سکولاریزاسیون از مسیر کاپیتالیزاسیون*
نیروی پیشران نظری فرایند کاپبتالیزاسیون روشنفکران عرفی و محافظهکار و یا منورافکران متأخر هستند. نقش روشنفکران دینی در دوهی پیشین در چارچوب اصلاحدینی، پروتستانیسم و پلورالیسم دنبال میشد. آنها میکوشیدند متهورانه مروج آراء امثال «جان هیک» بوده و باورهای سنتی و دینی را به چالش بکشند. اما به نظر میرسد در دورهی اخیر این نقش دست کم در مورد برخی از آنها تغییر کرده است. این تغییر به میزانی است که آنها به زعم خود از عنوان «روشنفکری» هم تبری میجویند. با این همه به نظر میرسد بتوان آنها را در چارچوب «روشنفکران محافظهکار» صورتبندی کرد. روشنفکران محافظهکار را میتوان پویندگان راه «فون هایک» دانست. آنها نه تنها باورهای دینی را به هماوردی نمیخوانند و به چالش نمیکشند، بلکه محافظهکارانه چشم به فعال کردن ظرفیتهای فردی فقه سنتی شیعه دارند. آنها از «هیک» گذر کرده و به «هایک» رسیدهاند و با این تغییر تمایزهای فراوانی یافتهاند اما نقش تسهیلگریشان در فرایند عرفیشدن تغییر نیافته و از ترویج پروتستانیسم و لیبرالیسم به ترویج کاپیتالیسم رسیده است. این وضعیت را میتوان وصال با تأخیر روشنفکری ایرانی به ایستگاه لیبرالیسم متأخر دانست که آخرین مرحلهی تطور روشنفکری است.
اگر بنابر تحلیل جامعهشناختی
است، کنش طبقهی مرفه جدیدِ بر آمده از دل بروکراتها و مدیران سابق و کنونی نظام
جمهوری اسلامی صلاحیت بیشتری برای تحلیل دارد. کنش بخشی از بروکراسی ظاهرالصلاح
منسوب به نظام جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی که به شغل شریف مالسازی مشغول است
باید موضوع تحلیل باشد نه بازتاب و واکنش صادقانهای آن در نسل نو.
* یادداشت منتشر شده در مجله خردنامه همشهری؛ شماره 162، مهرماه 1395.
بیان مسئله
«تجمع دهههشتادیها در برابر مراکز خرید»، نه یک پدیده که یک رویداد روزمره و کم اهمیت است. با این حال فارغ از نیت کنشگران و در سطحی کلان، همین رویداد، نشانهای است از یک تغییر بنیادین: تغییر در مسیر عرفیشدن جامعهی ایرانی. در دههی اخیر مسیری جدید در زمینهی سکولاریزاسیون جامعهی ایرانی طی شده است؛ مسیری که بر خلاف گذشته که از میانهی لیبرالیزاسیون میگذشت، از میدان کاپیتالیزاسیون عبور میکند و اقتضائات جدیدی را در جامعهی ایرانی به همراه دارد. این یادداشت میکوشد به بهانهی رخداد این نشانه، مروری داشته باشد بر تغییر مسیر عرفیسازی در ایران، مولفهها و استلزامات آن.
