبار، مخالفت با پولپرستی و مخالفت با تحجرگرایی و مقدسنمایی.
· در برابر این نگرهی خمینیستی رهیافت محافظهکارانهای وجود دارد که مایل است نقش بسیج را به جریان-سازمانی خدماتی فروبکاهد. خدماتی که در دههی پیشین عبارت بود از اقداماتی همچون کویرزدایی و قطرهچکانی فلج اطفال و البته در شرایط کنونی معادلهای دیگری یافته است.
· برآیند نقشی که ما ایفا کرده و میکنیم، در تمام سالهای این سهدهه، به کدام یک از این دو رهیافت فوق نزدیکتر است. اگر چه تئوریسینهای نقش دوم بسیج بر خلاف دیروز، امروز دیگر به عنوان استوانههای انقلاب ترویج نمیشوند اما مسئله این جاست که ساختاری که دیروز بسیجیان را ذیل رهیافت دوم و از جمله ذیل افراد مذکور قرار میداد، هم امروز هم با تغییرات و برخی جوانگراییهایی! زنده و فعال است.
· اگر دیروز جناح راست و اصولگرایی نام داشت و کویرزدایی و قطرهچکانی را ترویج میکرد و امروز اصولگرایی تحولخواه و نواصولگرایی و غیره نام دارد و میخواهد به بهانه اردوهای جهادی یا دیگر کارهای خوب، حزبالله را از میدان مبارزهی اجتماعی بیرون برده و به حاشیه شهرها بکشاند.
· راه رفتن به اردوی جهادی و ساخت «سرویس بهداشتی در مناطق محروم» را هموار میکند اما نوبت به عدالتخواهی که میرسد منبرها و رسانهبولتنهاشان را آبستن دهها آسیبشناسی و آیندهشناسی و فتنهشناسی میکنند و هر ورز به بهانهای فتوا به احتیاط میمیدهند.
· همواره بر صدر بودهاند بیآنکه بگویند پس دهها سال تریبونداری و میدانداریشان، کجاست رویکردهای ضد تحجر و کجاست ضدیت با مقدسمآبی نیروهای انقلاب؟ کجاست کنشهای ضدپولپرستیمان؟ چه کسانی آرام و بیسر و صدا هویت ما را دزدیدند و ما را به یکسری ظرفیتهای بومی توسعه استحاله کردند؟
· امروز پس از سالها پیروی از احزاب قبیلهی اصولگرایان و رسانههاشان و منبرهاشان، حزبالله را میبینیم که نه فقط از نقش و کارکرد خمینیستی خود بازمانده، بلکه از هویت اصیل خود نیز خلع شده است. نه تنها نمیتواند تاریخ را ورق بزند، بلکه به دلیل همراهی با حزبیها، از کسب موفقیت در سطحیترین تغییرات اجتماعی در انتخاباتها نیز ناتوان است.
· رهیافتی که حزبالله را به مثابه یک پامنبری برای بحثهای عمدتاً فردی-مذهبی میخواسته یا حداکثر یک عنصر اهل اردوی جهادی در حاشیه شهرها میپسندید، جریانی است که دهها هیئت و محفل قرارگاه مذهبی جهادی ایجاد میکند اما به دلیل فقدان اعتقاد راسخ به عدالتخواهی از شکل دادن یک حرکت کوچک عدالتخواهانه در حمایت از حقوق کارگرانِ شلاقخورده و حقوق ناگرفته عاجز است. از حمایت از حقوق معلمان، فقرا و مستضعفان ناتوان است؛ از ساماندهی یک حرکت کوچک در اعتراض به بلایایی که سرمایهداری بر سپردههای مردم در بانکها ایجاد میکند ناتوان است، از حمایت از حقِ مسکن پایمال شده مستضعفین ناتوان است، از تقابل با طبقه مرفه جدید ناتوان است اما پیرامون مسائل «فرهنگی» و «مذهبی» و «تمدنی» و «اردوهای جهادی»، تا بتوانند «جبهه» و «محفل» و «همایش» و «قرارگاه و خیریه» برپا میکنند.
