طبقه سه

ارزیابی‌های شتاب‌زده یک طلبه

طبقه سه

ارزیابی‌های شتاب‌زده یک طلبه

طبقه سه

بسم الله
دوست می داشتم این وبلاگ
- این پنجره‌ی سرد و بی‌روح - جز یک صفحه نمی‌داشت
و در آن صفحه جز یک سطر نمی‌بود
و بر آن سطر جز یک کلمه نمی‌نشست
و آن کلمه «خمینی» بود و دگر هیچ نبود...
***
آن‌هایی که همراه پیغمبر بودند و دعوت پیغمبر را قبول کردند همین مردم «طبقه سه» بود، همین فقرا.
صحیفه امام ج8 ص 293

***
طبقه سه صفحه شخصی و بایگانی کاملی از نوشته‌ها و گفته‌هایم،از سال 1389 تا کنون است. می‌کوشم جستجوها و جستارهایی در این صفحه منتشر شود که «غایت»، «موضوع» و یا «مسئله»شان «انقلاب اسلامیِ اکنون» باشد.

***
معرفی بیشتر و گزارش‌واره‌ای از برنامه پژوهشی این صفحه در قسمت "درباره طبقه سه"، در نوار بالای صفحه آمده است.

***
صفحه‌ها در شبکه‌های اجتماعی:

اینستاگرام @namkhahmojtaba
توییتر @Namkhah1
تلگرام @tabagheh3_ir

***
ایمیل namkhahmojtaba@gmail.com

بایگانی
آخرین نظرات

در حاشیه­‌ی دادگاهِ دادخواهانِ شیرازی


خلاصه:

·         امام خمینی سه کارکرد عمده را برای بسیج برجسته می‌کنند: مخالفت با استکبار، مخالفت با پول‌پرستی و مخالفت با تحجرگرایی و مقدس‌نمایی.

·         در برابر این نگره­‌ی خمینیستی رهیافت محافظه­‌کارانه­‌‌ای وجود دارد که مایل است نقش بسیج را به جریان-سازمانی خدماتی فروبکاهد. خدماتی که در دهه­‌ی پیشین عبارت بود از اقداماتی همچون کویرزدایی و قطره­‌چکانی فلج اطفال و البته در شرایط کنونی معادل­‌های دیگری یافته است.

·         برآیند نقشی که ما ایفا کرده و می‌کنیم، در تمام سال‌های این سه‌دهه، به کدام یک از این دو رهیافت فوق نزدیک‌تر است. اگر چه تئوریسین‌های نقش دوم بسیج بر خلاف دیروز، امروز دیگر به عنوان استوانه­‌های انقلاب ترویج نمی­‌شوند اما مسئله این جاست که ساختاری که دیروز بسیجیان را ذیل رهیافت دوم  و از جمله ذیل افراد مذکور قرار می‌داد، هم امروز هم با تغییرات و برخی جوان‌گرایی‌هایی! زنده و فعال است.

·         اگر دیروز جناح راست و اصولگرایی نام ‌داشت و کویرزدایی و قطره‌چکانی را ترویج می‌کرد و امروز اصول‌گرایی تحول‌‌خواه و نواصولگرایی و غیره نام دارد و می‌خواهد به بهانه اردوهای جهادی یا دیگر کارهای خوب، حزب‌الله را از میدان مبارزه‌ی اجتماعی بیرون برده و به حاشیه شهرها بکشاند.

·         راه رفتن به اردوی جهادی و ساخت «سرویس بهداشتی در مناطق محروم» را هموار می‌کند اما نوبت به عدالت‌خواهی که می‌رسد منبرها و رسانه­بولتن‌هاشان را آبستن ده‌ها آسیب‌شناسی و آینده‌شناسی و فتنه‌شناسی می‌کنند و هر ورز به بهانه‌ای فتوا به احتیاط می‌می‌دهند. 

·         همواره بر صدر بوده‌اند بی‌آنکه بگویند  پس ده‌ها سال تریبون‌داری و میدان‌داری‌شان، کجاست رویکردهای ضد تحجر و کجاست ضدیت با مقدس‌مآبی نیروهای انقلاب؟ کجاست کنش‌های ضدپول‌پرستی‌مان؟ چه کسانی آرام و بی‌سر و صدا هویت ما را دزدیدند و ما را به یک‌سری ظرفیت‌های بومی توسعه استحاله کردند؟

·         امروز پس از سال‌ها پیروی از احزاب قبیله‌ی اصولگرایان و رسانه‌هاشان و منبرهاشان، حزب‌‌الله را می‌بینیم که نه فقط از نقش و کارکرد خمینیستی خود بازمانده، بلکه از هویت اصیل خود نیز خلع شده است. نه تنها نمی‌تواند تاریخ را ورق بزند، بلکه به دلیل همراهی با حزبی‌ها، از کسب موفقیت در سطحی‌ترین تغییرات اجتماعی در انتخابات‌ها نیز ناتوان است.

