بایگانی نوشتههایم در شبکههای اجتماعی
بایگانی نوشتههایم در شبکههای اجتماعی
بایگانی نوشتههایم در شبکههای اجتماعی
1. اعتراض که معادل protest است، نوعی فریاد است در واکنش به یک اقدام نامطلوب ولی آنچه در تحصن هفت تپه اتفاق افتاد نوعی التماس بود برای پرداخت حقوق. این تفاوت زیادی با جنبشهای اعتراضی دارد. به نظرتان اینگونه از مطالبه گری التماس گونه حداقلی میتواند موجب باز شدن راه مشارکت جدید باشد؟
اعتصاب #هفت_تپه مدرسه نبود؛
یک کلاس جبرانی بود به عنوان واکنش طبیعی عقبماندگیها در مدیریت و مسئله #عدالت!
آیا یک نظام آموزشی با کلاس جبرانی در رشد و پیشرفت موفق خواهد شد؟ یا باید برای تئوریزه کردن مطالبه گری دنبال ایده آل دیگری باشیم؟!
جنبشهای اعتراضی و به عبارت دقیق تر ناجنبش ها به ویژه اعتراضات صنفی که امروز خود را به عنوان نوع جدید کنشگری اجتماعی در ایران نشان داده اند، اگر چه سیاسیون و مدیران را وادار به دیدن چیزهایی میکند که عمداً یا سهواً نمیبینند و در عمل راه دیگری برای این وادارکردن وجود نداشته، اما تثبیت کننده یک روال معیوب هستند. روالی که در آن، همه عادت میکنند مطالبات را با اعتراض خیابانی وصول کنند. همه یعنی مردم، مدیران، سیاسیون...
کنش اعتراضی خیابانی مشابه ۷۰ روز اعتصاب کارگران هفت تپه یک راه حل اورژانسی است نه کشف و تجویز راه درمان!
چند نکته در باب عدالتخواهی و مطالبهگری در موضوعاتی نظیر #هفت_تپه :
۱- ارتباط مجلس با بدنهی کنشگران اجتماعی برای شناخت و لمس مشکلات و سیاستگذاریهای کلان برای رفع ساختاری عوامل فساد و ناعدالتی ضروریاست اما نباید به رویهای برای حل مورد به مورد مشکلات تبدیل شود. اینکه حل مشکل کارگران یک شرکت، کارویژهی نمایندگان مجلس میشود، از لحاظ انسانی و وجدانی قابل قبول اما از لحاظ ساختاری و حاکمیتی ضعف بزرگی است. اینکه بخشی از حاکمیت وظیفه خود را انجام ندهد و بخش دیگر به ناچار آن را گردن بگیرد، صرفا برای شرایط اضطراری قابل تجویز است.
۲- عدالت اجتماعی از طریق تشکیلات ساختاری محقق میشود، نه از طریق ضریب دادن به کنشهای اعتراضی ضدساختاری. تنها توجیهی که میتواند عدالتخواهان را پشتیبان حرکتهای اعتراضی خیابانی قرار دهد، فقدان بسترهای ساختاری عدالتگستری اجتماعی است. همان توجیهی که اضطرار را مجوز اکل میت میکند. در ماجرای هفت تپه اعتراض تنها راه پیش رو بود.
گزیده یادداشت:
🔻ما اکنون در زمانهای شرکت میکنیم که دو گونه از کنشگری و مشارکت اجتماعی در آن قابل شناسایی است. مشارکت کلاسیک که در چارچوب انتخابات، احزاب و نهادهای مدنی و خیریه انجام میشود و مشارکت جدید در قالب حرکتهای شهروندی و جنبشهای اعتراضی.
🔻به مورد هفت تپه بازگردیم؛ از یک موضع کاملاً همسو با انقلاب اسلامی نگاه کنیم: آیا تأثیر مثبت و سازنده اعتراض هفت تپه بر بهبود شرایط اجتماعی و تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی، از مشارکتهای متداول و کنشهای احزاب رسمی کمتر است؟
🔻گونهای جدید از مشارکت اجتماعی متولد شده است اما احزاب تلاش میکنند حاکمیت را متقاعد کنند همچنان مشارکت اجتماعی و سیاسی را به نحو کلاسیک بفهمد و به رسمیت بشناسد.
