درآمدی بر بازشناسی و بازیابی نقش اجتماعی حزبالله
در حاشیهی دادگاهِ دادخواهانِ شیرازی
خلاصه:
· امام خمینی سه کارکرد عمده را برای بسیج برجسته میکنند: مخالفت با استکبار، مخالفت با پولپرستی و مخالفت با تحجرگرایی و مقدسنمایی.
· در برابر این نگرهی خمینیستی رهیافت محافظهکارانهای وجود دارد که مایل است نقش بسیج را به جریان-سازمانی خدماتی فروبکاهد. خدماتی که در دههی پیشین عبارت بود از اقداماتی همچون کویرزدایی و قطرهچکانی فلج اطفال و البته در شرایط کنونی معادلهای دیگری یافته است.
· برآیند نقشی که ما ایفا کرده و میکنیم، در تمام سالهای این سهدهه، به کدام یک از این دو رهیافت فوق نزدیکتر است. اگر چه تئوریسینهای نقش دوم بسیج بر خلاف دیروز، امروز دیگر به عنوان استوانههای انقلاب ترویج نمیشوند اما مسئله این جاست که ساختاری که دیروز بسیجیان را ذیل رهیافت دوم و از جمله ذیل افراد مذکور قرار میداد، هم امروز هم با تغییرات و برخی جوانگراییهایی! زنده و فعال است.
· اگر دیروز جناح راست و اصولگرایی نام داشت و کویرزدایی و قطرهچکانی را ترویج میکرد و امروز اصولگرایی تحولخواه و نواصولگرایی و غیره نام دارد و میخواهد به بهانه اردوهای جهادی یا دیگر کارهای خوب، حزبالله را از میدان مبارزهی اجتماعی بیرون برده و به حاشیه شهرها بکشاند.
· راه رفتن به اردوی جهادی و ساخت «سرویس بهداشتی در مناطق محروم» را هموار میکند اما نوبت به عدالتخواهی که میرسد منبرها و رسانهبولتنهاشان را آبستن دهها آسیبشناسی و آیندهشناسی و فتنهشناسی میکنند و هر ورز به بهانهای فتوا به احتیاط میمیدهند.
· همواره بر صدر بودهاند بیآنکه بگویند پس دهها سال تریبونداری و میدانداریشان، کجاست رویکردهای ضد تحجر و کجاست ضدیت با مقدسمآبی نیروهای انقلاب؟ کجاست کنشهای ضدپولپرستیمان؟ چه کسانی آرام و بیسر و صدا هویت ما را دزدیدند و ما را به یکسری ظرفیتهای بومی توسعه استحاله کردند؟
· امروز پس از سالها پیروی از احزاب قبیلهی اصولگرایان و رسانههاشان و منبرهاشان، حزبالله را میبینیم که نه فقط از نقش و کارکرد خمینیستی خود بازمانده، بلکه از هویت اصیل خود نیز خلع شده است. نه تنها نمیتواند تاریخ را ورق بزند، بلکه به دلیل همراهی با حزبیها، از کسب موفقیت در سطحیترین تغییرات اجتماعی در انتخاباتها نیز ناتوان است.
· رهیافتی که حزبالله را به مثابه یک پامنبری برای بحثهای عمدتاً فردی-مذهبی میخواسته یا حداکثر یک عنصر اهل اردوی جهادی در حاشیه شهرها میپسندید، جریانی است که دهها هیئت و محفل قرارگاه مذهبی جهادی ایجاد میکند اما به دلیل فقدان اعتقاد راسخ به عدالتخواهی از شکل دادن یک حرکت کوچک عدالتخواهانه در حمایت از حقوق کارگرانِ شلاقخورده و حقوق ناگرفته عاجز است. از حمایت از حقوق معلمان، فقرا و مستضعفان ناتوان است؛ از ساماندهی یک حرکت کوچک در اعتراض به بلایایی که سرمایهداری بر سپردههای مردم در بانکها ایجاد میکند ناتوان است، از حمایت از حقِ مسکن پایمال شده مستضعفین ناتوان است، از تقابل با طبقه مرفه جدید ناتوان است اما پیرامون مسائل «فرهنگی» و «مذهبی» و «تمدنی» و «اردوهای جهادی»، تا بتوانند «جبهه» و «محفل» و «همایش» و «قرارگاه و خیریه» برپا میکنند.