· با این حال گویی اخیراً متوجه شدهاند که این حرکتها چون فارغ از درگیری با ظلم است، جذابیت چندانی برای فطرت خمینیستهای جوان ندارد. متوجه شدهاند رویهی کنونی ناکارآمدیشان، تجویزهای آنها در عرصههای اجتماعی را بیشتر از پیش ناکارآمد میسازد و اگر دیروز مردم را از دست دادند، امروز در حال از دست دادن حزبالله هستند.
· در برابر این خودآگاهی البته ابزارهای تعریف شدهای دارند؛ بخشی از ابزارها همان برچسبهای عدالتخوار، عدالتباز، خوارج، فتنه آینده، عدالتخواهی مارکسیستی، عدالتخواهی حجتیهای، عدالتخواهی نقنقو است که در ماههای اخیر مطرح کردهاند. بخش مهمتر ابزارشان اما اتفاقی است که در 25 مهرماه در شیراز خواهد افتاد.
متن کامل در ادامه مطلب
جریانهای سیاسی عمده در ایرانِ امروز در دو سطح نگرشها و کنشگرها، امنیتبنیان هستند. امنیت البته عنصری نیست که اصل یا اهمیت آن مورد تردید باشد؛ آنچه هست تفوق و تعدی استلزامات امر امنیتی به میدان امر اجتماعی است. تفوقی که به وضوح ثباتگرایی و انسداد تغییر را دامن میزند. در سایهی همین نگرش امنیتی است که ما، نیروهای اجتماعی معطوف به انقلاب اسلامی، بیشتر به تهدیدهای عرصهی سیاسی متوجهیم و از «تحدید»های این حوزه غافلیم: به تهدیداتی میاندیشیم که متوجه ثبات در عرصه سیاست است و از تحدیداتی که تغییر در میدان سیاست را نحیف و مسدود میکند، به کلی فارغیم. این یادداشت در ادامه میکوشد با تمرکز بر مصداق ملموس انتخابات، تحدیدِ تغییرِ سیاسی را با سه محور-استدلالِ «تهیشدن انتخابات از امر مدنی»، «خصوصیسازی انتخابات» و «حرفهای شدن انتخابات» توضیح دهد. در ادامه نیز در پی آن است که طرحی اولیه از «چه باید کرد؟» در این باره را دنبال نماید. برای آغاز از تجربه زیستهای شروع میکنیم که به احتمال زیاد، بسیاری از ما کم و بیش در آن مشترکیم.
خلاصه یادداشت:
خلاصه:سیاستورزی بسط تکنوکراتیسم به عرصهی امر انسانی و سیاسی است. سیاستورزی زایشگاه و زیستگاه سوداگران حرفهای قدرت است؛ سیاستورزانی که جز تاکتیکهای سیاسی چیزی بلد نیستند و جز راههای کسب قدرت به چیز دیگری نمیاندیشند. گذشته را نمیدانم اما بیشتر از پنجاه سال است که مردم در حال مدیریت کردن سیاستورزان حرفهایِ نشسته در اتاقهای فکر هستند. چه اصراری هست باز هم امتحان کنند؟ سیاستورزی قوام روششناختی محافظهکاری است.
«محافظهکاران
سنتزده» و «محافظه کاران تجددزده» اگر چه به ظاهر با هم در تعارضند و همواره میخواهند
از هم پیش بگیرند کنند اما به غایت به هم شبیه هستند؛ فقط سعی میکنند با نسبت دادن
نقاط مشترک شان به رقیب، به دیگران بباورانند با هم فرق میکنند؛ اما چه فرقی میکنند؟
بازتولید «اسلام سرمایهداری» در ایران امروز
تعاطی «منورالفکری محافظهکار» و«محافظهکاری سنتزده»
منتشر شده در مجله خردنامه شماره 172
چندی پیش در مجلهای که با سیاستگذاری سیدجوادطباطبایی و سردبیری
عضو ارشد حزب کارگزاران سازندگی منتشر میشود، مطلبی به چاپ رسید با عنوان
«بورژوازی در حجاز». ادعای این مطلب و یکی- دو متن مرتبط دیگر با آن، حول این
گزاره کلیدی چرخ میزد: «در حوزه سیاست گذاری اقتصادی پیامبر اسلام[ص] یک
کاپیتالیست رادیکال است».[1]
فارغ از پرداختن به این متن و ادعاهایش، فرامتنِ این نوشته به مثابه یک نشانه،
حکایتگر وضعیت کنونی تفکر به طور عام و وضعیت یک جریان فکری پرنفوذ در مناصب
قدرت و مناسبات آن، به طور خاص است. پرسشهای اصلی این نوشته این است که این جریان
فکریای که پیامبراکرم(ص) را کاپیتالیست می خواند، در حال حاضر در چه وضعیتی قرار
داد؟ این جریان فکری چه میگوید؟ و در تداوم کدام تاریخ و تطورات به شرایط کنونی
رسیده است؟
تعاطی «منورالفکری محافظهکار» و«محافظهکاری سنتزده»
در شماره اخیر مجله خردنامه، به بهانهی مطلبی از مجلهی سیاستنامه، سعی کردهام تأملی مقدماتی داشته باشم پیرامون «اسلام سرمایهداری»؛ این مطلب در صفحات 40 تا 49، از شماره 172 این مجله منتشر شده است.