عرفیشدن و نقطه عطف 84
اگر بنا به بررسی فرایند عرفیشدن در ایرانِ دو دههی اخیر، و جذر و مدهای آن باشد؛ سال 1384 را میتوان به مثابه یک نقطه عطف در نظر گرفت. فرایند قطعی انگاشته شدهی سکولاریزاسیون جوامع بشری در سال 1979 به یک مورد خلافآمد عادت برخورد: انقلاب اسلامی در ایران.[2] هم از این رو بود که کوششهای ترمیمی انگارهی نظری عرفیشدن با تلاشهایی عملی برای عرفیسازی ایران پیوند خورد. تکاپو برای عرفیسازی ایران پس از انقلاب اما از اوسط دهه هفتاد رونقی دو چندان یافت. «اصلاح دینی»، «پروتستانیسم اسلامی» و مباحث مربوط به آن با مجادلاتی کلامی- فلسفی صفحات مجلات و حتی روزنامهها را پر میکرد. «حلقه کیان» موتور محرکهیِ نمادین این پروژه بود. اگر چه به روایت/تحلیل رهبر انقلاب بخشی از بروکراتهای دولت سازندگی، معنای دال مرکزی گفتمان خود، سازندگی را با «مادیگرایی» به مثابه دال مرکزی امر عرفی اشتباه گرفته بودند[3] اما عرفیشدن دوران سازندگی از حدود سیاستهای بازگشت سرمایهداران و فعالان فرهنگیِ فراری فراتر نمیرفت. گویی ناکارآمدی عاملیت دولت، در مورد پروژهی عرفیسازی هم صادق بود! پس از سالهای موسوم به سازندگی اما عرفیسازی نیز خصوصیسازی شده بود و حلقهی کیان در سطحی کلان، معرفت دینی را آماج تلاشهای لوتری خود قرار میداد.
سال 1384 اما یک نقطه عطف قابل توجه در مسیر عرفیشدن در ایران بود. بخشی از این توجه به آن دلیل بود که همهی آنچه مظهر عرفیشدن به شمار میرفت، در انتخاب عمومیِ سوم تیر 84 نادیده انگاشته شده بود. شرایط به سال 57 بازگشته بود و فرایندی که گمان میرفت میتواند خلافآمدِ عادتبودگی انقلاب ایران را علاج کند، مغلوبه شده بود. سرکنگبین عرفیسازی، صفرا فزوده بود و سودای انقلابیگری، نهاد دولتِ نظام جمهوری اسلامی را به ریل انقلاب اسلامی بازگردانده بود. بخش مهمتر این نقطه عطف اما چیزی بود که میتوان از آن به تغییر مسیر سکولاریزاسیون در ایران یا دست کم آغاز این تغییر یاد کرد. تغییری که نشانهها و استلزامات آن آشکار شده بود.
انجیلی جدید: نوشتهی فرید زکریا
سال 1384 کتابی تحت عنوان «آینده آزادی» نوشتهی فرید زکریا به فارسی ترجمه و در ایران منتشر شد. لبّ استدلال زکریا در این کتاب بود که در تعارض دموکراسی و لیبرالیسم، لبیرالیسم مقدم است. در مواردی که دموکراسی به نتیجهی مطلوب لبیرالیسم منتهی نمیشود باید کوشید چنین بشود؛ در غیر این صورت یک اقتدارگرایی و دیکتاتور لیبرال به مراتب مقدم است.[4] نکتهی مهم در کار زکریا اما چیزی فراتر از این اقرار و پردهبرداری ژورنالیستی از صورت توتالیتر نئولیبرالیسم است. بخشی از اهمیت کتاب زکریا به این باز میگردد که در سال 84، ایران تجربهی یک دموکراسی منتج به وضعیتی غیر لیبرالیسم، بلکه در غیریت با ارزشهای لیبرال را از سر گذرانده بود. از این روی اثر زکریا بیش از آن به کار توجیه برخوردهای خشن کاپیتالیسم جهانی با دموکراسیهای غیر مطلوب غرب بیاید؛ به کار سرمایهداری ایرانی میآمد. به همین دلیل بود که از منتهی الیه پیوند هواخواهان منورالفکری و سرمایهداری ایرانی صداهایی به استقبال از این اثر به پاخواست. بخش مهمتر کار زکریا اما ارزیابی انتقادیای بود که او از مسیرهای تجربه شده در عرفیسازی ایران پیش میکشید و البته مسیر پیشنهادیای که پیش مینهاد. همین مسیر پیشنهادی بود که باعث شد یک روزنامهنویس که بعدها به عضویت حزب کارگزاران سازندگی درآمد، این اثر ژورنالیستی را انجیل «آزادیخواهی جدید» بداند.[5]
پیشگفتار کتاب این چنین آغاز میشود: «فرید زکریا لیبرالی است محافظهکار و سخت پایبند به سنت غرب». مهمتر از پایبندی زکریا به سنت غرب اما علاقه و پایندی غربگرایان ایرانی است به حاصل کار این ژورنالیست- استراتژیستِ هندی الاصلِ آمریکایی. هانتینگتون کتاب زکریا را «حاوی درسهای حیاتی برای همه کسانی میداند که به آیندهی آزادی در جهان میاندیشند»[6] و درسهای کتاب مورد توجه پارهای از مهمترین کنشگرا عرصهی قدرت در جمهوری اسلامی قرار میگیرد.[7] مهمترین درس کتاب آیندهی آزادی به کار گذار لیبرالیسم ایرانی از «آزادی سیاسی» به «آزادی سرمایه» میآید و لیبرالهای ایرانی را به ریشههای کاپیتالیستی لیبرالیسم بازمیگرداند.
