هفته پیش جمعی از دوستان دانشجو و طلبه با سفر به کرمانشاه و برگزاری چند تجمع اعتراضی، نشست تحلیلی و گفتگوی اجتماعی، مورد آسیه پناهی را دستمایه اعتراض به سیاستها و فرایندهایی به وجود آورنده این وضعیت تأسفبار کردند. علیرغم هماهنگی اولیه، نتوانستم در این برنامه شرکت کنم. در این گفتگو لایو اینستاگرامی با صفحه جنبش عدالتخواه دانشجویی، پس از شنیدن گزارش قابل توجه یکی از دانشجویان حاضر در برنامه، کمی درباره وجوه مختلف این مسئله و زمینههای فرهنگی و اجتماعی آن بحث کردم. بحثهای تکمیلیام در اینباره را در متنی تفصیلی تدوین کردهام که به یاری خدا به زودی منتشر خواهد شد.
فایل صوتی گفتگو درباره زمینههای اجتماعی واقعه کرمانشاه دریافت
هر طور حساب کنیم نسبت به گذشته، مناسبات سرمایهداری در ایران بسط بیشتری پیدا کرده است اما ما حداکثر آب در هاون میکوبیم؛ باید شکست این هاونها را!
انقلاب اسلامی ایران مانند هر دگرگونی اجتماعی دیگری، در برابر «دیگری»هایی امکان و سپس وقوع یافته است. اگر دیگری انقلاب فرانسه، محافظهکاریِ تکیه داده به سنت، آنچنان که ادموند برک تفسیر میکرد بود؛ انقلاب اسلامی به شکلی توأمان در تقابل مستقیم با محافظهکاران متکی به سنت و همزمان در تقابل با متجددانِ منتقد سنت پدید آمد. بر این اساس میتوانیم بگوییم آرایش دیگریهای انقلاب اسلامی ایران، همچون دیگری انقلاب فرانسه چندان ساده و بسیط نبود. انقلاب اسلامی مخالفینی نیرومند در کانونها و طبقات متقاطع اجتماعی، در حجرهها و کافهها داشت و همین درک دیگریهای انقلاب اسلامی را به موضوعی پیچیده و در خور تأملاتی ضروری تبدیل میکند.
در میان جمیع دیگریهای انقلاب اسلامی، «سرمایهداری» از جمله غیرهایی است که به رغم وجودی مؤثر و تأثیراتی فزاینده، به دلایلی نادیده گرفته شده و یا حتی انکار میشود. چهاردهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، وجود یک سرمایهداری مبسوط الید ایرانی یک واقعیت است. واقعیتی که به دلایلی مبهم و گاه متضاد دیده نمیشود تا روز به روز، بیش از پیش رشد یابد و به عرصههای حیات اجتماعی ما چنگ اندازد. سرمایهداری ایرانی چیست؟ در چه ابعادی از زندگی اجتماعی اقتصادی ما پیشروی کرده و پیشرانهای آن کدام است؟ یادداشت حاضر میکوشد به قدر توان طرحی از پاسخ به پرسش از چیستی سرمایهداری ایرانی را دراندازد.
اشاره
بر اساس دیدگاهی که امام خمینی و دیگر متفکرین اصیل انقلاب اسلامی در تحلیل این پدیده میگشایند، انقلاب اسلامی مولود و مولّد انسانی بدیع است. این دیدگاه، انقلاب اسلامی را در سطح علل، فرایند و نتایج، به پدیده انسان انقلاب اسلامی ارجاع میدهد: هم پیدایش انقلاب اسلامی را محصول انقلابی انسانی میداند و هم مهمترین پیامد و دستاورد انقلاب اسلامی را، انسان انقلاب اسلامی میداند. این هسته اصلی تحلیلی است که امام خمینی همواره درباره انقلاب اسلامی طرح میکنند و به طور مشخص از چند روز مانده به بهمنماه 1357 تا مدتی پس از آن، در طی قریب به چهل سخنرانی آن را میپرورانند. امروز نیز همچنان درک چیستی و کیستی انسان انقلاب اسلامی، یکی از مهمترین مسئلههای فراروی ماست.
متن زیر، چکیدهای است از تشریحها و تبیینهایی که پیش از این کم و بیش در همین وبلاگ پیرامون انسان انقلاب اسلامی (از جمله در این نوشتهها + + + + + + ؛ مطالب با کلمه کلیدی انسان انقلاب اسلامی) منتشر شده است. ویراستی مقدماتی از مانیفستوارهای برای انسان انقلاب اسلامی.
چهلگونه دربارهی چگونگی انسان انقلاب اسلامی
مقدمه
عالم را رازی است که آسمانها و زمین و کوهها از پذیرش آن سر باز زدهاند. انسان حامل این راز است و انسانکامل مصداق و معنای اتم این رازداری. بر این رازداری کسی جز خداوند آگاه نیست؛ که فرمود إنی أعلم مالا تعلمون. در هر عصر و مصر اما انسانهایی هستند که در مسیر تکامل، این راز را برای دیگران بازگو میکنند. رازی که گفتنش هزینه دارد: «در عالم رازی هست که جز به بهای خون فاش نمیشود» اما درک کمال متعیّن را راهی جز پیجویی آن نیست. انسان انقلاب اسلامی همان انسانی است که در ایام ما، هزینه فاش شدن این راز به دوش میکشد. انسان خمینی در دفاعی مقدس و هشتساله و انسان خامنهای در دفاع مقدس و هفتساله، افشای این راز را به اوج میرسانند. از آنجا که در نظر این دو گونه از انسان انقلاب اسلامی، مرگِ در راه خدا نه عدم، که عین وجود و مرتبهی اعلای آن است؛ آنها بیشتر از همه انسانهای زمانهشان «وجود» دارند. با این حال آنچنان که باید دیده نمیشوند: «گمنامی برای شهرتپرستها دردآور است اگرنه، همه اجرها در گمنامی است». متن زیر چهل سعی است به امید آنکه آنچه نادیدنی است، آن بیند.
