درآمدی بر درک اجتماعی- فلسفی از پدیده شهید حججی
درآمدی بر درک اجتماعی- فلسفی از پدیدهی شهید حججی
مجتبی نامخواه
بیان مسئله
محسن حججی، پدیدهی پیچیدهای که در روزهای اخیر ذهن و زبان ما ایرانیان را در نوردید، چگونه موجودی است؟ این ایام بیشتر نوشتهها و کوششها به اقتضای تأثر از شرایط، بر «شخص» شهید حججی متمرکز شده است؛ برای بررسی ژرفتر اما باید این شهید و رویدادهای رخ داده پیرامون آن را از بند احوال شخصی رها ساخته و در بستر و متنی وسیعتر قرار داد. پرسش اصلی این است که پدیدهی حججی در یک متن وسیعتر اجتماعی و فلسفی- نظری واجد و حامل چه معانیای است؟ دو فریم و تنها دو فریم از آخرین ساعات زندگی محسن حججی، امکانی جدید فراهم آورده تا به درکی متکاملتر از «انسان انقلاب اسلامی» برسیم. این نوشته میکوشد خطوطی کلیای به دست بدهد که به احتمال زیاد به تدارک و تکامل این درک کمک میکند.
انسان انقلاب اسلامی چیست؟
وقتی از «انسان انقلاب اسلامی»، به مثابه مفهومی سخن میگوییم که میتواند به مثابه متن وسیعترِ اجتماعی- فلسفی، به درک پدیدهی شهید حججی کمک کند، نیاز است قبل از آغاز بحث، مقصود از «انسان انقلاب اسلامی» را توضیح دهیم. انسان انقلاب اسلامی چیست؟ این پرسش را میتوان به مثابه کلیدیترین پرسش تاریخ و اندیشه معاصر ما پی گرفت. چرا که انسان انقلاب اسلامی همان موجودی است که به واسطهی کنش او وضع اجتماعی و تاریخی ما به کلی دگرگون شده و ما به جهانِ متمایز پس از انقلاب راه یافتهایم. انسان انقلاب اسلامی کارگزار تغییری فراگیر و مستمر در جامعهای است که دستکم دو سده در بستری از انحطاط سیاسی (استبداد) و انحطاط اقتصادی (استثمار) و انحطاط فرهنگی (استحمار) و انحطاط اجتماعی (استضعاف) زیسته است. انحطاطی که این اواخر با استعمار نیز به نحوی تصاعدی تضاعف یافته بود. کوششهای جامعهی ایرانی برای تغییر این وضعیت دست کم نیم قرن تداوم و استمرار داشته است. تجربهی کوششگری و کنشگری جامعهی ایرانی برای تغییر، از نهضت مشروطه تا پیروزی انقلاب اسلامی، هفتاد سال پر تکاپو را نشان میدهد؛ هفتاد سالی که حامل دهها رویداد است که هر یک به قوهی یک انقلابند. انقلابها، نهضتها و جنبشهایی که در یک امر شترکند: هیچ موفق به تغییر شرایط و کامیابی نشدهاند.
این مهم نیست که یک نظریهی انقلاب، چرایی و چگونگی «وقوع» یک انقلاب را تشریح کند. مهم این است که بتواند چرایی «عدم وقوع» یک انقلاب را هم توضیح دهد. نسبت دادن پیروزی انقلاب اسلامی به زمینهها و ظلمهای تاریخی، سیاسی و اجتماعی و حتی در معنای رایج آن مذهبی، گیریم که بتواند وقوع انقلاب را توضیح دهد، اما در توضیح عدم وقوع انقلاب در سالهای قبل از 1357، بیشک باز میماند. بیان این که انقلاب علیه استعمار، شرایط نامناسب اقتصادی و یا اقدامات ضد مذهبی رژیم بود، بلافاصله ذهنها را به این پرسش میکشاند که مگر این شرایط پیش از سال 57 وجود نداشت؟ چرا در آن سالها انقلاب نشد یا به عبارت دقیقتر، چرا انبوه کوششهای انقلابی آن سالها به پیروزی چشمگیری نرسید؟ اینها بنیادینترین پرسشهای نظری انقلاب اسلامی است؛ امام خمینی علاوه بر رهبری عینیت انقلاب، در میدان نظر نیز نظریهای منسجم را میپرورانند که میتواند به خوبی از پس پاسخ به پرسشها بر آید. نقطهی کانونی نظریه امام خمینی «انسان انقلاب» است و همین چارچوبی به دست میدهد که ما درکی عمیقتر از پدیدهی حججی داشته باشیم.
