محافظهکاری و تغییرگرایی
«تغییر بنیادینِ انقلابگریانه» یا «تغییر عقیمِ محافظهکارانه»
انقلابیگری در ذات خود تغییرگرایی را به همراه دارد. در مقابل و در ذهن و زبان محافظهکاران، این تثبیت وضع موجود است که بر تغییر آن تفوق دارد. این تفوق البته به این معنی نیست که محافظهکاران هیچ تغییری را برنمیتابد. سطحی از تغییر نه فقط قابل انکار نیست که ضرورت زندگی اجتماعی است. موضع دقیق محافظهکاران «تفوق ثبات بر تغییر» است. آنچه محافظهکاری با آن مخالف است تغییر «بنیادین» است، نه هرگونه تغییری. همچنین این احتمال وجود دارد محافظهکاری به تغییری دل ببندد که در راستای کسب قدرت باشد: محافظهکاران همواره همهچیز را در حال از دست رفتن تصور میکنند؛ این بدان معناست که باید به قدرت و اقتدار کلان دست یابند تا مانع این امر شوند.
انقلابیگری اما در پی نیل به وضع مطلوب است و به این واسطه و به نحوی ثانوی به عبور از وضع موجود میاندیشد. عبور از وضع موجود هم فقط عبور از رییسجمهور نیست. قبیلهگرایان سیاسی و قبایل اصولگرا و اصلاحطلبِ درون آن، بخشی از وضع موجود هستند نه آلترناتیو آن. عبور از یک قبیله به سمت قبیلهای دیگر نه آنقدر مهم و شورانگیز است که مطلوب باشد و نه حتی با اندک اطلاعی از وضع موجود ممکن خواهد بود. ما در پی آنیم که از کلیت وضع موجود عبور کنیم؛ نه این که با گفتنِ «مردم از دستهبندیهای رایج خسته شدهاند»، دستهبندیهای غیررایجی ایجاد کنیم که دستهبندیهای رایج را نجات داده و بازتولید کند. سیطرهی محافظهکاران تجددمآب از یکسو و تصلب محافظهکاران سنتمآب از سوی دیگر، امکان عملی تغییر در عرصهی سیاسی را عمیقاً تحدید ساخته است اما شکستن این محدودیتها برای فرزندان انقلاب، به حول و قوه الاهی کار دشواری نخواهد بود.
توان تغییر در قدرت متمرکزِ سیاسی، مستظهر به سطوح دیگری از قدرت است که کاملا خُرد بوده و در عرصهی اجتماع و اندیشه سامان مییابد. عملِ سیاسی منهای عقبهی اجتماعی و معرفتی، سیاستزدگی است. تغییر سیاسی مستلزمِ به دنبال داشتن عقبههایی از معرفت، جامعه و معرفت اجتماعی است. یک کنشگر انقلاب اسلامی فارغ از جابجایی قدرت در عرصهی سیاسی به سر نمیبرد اما کنشگری معطوف به انقلاب اسلامی لزوماً محدود و مقید به این عرصه نیست. اقتضای انقلابیگری این است که بیش از اشتغال به تغییرات روبنایی و لابیبازیهای سیاسی، به تغییری انقلابی بیاندیشیم وگرنه پرداختنِ صرف به جابجایی قدرت سیاسی منهای تدارک عقبهی اجتماعی و معرفتی آن، کار متداول حزبیهاست. از عواقب شوم سیطرهی قبیلههای حزبی بر ذهن و زبان ماست که تقویم حیات اجتماعی مان را با آمد و شد ارباب قدرت تنظیم میکنیم و رو به قبلهی انتخابات میخوابیم؛ از 92 به انتخابات 94 فکر می کنیم، از آنجا به 96 فکر میکنیم و الی آخر. تحلیل مینویسیم: رو به انتخابات؛ جبههی میزنیم: رو به انتخابات؛ جلسه میگذاریم: رو به انتخابات و الی آخر. در حالی که همین انتخاباتزدگیهاست که ما را از مسائل اصلی دور کرده است: «فضای انتخاباتی، انسان را از حقایق جاری جامعه و از نیازهای حقیقی جامعه غافل میکند.»(بیانات رهبرانقلاب 14/10/1394) همین انتخاباتزدگی که ما حزباللهیها را از مسائل اجتماعی دور کرده و ما چهل سال پس از آرمان «جامعه توحیدی» که شهید مطهری در متن خیرمقدم امام خمینی در 12 بهمن نوشته بود، رسانده به جامعهای که کارگرانش شلاق میخورند، کاملاً قانونی؛ و مدیرانش حقوق نجومی میگیرند، آن هم کاماً قانونی! رسانده به جامعهای که فقیرانش در گور میخوابند و مدیرانش در ویلاهای بالاشهر خود غنودهاند!
همه به این نتیجه رسیدهاند که پادشاه لخت است و مردم از این وضع و قبیلههای سیاسی خسته شدهاند. فقط مسئله اینجاست که در محفل تأسیس قبیلههای جدید میگویند «همگی از جبههبندیهای رایج خسته شدهایم»؛ ولی بلافاصله میگویند میخواهیم قبیلهای «فراقبیله» تشکیل دهیم! همه خسته شدهاند فقط تعارف میکنند. ما کودکی هستیم که تعارف بلد نیستیم و با صدای بلند میگوییم خستگیمان از قبایل اشرافیت ریشدار، به آن اندازه نیست که به تغییر نامها اکتفا کنیم: ما سدی را خواهیم گشود که با تغییرِ بنیادین و سیلآسای پشت آن سنت قبیلهگرایی موجود را آب ببرد.
حضرات! بزرگوارانی که هنوز که هنوز است ادب سخن گفتن با غیر خود به خصوص جوانان را بلد نیستید و راه به راه برای جریان انقلابی و نسل سوم انقلاب «بایسته» مینویسید. فکر میکنید اگر به جای بولتن، در تلگرام بنویسید، اگر به جای بخشنامههای ابلاغی، یادداشتهای تحلیلی بنویسید، اگر به جای «واجبات سیاسی»، بنویسید «بایسته» مسئله حل است؟ فکر میکنید کسانی که گوش و چشمشان به دهان و قلم شماست که برایشان بایسته بنویسید، چیزی از انقلابیگریشان باقی میماند؟
عجالتاً حرفی نیست: فقط انتظار نداشته باشید آرمان انقلابیگریمان و خواسته تغییرات «بنیادین» اجتماعیمان را به پای تن دادن به تغییراتِ سیاسیِ عقیم در آدمهای حاکم عوض کنیم. ما با کلیت وضع عدالت در چهل سالگی جمهوری اسلامی مشکل داریم. با این که که چرا وضع عدالت «مطلقاً راضی کننده نیست» (بیانات رهبر انقلاب در دومین نشست راهبردی 27/2/1390). ما کلیت این وضع را ناشی از قبیلهگرایی میدانیم و شما هم انتظار نداشته باشید برای جایگزینیِ بخشی از قبائل و وضعیت موجود با بخش دیگر از وضع موجود، سر و دست بشکنیم.