·         رهیافتی که حزب‌الله را به مثابه یک پامنبری برای بحث‌های عمدتاً فردی-مذهبی می‌خواسته یا حداکثر یک عنصر اهل اردوی جهادی در حاشیه شهرها می‌پسندید، جریانی است که ده‌ها هیئت و محفل قرارگاه مذهبی جهادی ایجاد می‌کند اما به دلیل فقدان اعتقاد راسخ به  عدالت‌خواهی از شکل دادن یک حرکت کوچک عدالت‌خواهانه در حمایت از حقوق کارگرانِ شلاق‌خورده و حقوق ناگرفته عاجز است. از حمایت از حقوق معلمان، فقرا و مستضعفان ناتوان است؛ از ساماندهی یک حرکت کوچک در اعتراض به بلایایی که سرمایه‌داری بر سپرده‌های مردم در بانک‌ها ایجاد می‌کند ناتوان است، از حمایت از حقِ مسکن پایمال شده مستضعفین ناتوان است، از تقابل با طبقه مرفه جدید ناتوان است اما پیرامون مسائل «فرهنگی» و «مذهبی» و «تمدنی» و «اردوهای جهادی»، تا بتوانند «جبهه» و «محفل» و «همایش» و «قرارگاه و خیریه» برپا می‌کنند.

·         با این حال گویی اخیراً متوجه شده‌اند که این حرکت‌ها چون فارغ از درگیری با ظلم است، جذابیت چندانی برای فطرت خمینیست‌های جوان ندارد. متوجه شده‌اند رویه‌ی کنونی ناکارآمدی‌شان، تجویزهای آن‌ها در عرصه‌های اجتماعی را بیشتر از پیش ناکارآمد می‌سازد و اگر دیروز مردم را از دست دادند، امروز در حال از دست دادن حزب‌الله هستند.

·         در برابر این خودآگاهی البته ابزارهای تعریف شده‌ای دارند؛ بخشی از ابزارها همان برچسب‌های عدالت‌خوار،  عدالت‌باز، خوارج، فتنه آینده، عدالت‌خواهی مارکسیستی، عدالت‌خواهی حجتیه‌ای، عدالت‌خواهی نق‌نقو است که در ماه‌های اخیر مطرح کرده‌اند. بخش مهم‌تر ابزارشان اما اتفاقی است که در 25 مهرماه در شیراز خواهد افتاد.

متن کامل در ادامه مطلب



انسان انقلاب اسلامی، اگر در معنای صحیح و وسیع آن که عمومِ مردمِ تحول یافته و تحول­‌آفرین است لحاظ شود، موتور محرکه­‌ی تاریخ معاصر ماست. انسان انقلاب اسلامی فراتر از معانی تضییق یافته­‌ی امروزین آن، همان حزب­‌الله و بسیجی است؛ همان­ کسی که به گفته­‌ی لطیف و دقیق مرحوم سید حسن حسینی، تاریخ این ملت را ورق می­‌زند: «روزی که روشنفکر، در کافه های شهر پرآشوب، دور از هیاهوها عرق می خورد؛ با جان فشانی­‌های جانبازان حزب الله تاریخ این ملت ورق می­‌خورد!» در این­جا اما پرسشی ژرف و تا حدودی دشوار پیش می­‌آید: پرسش درباره کارکرد و نقش اجتماعی انسانِ انقلاب اسلامی، انسانِ حزب‌اللهی و یا انسانِ بسیجی. این‌که این انسان چه مسئولیت و رسالتی بر عهده دارد و این ورق زدن تاریخ چگونه رخ می­دهد؟ این پرسش همواره یکی ازمهم‌ترین  پرسش‌های فراروی کنشگری اجتماعی ماست اما در زمانه‌ای که رخوت و عسرتی تحمیلی- تخدیری، بسیاری از نقش­‌های اجتماعی حزب­‌الله را به محاق و رکود اجتماعی فراگیری فرو برده است، اهمیتی دو چندان یافته است.