· با این حال گویی اخیراً متوجه شدهاند که این حرکتها چون فارغ از درگیری با ظلم است، جذابیت چندانی برای فطرت خمینیستهای جوان ندارد. متوجه شدهاند رویهی کنونی ناکارآمدیشان، تجویزهای آنها در عرصههای اجتماعی را بیشتر از پیش ناکارآمد میسازد و اگر دیروز مردم را از دست دادند، امروز در حال از دست دادن حزبالله هستند.
· در برابر این خودآگاهی البته ابزارهای تعریف شدهای دارند؛ بخشی از ابزارها همان برچسبهای عدالتخوار، عدالتباز، خوارج، فتنه آینده، عدالتخواهی مارکسیستی، عدالتخواهی حجتیهای، عدالتخواهی نقنقو است که در ماههای اخیر مطرح کردهاند. بخش مهمتر ابزارشان اما اتفاقی است که در 25 مهرماه در شیراز خواهد افتاد.
متن کامل در ادامه مطلب
انسان انقلاب اسلامی، اگر در معنای صحیح و وسیع آن که عمومِ مردمِ تحول یافته و تحولآفرین است لحاظ شود، موتور محرکهی تاریخ معاصر ماست. انسان انقلاب اسلامی فراتر از معانی تضییق یافتهی امروزین آن، همان حزبالله و بسیجی است؛ همان کسی که به گفتهی لطیف و دقیق مرحوم سید حسن حسینی، تاریخ این ملت را ورق میزند: «روزی که روشنفکر، در کافه های شهر پرآشوب، دور از هیاهوها عرق می خورد؛ با جان فشانیهای جانبازان حزب الله تاریخ این ملت ورق میخورد!» در اینجا اما پرسشی ژرف و تا حدودی دشوار پیش میآید: پرسش درباره کارکرد و نقش اجتماعی انسانِ انقلاب اسلامی، انسانِ حزباللهی و یا انسانِ بسیجی. اینکه این انسان چه مسئولیت و رسالتی بر عهده دارد و این ورق زدن تاریخ چگونه رخ میدهد؟ این پرسش همواره یکی ازمهمترین پرسشهای فراروی کنشگری اجتماعی ماست اما در زمانهای که رخوت و عسرتی تحمیلی- تخدیری، بسیاری از نقشهای اجتماعی حزبالله را به محاق و رکود اجتماعی فراگیری فرو برده است، اهمیتی دو چندان یافته است.
بیآنکه فرصت و حاجت بسط باشد میتوان گفت: اگرچه وضعیت امروز که در آن عدالت اجتماعی مطلقاً راضی کننده نیست[1]، وضعیت آسیبهای اجتماعی «اشکآور» است، حقوق کارگران و سپردهی مستضعفان ضایع شده و حقوقهای نجومی قانونی است، علتها و عاملهایی مستقیم دارد که در جای خود باید بررسی شود اما در اینجا، سببی اقوی از مباشر مطرح است: محاقی که نه فقط به حزبالله اجازه تغییر و ورقزدن تاریخ را نمیدهد بلکه حتی در جامعه و سیاست نیز آن را زمینگیر کرده است. محاقی که مردم را، حزبالله را از ورق زدن تاریخ باز داشته و ورق را به نفع کسانی دیگر برگردانده است. محاقی که به رغم سرخوشان میدان، اگر امکان رهایی از آن وجود داشته باشد، این امکان به راحتی به دست نخواهد آمد. یکی از دشواریهای رهایی از این محاق فراگیر، درانداختن این پرسش است که «نقش بسیجی چیست؟» پرسش درباره کارکرد و نقش اجتماعی بسیجی، پرسشی آنچنان مهم و ژرف است که میتوان آن را تا سطح «بسیجی کیست؟»، یعنی تا هویت اجتماعی بسیجی، به پیش برد. علاوه بر سطح دوم پرسش که جستجوی پاسخ آن، سخت به سطح اول بحث وابسته است، در اینجا لایهی دیگری از پرسش نیز مطرح است و آن چیستی و زمینههای این محاقِ فراگیر است و این سطح از پرسش، سطحی است که حتی طرح آن نیز مخالفان سرسختی دارد.
