طبقه سه - پرسش از مفهوم کارآمدی
کار آمدی برای پیشرفت؛ کارآمدی برای عدالت
یکی از مهمترین چارچوب ها برای شکل دهی به
مناسبات انتخابات آیندهی ریاست جمهوری، ایده ی مهم رهبری درباره «پیشرفت و عدالت»
است. دولت آینده، تنها در شرایطی به پیشرفت و عدالت کمک خواهد کرد که بر آمده از
مناسباتی با این معیار باشد. این روزها از «کارآمدی» به عنوان شرط لازم برای ریاست
جمهوری آینده سخن های زیادی به میان می آید، اما کسی نمی پرسد «چرا این کارآمدی تنها
برای پیشرفت لحاظ می شود؟» و سخنی از مؤلفه های «کارآمدی برای عدالت» نیست؟
تفکر انقلاب اسلامی منظوم های به هم پیوسته
است. جدا سازی یک قطعه از این پازل نابودی کلیت آن است. چارچوب حرکت در بستر
اندیشه ی انقلاب اسلامی، تمنای پیشرفت و عدالت توأمان است و تأکید بر پیشرفت و باز
تعریف همه ی معیارها بر اساس آن، به خروج از عقلانیت انقلاب اسلامی می
انجامد.کارآمدی برای پیشرفت ضروری است اما
نباید آن چنان ضریب یابد که کار آمدی برای عدالت نادیده انگاشته شود. تأکید بر پیشرفت و جدا سازی آن ازعدالت، به پدیده های
سردرگمی همچون «رضا خانِ حزب اللهی» و «تکنوکراتیسم اصولگرا» منجر می شود.
اما شاخصه های کارآمدی برای عدالت چیست؟ این
پرسشی است که ابتدا باید مجالی برای طرح عمومی بیابد، تا پاسخ آن صورت بندی شود.
در شرایطی که بخش عمده ای از نیروهای منتسب به جبهه انقلاب، درست مانند رقیبان غربگرا و تکنوکرات شان برای
پیشرفت (بدون عدالت) با هم ائتلاف کردهاند، این پرسش در رسانه ها اصلا ضریبی ندارد،
تا چه رسد به پاسخ.
این
یادداشت تنها می تواند به جنبه ای از مقوله ی کارآمدی برای عدالت اشاره کند و آن عبارت است از «بیرونی بودن نسبت
به روابط طبقه مرفه جدید»؛
یکی
از مهم ترین موانع برقرای عدالت در نظام جمهوری اسلامی، شکل گیری طبقه ای مرفه از
دل همین نظام است، پدیده ایی که مدتهاست مورد هشدار رهبر فرزانه ی انقلاب قرار
گرفته: «کسانى هستند که تلاش مىکنند و حقیقتاً در صدد
این هستند که طبقهى ممتازهى جدیدى در نظام جمهورى اسلامى به وجود آورند. به
خاطر انتخاب ها و انتصاب ها و زرنگىها و دستوپادارىها و مشرف بودن بر مراکز
ثروت، و از طریق نامشروعى که با زرنگى آن را یاد گرفتهاند، به اموال عمومى دست
بیندازند و یک طبقهاى جدید طبقهى ممتازان و مرفّهان بىدرد درست کنند. نظام
اسلامى، با مرفّهان بىدرد و معارض و مخل، آنطور برخورد سختى کرد؛ حال از درون
شکم نظام اسلامى، یک طبقهى مرفّه بىدرد جدید طلوع کند! مگر این شدنى است؟! به
فضل پروردگار، «مخلصان انقلاب»و اسلام نخواهند گذاشت که چنین انحرافهاى
بزرگى به وجود آید.» (امام خامنه ای در 25/ 04/ 1376)
«اشراف
ریش دار» تعبیر دیگر است که رهبری از
جایگاه این طبقه درون نظام دارند: «من و شما همان طلبه
یا معلم پیش از انقلابیم. یکى از شماها معلم بود، یکى دانشجو بود، یکى طلبه بود،
یکى منبرى بود، همهمان اینطور بودیم؛ اما حالا مثل عروسى اشراف عروسى بگیریم،
مثل خانهى اشراف خانه درست کنیم، مثل حرکت اشراف در خیابانها حرکت کنیم! اشراف
مگر چگونه بودند؟ چون آنها فقط ریششان تراشیده بود، ولى ما ریشمان را