بی‌آن­که فرصت و حاجت بسط باشد می­‌توان گفت: اگرچه وضعیت امروز که در آن عدالت اجتماعی مطلقاً راضی کننده نیست[1]، وضعیت آسیب­‌های اجتماعی «اشک­‌آور» است، حقوق کارگران و سپرده­‌ی مستضعفان ضایع شده و حقوق­‌های نجومی قانونی است، علت­‌ها و عامل­‌هایی مستقیم دارد که در جای خود باید بررسی شود اما در این­جا، سببی اقوی از مباشر مطرح است: محاقی که نه فقط به حزب­‌الله اجازه تغییر و ورق­‌زدن تاریخ را نمی­‌دهد بلکه حتی در جامعه و سیاست نیز آن را زمین­‌گیر کرده است. محاقی که مردم را، حزب­الله را از ورق زدن تاریخ باز داشته و ورق را به نفع کسانی دیگر برگردانده است. محاقی که به رغم سرخوشان میدان، اگر امکان رهایی از آن وجود داشته باشد، این امکان به راحتی به دست نخواهد آمد. یکی از دشواری­‌های رهایی از این محاق فراگیر، درانداختن این پرسش است که «نقش بسیجی چیست؟» پرسش درباره کارکرد و نقش اجتماعی بسیجی، پرسشی آن­‌چنان مهم و ژرف است که می­‌توان آن را تا سطح «بسیجی کیست؟»، یعنی تا هویت اجتماعی بسیجی، به پیش برد. علاوه بر سطح دوم پرسش که جستجوی پاسخ آن، سخت به سطح اول بحث وابسته است، در این­جا لایه­‌ی دیگری از پرسش نیز مطرح است و آن چیستی و زمینه­‌های این محاقِ فراگیر است و این سطح از پرسش، سطحی است که حتی طرح آن نیز مخالفان سرسختی دارد.

به پرسش اول باز گردیم انسان انقلاب اسلامی یا بسیجی چه نقش/کارکرد اجتماعی­‌ای دارد؟ نقش و کارکرد انسان انقلاب پس از انقلاب یکی از مهم‌­ترین و حیاتی­‌ترین مسئله­‌های هر انقلاب اجتماعی است. این نقش و کارکرد، در سطحی کلان­تر به مسئله­‌ی تداوم انقلاب پس از پیروزی بر رژیم گذشته باز می­‌گردد. انقلاب اسلامی از آن­جا که بر دوش انقلاب انسانی و انسان انقلابی استوار است، نقش انسان انقلابی در تداوم انقلاب پس از آن اهمیت دو چندانی می­‌یابد. اگر چه «مسئله­‌ی ادامه» از همان روزهای پس از پیروزی انقلاب در سطح اصیل اندیشه­‌ورزی انقلاب اسلامی مطرح بوده[2] اما وقوع جنگ و پیوستگی آن با شرایط انقلاب اسلامی، طرح دقیق­تر این پرسش را تا پس از جنگ به تعویق می­‌اندازد. پس از جنگ بود که پرسش پیرامون آینده­‌ی انسانِ انقلاب جدی شد و امام خمینی دقیق­‌ترین پاسخ­‌ها به این پرسش را پیش رو نهادند. این پاسخ­‌ها، بی­‌آنکه بخواهیم به جزییات آن بپردازیم، بر یک تحلیل منسجم و اصیل از انقلاب اسلامی استوار بود. یکی از مهم­ترین استدلال­‌های امام خمینی درباره نقش اجتماعی انسان انقلاب اسلامی، در اولین پیام پس از جنگ ایشان به بسیج، که همان آخرین پیام­‌شان به بسیج است نهفته است. ایشان در بخشی از این پیام، پس از آن که استعاره معروف «لشکر مخلص خدا» را در توصیف بسیج مطرح می­‌کنند، چنین می­‌نویسند: «ملتی که در خط اسلام ناب محمدی - صلی الله علیه و آله - و مخالف با استکبار و پول پرستی و تحجرگرایی و مقدس نمایی است، باید همه افرادش بسیجی باشند». امام خمینی در این استدلال سه کارکرد عمده را برای بسیج برجسته­ می‌­کنند: مخالفت با استکبار، مخالفت با پول­‌پرستی و مخالفت با تحجرگرایی و مقدس­‌نمایی. بخش دیگری از مهم­‌ترین استدلال­‌های امام خمینی در این زمینه معطوف به بازتعریف دفاع مقدس در چارچوب «نهضت مقدس جنگ فقر و غنا» است[3]؛ ایشان می­‌کوشند جنگ فقر و غنا را به عنوان چارچوبی مهم کنشگری اجتماعی انسان انقلاب اسلامی پس از دفاع مقدس مطرح کرده و بر آغاز آین جنگ پس از دفاع مقدس[4] تأکید می­‌کنند.[5]