به پرسش اول باز گردیم انسان انقلاب اسلامی یا بسیجی چه نقش/کارکرد اجتماعیای دارد؟ نقش و کارکرد انسان انقلاب پس از انقلاب یکی از مهمترین و حیاتیترین مسئلههای هر انقلاب اجتماعی است. این نقش و کارکرد، در سطحی کلانتر به مسئلهی تداوم انقلاب پس از پیروزی بر رژیم گذشته باز میگردد. انقلاب اسلامی از آنجا که بر دوش انقلاب انسانی و انسان انقلابی استوار است، نقش انسان انقلابی در تداوم انقلاب پس از آن اهمیت دو چندانی مییابد. اگر چه «مسئلهی ادامه» از همان روزهای پس از پیروزی انقلاب در سطح اصیل اندیشهورزی انقلاب اسلامی مطرح بوده[2] اما وقوع جنگ و پیوستگی آن با شرایط انقلاب اسلامی، طرح دقیقتر این پرسش را تا پس از جنگ به تعویق میاندازد. پس از جنگ بود که پرسش پیرامون آیندهی انسانِ انقلاب جدی شد و امام خمینی دقیقترین پاسخها به این پرسش را پیش رو نهادند. این پاسخها، بیآنکه بخواهیم به جزییات آن بپردازیم، بر یک تحلیل منسجم و اصیل از انقلاب اسلامی استوار بود. یکی از مهمترین استدلالهای امام خمینی درباره نقش اجتماعی انسان انقلاب اسلامی، در اولین پیام پس از جنگ ایشان به بسیج، که همان آخرین پیامشان به بسیج است نهفته است. ایشان در بخشی از این پیام، پس از آن که استعاره معروف «لشکر مخلص خدا» را در توصیف بسیج مطرح میکنند، چنین مینویسند: «ملتی که در خط اسلام ناب محمدی - صلی الله علیه و آله - و مخالف با استکبار و پول پرستی و تحجرگرایی و مقدس نمایی است، باید همه افرادش بسیجی باشند». امام خمینی در این استدلال سه کارکرد عمده را برای بسیج برجسته میکنند: مخالفت با استکبار، مخالفت با پولپرستی و مخالفت با تحجرگرایی و مقدسنمایی. بخش دیگری از مهمترین استدلالهای امام خمینی در این زمینه معطوف به بازتعریف دفاع مقدس در چارچوب «نهضت مقدس جنگ فقر و غنا» است[3]؛ ایشان میکوشند جنگ فقر و غنا را به عنوان چارچوبی مهم کنشگری اجتماعی انسان انقلاب اسلامی پس از دفاع مقدس مطرح کرده و بر آغاز آین جنگ پس از دفاع مقدس[4] تأکید میکنند.[5]
استدلال دیگری در باره نقش اجتماعی نیروهای مخلص انقلاب را یک دهه پس از این تاریخ، رهبر انقلاب متذکر میشوند؛ ایشان پس از هشدار پیرامون شکلگیری ارادهای که «حقیقتاً» در صدد ایجاد طبقهای جدید از مرفهان بیدرد است، مسئولیت مهم «مخلصان انقلاب» را پیش میکشند: «کسانی هستند که تلاش میکنند و حقیقتا در صدد این هستند که طبقهی ممتازهی جدیدی در نظام جمهوری اسلامی به وجود آورند. به خاطر انتخابها و انتصابها و زرنگیها و دست و پاداریها و مشرف بودن بر مراکز ثروت، و از طریق نامشروعی که با زرنگی آن را یاد گرفتهاند، به اموال عمومی دست بیندازند و یک طبقهای جدید – طبقهی ممتازان و مرفهان بیدرد – درست کنند. نظام اسلامی، با مرفهان بیدرد و معارض و مخل، آنطور برخورد سختی کرد؛ حال از درون شکم نظام اسلامی، یک طبقهی مرفه بیدرد جدید طلوع کند! مگر این شدنی است؟! به فضل پروردگار، مخلصان انقلاب و اسلام نخواهند گذاشت که چنین انحرافهای بزرگی به وجود آید»[6]. طبقهای که یک دهه پس از این هشدار و دو دهه پس تعریف نقش ضد پولپرستی برای بسیجیان از جانب امام خمینی، رهبر انقلاب تشکیل آن را رسماً اعلام کردند: «مسابقهی پول درآوردن و تلاش برای پول کردن، یک طبقهی جدیدی درست کرده.»[7] بنابراین در رهیافتی که امام خمینی مطرح کرده و رهبر انقلاب پیش میبرند نقش اصلی بسیج در تقابل با استکبار، تحجر و مقدسمآبی، پولپرستی و طبقه مرفه جدید تعریف میشود.