گذاشتهایم، همین کافى است؟! (امام خامنه ای 23/ 05/ 1370)
واقعیت این است
هنگامه صدور حکم جهاد«مخلصان انقلاب»با این طبقه، برخی راستگرایان یا به تعبیر دهه هشتادی اصولگرایان، بسیج این «لشگر
مخلص خدا» را «ظرفیت بومی توسعه» می دانستند(به عنوان نمونه ن.ک به: هوای تازه،
خاطرات علی لاریجانی، ج1،ص317) و بر استفاده از آن در کویر زدایی و درختکاری تأکید
داشتند(به عنوان نمونه ن.ک به: سخنرانی هاشمی رفسنجانی در 6/6/70). هنگامی که ما
در پی «نخود سیاه توسعه» (یا همان پیشرفت بدون عدالت) بودیم، این طبقه تشکیل شد و
امروز مانع جدی در برابر بر قراری عدالت همین طبقه است. کارآمدی برای عدالت این
است که رئیس جمهور آینده نسبت به این طبقه و روابطِ قدرتِ آن بیرونی باشد. همین؛
در اینجا مسئله فساد و سلامت شخصی نیست. مسئله این است که یک فرد سالم هم اگر در
سطح و مراوده با این طبقه باشد، ملاحظه کاری ها و محافظه کاری ها، او را حداقل به
سکوت که می کشاند. در صورتی که ما کسی می خواهیم که میز بازی را بهم بریزد.
امروز
اگر از «روابط هم بسته و فامیلی قدرت» حرفی به میان بیاید بی شک اذهان به سمت
خانواده ای خاص »منحرف» می شود.گرچه کسی منکر وجود برادران و پسرخاله ها و ... در
روابط قدرت موجود نیست، اما مسئله این است
که روابط قدرت فراتر از روابط فامیلی، میان افراد پل می زند. کسی می خواهیم که این
طبقه مرفه جدید را نشناسد و اساسا با آن ها نشست و برخواستی نداشته باشد. نامه ی امام
علی(علیه السلام)به عثمان بن حنیف (نامه 45 نهج البلاغه)را دوباره
بخوانیم: هم سفره بودن با این طبقه هم فساد تحلیلی می آورد. رهایی از افسونِ
عجبیبِ روابط قدرت و عدم مراوده با طبقه مرفه جدید برآمده از دل نظام، مهم ترین
پیش شرط «کارآمدی برای عدالت» است.
فرض
کنید شما در وقایع پس از انتخابات، درست وسط یک آشوب خیابانی در حال گفتگو با
فائزه هاشمی رفسنجانی هستید و با او درباره ی آلترناتیوهای میرحسین موسوی گفتگو می
کنید. نام افرادی را می شنوید. بعد به قم می آیید. به خدمت فلان عالم مهذب می
رسید. از او می خواهید برای کارهایی مهمی همچون انتخاب رهبری و قانون گذاری افرادی
را به شما معرفی کند. ناگهان نام همان افراد را می شنوید. آخر چه ارتباطی است میان
این دو گفتگوی شما که باید پاسخ های یکسانی بشنوید؟ قطعا هیچ اشترک فکری و تحلیلی
ای نیست. مسئله این است که مراوده با طبقه
مرفه جدید حتی اگر در سطح «هم سفره بودن» هم باشد، کار خود را می کند.
داشتن
برنامه و تیم خوب است، اما این «داشتن» چه چیزی را اثبات می کند؟ چگونه لزوما به
کارآمدی منجر می شود؟ اگر داشتن برنامه و تیم نشان کارآمدی است، که مدیران سابق و
تکنوکرات ها یک دهه است با لانه کردن در مراکز مطالعاتی انتصابی، صدها صفحه از این
برنامه های را تولید کرده اند. شاید داشتن برنامه و تیم از پیش زمینه های ضروری
اثبات کارآمدی برای پیشرفت باشد اما اثبات بیرونی بودن نسبت به روابط قدرت و طبقه
مرفه جدید هم شاخص مهمی است که توأمانی آن با دیگر شاخص ها، مؤلفه های بنیادین
رئیس جمهور تراز دهه ی چهارم انقلاب اسلامی را می سازد.