استدلال دیگری در باره نقش اجتماعی نیروهای مخلص انقلاب را یک دهه پس از این تاریخ، رهبر انقلاب متذکر می­‌شوند؛ ایشان پس از هشدار پیرامون شکل­‌گیری اراده­‌ای که «حقیقتاً» در صدد ایجاد طبقه­‌ای جدید از مرفهان بی­‌درد است، مسئولیت مهم «مخلصان انقلاب» را پیش می­‌کشند: «کسانی هستند که تلاش می‌کنند و حقیقتا در صدد این هستند که طبقه‌ی ممتازه‌ی جدیدی در نظام جمهوری اسلامی به وجود آورند. به خاطر انتخاب‌ها و انتصاب‌ها و زرنگی‌ها و دست و پاداری‌ها و مشرف بودن بر مراکز ثروت، و از طریق نامشروعی که با زرنگی آن را یاد گرفته‌اند، به اموال عمومی دست بیندازند و یک طبقه‌ای جدید – طبقه‌ی ممتازان و مرفهان بی‌درد – درست کنند. نظام اسلامی، با مرفهان بی‌درد و معارض و مخل، آن‌طور برخورد سختی کرد؛ حال از درون شکم نظام اسلامی، یک طبقه‌ی مرفه بی‌درد جدید طلوع کند! مگر این شدنی است؟! به فضل پروردگار، مخلصان انقلاب و اسلام نخواهند گذاشت که چنین انحراف‌های بزرگی به وجود آید»[6]. طبقه­‌ای که یک دهه پس از این هشدار و دو دهه پس تعریف نقش ضد پول­‌پرستی برای بسیجیان از جانب امام خمینی، رهبر انقلاب تشکیل آن را رسماً اعلام کردند: «مسابقه‌ی پول درآوردن و تلاش برای پول کردن، یک طبقه‌ی جدیدی درست کرده.»[7] بنابراین در رهیافتی که امام خمینی مطرح کرده و رهبر انقلاب پیش می­‌برند نقش اصلی بسیج در تقابل با استکبار، تحجر و مقدس­‌مآبی، پول­‌پرستی و طبقه مرفه جدید تعریف می­‌شود.

از این تعریف نقش­‌ها که فاصله بگریم اما تحقق کارکردی بسیج را در دوره­‌ی مذکور و نیز تا حدود زیادی در دوران کنونی در امور دیگری برجسته می­‌بینیم. در برابر این نگره­‌ی خمینیستی رهیافت محافظه­‌کارانه­‌‌ای وجود دارد که مایل است نقش بسیج را به جریان-سازمانی خدماتی فروبکاهد. خدماتی که در دهه­‌ی پیشین عبارت بود از اقداماتی همچون کویرزدایی و قطره­‌چکانی فلج اطفال و البته در شرایط کنونی معادل­‌های دیگری یافته است. به عنوان نمونه در شهریور 1370 رئیس جمهور وقت در سخنانی می­‌گوید: «بسیج می‌‌تواند با استفاده از نیروهای بسیجی طرح‌‌های عمرانی از جمله کویرزدایی، درخت‌کاری و سایر کارهایی که در این زمینه جهاد سازندگی انجام می‌‌دهد، حضور فعال داشته باشد.» بعدها وقتی ریاست اسبق سازمان صدا و سیما خود را برای نمایندگی «شورای هماهنگی نیروهای انقلاب در انتخابات ریاست جمهوری نهم» آماده می‌­کرد، کتاب خاطراتی از خود منتشر کرد که بخش­‌های مهم از این دیدگاه دوم را صورت­‌بندی می­‌کرد. او استدلال می­کرد که «بسیج ظرفیت بومی برای توسعه» به شمار می­‌آید![8]

***

اکنون سه دهه از تعریف نقشِ ضد پول­‌پرستی برای بسیج توسط امام خمینی، دو دهه از هشدار رهبر انقلاب مبنی بر وجود اراده­‌ی معطوف به ایجاد طبقه مرفه جدید در دل نظام و یک دهه از اعلام علنی ایجاد طبقه جدید توسط رهبر انقلاب می­‌گذرد. مخاطبان این نوشته که طبعاً در زمره­‌ی انسان­‌های مخلص انقلاب اسلامی هستند بهتر و بیشتر می­‌توانند در این باره قضاوت کنند برآیند نقشی که ما ایفا کرده­‌ و می‌کنیم، در تمام سال­‌های این سه­‌دهه، به کدام یک از این دو رهیافت فوق نزدیک­‌تر است. اگر چه تئوریسین­‌های نقش دوم بسیج بر خلاف دیروز، امروز دیگر به عنوان استوانه­‌های انقلاب ترویج نمی­‌شوند اما مسئله این جاست که ساختاری که دیروز بسیجیان را ذیل رهیافت دوم  و از جمله ذیل افراد مذکور قرار می­‌داد، هم امروز هم با تغییرات و برخی جوان‌گرایی­‌هایی! زنده و فعال است. اگر دیروز جناح راست و اصولگرایی نام­‌داشت و کویرزدایی و قطره­‌چکانی را ترویج می­کرد و امروز اصول­گرایی تحول­‌خواه و نواصولگرایی و غیره نام­ دارد و می­‌خواهد به بهانه اردوهای جهادی یا دیگر کارهای خوب[9]، حزب­‌‌الله را از میدان مبارزه­‌ی اجتماعی بیرون برده و به حاشیه شهرها بکشاند. راه رفتن به اردوی جهادی و ساخت «سرویس بهداشتی در مناطق محروم» را هم‌وار می­کند اما نوبت به عدالت­خواهی که می­‌رسد منبرها و رسانه­-بولتن­‌هاشان را آبستن ده­‌ها آسیب­‌شناسی و آینده­‌شناسی و فتنه­‌شناسی می­‌کنند و هر ورز به بهانه‌ای فتوا به احتیاط می‌می‌دهند.  یک روز از «عدالت­‌خواهیِ حجتیه­‌ای» می­‌گویند و روز دیگر، بی­‌آنکه حساسیت­‌های افراطی دیروز حجتیه­‌ایسم در مارکسیست­‌خواندن نیروهای انقلاب را به یاد بیاورند، با بر چسب «عدالت­‌خواهیِ مارکسیستی» به میدان تکفیر بر می­‌آیند. یک روز «عدالت­‌خوار»، یک روز «عدالت­‌باز» و روز دیگر روز «عدالت­‌خواه نق­‌نقو»(!)؛[10] خلاصه هر روز بر فراز منبری یک آواز سر می­‌دهند. همواره بر صدر بوده­‌اند بی­‌آنکه بگویند  پس ده­‌ها سال تریبون­‌داری و میدان­‌داری­‌شان، کجاست رویکردهای ضد تحجر و کجاست ضدیت با مقدس­‌مآبی نیروهای انقلاب؟ کجاست کنش­‌های ضدپول­‌پرستی­‌مان؟[11] چه کسانی آرام و بی­‌سر و صدا هویت ما را دزدیدند و به یک­‌سری ظرفیت بومی توسعه استحاله کردند؟