از این تعریف نقشها که فاصله بگریم اما تحقق کارکردی بسیج را در دورهی مذکور و نیز تا حدود زیادی در دوران کنونی در امور دیگری برجسته میبینیم. در برابر این نگرهی خمینیستی رهیافت محافظهکارانهای وجود دارد که مایل است نقش بسیج را به جریان-سازمانی خدماتی فروبکاهد. خدماتی که در دههی پیشین عبارت بود از اقداماتی همچون کویرزدایی و قطرهچکانی فلج اطفال و البته در شرایط کنونی معادلهای دیگری یافته است. به عنوان نمونه در شهریور 1370 رئیس جمهور وقت در سخنانی میگوید: «بسیج میتواند با استفاده از نیروهای بسیجی طرحهای عمرانی از جمله کویرزدایی، درختکاری و سایر کارهایی که در این زمینه جهاد سازندگی انجام میدهد، حضور فعال داشته باشد.» بعدها وقتی ریاست اسبق سازمان صدا و سیما خود را برای نمایندگی «شورای هماهنگی نیروهای انقلاب در انتخابات ریاست جمهوری نهم» آماده میکرد، کتاب خاطراتی از خود منتشر کرد که بخشهای مهم از این دیدگاه دوم را صورتبندی میکرد. او استدلال میکرد که «بسیج ظرفیت بومی برای توسعه» به شمار میآید![8]
***
اکنون سه دهه از تعریف نقشِ ضد پولپرستی برای بسیج توسط امام خمینی، دو دهه از هشدار رهبر انقلاب مبنی بر وجود ارادهی معطوف به ایجاد طبقه مرفه جدید در دل نظام و یک دهه از اعلام علنی ایجاد طبقه جدید توسط رهبر انقلاب میگذرد. مخاطبان این نوشته که طبعاً در زمرهی انسانهای مخلص انقلاب اسلامی هستند بهتر و بیشتر میتوانند در این باره قضاوت کنند برآیند نقشی که ما ایفا کرده و میکنیم، در تمام سالهای این سهدهه، به کدام یک از این دو رهیافت فوق نزدیکتر است. اگر چه تئوریسینهای نقش دوم بسیج بر خلاف دیروز، امروز دیگر به عنوان استوانههای انقلاب ترویج نمیشوند اما مسئله این جاست که ساختاری که دیروز بسیجیان را ذیل رهیافت دوم و از جمله ذیل افراد مذکور قرار میداد، هم امروز هم با تغییرات و برخی جوانگراییهایی! زنده و فعال است. اگر دیروز جناح راست و اصولگرایی نامداشت و کویرزدایی و قطرهچکانی را ترویج میکرد و امروز اصولگرایی تحولخواه و نواصولگرایی و غیره نام دارد و میخواهد به بهانه اردوهای جهادی یا دیگر کارهای خوب[9]، حزبالله را از میدان مبارزهی اجتماعی بیرون برده و به حاشیه شهرها بکشاند. راه رفتن به اردوی جهادی و ساخت «سرویس بهداشتی در مناطق محروم» را هموار میکند اما نوبت به عدالتخواهی که میرسد منبرها و رسانه-بولتنهاشان را آبستن دهها آسیبشناسی و آیندهشناسی و فتنهشناسی میکنند و هر ورز به بهانهای فتوا به احتیاط میمیدهند. یک روز از «عدالتخواهیِ حجتیهای» میگویند و روز دیگر، بیآنکه حساسیتهای افراطی دیروز حجتیهایسم در مارکسیستخواندن نیروهای انقلاب را به یاد بیاورند، با بر چسب «عدالتخواهیِ مارکسیستی» به میدان تکفیر بر میآیند. یک روز «عدالتخوار»، یک روز «عدالتباز» و روز دیگر روز «عدالتخواه نقنقو»(!)