یکی از مهمترین بررسیهای زکریا در این کتاب پیرامون دموکراتیزاسیون و لیبرالیزاسیون جوامع اسلامی است. از نظر زکریا جوامع اسلامی میتوانند مدرن (و عرفی) باشند. این را تجربه تاریخی سالها غرب و اسلام سالها همزیستی مسالمت آمیز اسلام و غرب میگوید. مشکل اما در بنیادگرایی نهفته است. بنیادگراییای که در 1979 و با انقلاب در ایران شروع میشود. از این روی مورد ایران برای بررسی وی اهمیت بیشتری دارد چرا که «غیرقابل تصور نیست کشوری که خاورمیانه را به بنیادگرایی اسلامی کشاند در نهایت خاورمیانه را از آن برهاند.»[8] مهم اما راههای این رهایی است. مسیر مدرنیزاسیون ایران چیست؟ یک پاسخ «اصلاح دینی اسلامی» است که از مسیر سیاسی و معرفتی میتواند انجام بپذیرد. زکریا این راه را نقد و رد میکند. مسیر دیگر «سرنوشت حکومت دینی» است. زکریا این راه را نیز نمیپذیرد. به نظر او هر چند مشکل موردِ ایران اقتصادی نیست اما راهحل آن اقتصادی است. زکریا در تشریح این دیدگاه خود، با لحنی مانیفستگونه مینویسد: «اصلاحات اقتصادی اساسی است و باید در اولویت قرار گیرد. اگر چه مشکلات خاورمیانه فقط اقتصادی نیست، اما شاید راه حل آنها در اقتصاد نهفته باشد. چنانکه دیدهاین حرکت به سوی سرمایهداری مطمئنترین راه برای ایجاد یک دولت محدود پاسخگو و یک طبقهی متوسط واقعی است... اصلاحات اقتصادی یعنی شروعی برای حاکمیت واقعی قانون (سرمایهداری محتاج قرارداد است)، گشودگی به روی دنیا، دسترسی به اطلاعات، و شاید مهمتر از همه گسترش یک طبقهی صاحب کسب و کار.»[9]
همانطور که میبینیم تأکید فرید زکریا برای عرفیشدن ایران بر روی مسیر حرکت به سمت سرمایهداری است. آنچه او آن را مهمترین نتیجهی این حرکت میخواند، ارزش افزوده و نقطه عزیمت تحلیلی است که پیرامون عرفیشدن ایران ارائه میدهد: به وجود آمدن یک «طبقهی صاحب کسب و کار»که فرید زکریا آن را «طبقه متوسط واقعی» میخواند. پیش از این در مسیر مدرنیزاسیون دربارهی ابعاد اقتصادی عرفیشدن استدلالهایی پرورانده شده بود؛ این استدلالهای عمدتاً بر الگوی توسعه متمرکز بود. تحلیل زکریا اما بُعد متمایزی از مسیر اقتصادی عرفیشدن را پدیدار میکند. زکریا از شکلگیری یک طبقه جدید میگوید که از طریق تمرکز بر اقتصادسرمایهداری و تجارتمحور به وجود میآید و به عنوان یک نیروی پیشران عرفیشدن عمل میکند. همین تحلیلها و پیشنهادهای متفاوت و کاربردی است که اثر وی، «آیندهی آزادی« را در چشم برخی فعالان سیاسی و روزنامهنگاران مهم جلوه داده است. اهمیتی که میتواند نشاندهندهی اقبال بخش قابل توجهی از اصحاب قدرت و سیاست باشد به یک راه جدید عرفیشدن و پیوستن به قافلهی کشورهای مدرن.