***

امروز پس از سال­‌ها پیروی از احزاب قبیله­‌ی اصولگرایان و رسانه­‌هاشان و منبرهاشان، حزب­‌الله را می­‌بینیم که نه فقط از نقش و کارکرد خمینیستی خود بازمانده، بلکه از هویت اصیل خود نیز خلع شده است. نه تنها نمی­‌تواند تاریخ را ورق بزند، بلکه به دلیل همراهی با حزبی­‌ها، از کسب موفقیت در سطحی­‌ترین تغییرات اجتماعی که در انتخابات­‌ها بروز می­‌یابد نیز ناتوان است. و می­‌بینیم که این بوق­‌ها هستند که به توجیه این رکودها می­‌پردازند: شکست 92 را از اساس منکر می­‌شوند. می­‌گویند رخ نداده است. مضحک است اما می­‌گویند حسن روحانی عضو هئیت مرکزی جامعه روحانیت بوده و اصولگرایان شکست نخورنده­‌اند فقط چون وحدت نکرده­‌اند به نتیجه مطلوب نرسیدند! انتخابات 94 مجلس  را می­‌گویند اگر چه وحدت کردند و سی بر هیچ از تیم امید جناح مقابل­شان شکست خودند اما در کلیت کشور اکثریت مجلس را کسب کردند! انتخابات 94 خبرگان را می­‌گویند شکست نخوردند فقط برخی گزینه­‌هاشان رأی نیاورده­‌اند!  بی­‌آنکه به این اشاره کنند که در حوزه­‌های انتخابیه­‌ای که 7 نفر برای 5 کرسی مبارزه انتخاباتی می­‌کرده اساساً امکان انتخاب دیگری وجود داشته یا نه، می­گویند اکثریت مجلس خبرگان را به دست آورده­‌ایم! در انتخابات 96 می­‌گویند وحدت کردیم و خود همین وحدت یک پیروزی است و توجیهات دیگر! جالب است در هر انتخابات هم از مدت‌ها قبل از «فتنه­‌ی آینده» می­‌گویند و خلق­‌اللهی از حزب­‌الله را به خود مشغول می­‌کنند و این قصه همچنان ادامه دارد بی­‌آنکه لحظه­‌ای در موضع پاسخگویی قرار بگیرند. اگر تا دیروز می­‌گفتیم تفوق اصولگرایی امکان پیروز شدن را از حزب­‌الله گرفته است امروز باید بدانیم تفوق این نیروهای حزبی نه فقط امکان پیروزی که امکان شکست را هم از ما گرفته است! چه آن­که اگر امکان درک شکست­‌های پیاپی و محاق فراگیر موجود بود، اگر امکان درک ناتوانی حزب­‌الله از ورق زدن تاریخ و حتی از رتق و فتق امور یومیه­‌اش بود، امروز وضع بهتری داشتیم. امروز شکست­‌های اجتماعی و فکری را به ضعف در کمپین­ تبلیغاتی و ائتلاف­‌ها و غیره ربط نمی­‌دادیم و به فکر جدایی کامل حزب­‌الله از حزبی­‌ها بودیم؛ به فکر بازسازی حزب­‌الله و بازیابی نقش اجتماعی­‌مان بودیم؛ به فکر بازگشت به نقش­‌های خمینیستی انسان انقلاب اسلامی در تقابل با تحجر و پول پرستی بودیم؛ به فکر بازگشت به فرمان رهبر انقلاب در مبارزه با طبقه مرفه جدید بودیم و در یک کلام به فکر رهایی حزب­‌الله از بردگی قبیله احزاب سیاسی موسوم به اصول‌گرا بودیم. نه آن­که در سراسر ایام فعالیت سیاسی به فکر لابی و ائتلاف و جبهه و نوسازی جبهه و ستاد خود و تقابل با رقیب باشیم و در روز انتخابات به یاد مصرف ادبیاتی تقلیل­‌یافته از «مستضعفین» بیفتیم و در هر کوی و برزن و منبری، به تحکیم بردگی حزب­‌الله برای حزبی­‌ها کمک کنیم.[12]