؛[10] خلاصه هر روز بر فراز منبری یک آواز سر میدهند. همواره بر صدر بودهاند بیآنکه بگویند پس دهها سال تریبونداری و میدانداریشان، کجاست رویکردهای ضد تحجر و کجاست ضدیت با مقدسمآبی نیروهای انقلاب؟ کجاست کنشهای ضدپولپرستیمان؟[11] چه کسانی آرام و بیسر و صدا هویت ما را دزدیدند و به یکسری ظرفیت بومی توسعه استحاله کردند؟
***
امروز پس از سالها پیروی از احزاب قبیلهی اصولگرایان و رسانههاشان و منبرهاشان، حزبالله را میبینیم که نه فقط از نقش و کارکرد خمینیستی خود بازمانده، بلکه از هویت اصیل خود نیز خلع شده است. نه تنها نمیتواند تاریخ را ورق بزند، بلکه به دلیل همراهی با حزبیها، از کسب موفقیت در سطحیترین تغییرات اجتماعی که در انتخاباتها بروز مییابد نیز ناتوان است. و میبینیم که این بوقها هستند که به توجیه این رکودها میپردازند: شکست 92 را از اساس منکر میشوند. میگویند رخ نداده است. مضحک است اما میگویند حسن روحانی عضو هئیت مرکزی جامعه روحانیت بوده و اصولگرایان شکست نخورندهاند فقط چون وحدت نکردهاند به نتیجه مطلوب نرسیدند! انتخابات 94 مجلس را میگویند اگر چه وحدت کردند و سی بر هیچ از تیم امید جناح مقابلشان شکست خودند اما در کلیت کشور اکثریت مجلس را کسب کردند! انتخابات 94 خبرگان را میگویند شکست نخوردند فقط برخی گزینههاشان رأی نیاوردهاند! بیآنکه به این اشاره کنند که در حوزههای انتخابیهای که 7 نفر برای 5 کرسی مبارزه انتخاباتی میکرده اساساً امکان انتخاب دیگری وجود داشته یا نه، میگویند اکثریت مجلس خبرگان را به دست آوردهایم! در انتخابات 96 میگویند وحدت کردیم و خود همین وحدت یک پیروزی است و توجیهات دیگر! جالب است در هر انتخابات هم از مدتها قبل از «فتنهی آینده» میگویند و خلقاللهی از حزبالله را به خود مشغول میکنند و این قصه همچنان ادامه دارد بیآنکه لحظهای در موضع پاسخگویی قرار بگیرند. اگر تا دیروز میگفتیم تفوق اصولگرایی امکان پیروز شدن را از حزبالله گرفته است امروز باید بدانیم تفوق این نیروهای حزبی نه فقط امکان پیروزی که امکان شکست را هم از ما گرفته است! چه آنکه اگر امکان درک شکستهای پیاپی و محاق فراگیر موجود بود، اگر امکان درک ناتوانی حزبالله از ورق زدن تاریخ و حتی از رتق و فتق امور یومیهاش بود، امروز وضع بهتری داشتیم. امروز شکستهای اجتماعی و فکری را به ضعف در کمپین تبلیغاتی و ائتلافها و غیره ربط نمیدادیم و به فکر جدایی کامل حزبالله از حزبیها بودیم؛ به فکر بازسازی حزبالله و بازیابی نقش اجتماعیمان بودیم؛ به فکر بازگشت به نقشهای خمینیستی انسان انقلاب اسلامی در تقابل با تحجر و پول پرستی بودیم؛ به فکر بازگشت به فرمان رهبر انقلاب در مبارزه با طبقه مرفه جدید بودیم و در یک کلام به فکر رهایی حزبالله از بردگی قبیله احزاب سیاسی موسوم به اصولگرا بودیم. نه آنکه در سراسر ایام فعالیت سیاسی به فکر لابی و ائتلاف و جبهه و نوسازی جبهه و ستاد خود و تقابل با رقیب باشیم و در روز انتخابات به یاد مصرف ادبیاتی تقلیلیافته از «مستضعفین» بیفتیم و در هر کوی و برزن و منبری، به تحکیم بردگی حزبالله برای حزبیها کمک کنیم.[12]