🔻این جنبشها در مقایسه با حرکتهای معمولِ ذیل جناحهای رسمی، از قدرت بسیج کنندگی فوقالعاده بیشتری بر خوردارند. کنشگران این حرکتها از انگیزههای به مراتب قویتر برخودارند.
🔻ساخت کنش در این جنبشهای اعتراضی هرگز شباهتی با سازوکارهای کنشگری احزاب یا سازمانهای مدنی ندارد. آنها به معنای متداول جنبش نیستند. رسانه رسمی، مانیفست یا بیانیه، کادر و شورای مرکزی و رهبر یا چهره شاخص ندارند اما توانایی فوقالعادهای در تعیین دستور کار احزاب رسمی و ملی و همچنین نهادهای حاکمیتی دارند.
🔻در ماجرای اعتراض هفت تپه این حرکت اعتراضی در شهر شوش توانست نمایندگانی را در پایتخت درگیر مسئلههای خود کند که چند ماه قبل بدون هیچگونه ایده یا برنامه خاصی در این زمینهها در رقابتهای انتخاباتی شرکت کرده بودند. کارگران هفت تپه توانستند حمایت کسانی را جلب کنند که در جریان فعالیتهای متداول حزبیِ خود هیچ تعهدی برای حمایت از حقوق مدنی و کنشگری طبقات فرودست ابراز نکردهاند؛ هیچگاه از به رسمیت شناخته شدن حرکتهای اعتراضی سخنی به میان نیاورده و به نابرابریهای حاصل از خصوصیسازی هیچ اشارهای نداشته و حتی از بیان گفتارهایی کلان درباره عدالت و نابرابری هم صرف نظر کرده بودند.
🔻این جنبشها یک پاسخ کاملاً ابتکاری به مسئله مرکز- پیرامون پیش کشیده و مسیر طرح مسئله را به کلی معکوس کردهاند: آنچه در مرکز مسئله احزاب و بازیگران رسمی میدان سیاسی است در پیرامون بازتولید نمیشود؛ بلکه آنچه برای کارگران شوش مسئله است، دستور کار مرکز را تعیین میکند. هفتاد روز هفت تپه یک مدرسه است برای آموختن کنشگری اجتماعی در ایرانِ آینده.
متن کامل یادداشت در ادامه مطلب
حجت الاسلام مجتبی نامخواه جامعه شناس و پژوهشگر انقلاب اسلامی در گفتگو با نسیم آنلاین اتفاقات اخیر را از منظر جامعه شناختی مورد بررسی قرار داد و گفت: واقعا جای تعجب دارد در میانه میدانی که می تواند به نابرابری اجتماعی ضربه جدی وارد کند و عقب ماندگی ما را در عدالت عمیق تر کند، در میانه میدانی که می بینیم اعتراض اجتماعی، این مهم ترین امکان جامعه برای تعالی و تقدس چگونه به یکی از دو محاق نظم گرایی و آنارشیسم فرو می غلطتد، باز هم مسئله غالب در میان ما حزب اللهی ها فهم اصل این رویداد و میدان نیست.
در حاشیه چهارمین تجمع چند وقت اخیر علیه خصوصیسازیها
روز گذشته برای چهارمین مرتبه طی چند ماه اخیر، جمعی از جوانان انقلابی در اعتراض به روند خصوصیسازیها تجمع کردند. حالا وزارت اقتصاد و امور دارایی، سازمان خصوصیسازی، دولت و قوه قضاییه؛ اگر نگوییم صدای اعتراض علیه خصوصیسازیها را شنیدهاند. به علاوه طی کمتر از سه ماه اخیر دو بار در عالیترین سطح کشور، رهبر انقلاب در سخنرانیهایی عمومی و در دیدار با جوانان، حرکتهای اعتراضی علیه خصوصیسازی را تایید کرده (1/3/1398) و به تصریح از مخالفت خود با خصوصیسازیها سخن گفته و تأکید کردهاند که ایشان نیز منتقد و بلکه «مهمترین منتقد عملکردها» در زمینه خصوصیسازی هستند. (16/5/1398) با این همه خصوصیسازیها، با روندی کم و بیش مشابه گذشته ادامه دارد و متوقف نمیشود.