***

هواداران رهیافت خمینیستی درباره نقش، کارکرد و بلکه هویت حزب­‌الله، بسیج و انسان انقلاب، در شرایط کنونی در یک موقعیت تاریخی قرار گرفته­‌اند. رهیافت دوم که حزب­‌الله را به مثابه یک پامنبری برای بحث­‌های عمدتاً فردی-مذهبی می­‌خواست یا حداکثر یک عنصر اهل  اردوی جهادی در حاشیه شهرها می­‌پسندید، جریانی است که ده­‌ها هیئت و محفل قرارگاه مذهبی جهادی ایجاد می­‌کند اما به دلیل فقدان اعتقاد راسخ به  عدالت‌خواهی از شکل دادن یک حرکت کوچک عدالت­‌خواهانه در حمایت از حقوق کارگرانِ شلاق­‌خورده و حقوق ناگرفته عاجز است[13]. از حمایت از حقوق معلمان، فقرا و مستضعفان ناتوان است؛ از ساماندهی یک حرکت کوچک در اعتراض به بلایایی که سرمایه­‌داری بر سپرده­‌های مردم در بانک­‌ها ایجاد می­‌کند ناتوان است، از حمایت از حقِ مسکن پایمال شده مستضعفین ناتوان است، از تقابل با طبقه مرفه جدید[14] ناتوان است اما پیرامون مسائل «فرهنگی» و «مذهبی» و «تمدنی» و «اردوهای جهادی»، تا بتوانند «جبهه» و «محفل» و «همایش» و «قرارگاه و خیریه» برپا می­‌کنند. با این حال گویی اخیراً متوجه شده­‌اند که این حرکت­‌ها چون فارغ از درگیری با ظلم است، جذابیت چندانی برای فطرت­ خمینیست­‌های جوان ندارد. آن­‌ها حاضرند به ده­‌ها فقیر کمک کنند ولی ساماندهی حرکتی مؤثر بر علیه تکاثر ناتوانند و اخیراً متوجه شده‌­اند رویه­‌ی کنونی ناکارآمدی­‌شان، تجویز­های آن­ها در عرصه­‌های اجتماعی را بیشتر از پیش ناکارآمد می­‌سازد و اگر دیروز مردم را از دست دادند، امروز در حال از دست دادن حزب­‌الله هستند. امروز متوجه شده­‌اند که کنش­‌های سرکاری­شان، این­که حزب­‌الله به خط شوند تا برای نامه­‌ی یک نامزد انتخابات آوازوار تحلیل بنویسند، این که تحت عنوان جبهه­‌های بی­‌حاصل فرهنگی و سیاسی دور هم جمع شوند و مانند این، دیگر هیچ جذابیتی برای بدنه‌ی حزب­‌الله ندارد. آن­ها می­‌کوشند با مصرف ادبیات الاهی دفاع مقدس، ناکارآمدی­‌هاشان در عرصه­‌ی سیاسی را به عدم­‌الفتح تعبیر کنند ولی عدم­‌الفتح­‌های پیاپی­‌شان سبب بروز خودآگاهی­‌هایی در میان حزب­‌الله شده است. در برابر این خودآگاهی البته ابزارهای تعریف شده­‌ای دارند؛ بخشی از ابزارها همان برچسب­‌های عدالت­‌خوار،  عدالت­‌باز، خوارج، فتنه آینده، عدالت­‌خواهی مارکسیستی، عدالت­‌خواهی حجتیه­‌ای، عدالت­‌خواهی نق­‌نقو است که در ماه­های اخیر مطرح کرده­‌اند. بخش مهم­‌تر ابزارشان اما اتفاقی است که در 25 مهرماه در شیراز خواهد افتاد.