***
هواداران رهیافت خمینیستی درباره نقش، کارکرد و بلکه هویت حزبالله، بسیج و انسان انقلاب، در شرایط کنونی در یک موقعیت تاریخی قرار گرفتهاند. رهیافت دوم که حزبالله را به مثابه یک پامنبری برای بحثهای عمدتاً فردی-مذهبی میخواست یا حداکثر یک عنصر اهل اردوی جهادی در حاشیه شهرها میپسندید، جریانی است که دهها هیئت و محفل قرارگاه مذهبی جهادی ایجاد میکند اما به دلیل فقدان اعتقاد راسخ به عدالتخواهی از شکل دادن یک حرکت کوچک عدالتخواهانه در حمایت از حقوق کارگرانِ شلاقخورده و حقوق ناگرفته عاجز است[13]. از حمایت از حقوق معلمان، فقرا و مستضعفان ناتوان است؛ از ساماندهی یک حرکت کوچک در اعتراض به بلایایی که سرمایهداری بر سپردههای مردم در بانکها ایجاد میکند ناتوان است، از حمایت از حقِ مسکن پایمال شده مستضعفین ناتوان است، از تقابل با طبقه مرفه جدید[14] ناتوان است اما پیرامون مسائل «فرهنگی» و «مذهبی» و «تمدنی» و «اردوهای جهادی»، تا بتوانند «جبهه» و «محفل» و «همایش» و «قرارگاه و خیریه» برپا میکنند. با این حال گویی اخیراً متوجه شدهاند که این حرکتها چون فارغ از درگیری با ظلم است، جذابیت چندانی برای فطرت خمینیستهای جوان ندارد. آنها حاضرند به دهها فقیر کمک کنند ولی ساماندهی حرکتی مؤثر بر علیه تکاثر ناتوانند و اخیراً متوجه شدهاند رویهی کنونی ناکارآمدیشان، تجویزهای آنها در عرصههای اجتماعی را بیشتر از پیش ناکارآمد میسازد و اگر دیروز مردم را از دست دادند، امروز در حال از دست دادن حزبالله هستند. امروز متوجه شدهاند که کنشهای سرکاریشان، اینکه حزبالله به خط شوند تا برای نامهی یک نامزد انتخابات آوازوار تحلیل بنویسند، این که تحت عنوان جبهههای بیحاصل فرهنگی و سیاسی دور هم جمع شوند و مانند این، دیگر هیچ جذابیتی برای بدنهی حزبالله ندارد. آنها میکوشند با مصرف ادبیات الاهی دفاع مقدس، ناکارآمدیهاشان در عرصهی سیاسی را به عدمالفتح تعبیر کنند ولی عدمالفتحهای پیاپیشان سبب بروز خودآگاهیهایی در میان حزبالله شده است. در برابر این خودآگاهی البته ابزارهای تعریف شدهای دارند؛ بخشی از ابزارها همان برچسبهای عدالتخوار، عدالتباز، خوارج، فتنه آینده، عدالتخواهی مارکسیستی، عدالتخواهی حجتیهای، عدالتخواهی نقنقو است که در ماههای اخیر مطرح کردهاند. بخش مهمتر ابزارشان اما اتفاقی است که در 25 مهرماه در شیراز خواهد افتاد.