مسئله چیست؟
در حاشیه یک مستند خوب: «زمستان یورت»
گزیده:
ماجرای فیل در خانهی تاریخ مثنوی مولوی را کم و بیش شنیدهایم: «پیل اندر خانه تاریک بود». ظاهر ماجرا این است که کوهی از مسئلههای کاگران در خانهای تاریک محبوس شده است. واقع ماجرا اما این است این دیگران هستند که در اتاقی تاریک محبوس شدهاند. مسئله، مسئلههای کارگران نیست. این دیگران و بیتوجهیها است که مسئله اصلی است. مسئله، بیمسئله بودن دیگران است. مسائل کارگران محبوس شده باشد یا دیگران البته تفاوت چندانی نمیکند. فیل عظیمالجثه است و قدرت تخریب بالایی دارد. علاوه بر آن؛ سر چشمه شاید گرفتن به بیل؛ چو پر شد نشاید گذشتن به پیل.
گزیده:
نگذاریم اراذلِ اهلِ اغتشاش از اصحاب اهل اعتراض به عنوان سپر انسانی استفاده کنند. اگر این تفکیک تحلیلی و سپس اجتماعی انجام شود، به زودی و به راحتی یک نیمروز، دیگر بنسلمان و ترامپ، موضوعی برای توییت نخواهند نداشت.
همان جوانان مؤمنی که بنسلمان و ترامپ را بی داعش کرد، بی توییت هم خواهد کرد. نمادِ این نسل از انسانهای انقلاب اسلامی، حجتِ شهید، محسن حججی است که در وصیتنامهاش نوشت: «من به یقین رسیدم که امام خامنه ای نائب بر حق امام زمان است»: «هزاران دست از اینجا نیش خورد و هر که میخواهد/ بیاید، دست خود را در این کندو بچرخاند».
موسایِ از نیل گذشته هم که باشی، آزمونِ اعتمادِ به خضر را در پیش داری. «پس دم فروبسته مَپُرسیم چه بر جا ماندست/ همچنانت عَلَمی هست که برجا مانده است». چه خوب میدانی فراهم آمده برای آزمونِ یقینِ انسانهایِ خامنهای. انسان خامنهای برای بالندگیِ هستی و هویت خود در انتظار غیریت و ضدیت با فتنههایی است که از گور بنسلمانها بر میخیزد: داعش باشد یا دیگران؛ سامرا باشد یا «غزّه، حلب، تهران، چه فرقی میکند»؟
متن کامل در ادامه مطلب
در یک سال اخیر در نقاط مختلفی از کشور، حرکتهایی اعتراضی از سوی سپردهگذاران برخی بانکها و موسسات اعتباری صورت پذیرفته است. اگرچه هیچ آمار قابلاستنادی از این تجمعها وجود ندارد و امکان به دست آوردن چنین آماری هم نیست، اما به احتمال زیاد این اعتراضها از نظرهای گوناگونی همچون فراوانی، کمیت و پایداری از مهمترین حرکتهای اعتراضی یک سال اخیر در کشور بودهاند. بهرغم اینکه مسئولان امر با تندترین تعابیر سعی میکردند سپردهگذاران را «طمعکار» خوانده و تجمعها را سازماندهیشده و غیرواقعی بدانند؛ اگرچه مسئولان کوشیدند سپردهگذاران را به لحاظ حقوقی مقصر دانسته و به لحاظ اجتماعی طرد کنند؛ با وجود اینکه رسانههای رسمی و همچنین کنشگران و تحلیلگران اجتماعی این حرکتها را نادیده گرفته یا انکار کردهاند؛ واقعیت اما این است که ما با نمونههایی کاملا ویژه از یک گونه جدید از حرکتهای اجتماعی مواجهیم: با نسل جدیدی از اعتراضها که میتواند جرقهای باشد برای درک نسلی جدید از جنبشهای اجتماعی. تجمع سپردهگذاران اگرچه از «اعتراضهای پراکنده» و «شخصیصنفی» آغاز میشود اما اگر دقیقتر شویم گونهای بدیع از اعتراضها و حتی جنبشهای «اجتماعی» را میبینیم که متولد شده و احتمالا بتوانند ادامه داشته باشند. این یادداشت میکوشد ابعادی از این پدیده را تا حدودی تشریح کند.