***

فردا روز برگزاری دادگاه جوانان جریان عدالت­خواه در شیراز است. «متن» این دادگاه به مراتب کمتر از فرامتن آن اهمیت دارد. کسانی که مایل باشند از متن این ماجرا مطلع شوند کافی است نامه‌­ی فردی را بخوانند که گفته می­‌شود ریاست دفتر نماینده­‌ی ولی فقیه در استان فارس را بر عهده دارد. نامه البته با عنوان «ریاست نهاد نماینده مقام معظم رهبری» امضا شده که بر حسب پیگری­‌ها، گویا همان رئیس دفتر امام جمعه مرادشان است! همین عنوان­‌سازی­‌ها به علاوه متن نامه، به ویژه آن­جا که از دادستان شیراز خواسته می­‌شود این جوانان را به خاطر اعتراف به «جایگاه رفیع» نماینده ولی فقیه در استان ببخشد! به خوبی راوی کلیت ماجراست. حتی به نظر نیازی به خواندن تکذیب­‌نامه جوانان مذکور هم نیست. اگر چه نزدیک به سی تشکل دانشجوییِ بسیجی و حزب­‌اللهی حمایت­‌شان را از این جوانان عدالت­‌خواه اعلام کرده­‌اند اما متن رویداد نسبت به فرامتن آن اهمیت چندانی ندارد. حتی وهن جایگاه نمایندگی ولی فقیه به واسطه­‌ی نامه مذکور نیز موضوع اصلی نیست. باید امیدوار بود نماینده محترم ولی فقیه در شیراز یا مسئولان مرتبط دیگر با نویسندگان این نامه و تمام کسانی که موجب تخفیف جایگاه ائمه محترم جمعه می­‌شوند برخورد کنند؛ باید امیدوار بود قوه قضاییه این دادگاه را بر حسب حق اساسی مندرج در اصل 165 قانون اساسی، علنی اعلام کند یا دادستان محترم متن کامل کیفرخواست این چهار نفر را منتشر کند؛ باید امیدوار بود دست کم دلایلی که برای نسبت دادن «تشویش اذهان عمومی» به این جوانان وجود دارد را اعلام کرده یا دست­‌کم در مورد یادداشت­‌های عمومی این چهار نفر، مصادیق تشویش اذهان عمومی  را جهت قضاوت افکار عمومی مشخص کند. باید امیدوار بود نتیجه دادگاه به دلایل مصرح در نامه ریاست نهاد نمایده مقام معظم رهبری در استان فارس یا کنون که محتوای آن نامه از سوی این جوانان تکذیب شده، به هر دلیل دیگر، تبرئه باشد؛  و دست آخر باید امیدوار بود اگر تقدیر بر ناکام ساختن تمام امیدواری‌های سابق بود و حکم محکمه به حبس یا شلاق این جوانان تعلق گرفت؛ دست‌کم این جوانان عدالت­‌خواه مانند تمام دشواری­‌های مسیر چندماه­ه‌ی اخیر آن را تحمل کنند. این امیدواری­‌ها اما همگی درباره متن ماجراست که ممکن است محقق بشود یا نشود. امیدواری بزرگتر اما درباره­‌ی «فرامتن» آن است. امیدی که هم­‌اکنون تحقق یافته است: مهم نیست این جوانان در دادگاه 25 مهر تبرئه (بخشیده!) یا محکوم شوند؛ مهم این است که محاکمه­‌ی این چهار جوان در این دادگاه، تبدیل به نقطه­‌ی روشنی شده برای تذکر حزب­‌الله به چیستی نقش/کارکرد و هویت اجتماعی­‌اش. تبدیل به دست­‌مایه­ای شده و بشود برای بازخوانی هویت انسان انقلاب در مکتب خمینی و خامنه­‌ای. تبدیل شده و بشود به زمینه­‌ی برای بازگشت به خمینی­‌خوانی و فهم ­مجدد نقش­‌های انسان خمینی و انسان خامنه­‌ای. این توجه و کنشگری و بازیابی هویتی پس از آن در رخوت و رکودِ این محاق فراگیر، آموزه­‌ای اکسیرگونه است که به همه­‌ی آوازهای تکفیرگونه و دلالت‌های قضایی آن می­‌ارزد. بازگشت از نقش­‌های سرکاری­‌ای که قبیله‌هایی از  محافظه­‌کاران متجدد و متحجر برای­مان تعریف کرده­‌اند، مستلزم هزینه­‌هایی است؛ از این هزینه­‌ها استقبال کنیم. امام ما آن کسی است که ­فرمود «فیاسیوف خذینی».



[1]  بیانات رهبر انقلاب در نشست راهبردی عدالت.

[2] . امام خمینی در آغازین سخنان خود پس از پیروزی انقلاب اسلامی این موضوع را مطرح و در پاسخ به آن یک تحلیل منسجم، مبسوط و در عین حال سازوار و نظام­مند برای درک انقلاب اسلامی پیش می‌­کشند. ن.ک به ((برای توضیح بیشتر ن.ک به مقاله نظریه انقلاب امام خمینی(ره)، فصلنامه اندیشه سیاسی در اسلام، شماره پنج. شهید مطهری هم در مدت کوتاه حیات­شان پس از پیروزی انقلاب، از جمله در سخنرانی­‌ای در مسجد الجواد(علیه­السلام) با عنوان «ماهیت و عوامل انقلاب اسلامی ایران» که در فروردین ماه 1358 و چند روز قبل از شهادت­‌شان ایراد شده است ضمن طرح این مسئله، پاسخ آن را مستلزم شناخت همه­‌جانبه انقلاب اسلامی می­‌دانند. ایشان این چنین استدلال می­‌کنند که «امکان تداوم» انقلاب اسلامی وابسته به «شناخت ماهیت انقلاب به عنوان یک پدیده­ی اجتماعی» است(ن.ک به پیرامون انقلاب اسلامی، سخنرانی اول، ص 29). 