انقلاب اسلامی به مثابه انقلاب انسانی
بررسی متون و سخنان امام خمینی در یک راهبریِ نظریِ بدیع به ما کمک میکند که درکی سازوار از چیستی پدیدهی انقلاب اسلامی داشته باشیم. از منظر امام خمینی، انقلاب اسلامی در درجه و گام اول عبارت است از یک «انقلاب انسانی». انقلابی که در درون انسان ایرانی رخ داده، نهانیترین لایههای وجودش را دگرگون ساخته و انسانی متمایز خلق کرده است. امام خمینی این انسان متمایز را، که از آن با تعابیر مختلفی از جمله «انسان انقلابی» یاد میکنند، به عنوان یک نقطه کانونی تحلیل خودشان در نظر میگیرند. در نظر و نظریهی ایشان، انقلاب اسلامی اساساً چیزی نیست جز محصول فرایند تولد انسان انقلابی و پس از آن، کنش متمایز و غیرقابل پیشبینی این انسان به مثابه موجودی جدید الولاده. بخش مهمی از کوشش نظری امام خمینی در تحلیل انقلاب، متوجه تحلیل انسان انقلابی است و ما در ادامه میکوشیم با بررسی خطوط کلی تحلیل امام خمینی درباره این انسان، رهیافتی برای تبیین و درک بهتر پدیدهی شهید حججی به دست بیاوریم. (برای توضیح بیشتر ن.ک به مقاله نظریه انقلاب امام خمینی(ره)، فصلنامه اندیشه سیاسی در اسلام، شماره 5)
تحلیل امام خمینی پیرامون پیرامون «انسان انقلاب» واجد دو سطح عمده است. یکی وضعیت انسان ایرانی پیش از انقلاب انسانی (و انسان انقلاب شدن)؛ و دیگری وضعیت پس از آن؛ به عبارت دیگر تحلیل وضعیت «تحول از» و تحلیل وضعیت «تحول به». امام خمینی میکوشند با استدلالهای متنوعی اثبات کنند انسان جامعه ایرانی در وضعیت پس از انقلاب انسانی و تبدیل شدن به انسانِ انقلاب، درست در شرایطی معکوس وضعیت سابق قرار دارد. امام خمینی در تشریح ویژگیهای انسان انقلاب بر تحول از «انسان غربی» به «انسان خودباور»( صحیفه امام، ج6 ، ص 329-332، ج14، ص317، ج15، ص310)، تحول از «حالت طبیعی» به «حالت الهی» ( ج16، ص130)، تحول از «خوف به شجاعت» ( ج7، ص399، ج8،ص425- 426، ج9، ص179)، به «امن» (ج6، ص347)، به «قدرت» (ج9، ص197)، تحول از از «ضعف» به «قوت» (ج 11 ص533) ، تحول از «انسان عشرتکدهای» به «انسان مجاهد اسلامی»(ج17، ص211) تأکید کرده و ویژگیهایی همچون ارادهی معطوف به تعاون(ج6، ص229) کاهش خصومتهای اجتماعی، افزایش همبستگی اجتماعی(ج6 ، ص347 ، ج8، ص 425-426) ، گسترش «روحیه جمعی» و بسط «محبتورزی» (صحیفه امام، ج7، ص60)، شکوفایی انسانیت و امر انسانی (ج7، ص265-266)، توجه به مسائل بنیادین زندگی اجتماعی (ج6، ص347، ج9، ص177 و ص197، ج16، ص314)، احیاء روح اعتراض(ج7،ص47 ) و عصیانگری (ج4، ص260)، دشمنشناسی(ج10ص375، ج12، ص91) عهد و در نهایت وضع و پیوندی جدید با قرآن و اسلام (ج12 ص367) را برجسته میکنند.
نقطهی اتکا و اهمیت در این تحلیل حاضر اما عبارت است بخشی از نظریه امام خمینی که بر گزارهها و گزارشهای امام خمینی از نگرش ویژهی انسان انقلاب به مرگ متمرکز است. در معرفتی که این نظریه به دست میدهد انسان انقلاب «از رفاه طلبی به سلحشوری»( ج16، ص314) تحول یافته و در وضع جدید خود نه فقط مرگاگاه است، بلکه «شهادتطلب»(، ج6، ص490- 493، ج7، ص265 -266، ص265 -266، ج9، ص225، ص: 274، ج12، ص288) و «عاشق موت»( ج17، ص 211 – 212 و ص 304) نیز هست و در پرتو همین ویژگی است که جهان اجتماعی جدیدی را بنا مینهد.
شهید حججی، انسان انقلاب اسلامی
به تحلیل پدیدهی شهید حججی بازگردیم. دو قاب از حججی او را به یک «قهرمان» در ذهن و زبان ایرانیان تبدیل کرد؛ پس از آن البته به جهان زندگی او، بیش و پیش از این دو تصویر راه یافتیم. از جمله به عالمِ و ارزشهای متفاوتی که در دستنوشتهها و نامههایش منعکس بود. چه چیزی محسن حججی را در ذهن ما متمایز و پدیده کرد؟ پاسخ دقیقتر این سوال نیاز به بررسی و تحلیل محتوای نوشتههایی دارد که در چند موج شبکههای اجتماعی را در بر گرفت. این بررسی برای ثبت و تثبیت هر گونه پاسخ به سوال فوق لازم است اما اکنون که همگی در متن این رویداد قرار داریم، بیآنکه مشاهدات مدون و منضبطی داشته باشیم، میتوانیم پاسخهای حدوداً دقیقی به این پرسش بدهیم. تا کنون دست کم چهار موج محتوایی در نوشتههای شبکههای اجتماعی پیرامون شهید حججی وجود داشته است: روزهای پس از اسارت، روزهای پس از شهادت، روزهای گرامیداشت و دورهی جدیدی که با اعلام خبر بازگشت پیکر او و احتمالاً پس از آن رقم خورده و خواهد خورد. نوشتههای موج اول و دوم حامل بیشترین دلالتها بر «تحلیل» چرایی تکوین این پدیده بود؛ موجهای دیگر بیشتر بر «تجلیل» پدیدهی شهید حججی تأکید دارند. در یک بررسی اجمالی از نوشتههای موج اول و دوم، جملگی بر مواردی همچون «چشمهایش» و «نگاه آمیخته به غرور و شجاعت» محسن حججی متمرکز شدهاند. نگاه محسن حججی در دو قابی که در یکی پشت به داعشیِ خنجر به دست و در دیگری میان دو عضو داعش سوار بر یک خودرو قرار دارد، برای همهی ما حامل معنایی شگفتآور بود. با آن دو تصویر معنای بدیع به جهان اجتماعی ما راه یافت و همین معنا انبوههای از انسانها را گردِ خود و گرد یکدیگر متحد ساخت. این معنا اما چیست؟
معنای پدیدهی حججی
برای رسیدن به پاسخ کمی بهتر است کمی لایههای پرسش را از هم بشکافیم. محسن حججی انسان انقلاب اسلامی و قهرمان خمینی است؛ جنس قهرمان خمینی با دیگر قهرمانهایی که میشناسیم متفاوت است؛ قهرمانی انسانِ انقلاب با قهرمان فلسفیای که ارسطو در درام کلاسیک و تراژدی ترسیم میکند، با قهرمان تاریخی اجتماعیای که از فلسفه هگل برداشت میشود و با قهرمان ابزوردی که کامو در افسانه سیزیف تصویر میکند، تفاوت بینادینی دارد. از یک نظر همین تفاوتهای بنیادین است که حججی را متمایز میسازد. حججی با مبدئیتی قریب به مرگ، به قهرمانی ملی و موضوعی فراملی تبدیل میشود؛ دستآخر اما این پرسش را برای ما باقی میگذارد که در خاورمیانهای که «مرگ» رایجترین کالا در داد و ستدهای اجتماعی است؛ مرگِ «یک» و فقط یک نفر چه اهمیتی میتواند داشته باشد؟ به ویژه هنگامی که قاتل، گروهی است که از ابتدای پیدایشِ خود، با «مرگ دیگری» قرین بوده و حتی کوشیده خود را با مرگ دیگری بازبنمایاند. بنابراین درست در هنگامی که نباید مرگ «یک» انسان به دست داعش اهمیتی داشته باشد، اهمیت پیدا میکند و همین است که ما را در برابر یک پرسش بنیادینتر قرار میدهد.
پدیدهی حججی اگر چه به مثابه یک قهرمان در ذهن و زبان ما ایرانیان، و در نوشتههامان در شبکههای اجتماعی، بازتاب یافت اما جنس و «بودن» حججیِ قهرمان نه فقط از لحاظ «فلسفی» با نظریههای رایج متفاوت بود، بلکه از نظر «فرایند» و «شدنِ» رسانهای نیز پدیدهی حججی به مثابه یک قهرمان، در دالانی متمایز خلق شد. اگر بخواهیم خام دستانه نقش رسانه مدرن در بازنمایی قهرمان را در دو دسته کلیِ خلق و روایت قهرمان تقسیمبندی کنیم، بهتر میتوانیم این خلافآمد بودن مورد حججی را تحلیل کنیم. در جهانی زندگی میکنیم که قهرمانهایش بیشتر از هر چیز برساخت رسانهها هستند. آنها یکسره در عالم وهم و یا به تعبیر بودریار در جهان ابر-واقعیت (hyper-reality) پرداخته میشوند بیآنکه هیچ ما به ازائی در واقعیت عینی داشته باشند. حججی طبعاً در عداد چنین قهرمانهایی نبود. نه فقط این، بلکه حججی واقیعتی عادی بود که حتی رسانهها نیز با معیارهای معمول خود نباید بازتاب دهندهی شهادتش میبودند. رسانهها با معیارِ ارزشهای خبری همچون درگیری (conflict)، تأثیر(impact)، شهرت(prominence) و بداعت(novelty) اخبار و سوژههاشان را دروازهبانی میکنند. محسن حججی و شهادتش دستکم بر اساس چهار معیار نامبرده، موردی ویژه نبود. با این حال در ایران و جهان رسانههایی به شهید حججی پرداختند که بیشک تا کنون هیچگاه به یک شهید جبهه مقاومت، دست کم با این ضریب نپرداخته بودند؛ پس از هفت سال شهید حججی اولین شهید جبهه مقاومت بود که بر نیمتای اول صفحه نخست برخی روزنامههای وطنی میرفت. این حرفِ درستی است که رسانههای بزرگ در این مورد همچون موارد متعدد دیگر، تا حدودی پیرو رسانههای خُرد و شبکههای اجتماعی بودند اما این حرفِ صحیح صورت مسئله را تغییر چندانی نمیدهد بلکه آن را به سطح رسانههای خرد منتقل میکند: چرا از میان انبوههای متکثر از سوژههای بالفعل و بالقوه، این محسن حججی است که یکی دو روز قبل و روزها پس از شهادتش کنشگرانی متعدد، متکثر و متنوع را در رسانههای خُرد بسیج میکند؟
چیستی حججی
وقتی به دو قاب باقی مانده از آخرین نمای حیات محسن حججی خیره میشویم و گذرگاه او از «مرحلهی زندگی» به «مرحلهی قهرمانی» را مورد توجه قرار میدهیم، احساس میکنیم میتوانیم به پاسخ خود درباره چیستی این پدیدهی متمایز نزدیک شویم. حججی یکی از همان «انسانهای انقلاب» است که امام خمینی ترسیم میکرد. ما در این دو قاب، تنها یک امر متمایز از این انسان متفاوت دیدیم: ما نسبت متفاوت انسانِ خمینی با مرگ را دیدیم. این نسبت به آن میزان متمایز بود که برخلاف آنچه گفته شد، بیشترین میزان از بداعت را با خود حمل میکرد. رسانهها اگر راوی پدیدهی حججی شدند، اگر انسانهایی که در زمانه و زمینهی آنلاین زیست میکنند این چنین از پدیدهی حججی متحیر شدند، همه و همه به این مسئله باز میگشت که نسبت متفاوت او با مرگ را دیدند. حججیِ خمینی در آخرینِ کار فرهنگی-اجتماعی و به تعبیری شاهکار خود توانست راویتی «منحصر به فرد» و «صادقانه» از مرگ، و از نسبت محیرالعقول انسان انقلاب با مرگ به دست بدهد. نگاه آمیخته با بیتفاوتی او، این دو قاب را به موضوعی برای مدتها خیره شدن بدل ساخت.
همان طور که اشاره شد انسان انقلاب اسلامی حامی معنای منحصر به فرد از مرگ است که نه در فلسفه کلاسیک ارسطویی یافت میشود، نه در فلسفهی مدرن هگلی و نه در فلسفهی پستمدرن و ابزورد کافکایی. انسان انقلاب اسلامی تنها گونه و هویت انسانی است که چنین معنایی از مرگ را با خود حمل میکند و به دلیل همین فلسفه متمایز درباب مرگ است که مبشر زندگیای متفاوت است. این احتمال وجود دارد که در نظر برخی عملیات انتحاریِ عناصری تکفیری نیز عشق به موت تفسیر شود اما کیست که نداند در معادلهی انتحار، «مرگ دیگری» متغیر مستقل و «مرگِ خود» متغیر وابسته است. مرگ در نظر انتحاری بیشتر از آنکه حاصل عشق به موت خود باشد، نتیجهی نفرت از زندگی دیگری است. بنابراین بنیادگرایی نیز همچون دیگر «گرایی»ها و ایسمهای مدرن حامل معنای «عشق به موت» نیست؛ و «عشق به موت» که در تحلیل امام خمینی مؤلفهای بنیادین در درک انسان انقلاب بود، معنای متفاوتی است که میتواند به اندازه کافی پدیدهی شهید حججی را توضیح دهد: حججی به این دلیل متمایز و پدیده شد که برای جهان سرمست از زندگی و سرشار از مرگ ما، حامل این معنای متمایز از مرگ بود. با این حال این تمام ماجرا نیست. در پدیدهبودگی حججی علاوه بر منحصر به فرد بودن معنا، روایت صادقانهی این معنا نیز مطرح است. پدیدهی حججی به نمایندگی از همهی حججیهای خمینی، توانست یک حجت و استدلال روشن درباره نگرش انسان انقلاب اسلامی به مرگ اقامه کند. استدلالی که نیاز به اندکی توضیح مقدماتی دارد.
فراچنگ داشتن معنایی از مرگ که انسان انقلاب اسلامی حامل آن است، میتواند مدعای افراد و مکاتب دیگر نیز باشد. مهم اثبات صداقت در مدعاست. انسان انقلاب اسلامی اغلب در اختیار داشتن این معنا از مرگ را با استقبال از مرگ نشان داده است. حججی اما در موقعیتی قرار گرفت که توانست این صداقت را پیش از مرگ و در موقعیتی استثنائی نشان بدهد. برای توضیح بهتر این موقعیت میتوانیم از یک از مفهوم اگزیستانسیالیستی به شکلی استعاری وام بگیریم. مفهوم «وضعیت مرزی» ( boundary situation) ناظر به وضعیتی خاص است که امکان بروزِ فرد، آنچنانی که هست را فراهم میآورد. در وضعیت مرزی نوعی اجبار به صداقت وجود دارد. یاسپرس در توضیح مبسوطی مرگ را وضعیت مرزی نهایی میداند. شهید حججی در چنین وضعیتی که امکان هیچ ظاهرسازیای وجود نداشت، در اوج صداقت، نگرش انسانِ خمینی به مرگ را برای ما روایت کرد. عجیبتر از این روایت صادقانه اما آن است که شهید حججی خود در آخرین دستنوشتهی برجامانده، از اثبات صدق مدعایش با شهادت نوشته بود: «انشالله شهادتم صدق گفتارم را گواهی میدهد».
بازتابی که شهید حججی را پدیده ساخت محصول و معلول مواجهی روشن و بیواسطهی ما با یک ویژگی انسان انقلاب اسلامی بود. نگرشِ حججیِ خمینی به مرگ، زندگیای جدید و معنایی جدید از زندگی را به میانهی جامعهی ما آورد. بداعت انحصاری این معنا و تلالؤ روایت آن چشمهای ما را خیره کرد. پدیدهی حججی البته وجوه قابل تفسیر دیگری دارد.
مرگ و زندگی در پرتو پدیدهی حججی
این نوشته کوشید تنها درک یکی از وجوه پدیدهی حججی را تدارک کند و از تحلیل دیگر وجوه، از جمله نگرش عرفانی خاصی حججی و دریافت او از رابطهی خدا و انسان بازماند. در غیر این صورت، بیشک ایدهی عجیب و عمیق شهید حججی دربارهی «زندگی»، به اندازهی تصویر و تفسیر او از «مرگ» شگفت انگیز بوده و جای تحلیل خواهد داشت؛ آنجا که این چنین استدلال میکند: «سعی کنید طوری زندگی کنید که خدا عاشقتان بشود». این طور و نحوهی زندگیِ عمیقاً معنوی و عرفانی به اندازهی نحوهی مواجهه حججی با مرگ اهمیت دارد. قرآن کریم شهیدان را در مقام مبشرانی تصویر میکنند که برداشته شدن خوف و حزن را بشارت میدهند. محسن حججی اگر چه در لحظهی اسارت، قهرمان زندگی و در لحظهی شهادت، راوی نگرش خاصی به مرگ میشود اما مروری بر نوشتههایش نشان میدهد مغازلهی او با مرگ محدود به این لحظه نیست. او عمری در طلب و تمنای مرگ، با تصویر و تفسیر خاصی که از مرگ داشته زیسته و البته خود این آرزو را در سایهی بشارت والاترین شهیدان، اهل بیت(ع) دریافته است. این نوشته فارغ از تحلیل حجتهای مکتوب حججی، بر حجتهای چشمان حججی متمرکز بود و بر نوع نگرش خاصی که در نگاه این چشمان به مرگ وجود داشت. در غیر این صورت هر یک از این جملات بستر تأملی بیشتر میبود: «خدایا میدانم به اندازهای نیستم که حتی زبانم لایق گفتن کلمه شهادت باشد»، «خدایا شهادت بیدرد نمیخواهم»، «دوست دارم ... پیکرم ارباً ارباً [تکه تکه] شود».
انسانهای انقلاب اسلامی تنها ملحقشدگان و تنها مبشران عصر ما هستند. در این میان حجتِ حججی در رساندن بشارتِ زندگی بیخوف و مرگِ بیحزن، در اوج صداقت و بلاغت ما را مخاطب قرار داد. چشمان حججی ما را به جهانی دیگر متذکر شد. جهانی که انسان انقلاب اسلامی متعلق به آن بوده و انقلاب اسلامی در پی آن است. بصیرت برخاسته از چشمانِ حججی نه فقط حجت را بر جحود تمام کرد، بلکه برای مؤمنین به انقلاب اسلامی نیز از معنای مرگ و زندگی، آشناییزدایی کرد. محسن حججی در یکی از دستنوشتههایش دربارهی دلالت شهادت به جهانی دیگر نوشته بود «خوب میدانم که شهادت در راه تو چیز دیگری است». پدیدهی حججی به این جهت عجیب و جذاب بود که ما را به آن «چیز دیگر» راهنمایی میکرد.
«انسان انقلابی» و «انسان خمینی» ما را از یک «انحطاط مستمر تاریخی» نجات داد. حجت حججی به مثابه یک «انسان انقلاب اسلامی» و «انسانِ خامنهای» اما ما را از «انحطاط متراکم اکنونی» رهایی بخشید. درست در شرایطی که در خانهی عصاره فضایل ملت، نمایندگانی که یک تصویر با مستضعفان و موکلان خود ندارند، برای سلفی گرفتن با یک مقام اروپایی از سر و کول هم بالا میرفتند؛ در شرایطی که ریاست محترم این عصارههای فضایل، که از قضا کوشش ناکامش برای مصافحه با سَلَف سابق همین مقام مسئول اروپایی به مثابه دستمایهی تبسم در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود، این اقدام نمایندگان را به یک «سهلانگاری» فرو میکاهد، پدیدهی شهید حججی ما را به این واقعیت توجه داد که حقارتهای موجود در کانونهای اصلی قدرت در جمهوری اسلامی، مانع پیدایش این پدیدههای باورنکردنی (رهبر انقلاب،30/5/1396) و نافی بروز انسان/ معجزههای انقلاب اسلامی آفریده نیست. (رهبر انقلاب، منتشر شده در 19/5/1396) هر چند مرکزگرایی موجود همزمان با از دورنتهی ساختن ستادهای مرکزی، به تولید نیروی گریز از مرکز بپردازد و این نیرو انسانهای انقلاب را برای حماسهآفرینی، به ناچار به سرحدات و منتهیالیه صفها گسیل مینماید، اما در هر شرایطی انسانِ انقلاب اسلامی مسیر خود برای «تغییر» را در چارچوب انقلاب اسلامی پیدا خواهد کرد.