بررسی عرفیشدن ایران از مسیر کاپیتالیزاسیون
بررسی عرفیسازی و سکولاریزاسیون از مسیر کاپیتالیزاسیون را میتوان بر حسب یک الگو در چهار سطح دنبال نمود. علیرضا شجاعیزند در مقالهی «مسیرهای محتمل در عرفیشدن ایران» برای بررسی عرفیشدنِ ایران پیشنهاد میدهدکه فرایند عرفیشدن را در سطوح کلان، میانی، خرد و در سطح خود دین باید بررسی کرد.[10] بر اساس این الگو، بررسی حاضر دربارهی فرایند کاپیتالیزاسیون شامل ارزیابی وضعیت موجود اجتماعی و تحلیل نشانههایی خواهد بود که در چهارسطح کلان، خُرد، میانه و دین، بر طی این مسیر در جامعه ایرانی دلالت دارد.
کاپیتالیزاسیون در سطح کلان
در سطح کلان کاپیتالیزاسیون شامل گسترش ذهنی و عینی نظامسرمایه دار است. همزمان با فروپاشی بلوک شرق پیشبینی میشد که چهرههای چپگرا به سمت و سوی اقتصاد آزاد میل کنند.[11] این اتفاق در ایران با پایان جنگ تحمیلی روی داد. در این سالها لایهی گستردهای از بروکراتهای اقتصادی با باور تام به آموزههای اقتصاد سرمایهداری برنامههای 5 ساله توسعه را نوشته و مینویسند. اگر چه از تریبون مجمع تشخیص مصلحت نظام به مدیران نظام پیشنهاد میشود که کتاب «راه بردگیِ» فون هایک را بخوانند. با این همه بررسیهای مرکز تحقیقات مجمع تشحیص مصلحت نظام در این باره استدلال میکند که مدل کینزی نظام مطلوب اقتصادی ایران است. چهرهای پرنفوذ اقتصاد و سیاست در ایران خصوصا در دورهی اخیر اغلب «هایکی» آرزو میکنند، اگر چه به اقتضای محدودیتها و شرایط «کینزی» عمل میکنند.
در شرایط عینی نیز بررسی شاخصهای حوزههای گوناگون نشان میدهد. نظام اقتصادی ایران در دو و نیم دهه اخیر به سمت و سوی اقتصاد سرمایهداری حرکت کرده است. ابراهیم رزاقی در اثر تفصیلی خود این چنین استدلال میکند که نظام اقتصادی کشور در 24 سال گذشته در «اقتصاد سرمایهداری جهانی ادغام شده است» و از الگوی اقتصادی قانون اساسی فاصلهای به مراتب رو به افزایش داشته است.[12]
کاپیتالیزاسیون در سطح میانه
سطح میانهی فرایند کاپیتالیزاسیون حامل پردامنهترین تحولات معطوف به این فرایند است. کاپیتالیزاسیون آنچنان که فرید زکریا استدلال میکند یک راهحل اقتصادی برای مشکلی غیر اقتصادی و عرفیسازی ایران است؛ این استدلال به نشان میدهد مسیر تحقق این راهحل اقتصادی نیز کاملا اجتماعی است. لایهی میانه جایی است که نیروی اجتماعی پیشبرنده و موتور محرکهی این فرایند شکل میگیرد. این نیرو عمدتا شامل دو بخش نظری و عینی است.