گزیده:
نگذاریم اراذلِ اهلِ اغتشاش از اصحاب اهل اعتراض به عنوان سپر انسانی استفاده کنند. اگر این تفکیک تحلیلی و سپس اجتماعی انجام شود، به زودی و به راحتی یک نیمروز، دیگر بنسلمان و ترامپ، موضوعی برای توییت نخواهند نداشت.
همان جوانان مؤمنی که بنسلمان و ترامپ را بی داعش کرد، بی توییت هم خواهد کرد. نمادِ این نسل از انسانهای انقلاب اسلامی، حجتِ شهید، محسن حججی است که در وصیتنامهاش نوشت: «من به یقین رسیدم که امام خامنه ای نائب بر حق امام زمان است»: «هزاران دست از اینجا نیش خورد و هر که میخواهد/ بیاید، دست خود را در این کندو بچرخاند».
موسایِ از نیل گذشته هم که باشی، آزمونِ اعتمادِ به خضر را در پیش داری. «پس دم فروبسته مَپُرسیم چه بر جا ماندست/ همچنانت عَلَمی هست که برجا مانده است». چه خوب میدانی فراهم آمده برای آزمونِ یقینِ انسانهایِ خامنهای. انسان خامنهای برای بالندگیِ هستی و هویت خود در انتظار غیریت و ضدیت با فتنههایی است که از گور بنسلمانها بر میخیزد: داعش باشد یا دیگران؛ سامرا باشد یا «غزّه، حلب، تهران، چه فرقی میکند»؟
متن کامل در ادامه مطلب
*سکولاریزاسیون از مسیر کاپیتالیزاسیون
*بازتولید «اسلام سرمایهداری» در ایران امروز؛ تعاطی «منورالفکری محافظهکار» و«محافظهکاری سنتزده»
در یک سال اخیر در نقاط مختلفی از کشور، حرکتهایی اعتراضی از سوی سپردهگذاران برخی بانکها و موسسات اعتباری صورت پذیرفته است. اگرچه هیچ آمار قابلاستنادی از این تجمعها وجود ندارد و امکان به دست آوردن چنین آماری هم نیست، اما به احتمال زیاد این اعتراضها از نظرهای گوناگونی همچون فراوانی، کمیت و پایداری از مهمترین حرکتهای اعتراضی یک سال اخیر در کشور بودهاند. بهرغم اینکه مسئولان امر با تندترین تعابیر سعی میکردند سپردهگذاران را «طمعکار» خوانده و تجمعها را سازماندهیشده و غیرواقعی بدانند؛ اگرچه مسئولان کوشیدند سپردهگذاران را به لحاظ حقوقی مقصر دانسته و به لحاظ اجتماعی طرد کنند؛ با وجود اینکه رسانههای رسمی و همچنین کنشگران و تحلیلگران اجتماعی این حرکتها را نادیده گرفته یا انکار کردهاند؛ واقعیت اما این است که ما با نمونههایی کاملا ویژه از یک گونه جدید از حرکتهای اجتماعی مواجهیم: با نسل جدیدی از اعتراضها که میتواند جرقهای باشد برای درک نسلی جدید از جنبشهای اجتماعی. تجمع سپردهگذاران اگرچه از «اعتراضهای پراکنده» و «شخصیصنفی» آغاز میشود اما اگر دقیقتر شویم گونهای بدیع از اعتراضها و حتی جنبشهای «اجتماعی» را میبینیم که متولد شده و احتمالا بتوانند ادامه داشته باشند. این یادداشت میکوشد ابعادی از این پدیده را تا حدودی تشریح کند.
بازتولید «اسلام سرمایهداری» در ایران امروز
تعاطی «منورالفکری محافظهکار» و«محافظهکاری سنتزده»
منتشر شده در مجله خردنامه شماره 172
چندی پیش در مجلهای که با سیاستگذاری سیدجوادطباطبایی و سردبیری
عضو ارشد حزب کارگزاران سازندگی منتشر میشود، مطلبی به چاپ رسید با عنوان
«بورژوازی در حجاز». ادعای این مطلب و یکی- دو متن مرتبط دیگر با آن، حول این
گزاره کلیدی چرخ میزد: «در حوزه سیاست گذاری اقتصادی پیامبر اسلام[ص] یک
کاپیتالیست رادیکال است».[1]
فارغ از پرداختن به این متن و ادعاهایش، فرامتنِ این نوشته به مثابه یک نشانه،
حکایتگر وضعیت کنونی تفکر به طور عام و وضعیت یک جریان فکری پرنفوذ در مناصب
قدرت و مناسبات آن، به طور خاص است. پرسشهای اصلی این نوشته این است که این جریان
فکریای که پیامبراکرم(ص) را کاپیتالیست می خواند، در حال حاضر در چه وضعیتی قرار
داد؟ این جریان فکری چه میگوید؟ و در تداوم کدام تاریخ و تطورات به شرایط کنونی
رسیده است؟