***
فردا روز برگزاری دادگاه جوانان جریان عدالتخواه در شیراز است. «متن» این دادگاه به مراتب کمتر از فرامتن آن اهمیت دارد. کسانی که مایل باشند از متن این ماجرا مطلع شوند کافی است نامهی فردی را بخوانند که گفته میشود ریاست دفتر نمایندهی ولی فقیه در استان فارس را بر عهده دارد. نامه البته با عنوان «ریاست نهاد نماینده مقام معظم رهبری» امضا شده که بر حسب پیگریها، گویا همان رئیس دفتر امام جمعه مرادشان است! همین عنوانسازیها به علاوه متن نامه، به ویژه آنجا که از دادستان شیراز خواسته میشود این جوانان را به خاطر اعتراف به «جایگاه رفیع» نماینده ولی فقیه در استان ببخشد! به خوبی راوی کلیت ماجراست. حتی به نظر نیازی به خواندن تکذیبنامه جوانان مذکور هم نیست. اگر چه نزدیک به سی تشکل دانشجوییِ بسیجی و حزباللهی حمایتشان را از این جوانان عدالتخواه اعلام کردهاند اما متن رویداد نسبت به فرامتن آن اهمیت چندانی ندارد. حتی وهن جایگاه نمایندگی ولی فقیه به واسطهی نامه مذکور نیز موضوع اصلی نیست. باید امیدوار بود نماینده محترم ولی فقیه در شیراز یا مسئولان مرتبط دیگر با نویسندگان این نامه و تمام کسانی که موجب تخفیف جایگاه ائمه محترم جمعه میشوند برخورد کنند؛ باید امیدوار بود قوه قضاییه این دادگاه را بر حسب حق اساسی مندرج در اصل 165 قانون اساسی، علنی اعلام کند یا دادستان محترم متن کامل کیفرخواست این چهار نفر را منتشر کند؛ باید امیدوار بود دست کم دلایلی که برای نسبت دادن «تشویش اذهان عمومی» به این جوانان وجود دارد را اعلام کرده یا دستکم در مورد یادداشتهای عمومی این چهار نفر، مصادیق تشویش اذهان عمومی را جهت قضاوت افکار عمومی مشخص کند. باید امیدوار بود نتیجه دادگاه به دلایل مصرح در نامه ریاست نهاد نمایده مقام معظم رهبری در استان فارس یا کنون که محتوای آن نامه از سوی این جوانان تکذیب شده، به هر دلیل دیگر، تبرئه باشد؛ و دست آخر باید امیدوار بود اگر تقدیر بر ناکام ساختن تمام امیدواریهای سابق بود و حکم محکمه به حبس یا شلاق این جوانان تعلق گرفت؛ دستکم این جوانان عدالتخواه مانند تمام دشواریهای مسیر چندماههی اخیر آن را تحمل کنند. این امیدواریها اما همگی درباره متن ماجراست که ممکن است محقق بشود یا نشود. امیدواری بزرگتر اما دربارهی «فرامتن» آن است. امیدی که هماکنون تحقق یافته است: مهم نیست این جوانان در دادگاه 25 مهر تبرئه (بخشیده!) یا محکوم شوند؛ مهم این است که محاکمهی این چهار جوان در این دادگاه، تبدیل به نقطهی روشنی شده برای تذکر حزبالله به چیستی نقش/کارکرد و هویت اجتماعیاش. تبدیل به دستمایهای شده و بشود برای بازخوانی هویت انسان انقلاب در مکتب خمینی و خامنهای. تبدیل شده و بشود به زمینهی برای بازگشت به خمینیخوانی و فهم مجدد نقشهای انسان خمینی و انسان خامنهای. این توجه و کنشگری و بازیابی هویتی پس از آن در رخوت و رکودِ این محاق فراگیر، آموزهای اکسیرگونه است که به همهی آوازهای تکفیرگونه و دلالتهای قضایی آن میارزد. بازگشت از نقشهای سرکاریای که قبیلههایی از محافظهکاران متجدد و متحجر برایمان تعریف کردهاند، مستلزم هزینههایی است؛ از این هزینهها استقبال کنیم. امام ما آن کسی است که فرمود «فیاسیوف خذینی».
[1] بیانات رهبر انقلاب در نشست راهبردی عدالت.
[2] . امام خمینی در آغازین سخنان خود پس از پیروزی انقلاب اسلامی این موضوع را مطرح و در پاسخ به آن یک تحلیل منسجم، مبسوط و در عین حال سازوار و نظاممند برای درک انقلاب اسلامی پیش میکشند. ن.ک به ((برای توضیح بیشتر ن.ک به مقاله نظریه انقلاب امام خمینی(ره)، فصلنامه اندیشه سیاسی در اسلام، شماره پنج. شهید مطهری هم در مدت کوتاه حیاتشان پس از پیروزی انقلاب، از جمله در سخنرانیای در مسجد الجواد(علیهالسلام) با عنوان «ماهیت و عوامل انقلاب اسلامی ایران» که در فروردین ماه 1358 و چند روز قبل از شهادتشان ایراد شده است ضمن طرح این مسئله، پاسخ آن را مستلزم شناخت همهجانبه انقلاب اسلامی میدانند. ایشان این چنین استدلال میکنند که «امکان تداوم» انقلاب اسلامی وابسته به «شناخت ماهیت انقلاب به عنوان یک پدیدهی اجتماعی» است(ن.ک به پیرامون انقلاب اسلامی، سخنرانی اول، ص 29).