نیروی پیشران نظری این فرایند روشنفکران عرفی و محافظهکار و یا منورافکران متأخر هستند. نقش روشنفکران دینی در دوهی پیشین در چارچوب اصلاحدینی، پروتستانیسم و پلورالیسم دنبال میشد. آنها میکوشیدند متهورانه مروج آراء امثال «جان هیک» بوده و باورهای سنتی و دینی را به چالش بکشند. اما به نظر میرسد در دورهی اخیر این نقش دست کم در مورد برخی از آنها تغییر کرده است. این تغییر به گونهای است که آنها به زعم خود از عنوان «روشنفکری» هم تبری میجویند. با این همه به نظر میرسد بتوان آنها را در چارچوب «روشنفکران محافظهکار»[13] صورتبندی کرد. روشنفکران محافظهکار را میتوان پویندگان راه «فون هایک» دانست. آنها نه تنها باورهای دینی را به هماوردی نمیخوانند و به چالش نمیکشند، بلکه محافظهکارانه چشم به فعال کردن ظرفیتهای فردی فقه سنتی شیعه دارند. آنها از «هیک» گذر کرده و به «هایک» رسیدهاند و با این تغییر تمایزهای فراوانی یافتهاند اما نقش تسهیلگریشان در فرایند عرفیشدن تغییر نیافته و از ترویج پروتستانیسم و لیبرالیسم به ترویج کاپیتالیسم رسیده است. این وضعیت را میتوان وصال با تأخیر روشنفکری ایرانی به ایستگاه لیبرالیسم متأخر دانست که آخرین مرحلهی تطور روشنفکری است. [14]
مهمترین مانع در این میان عادت روشنفکران چپگرا به کنش رادیکال بود. بر اساس همین عادت بود که وقتی در سال طرح مسیر جدید سکولاریزاسیون(1384)، رورتی با سوغاتی از حرفهای پراگماتیستی به ایران آمد، در محافل روشنفکری خیلی تحویل گرفته نشد. اکنون اما پس از یک دهه روشنفکران رادیکالِ سابق به مراتب عملگراتر شده و به پراگماتیسم روی خوشتر نشان می دهد.
نیروی عملی این فرایند را نیز میتوان در طبقهای رانتیر جستجو کرد. اتکا به درآمدهای نفتی در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی به بازتولید یک طبقهی توزیعکنندهی رانت منتهی شده است. از سوی دیگر امکان تبدیل اندوختهی حاصل از این رانت به سرمایههای به ظاهر مشروع طی فرایندهای خصوصیسازی (قبل و بعد از سیاستهای کلی اصل 44) به وجود آمده است. همچنین امکان فراهمسازی فرصتهای نابرابر در کسب ثروت بر اساس این اندوخته، زمینههای شکلگیری یک طبقه مرفه جدید را دامن زده و کاملا محتمل نموده است.[15] اگر عواید حاصل از فساد اقتصادی در سالهای پس از انقلاب اسلامی را نیز به محلهای درآمد دستکم بخشی از این طبقه مرفه جدید اضافه کنیم میتوان سیمای کلان این طبقه نو پا را ترسیم کرد.
نیاز اقتصاد دولتی و آمرانهی کشور به تغییر و حضور مردم در عرصهی اقتصادی، دستمایهی مناسبی برای طرح مسئلهی خصوصیسازی به دست داده است. با ابلاغ سیاستهای کلان اصل 44 و تفسیر گستردهی اقتصاد آزادمآبانه از آن، کشور در آستانهی یک «انقلاب معکوس اقتصادی» قرار گرفته است. طبیعی است این طبقه کوششهای دامنهداری انجام دهد تا سرمایه حاصل از رانت توزیع نفت و سود آن و منابع فسادآلود احتمالی دیگر را صرف خرید قانونی اموال غیرمنقول و پایداری نماید که در روند خصوصیسازی عرضه میشود. این طبقه تلاش خواهد نمود آزادیهای لازم برای بسط سرمایهی کسب شدهی خود را به دست آورد؛ به همین جهت است که این طبقه به یک پایگاه عمده در تلاش برای هژمون ساخت نظام اقتصادی سرمایهسالارانه تبدیل میشود.