اسلام سرمایهداری از مهمترین مضامینی است که امام خمینی در شورش معرفتی سال آخرشان، در تئوری اسلام ناب-اسلام آمریکایی مورد نقد قرار میدهند. با این همه، به دلایلی که کم و بیش روشن است، هشدارهای امام خمینی دربارهی این «غیر» مهم گفتمان انقلاب اسلامی به ورطهی فراموشی سپرده میشود.
«تغییر بنیادینِ انقلابگریانه» یا «تغییر عقیمِ محافظهکارانه»
انقلابیگری در ذات خود تغییرگرایی را به همراه دارد. در مقابل و در ذهن و زبان محافظهکاران، این تثبیت وضع موجود است که بر تغییر آن تفوق دارد. این تفوق البته به این معنی نیست که محافظهکاران هیچ تغییری را برنمیتابد. سطحی از تغییر نه فقط قابل انکار نیست که ضرورت زندگی اجتماعی است. موضع دقیق محافظهکاران «تفوق ثبات بر تغییر» است. آنچه محافظهکاری با آن مخالف است تغییر «بنیادین» است، نه هرگونه تغییری. همچنین این احتمال وجود دارد محافظهکاری به تغییری دل ببندد که در راستای کسب قدرت باشد: محافظهکاران همواره همهچیز را در حال از دست رفتن تصور میکنند؛ این بدان معناست که باید به قدرت و اقتدار کلان دست یابند تا مانع این امر شوند.
انقلابیگری اما در پی نیل به وضع مطلوب است و به این واسطه و به نحوی ثانوی به عبور از وضع موجود میاندیشد. عبور از وضع موجود هم فقط عبور از رییسجمهور نیست. قبیلهگرایان سیاسی و قبایل اصولگرا و اصلاحطلبِ درون آن، بخشی از وضع موجود هستند نه آلترناتیو آن. عبور از یک قبیله به سمت قبیلهای دیگر نه آنقدر مهم و شورانگیز است که مطلوب باشد و نه حتی با اندک اطلاعی از وضع موجود ممکن خواهد بود. ما در پی آنیم که از کلیت وضع موجود عبور کنیم؛ نه این که با گفتنِ «مردم از دستهبندیهای رایج خسته شدهاند»، دستهبندیهای غیررایجی ایجاد کنیم که دستهبندیهای رایج را نجات داده و بازتولید کند. سیطرهی محافظهکاران تجددمآب از یکسو و تصلب محافظهکاران سنتمآب از سوی دیگر، امکان عملی تغییر در عرصهی سیاسی را عمیقاً تحدید ساخته است اما شکستن این محدودیتها برای فرزندان انقلاب، به حول و قوه الاهی کار دشواری نخواهد بود.
اندیشیدن دربارهی مفاهیم و پروژهی عدالتخواهی بخشی از کوشش عمومی برای اقامهی قسط است و این کوشش وقتی ممکن میشود که در بطن و متن یک حرکت عمومی باشد. ما امروز برای تداوم عدالتخواهیمان نیازمند بازاندیشی در پروژهی عدالت خواهی هستیم.
بحثی که در ادامه پیرامون عدالت خواهی و محافظهکاری خواهیم داشت میتواند از مصادیق این بازاندیشی باشد.
* خلاصه
بحث ارائه شده در نشست جنبش عدالتخواه دانشجویی- مشهد مقدس بهمن 1395
جزوه PDF دریافت
حجم: 1.8 مگابایت