بیماری و مرگ و آگاهی
در ایام اخیر و به اقتضای این بیماری همهگیر، از منظرهای مختلف درباره مسائل آن جستجو کرده و برخی نتایج اولیه آن را، به امید نقد و تکمیل، در فضای مجازی به اشتراک گذاشتم. متن زیر چهار فرستهای است که از منظر مرگآگاهی به این مسئله توجه کرده، میکوشد طرحی از بحث در این حوزه را پیش بکشد و پیش از این در صفحه اینستاگرامم منتشر شده است.
مرگ، عشق، زندگی
در حاشیه جهاد در غسالخانه
🔽 معنای زندگی بسته به این است که چه تصویر و تفسیری از مرگ داریم.
همبستگی میان «معنای زندگی» و «چیستی مرگ» به آن اندازه است که تطور درک انسانها از مرگ، ادوار زندگی اجتماعی و تمدنی انسان را رقم میزند. چه آنکه رنسانس اعراض از مرگاندیشی سقراطی بود.
🔽 در تحلیلهایی پردامنه، امام خمینی به ما نشان میدهد که چگونه شهادتخواهی و «عشق به موت» انسان دیگری را در زمین تاریخی و جهان اجتماعی ما خلق کرد: انسان انقلاب اسلامی مولود و مولد تطور معنای مرگ بود.
🔽 انسان انقلاب اسلامی در تجربهزیسته خود با مرگ زندگی میکرد و برای او مردن همان زندگی بود. این معنا از مرگ، زندگی دیگری را برای جامعه ایرانی رقم زد و به او این امکان را داد تا تاریخ خود را ایجاد کند؛ جامعه خود را بسازد و در جنگی مستمر بایستد.
شهید نماینده جامعه بود برای مواجهه با مرگ. در این مواجهه شهید برای جامعه معانی و گونههای جدیدی از زندگی به بشارت میآورد. در عالم رازی است که جز با خون افشا نمیشود و شهید جان خود را هزینه را میدهد تا آن راز را برای دیگران افشا کند. .
🔽 کسانی که میمیرند با مرگ مواجه نمیشوند. تجربه مواجهه با مرگ برای کسانی ممکن میشود که از حجاب هراس از مرگ رها شده و زندگیشان در دامنه آتشفشانِ مرگ بنا کنند. چه چیزی به انسان امکان رفتن به مرگ و تجربه مواجهه با آن را میدهد؟ مرگ کوچک. به تعبیر ابنعربی عشق «موت الاصغر» است و تنها مرگ کوچک است که میتواند امکان مواجهه با مرگ بزرگ را فراهم آورد.
🔽 تا پیش از این همه تجربههای انسان انقلاب در «مواجهه با مرگ در جنگ» بود؛ «مواجهه با مرگ در جامعه» اما تجربه جدیدی است. نیروهای جهادیای که در بیمارستانها و غسالخانهها در حال تلاشند، مبشران و راویان معنای جدیدی از زندگی هستند. آنها پیشقراولان جامعه در مواجهه با مرگ هستند؛ مواجههای که مآلاً معنای زندگی ما را دگرگون خواهد کرد و دوران جدیدی را پیش روی ما خواهد گشود.
🔻یک چندی است استوریها و پستهای یک بانوی طلبه از مواجهه با مرگ را مرور میکنم؛ تقریبا اطمینان دارم که ما وارد جهان جدیدی شدهایم؛ در زندگی پیشینمان قهرمان که بود و کجا بود؟ مگر «زن» و «قهرمان« و «غسالخانه» کلماتی بیگانه به نظر نمیرسیدند؟ در جهان جدید اما قهرمان، زنی است در غسالخانه
https://www.instagram.com/p/B-RwtRdpVTZ/
درباره چیستی یاریگران در غسالخانه
🔽 قبلتر درباره یاری داوطلبانه در غسالخانه، نوشته بودم؛ این که تجربه جدیدی در کنشگری جهادی است و به ما فرصت «تجربه ی مواجهه با مرگ در جامعه» میدهد. این مواجهه جدید با مرگ، معانی جدیدی از زندگی را و خلق میکند و باقی حرفها. اما از زاویه دیگری هم میشود به ماجرا نگاه کرد و پرسش دیگری نیز میشود پرسید. فارغ از تحلیل گونه جدید از کنشِ یاریگرانه و پیامدهای آن، میتوان از چیستی کنشگران پرسید: "یاریگرانی که با مرگ مواجه میشوند چیستند؟" در اینجا به طور مشخص چیستی آنها مقصود هست، نه کیستی آنها. در پرسش از کیستی، از هویت می پرسیم و چیستی در جامعه حرف مرادمان است. پرسش از چیستی اما یک پرسش فلسفی و وجودشناختی و پرسش از چیستی در جهان و هستی است.