1.1. کاپیتالیزاسیون در سطح خرد
امام خمینی استدلال مینمود که تحول انقلاب اسلامی محصول و شاهد پیدایش انسانی بود که از آن به «انسان انقلابی» تعبیر میشد. انسان انقلابی که در یک فرایند انقلاب انسانی «از» مؤلفههایی «به» مؤلفههای نوینی تحول یافته با مصرفزدگی و رفاهزدگی روزافزون اجتماعی، به همان مؤلفههای سابق بازخواهد گشت.[16]
1.2. کاپیتالیزاسیون در سطح دین
امام خمینی با مفهوم «اسلامسرمایهداری» به مثابه محصول فهم متجددانه و متحجرانه از دین چارچوب مناسبی برای بازشناسی این سطح از تحول به دست میدهد. اسلام سرمایهداری از یکسو محصول دینِ کوچک شدهیِ مقدسمآبان به لایههای فردی و عبادی است که در حوزهی حیات اجتماعی و اقتصادی هیچ الگوی بدیل و رقیب برای ساختهای ظالمانهی جهانی ارائه نمیدهد و از سوی دیگر محصول شیفتگی توجیهگران نظریههای اقتصادی چپ و راست جهانی از موضع اسلامی است. اکنون کمتر صدایی ضد سرمایهداری ایرانی و حتی جهانی از حلقومهای منسوب به دین بر میخیزد و نشانههای بسط اسلام سرمایهداری بیش از پیش هویدا شده است.
بازتاب نسلی مسیر جدید سکولاریزاسیون
حال بار دیگر به نشانهی «تجمع دهههشتادیها در برابر مراکز خرید» بازگردیم. اصولاً نسل نوجوان به دلیل ساخت شخصیتی و شرایط روانشناختیِ این دوران خاص در زندگیشان، روایتهای صادقانهای از شرایط پیرامونی خود بازتاب میدهند. از این منظر این تجمع هم نه یک کنش که یک واکنش و بازتاب بود از شرایط دههی اخیر. نشانهای که یکی- دو دهه قبل امکان بروز آن وجود نداشت. نه به این دلیل که رسانههای ارتباط جمعی به گستردگی اکنون نبود، بلکه به این دلیل که چنین مراکز خریدی وجود نداشت یا این چنین مرجعیت نداشت. تجمع دهه هشتادیها در سال 95 اگر چه جدید بود اما «بدیع» نبود. میتوان مشابه چنین رفتارهایی را از نوجوانان دهه شصتی در سال 75 و یا نوجوانان دهه هشتادی در سال 85 سراغ گرفت. «بدیع»، بروز نشانههایی آشکار از فرایندی بود که بسط روزمرگی پراگماتیستی را خبر میدهد. طبقاتی شدن جامعه و پیدایش طبقهی مرفه جدیدی که زکریا از آن به «طبقه متوسط واقعی» یاد میکرد، در آینده از این دست نشانهها بسیار دارد. این تجمع در مقام یک نشانه، به دلیل ویژگیهای ساختی نوجوانان صادقانهترینشان بود. مراکز خرید و «مال»هایی که نمایندهی کاپیتالیسم و اقتصاد دلالی و مصرفی آیندهی ماست، بیش از اینها «مرجعیت اجتماعی» خواهند داشت.
اگر بنابر تحلیل جامعهشناختی است، کنش طبقهی مرفه جدیدِ بر آمده از دل بروکراتها و مدیران سابق و کنونی نظام جمهوری اسلامی صلاحیت بیشتری برای تحلیل دارد. کنش بخشی از بروکراسی ظاهرالصلاح منسوب به نظام جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی که به شغل شریف مالسازی مشغول است باید موضوع تحلیل باشد نه بازتاب و واکنش صادقانهای آن در نسل نو. در درس جامعهشناسی استاد ظریف و شریفی داشتیم که میگفت، درمیان انبوه موضوعات و مسائل فراموش شده در ترجمهخوانیها و انتزاعگراییهای جماعت جامعهشناس ایرانی، عینیترین موضوع این سالهای جامعهشناسی رسمی، موضوع مرحوم «مرتضی پاشایی» بوده است. اکنون شاید بتوان موضوع دومی هم بدان اضافه کرد: «تجمع دهههشتادیها در برابر مراکز خرید». آنان که دیروز کتاب فرید زکریا را انجیل میخواندند، امروز «تجمع دهههشتادیها در برابر مراکز خرید» را موضوعی مهم برای بحثهای جامعهشناسی میدانند.
[1] علی میرسپاسی، ظهور روشنفکران محافظهکار، مجله مهرنامه، ش 11، ادیبهشت 1390، صص49-50.