[3] «مصلحت پابرهنهها و گودنشینها و مستضعفین، بر مصلحت قاعدین در منازل و مناسک و متمکنین و مرفهین گریزان از جبهه و جهاد و تقوا و نظام اسلامى مقدم باشد و نسل به نسل و سینه به سینه شرافت و اعتبار پیشتازان این نهضت مقدس و جنگ فقر و غنا محفوظ بماند.» صحیفه امام ، ج20 ، ص333 و نیز «جنگ ما جنگ فقر و غنا بود، جنگ ما جنگ ایمان و رذالت بود و این جنگ از آدم تا ختم زندگى وجود دارد.» صحیفه امام، ج 21، ص 284.
[4] «امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار، و جنگ پابرهنهها و مرفهین بىدرد شروع شده است. و من دست و بازوى همه عزیزانى که در سراسر جهان کوله بار مبارزه را بر دوش گرفتهاند و عزم جهاد در راه خدا و اعتلاى عزت مسلمین را نمودهاند مىبوسم.» صحیفه امام، ج21، ص 85.
[5] برای توضیح بیشتر ن. به یادداشت: «درک اجتماعی از دفاع مقدس و بازتولید آن»:
http://tabagheh3.ir/1395/07/03
[6] بیانات مورخ 25/ تیر/ 76
[7] بیانات مورخ 14/2/1387
[8] به عنوان نمونه ن. ک. به: هوای تازه، خاطرات علی لاریجانی، ج 1، ص 317.
[9]اردوهای
جهادی نه فقط یکی از معدود کنشهای موفق و مهم حزبالله در سالهای اخیر است، بلکه
یکی مهمترین امکانهای کسب شناخت واقعی نسبت به مسئلههای اصلی نیز هست: «حضور شما
بچّههای نخبه در اردوهای جهادی، شما را با اوضاع کشورتان، با قشرها، با وظایف
سنگینی که برعهدهی همهی ما هست و با کمکاریهای ما در طول این سالهای بعد از
انقلاب آشنا میکند و حرکت میدهد؛ خون در رگهای انسان با حضور در یکچنین جاهایی
جریان پیدا میکند.» ۱۳۹۵/۰۷/۲۸
همچنان که حضور دیروز خیل بسیجیان در طرحهایی همچون قطرهچکانی
فلج اطفال مهم و مأجور است. آن چه مورد نقد این نوشته است این است که ارباب قدرت و
سیاست بخواهند این کارهای خوب را بهانهای بکنند برای از میدان خارج کردن حزبالله
و حاشیهنشینی آن.
[10]تمام مواردی که در گیومه قرار داده شده است در رسانههای رسمی این جریانها منتشر شده و با جستجویی ساده قابل دسترسی است اما به این دلیل که مسئلهی این یادداشت نه این رسانهها بلکه این اندیشههاست، از ارجاع مستقیم خودداری میشود.
[11] مایل نیستم درباره مسئله استکبارستیزی این پرسش را مطرح کنم. چه آنکه در مقولهی ضدیت با پولپرستی و تحجر، ترویج رویکردهای اشعریگرایانه «هیچ» نقش-کارکردی برایمان باقی نگذاشته ولی در زمینه مبارزه با استکبار اجمالاً چیزهایی هست؛ اگر چه همین چیزها هم در نهایت و در لحظات حساس حزبالله را به این وادی کشانده که یک توافق را به فرموده متوازن خوانده و حتی برایش تبریک بگویند!
[12] روی فرش قرمزی که صدا و سیما برای ورود نامزدها به سالن مناظره پهن کرده بود، نامزد محترمی در مصاحبهاش میگفت: امروز روز نیمه شعبان روز جهانی مستضعفین است. من این روز را به همه مستضعفین گرامی تبریک میگویم!!
[13] این عاجز بودن به استثناء ایام و شرایطی است که منفعت سیاسی حزبیهای اصولگرا اقتضای چنین حرکتهایی را داشته باشد. مثل حمایت از کارگران یورت در ایام انتخابات و رها کردن حمایت از کلیه کارگران در کلیهی دیگر زمانها و حتی همان کارگران یورت بعد از انتخابات.
[14] ایضاً جز در مواردی که بخشی از این طبقه مرفه جدید رقیب انتخاباتی اش باشد.