گزیده:
- مسئله از جایی آغاز شد که «نشستند و گفتند و برخاستند» و با این گفتهها مجلسها آراستند و حالا این ماییم و این سی- چهل سال گفته پیرامون امام خمینی که به طرز تعجب و البته تأسف برانگیزی، اغلب یا در پی مجلس آرایی بودهاند یا اگر نخواهیم بد بین باشیم، از ظن خود شدهاند یار امام.
- ما میبینیم که این همه تفسیر و توضیح امام خمینی، برای مایی که در جستجو حقیقت ایدههای امام هستیم، جز بر حیرتمان نمیافزاید. چه باید کرد؟ اینجاست که امام خمینی به مثابه یک پروژه و مسئله فکری مهم در برابر ما مطرح میشود.
- ما اندیشه امام خمینی را برای تغییر وضعیت، برای فهم خود، برای فهم مسئلههای خود و برای حل مسئلههامان میخواهیم. مگر غیر این است؟ ما اندیشه امام خمینی را برای این میخواهیم که به ما بگوید ریشههای معرفتی عقبماندگی در عدالت را در بسط اسلام سرمایهداری جستجو کنید.
- اگر مفسر خط امام کسانی شدند که نسبت به سر برآرودن سرمایهداری زالو صفت، بیتفاوت بودند؛ مسئلهشان معنویت و خودسازی بود؛ سیاست و انتخابات و ائتلاف و لیست بود؛ انتزاعیات اجتماعی و حرفهای کلی زدن درباره تمدنسازی بود؛ اما «اسلام سرمایهداری» نبود و تشنگی به خون سرمایهداران زالو صفت نبود؛ بعد همین تفکر به جای آنکه بیاید و بگوید من محافظهکار هستم، آمد و گفت من انقلابی هستم و برای این که کسی به انقلابی بودنش شک نکند، عوض انقلابیگری، پرخاشگری کرد؛ و بعد تبدیل شد به بازتاب دهنده خط امام و تبدیل شد به مفسر صحیفه امام، معلوم است که در این تفسیر مفاهیم کلیدیای مثل «اسلام سرمایهداری» هیچ جایگاهی ندارد.
- تفکری که در نظر آن همه ارزشها مطلقاً خوب هستند؛ این تفکر حتما رنگ و بوی اشعریگری دارد و اگر تمام عمر هم علیه وضع موجود هشتگ بزند، نه جامعه و فطرتِ مردم از او قبول میکند و نه تاریخ. این تفکر اشعریگرایانه در طول تاریخ به درد توجیه وضع موجود خورده؛ آخر چطور میتواند حرف از تغییر بزند؟
- با درکِ اشعریِ رایج درباره ارزش و نظام ارزشها، ارزشی یعنی کسی که «همه چیز را حرام میداند». بر اساس تفکر انقلاب اما در نظام ارزشها، یک ارزش مطلق وجود دارد و ارزشی بودن، قبل از پیگیری فرعیات و فروعات، در پی آن ارزش مطلق بودن است.