در حاشیهی دادگاهِ دادخواهانِ شیرازی
خلاصه:
·
امام خمینی سه کارکرد عمده را برای بسیج
برجسته میکنند: مخالفت با استکبار، مخالفت با پولپرستی و مخالفت با تحجرگرایی و
مقدسنمایی.
·
در برابر این
نگرهی خمینیستی رهیافت محافظهکارانهای وجود دارد که مایل است نقش بسیج را
به جریان-سازمانی خدماتی فروبکاهد. خدماتی که در دههی پیشین عبارت بود از
اقداماتی همچون کویرزدایی و قطرهچکانی فلج اطفال و البته در شرایط کنونی معادلهای
دیگری یافته است.
·
برآیند نقشی که ما ایفا کرده و میکنیم،
در تمام سالهای این سهدهه، به کدام یک از این دو رهیافت فوق نزدیکتر است. اگر
چه تئوریسینهای نقش دوم بسیج بر خلاف دیروز، امروز دیگر به عنوان استوانههای
انقلاب ترویج نمیشوند اما مسئله این جاست که ساختاری که دیروز بسیجیان را ذیل رهیافت
دوم و از جمله ذیل افراد مذکور قرار میداد،
هم امروز هم با تغییرات و برخی جوانگراییهایی! زنده و فعال است.
·
اگر دیروز جناح راست و اصولگرایی نام داشت
و کویرزدایی و قطرهچکانی را ترویج میکرد و امروز اصولگرایی تحولخواه و نواصولگرایی
و غیره نام دارد و میخواهد به بهانه اردوهای جهادی یا دیگر کارهای خوب، حزبالله را
از میدان مبارزهی اجتماعی بیرون برده و به حاشیه شهرها بکشاند.
·
راه رفتن به اردوی جهادی و ساخت «سرویس
بهداشتی در مناطق محروم» را هموار میکند اما نوبت به عدالتخواهی که میرسد
منبرها و رسانهبولتنهاشان را آبستن دهها آسیبشناسی و آیندهشناسی و فتنهشناسی
میکنند و هر ورز به بهانهای فتوا به احتیاط میمیدهند.
·
همواره بر صدر بودهاند بیآنکه بگویند پس دهها سال تریبونداری و میدانداریشان،
کجاست رویکردهای ضد تحجر و کجاست ضدیت با مقدسمآبی نیروهای انقلاب؟ کجاست کنشهای
ضدپولپرستیمان؟ چه کسانی آرام و بیسر و صدا هویت ما را دزدیدند و ما را به یکسری
ظرفیتهای بومی توسعه استحاله کردند؟
·
امروز پس از سالها پیروی از احزاب قبیلهی
اصولگرایان و رسانههاشان و منبرهاشان، حزبالله را میبینیم که نه فقط از نقش و
کارکرد خمینیستی خود بازمانده، بلکه از هویت اصیل خود نیز خلع شده است. نه تنها نمیتواند
تاریخ را ورق بزند، بلکه به دلیل همراهی با حزبیها، از کسب موفقیت در سطحیترین
تغییرات اجتماعی در انتخاباتها نیز ناتوان است.
·
رهیافتی که حزبالله را به مثابه یک
پامنبری برای بحثهای عمدتاً فردی-مذهبی میخواسته یا حداکثر یک عنصر اهل اردوی
جهادی در حاشیه شهرها میپسندید، جریانی است که دهها هیئت و محفل قرارگاه مذهبی
جهادی ایجاد میکند اما به دلیل فقدان اعتقاد راسخ به عدالتخواهی از شکل دادن یک حرکت کوچک عدالتخواهانه
در حمایت از حقوق کارگرانِ شلاقخورده و حقوق ناگرفته عاجز است. از حمایت از حقوق
معلمان، فقرا و مستضعفان ناتوان است؛ از ساماندهی یک حرکت کوچک در اعتراض به بلایایی
که سرمایهداری بر سپردههای مردم در بانکها ایجاد میکند ناتوان است، از حمایت
از حقِ مسکن پایمال شده مستضعفین ناتوان است، از تقابل با طبقه مرفه جدید ناتوان
است اما پیرامون مسائل «فرهنگی» و «مذهبی» و «تمدنی» و «اردوهای جهادی»، تا
بتوانند «جبهه» و «محفل» و «همایش» و «قرارگاه و خیریه» برپا میکنند.
·
با این حال گویی اخیراً متوجه شدهاند که
این حرکتها چون فارغ از درگیری با ظلم است، جذابیت چندانی برای فطرت خمینیستهای
جوان ندارد. متوجه شدهاند رویهی کنونی ناکارآمدیشان، تجویزهای آنها در عرصههای
اجتماعی را بیشتر از پیش ناکارآمد میسازد و اگر دیروز مردم را از دست دادند،
امروز در حال از دست دادن حزبالله هستند.
·
در برابر این خودآگاهی البته ابزارهای
تعریف شدهای دارند؛ بخشی از ابزارها همان برچسبهای عدالتخوار، عدالتباز، خوارج، فتنه آینده، عدالتخواهی
مارکسیستی، عدالتخواهی حجتیهای، عدالتخواهی نقنقو است که در ماههای اخیر مطرح
کردهاند. بخش مهمتر ابزارشان اما اتفاقی است که در 25 مهرماه در شیراز خواهد
افتاد.
متن کامل در ادامه مطلب