درآمد: مردادماه گذشته، در نخستین سالگرد خروج نظامیان آمریکا از افغانستان و برپایی امارت اسلامی متنی نوشتم پیرامون مخاطره الهامبخشی احتمالی در ایران و دیگر جوامع اسلامی.
پس از گفتوگو با دوستانی به این نتیجه رسیدم که سخن آن نوشته بداعت یا هامیت خاصی ندارد و از انتشار صرفنظر کردم. این روزها که همزمان با اعلام ممنوعیت تحصیل دختران توسط عالیترین مقام امارت، جمع زیادی از مدیران رسانههای یک جریان سیاسی به سرزمینهای تحت تصرف طالبان سفر کردهاند تا با افغانستان «واقعی» آشنا شوند، بار دیگر نگران موضوعی شدم که در نوشته مذکور بدان پرداخته بودم: الهامبخشی امارت طالبان. تصور میکنم در این فضا از نظر گذراندن آن متن بیفایده نباشد.
***
یکسالگی «امارت اسلامی» یک مقطع و موضوع مهم برای همه کسانی است که به آینده اسلام در سیاست و جامعه و به آینده جریانهای اسلامی فکر میکنند. همچنان که اگر در ۲۰۱۴ «خلافت اسلامی» در غرب ایران امکان حکمرانی مییافت، این تجربه بر سرنوشت جریانهای اسلامی اثر میگذاشت، حکمرانی یکساله «امارت اسلامی» در شرق نیز واجد تأثیرات در خور توجه بر جریانهای اسلامی است. روشن است که نمیباید و نمیتوان تفاوتهای بنیادین میان گروههای تکفیری و افراطی را نادیده گرفت. مشکله تکفیر و افراط واجد صورتهای متکثری است. طالبان همان داعش نیست و از قضا خطر اصلی همین جاست: طالبان با ارایه رویههایی ملایمتر نسبت به داعش و نسبت به گذشته کریه خود، به گروههای اسلامی حاضر در میدان سیاست و جامعه پیام «امکان» میدهد: امکان این که مسئله جمهوری را به جای الگوی برآمده از مدنیت و از طریق اقتدار برآمده از بدویت حل کنید. لازم نیست مانند انقلاب اسلامی در ایران، در برابر چیستی نظام سیاسی، بر ضرورت «جمهوری» اسلامی تأکید کنید. «حکومت» اسلامی اصل است و منهای جمهوری نیز امکان دارد. نفی و اثبات این امکانها و ضرورتها اگر چه از عینیت بر میخیزد اما میتواند بنیانهای ذهنی و فلسفه سیاسی گروههای اسلامی را دستخوش دگرگونی کند. بنابراین ما فارغ از مسئلههای جاری پیرامون طالبان، با مسئله جدیدی تحت عنوان الهام بخشی طالبا مواجه هستیم.