[2] . علیرضا شجاعیزند، عرفیشدن در تجربهی اسلامی و مسیحی، باز، اول، 1381، ص 22.
[3] . بیانات رهبر انقلاب مورخ 22/4/1371.
[4] فرید زکریا، آیندهی آزادی، اولویت لیبرالیسم بر دموکراسی، طرح نو، اول، 1384، ص141.
[5] محمد قوچانی، سالنامه شرق، فروردین 1385.
[6] آیندهی آزادی، اولویت لیبرالیسم بر دموکراسی، ص7.
[7]. به عنوان نمونه عباس آخوندی، وزیر مسکن و شهرسازی دولت هاشمی رفسنجانی، بهمن 1391 و پیش از آن که بار دیگر به پست سابق خود بازگردد با الهام از این کتاب دربارهی «تقدم آزادی بر دموکراسی» مطلب مینوشت.(مجله مهرنامه، ش 28 صص52-55) یا نمونهی دیگر را میتوان در منسوبان به حزب کارگزاران سازندگی ایران اسلامی جست. حزبی که اعضای رسمی و منسوبان به آن منهای دورهای چندساله، از بدو تأسیس تا کنون همواره مناصب کلیدیای در اختیار داشتهاند. هنگامی که یک روزنامهنگار نزدیک به این حزب که بعدها به عضو ارشد آن بدل میشود، از این اثر به مثابه «انجیل آزادیخواهی در دوران جدید» یاد میکند میتوان این احتمال را داد که بخش قابل توجهی از مدیریتهای کلان جمهوری اسلامی مبتنی بر این انجیل تنظیم شود.
[8] آیندهی آزادی، اولویت لیبرالیسم بر دموکراسی، ص175
[9] همان، ص 180 و نیز ن.ک به صص 146-147، 175-177، 180
[10] علیرضا شجاعیزند، مسیرهای محتمل در عرفیشدن در ایران، مجله جامعهشناسی ایران، دور هفتم، شماره 1، بهار 1385، صص 30-61.
[11] امام خمینی در نامه امام به گوباچف مینویسند: « ممکن است از شیوههاى ناصحیح و عملکرد غلط قدرتمندان پیشین کمونیسم در زمینه اقتصاد، باغ سبز دنیاى غرب رخ بنماید، ولى حقیقت جاى دیگرى است.» (صحیفه امام، جلد 21، ص220)
[12] ابراهیم رزاقی، اقتصاد ایران زمین، نشی نی، چاپ اول، 1392.
[13] علی میرسپاسی، ظهور روشنفکران محافظهکار، مجله مهرنامه، ش 11، ادیبهشت 1390، صص49-50.
[14] .حمید پارسانیا، انواع و ادوار روشنفکری با نگاهی به روشنفکری حوزوی، کتاب فردا، 1391، ص 54.
[15] رهبر انقلاب در تحلیلی در این زمینه میفرمایند:
«کسانی هستند که تلاش می کنند و حقیقتاً در صدد این هستند که طبقه ممتازه جدیدی در نظام جمهوری اسلامی به وجود آورند. به خاطر انتخابها و انتصابها و زرنگیها و دست و پاداریها و مشرف بودن بر مراکز ثروت، و از طریق نامشروعی که با زرنگی آن را یاد گرفته اند، به اموال عمومی دست بیندازند و یک طبقه ای جدید - طبقه ممتازان و مرفّهان بی درد - درست کنند. نظام اسلامی، با مرفّهان بی درد و معارض و مخل، آن طور برخورد سختی کرد؛ حال از درون شکم نظام اسلامی، یک طبقه مرفّه بی درد جدید طلوع کند! مگر این شدنی است؟! به فضل پروردگار، مخلصان انقلاب و اسلام نخواهند گذاشت که چنین انحرافهای بزرگی به وجود آید.» بیانات مورخ 25/4/1376.
[16] برای توضیح بیشتر ن. ک به نظریه انقلاب امام خمینی(ره)، فصلنامه اندیشه سیاسی در اسلام، سال دوم شماره پنحم، پاییز 1394، صص 147-177.