[3]  «مصلحت پابرهنه‏‌ها و گودنشین‌ها و مستضعفین، بر مصلحت قاعدین در منازل و مناسک و متمکنین و مرفهین گریزان از جبهه و جهاد و تقوا و نظام اسلامى مقدم باشد و نسل به نسل و سینه به سینه شرافت و اعتبار پیشتازان این نهضت مقدس و جنگ فقر و غنا محفوظ بماند.» صحیفه امام ، ج20 ، ص333 و نیز «جنگ ما جنگ فقر و غنا بود، جنگ ما جنگ ایمان و رذالت بود و این جنگ از آدم تا ختم زندگى وجود دارد.» صحیفه امام، ج 21، ص 284.

[4]  «امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار، و جنگ پابرهنه‏‌ها و مرفهین بى‏‌درد شروع شده است. و من دست و بازوى همه عزیزانى که در سراسر جهان کوله بار مبارزه را بر دوش گرفته‏اند و عزم جهاد در راه خدا و اعتلاى عزت مسلمین را نموده‏‌اند مى‏‌بوسم‏.» صحیفه امام، ج21، ص 85.

[5] برای توضیح بیشتر ن. به یادداشت: «درک اجتماعی از دفاع مقدس و بازتولید آن»:

http://tabagheh3.ir/1395/07/03

[6]  بیانات مورخ 25/ تیر/ 76

[7] بیانات مورخ 14/2/1387

[8] به عنوان نمونه ن. ک. به: هوای تازه، خاطرات علی لاریجانی، ج 1، ص 317.

 [9]اردوهای جهادی نه فقط یکی از معدود کنش‌های موفق و مهم حزب‌الله در سال‌های اخیر است، بلکه یکی مهم‌ترین امکانهای کسب شناخت واقعی نسبت به مسئله‌های اصلی نیز هست: «حضور شما بچّه‌های نخبه در اردوهای جهادی، شما را با اوضاع کشورتان، با قشرها، با وظایف سنگینی که برعهده‌ی همه‌ی ما هست و با کم‌کاری‌های ما در طول این سالهای بعد از انقلاب آشنا میکند و حرکت میدهد؛ خون در رگهای انسان با حضور در یک‌چنین جاهایی جریان پیدا میکند۱۳۹۵/۰۷/۲۸ همچنان که حضور دیروز خیل بسیجیان در طرح‌هایی همچون قطره‌چکانی فلج اطفال مهم و مأجور است. آن چه مورد نقد این نوشته است این است که ارباب قدرت و سیاست بخواهند این کارهای خوب را بهانه‌ای بکنند برای از میدان خارج کردن حزب‌الله و حاشیه‌نشینی آن.

 [10]تمام مواردی که در گیومه قرار داده شده است در رسانه­‌های رسمی این جریان­ها منتشر شده و با جستجویی ساده قابل دسترسی است اما به این دلیل که مسئله‌­ی این یادداشت نه این رسانه­‌ها بلکه این اندیشه­‌هاست، از ارجاع مستقیم خودداری می­‌شود.

[11] مایل نیستم درباره مسئله استکبارستیزی این پرسش را مطرح کنم. چه آنکه در مقوله‌ی ضدیت با پول­‌پرستی و تحجر، ترویج رویکردهای اشعری­‌گرایانه «هیچ» نقش-کارکردی برای­‌مان باقی نگذاشته ولی در زمینه مبارزه با استکبار اجمالاً چیزهایی هست؛ اگر چه همین چیزها هم در نهایت و در لحظات حساس حزب­الله را به این وادی کشانده که یک توافق را به فرموده متوازن خوانده و حتی برای‌ش تبریک بگویند! 

[12]  روی فرش قرمزی که صدا و سیما برای ورود نامزدها به سالن مناظره پهن کرده بود، نامزد محترمی در مصاحبه‌اش می­‌گفت: امروز روز نیمه شعبان روز جهانی مستضعفین است. من این روز را به همه مستضعفین گرامی تبریک می­‌گویم!!

[13]  این عاجز بودن به استثناء ایام و شرایطی است که منفعت سیاسی حزبی­‌های اصولگرا اقتضای چنین حرکت­‌هایی را داشته باشد. مثل حمایت از کارگران یورت در ایام انتخابات و رها کردن حمایت از کلیه کارگران در کلیه‌ی دیگر زمان­‌ها و حتی همان کارگران یورت بعد از انتخابات.

[14]  ایضاً جز در مواردی که بخشی از این طبقه مرفه جدید رقیب انتخاباتی اش باشد.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی