درسگفتار نظریه اسلام ناب (سه جلسه)
دوره آموزشی شهید محمد بروجردی، فعالان فرهنگی استان لرستان
1396/12/3؛ قم، اردوگاه شاهد
سرفصلها
متن کامل یادداشت: کار آمدی برای پیشرفت؛ کارآمدی برای عدالت
پینوشت:
* درباره مفهوم طبقه مرفه جدید، بعد از این یادداشت چیزهایی گفته و نوشتم. جزوه «طبقه مرفه جدید و آینده انقلاب اسلامی» چکیده بحث است (اینجا)؛ مطالب دیگر را هم (اینجا) میتوان دنبال کرد.
* ائتلاف برای پیشرفت اگر چه به یک ائتلاف انتخاباتی خاص در آن ایام اشاره دارد (اینجا) اما به نوعی روح غالب حاکم بر جریانهای گوناگون به ویژه اصولگرایی و نواصولگرایی است.
* این یادداشت بعدها مسیری را پیمود و واکنشهایی را در پیداشت. در مطلبی با عنوان مفهوم طبقه مرفه جدید و مخالفانش (اینجا) گزارشی از این واکنشها آمده است.
متن کامل این یادداشت کارآمدی برای پیشرفت، کارآمدی برای عدالت و بازتابهایش در ادامه مطلب آمده است.
دو سخنرانی اخیر رهبر انقلاب، حاوی پافشاری و تکرار بر دو ایدهی کلیدی در زمینه نظریه عدالتِ انقلاب اسلامی بود: سخنرانی 19 بهمن، «ارزشِ مطلق بودنِ عدالت»[1] را به مثابه یک بنیان مهم در نگرش انقلاب اسلامی به مقوله عدالت مطرح کرد. کافی است نگاهی داشته باشیم به هجوم حجم انبوهی از نگرشهای بیتفاوت نسبت به عدالت یا ضد آن که تلاش میکنند حتی در ساحت نظر نیز عدالت را از ارزش مطلق بودن، از همیشگی بودن و از همهجایی بودن بیاندازند و با بیانهای مختلف، ضد ارزش معرفی کرده یا ارزشهای دیگر را بر عدالت برتری بخشند. با بیانی محافظهکارانه و امنیتی از تقدم مصلحت، حکومت و امنیت بر عدالت سخن میگویند. با نگرشی نواشعریگرایانه و نواخباریگرایانه، ولایت و دیانت را بر عدالت تفوق میبخشند. در رویکردی ذهنگرایانه یا تجردزده، معرفت را بر عدالت اولویت میدهند و در نگاهی سخت تجددزده آزادی را بر عدالت ترجیح میدهند.
«به چه اندیشیدن» در محاق «چگونه اندیشیدن»
امروزه و در برنامههای آموزشی رایج در محافل حزباللهی، بحثهای پر حجمِ بسیاری در باب مباحث معرفتشناسی به چشم میخورد. برنامههای آموزشی و مطالعاتی فراوانی درباره شبهات احتمالی و فلسفهی همه چیز. برنامههایی که طی مخاطبان آن مرتباً به مبانی نظری امور مختلف میاندیشند. این دورهها و برنامههای آموزشی متعدد و متراکم، اغلب در پی آن هستند که ما را در برابر شبهاتِ موجود و آینده آماده کرده و جهانِ بینشی و جهانبینی ما را مستدل سازند. نمیتوان انکار کرد داشتن آمادگی معقولی در این زمینهها، اگر در جای خود قرار گیرد، بی فایده نخواهد بود. مسئله اما آنجاست که همچون وضع کنونی از حد خود خارج شده و انتزاعیاندیشی را ایجاد، تشدید و مستدل میسازد. مسئلهی مهم و نیاز کنونی ما بیشتر ازآنکه چگونگی و «روش» فکر کردن باشد، «موضوع» آن است. «چگونه فکر کردن» مهم است اما نه آنقدرها که «به چه فکر کردن» فراموشمان شود.
چند روز قبل و در آستانه آغاز چهلمین سال حیات انقلاب اسلامی در یک
خبرگزاری رسمی مطالبی علیه یک از همراهان این انقلاب و افتخارات معاصر
حوزههای علمیه منتشر شد که جای تعجب و تأسف بسیار داشته و دارد.
جلالالدین فارسی نویسنده و فعال سیاسی سابق در گفتگویی با ایراد مطالبی بیپایه ضمن هتاکی علیه امام موسی صدر، اندیشمند اسلامی معاصر به تمجید از دیکتاتور معدوم لیبی پرداخته است.
پوستری با مضمون تهمتهای همه جانبه به امام موسی
این پوستر را شهید چمران طراحی کرده است.
برای توضیح بیشتر درباره این پوستر
ن.ک به ماجرای پوستری که مصطفی چمران طراحی کرد
این گفتگو و واکنشهای پس از آن بیش از هر چیز نشان داد که مسئلهی امام موسی صدر پس از گذشت چهل سال، همچنان یک مسئلهی زنده است. چهار دهه پس از ربایش، مسئلهی امام صدر آنقدرها زنده است که از تمامی یک گفتگوی سراسر متوهمانه و قابل نقد با فردی که خود را محور و ستونی در مبارزات انقلاب اسلامی میداند، تنها همین بخش مصاحبهی وی دیده شده است! در چنین شرایطی کاملاً طبیعی مینماید که اهالی فراموش شده میدان سیاست و قدرت، برای دیده شدن چارهای جز چنگ انداختن به دامن یک «مسئلهی زنده» نداشته باشند. همین مسئله البته دلیلی کم نیست برای مخالفت با امام صدر اما این به اصطلاح افشاگری و در واقع اعتراف پس از چهل سال، ماجرای دیگری دارد.
گزیده:
* جهادسازندگی یکی از تجربههای موفق در انقلاب است. تجربهای که در حال حاضر مانند خیلی دیگر از نهادهای انقلاب منحل شده اما خاطره و تجربه موفق آن غیرقابل انکار است. از بشاگرد تا سیستان و همه روستاها و مناطق محروم ایران، از قلب روستاها و مناطق محروم تا خط مقدم جبههها، در سنگرسازی در جنگ تا بازسازی پس از جنگ.
* عرصه درانداختن طرحی نو در مسیر پیشرفت، عرصه بحثهای ذهنی نیست. فهم عقلانیت الگوی پیشرفت، از دل همین درگیریها و تجربهها بر میخیزد. سرنوشت انسان انقلاب با سرنوشت همه انقلاب، به طرز شگفتآوری همبستهاند. تجربه نهادهای انقلاب اسلامی بخشی از داشتهای است که در صورت پردازش میتواند مباحث نظری الگوی پیشرفت و دیگر گفتوگوهای ضروری درباب انقلاب اسلامی را از غلطهایی بنیادین نجات دهد.
شش تصویرنوشته زیر برشهایی است از پژوهشی در دست انجام، با عنوان شهید سید مهرداد مجدزاده، انسان انقلاب اسلامی. امروز، یادآور بیستم بهمنماه 1361، سالگرد شهادت این اندیشمند جوان انقلاب است.
* بخشی از این پژوهش در یادبودی که در شب شهادت شهید مجدزاده در کافه کتاب بیداری برگزار گردید، ارائه شد. (+)
اشاره
بر اساس دیدگاهی که امام خمینی و دیگر متفکرین اصیل انقلاب اسلامی در تحلیل این پدیده میگشایند، انقلاب اسلامی مولود و مولّد انسانی بدیع است. این دیدگاه، انقلاب اسلامی را در سطح علل، فرایند و نتایج، به پدیده انسان انقلاب اسلامی ارجاع میدهد: هم پیدایش انقلاب اسلامی را محصول انقلابی انسانی میداند و هم مهمترین پیامد و دستاورد انقلاب اسلامی را، انسان انقلاب اسلامی میداند. این هسته اصلی تحلیلی است که امام خمینی همواره درباره انقلاب اسلامی طرح میکنند و به طور مشخص از چند روز مانده به بهمنماه 1357 تا مدتی پس از آن، در طی قریب به چهل سخنرانی آن را میپرورانند. امروز نیز همچنان درک چیستی و کیستی انسان انقلاب اسلامی، یکی از مهمترین مسئلههای فراروی ماست.
متن زیر، چکیدهای است از تشریحها و تبیینهایی که پیش از این کم و بیش در همین وبلاگ پیرامون انسان انقلاب اسلامی (از جمله در این نوشتهها + + + + + + ؛ مطالب با کلمه کلیدی انسان انقلاب اسلامی) منتشر شده است. ویراستی مقدماتی از مانیفستوارهای برای انسان انقلاب اسلامی.
چهلگونه دربارهی چگونگی انسان انقلاب اسلامی
مقدمه
عالم را رازی است که آسمانها و زمین و کوهها از پذیرش آن سر باز زدهاند. انسان حامل این راز است و انسانکامل مصداق و معنای اتم این رازداری. بر این رازداری کسی جز خداوند آگاه نیست؛ که فرمود إنی أعلم مالا تعلمون. در هر عصر و مصر اما انسانهایی هستند که در مسیر تکامل، این راز را برای دیگران بازگو میکنند. رازی که گفتنش هزینه دارد: «در عالم رازی هست که جز به بهای خون فاش نمیشود» اما درک کمال متعیّن را راهی جز پیجویی آن نیست. انسان انقلاب اسلامی همان انسانی است که در ایام ما، هزینه فاش شدن این راز به دوش میکشد. انسان خمینی در دفاعی مقدس و هشتساله و انسان خامنهای در دفاع مقدس و هفتساله، افشای این راز را به اوج میرسانند. از آنجا که در نظر این دو گونه از انسان انقلاب اسلامی، مرگِ در راه خدا نه عدم، که عین وجود و مرتبهی اعلای آن است؛ آنها بیشتر از همه انسانهای زمانهشان «وجود» دارند. با این حال آنچنان که باید دیده نمیشوند: «گمنامی برای شهرتپرستها دردآور است اگرنه، همه اجرها در گمنامی است». متن زیر چهل سعی است به امید آنکه آنچه نادیدنی است، آن بیند.
شب گذشته توفیق شرکت در کنگره بزرگذاشت استاد شهید علی جمالپور را پیدا کردم. سه دهه از شهادت این اندیشمند جوان گذشته اما با کمال تأسف آثارشان در دسترس نبوده و نسل ما از این گنجینه ارزشمند آنچنان که شاید بهره نبرده است. امیدوارم این اتفاق و انتشار و بازنشر آثاری از و درباره شهید، برای اولین بار یا پس از حدود سی سال، فتح بابی باشد برای فراچنگ آوردن درکی متعالیتر از این انسانِ متمایزِ انقلاب اسلامی.
اگر چه پیدایی و پویایی هویتِ بدیع انسان انقلاب، تختهبند مکان نیست اما قصه انسانهای انقلاب و خوزستان، قصهی دیگری است. جنگ، ناقوس مرگ و خالق معنایی جدید از زندگی است. همان معنایی که انسان انقلاب حامل و تبلور آن است؛ و خوزستان، تجسم جغرافیایی این معناست. چه آنکه بیشترین انسانهای انقلاب، بر این خاک گام نهادهاند و به این خاک افتادهاند.
*
متنی که در ادامه میآید بریدهای است از گزارشی با عنوان با «ذبح پدیده به پای ادبیات نظری؛ روایتی انتقادی از تحلیلهای جامعهشناسانه درباره شهید حججی». خلاصه مطلب این است که بعد از ذبح شخص شهید حججی به دست داعشیها، بار دیگر نیز این شهید در مقام یک پدیده ذبح شده است. از نظر نگارنده محترم این نقد، ذبح دوم به وسیله برخی تحلیلها از جمله مطلب منتشر شده در این وبلاگ، با عنوان «درآمدی بر درک اجتماعی- فلسفی از پدیده شهید حججی» انجام پذیرفته است!
گزیده:
* به دلیل تفوق ذهنیتهای سیاسی(درواقع سیاستزده) و فرهنگی (درواقع اعتقادی و یا ذهنی)، بازگشت به امر اجتماعی برای حزبالله در وضعیت کنونی چندان ساده نیست و پیچیدگیهای خاص خود را میطلبد. یکی از این پیچیدگیها تدارک «درکِ موردنیاز برای بازگشت به امر اجتماعی» است. چنین بازگشتی اگر بنای رخ دادن داشته باشد، علاوه برداشتن عقبهای حکمی و الهیاتی، عمیقاً محتاج خواهد بود به یک عقل عملی بالفعل که بر تجزیه تجربه کنشهای مؤثر اجتماعی استوار است.
* جشنواره عمار ازجمله کنشهایی است که در دامن درک اجتماعی از فتنه میروید. عمار متوجه امر اجتماعی است و به همین دلیل میتواند یک کنش مستمر هشتساله ایجاد کند و همانطور که پیشتر و بهتفصیل توضیح دادهشده، جشنواره عمار درواقع یک جنبشواره است. غرض از طرح «توجه عمار به امر اجتماعی»، «مسئلۀ استمرار» و «جنبشواره بودن عمار» نه تجلیل، که تحلیل ماجراست. غرض این است که جشنواره عمار بهمثابه یک نمونه میتواند به ما تجربه مفیدی به دست بدهد برای بازتولیدِ بازگشت به امر اجتماعی.