🔽 این پرسش را مدتها در ذهن داشتم بیآنکه پاسخی برای آن بیابم؛ تا اینکه مصاحبهای خواندم از کسی که مادرش را در جریان این بیماری همهگیر از دست داده بود. در آن مصاحبه از آرامشی میگفت که به واسطه دفن محترمانه مادرش به دست آورده بود. با خواندن این مصاحبه متوجه شدم در شرایط محدودیت کنونی آیینهای سوگواری، این غسالی و تدفین داوطلبانه اهمیتی زیادی دارد. اهمیتی که تا پیش از این چندان به آن توجه نداشتم. بگذریم. مصاحبه شونده در بخشی از مصاحبهاش، با لهجهای مشتی، گویی به آن پرسش فلسفی پیرامون چیستی "کنشگرانِ در برابر مرگ"، پاسخ داده بود: «خیلی وجود دارند».
🔽 در حکمت صدرایی وجود امری مشکک است. قضیه صفر و یکی نیست. این چنین نیست که چیزی یا موجود باشد یا معدوم؛ انسانها وجود دارند اما با کسب مراتبی از کمال، بیش از قبل وجود خواهند داشت. عدم، وجود ندارد و انسان برای فهم مراتب وجود است که عدم را تصویر میکند. مرگ عدم نسبی است و مواجهه با آن به انسان درک دیگری از وجود و مراتب آن میدهد. مواجهه با عدم برای درک مراتب وجود صروری است و مواجهه با مرگ به انسان این امکان را میدهد که تشکیکی بودن وجود خود را به نحوی انضمامی ادراک کند؛ و این خودآگاهی بر وجود انسان میافزاید ... بی خیال، بماند؛ همان «#خیلی_وجود_دارند» بهتر بود.
* پ.ن: طبق آمار رسمی 5095 طلبه، داوطلب کار غسل و کفن و دفن متوفیان کرونا را انجام میدهند.
چند عکس و فیلم و بخش هایی از مصاحبه را در تصاویر گذاشتم.
.https://www.instagram.com/p/B-oakWsJ2Zp/
مرگ، عشق، زندگی(۲)
پیشتر هم اشاره کردم، به نظرم برای درک این روزهای عجیبی که طی می کنیم اندیشیدن درباره مفاهیمی چون #مرگ، #زندگی و #عشق ضروری است.
و #گاه_ناچیزی_مرگ دقیقا رمانی است حول محور این مضامین. جمع روایت و شناخت و عرفان.
کتاب به ما این امکان را می دهد که ضمن یک روایت جذاب، عاشقانه، تاریخی و پر از تعلیق با میراث عرفانی و با ابن عربی از نزدیک مواجه شویم.
گاه ناچیزی مرگ بیشتر از داستان واره های فلسفی ای که سی چهل سال پیش بیشتر رایج بود، با میراث عرفانی آشنامان می کند بی آن که اندک چیزی از رمان بودن کم داشته باشد یا ملال آور شود.
ترجمه کتاب هم واقعا خوب است.
دو جمله از کتاب را انتخاب کردم درباره #زندگی [اجتماعی] و #مرگ. اولی ص ۳۴ در متن رمان است و دومی ص ۵۰۲ در مؤخره.
https://www.instagram.com/p/B-W-mXJJ8vQ/
🔽 این روزها این بیماری همه گیر آدم را می کشاند به فکر کردن به زوایای مرگ، زندگی و عشق(دو پست قبل را نگاهی بیاندازید). کتاب #گاه_ناچیزی_مرگ کمک کرد این زوایا را یک بار از منظر عرفان مرور کنم؛ اما طعم تصوف کتاب مرا بُرد به پاکستان.
🔽 سال گذشته به دعوت یک موسسه پژوهش های اسلامی و به ابتکار و همراهی چند مجموعه مردمی از ایران، برای سفری علمی و فرهنگی به چند شهر پاکستان سری زدم.
🔽 کم و بیش از نزدیک و به گفتگو، از احوال برخی گروه های صوفی در ایران خبر داشتم اما پاکستان و آن چه در آن جا می دیدم برایم باور کردنی نبود. همه آن چه درباره تصوف خوانده بودم را آن جا در هیئت یک چگونگی زندگی اجتماعی می شد دید. در آن جا تصوف یک گروه و اقلیت نبود، اکثریت بود و یک نحوه سلوک شخصی و اجتماعی را سامان داده بود. مفاهیم صوفیانه در آن جا امتداد خود را در نظام منزلت اجتماعی، آداب، آیین، پوشش و موسیقی بازتولید کرده بودند.
🔽 موسسه میزبان ما وابسته بود به مزار سلطان باهو از بزرگان صوفیه در آن جا. در پایان سفر کتابی از آثارش را به ما هدیه دادند. اصل کتاب به فارسی بود ولی برای مخاطب پاکستان امروز به اردو ترجمه شده بود.
🔽 فکر کردن به مرگ و زندگی و عشق، کشاندم به گاه ناچیزی مرگ و از آن جا به ادبیات تصوف و از ادبیات تصوف به آن کتاب سلطان باهو که اسمش عین الفقر بود. قبل تر تورقی کرده بودم، این بار اما کمی دقیق تر.
🔽 یک جمله اش خیلی به دلم نشست؛ برای تحلیل یاریگری در غسالخانه و بیمارستان، برای درک کنشگران جهادی راهگشا بود، دلم نیامد به اشتراک نگذارم:
"روایت عشق بیگانگی از جهان است، دانی عاشق طالب مرگ جان است."
https://www.instagram.com/p/B-W_2rcpJkG/