عدالتخواهی در چالش با اشعریگری + جزوه
گفتاری در باب زمینههای نظریِ عقبماندگی در عدالت
گفتار ارائه شده در محفل مسئله، مدرسه انقلاب اسلامی(لینک کانال) در میزگردی با موضوع: نسبت عدالت، آزادی، امنیت
خلاصه:
- اگر جایی گفتند اعتراض برای عدالت با امنیت در تعارض است و باید عدالتخواهی را کنار گذاشت چون خواست عدالت قبیح است؛ پاسخ می دهیم که در تفکر شیعی این اتفاق نخواهد افتاد. حالا اگر کسی پیدا شد، جریانی پیدا شد و برای ما قصهای تعریف کرد که در آن ارزشهای دیگری همچون مصلحت، ولایت، حکومت، صداقت، مشروعیت، دیانت و معرفت مقدم بر عدالت بود؛ به صراحت به او میگوییم هویت فکری ما چنین چیزی را بر نمیتابد و این از تأثیرات آشکار اشعریگریای است که فضای فکری شیعه را هم تحت تأثیر قرار داده است.
- رسماً می نویسند باید بین «فسادِ رخ داده در جبهه اهل حق» و «فساد رخ داده در جبهه اهل باطل» تمایز قائل شویم! تفاوت را هم این طور توضیح میدهند که وقتی میخواهید با فساد رخ داده در جبهه اهل حق مقابله کنید، باید مصالح گوناگونی را در نظر بگیرید! چه چیزی را باید در نظر بگیریم؟ با همین استدلالها و با همین گفتن «انشاءالله گربه است»گفتنها آمدیم که رسیدیم به اینجا که چشم وا می کنیم و میبینیم به تعبیر رهبر انقلاب در نشست راهبردی عدالت، وضعیت عدالت اجتماعی «مطلقاً» راضی کننده نیست. این وضع تا کجا می خواهد پیش برود؟
- ما امروز هم زمان با عدالتخواهی در میدان عمل، احتیاج داریم به یک عدالتاندیشی و اندیشهورزی درباب عدالت. البته اندیشه ورزی درباب عدالت به این معنا نیست که چشم از میدان عینیت و واقعیت ببریم و برویم سراغ بحث های انتزاعی درباره عدالت.
- وقتی از اخباریگری و اشعریگری حرف میزنیم از یک مسئله ی روی داده در دور دست ها حرف نمی زنیم، امروز این خطر پشت درب های اندیشه های ما یک عده ایستاده اند و هر روز یک چیز خوب را در برابر عدالت علم می کنند و بر عدالت مقدم می دانند.
دریافت
توضیحات: میزگرد نسبت عدالت، آزادی و امنیت نسخه پرینت
دریافت
توضیحات: میزگرد نسبت عدالت، آزادی و امنیت نسخه مطالعه
متن بحث ارائه شده در این میزگرد در ادامه مطلب
اشعریگری ما را از عدالتخواهی بازداشته است
وقتی از نسبت میان عدالت و امنیت یا هر مفهوم مثبت دیگری حرف میزنیم، وقتی میخواهیم نسبت بین عدالت و یک چیز خوب را بسنجیم، یعنی وقتی موضوع بحث ما عدل/ ظلم نیست؛ موضوع بحث ما تعریف غلط از یک مفهوم خوب هم نیست؛ وقتی فرض بحث ما جایی است که مفهوم عدالت با تعریف درست خودش مد نظر است و میخواهد با مفهوم امنیت با تعریف درست خودش سنجیده شود؛ وقتی داریم از نسبت میان عدالت و یک مفهوم خوب دیگر صحبت میکنیم، باید بدانیم که در تفکر اجتماعی ما، در این جور موارد یک عقلانیت و اصل و رکن بنیادینی وجود که مرجع حل مسئلهی ماست. آن اصل چیست؟
فرض کنید در جایی صحبت میکنیم که بین عدالت و یک ارزش خوب دیگر، یک تعارضی به لحاظ ظاهری به وجود آمده است. مثال معروف این حالت در مباحث کلامی این است که «اگر پیامبری نزد شما مخفی شده و صداقت شما سبب لو مکان اختفای رفتن او نزد دشمنان می شود»؛ در این جا صداقت قبیح می شود، چرا که در تعارض با ارزش بزرگتر دیگری به نام حفظ جان یک پیامبر است. سوال ما این است که آیا عدالت هم مثل صداقت است و ممکن است در یک چنین موقعیتی قرار بگیرد؟ آیا ممکن است جایی باشد که عدالت قبیح باشد؟ وقتی می خواهیم نسبت عدالت و امنیت، یا عدالت با هر مفهوم خوب دیگری را بسنجیم، سوال ما در واقع این است آیا می شود جایی باشد که عدالت در تعارض با یک ارزش والاتر قرار گرفته و قبیح شود؟
پاسخ عمده ای که در طول تاریخ عالم اسلامی به این پرسش داده شده است نوعاً «آری» است. غلبه در تفکر اسلامی با تفکر اشعریگری است که بخش عمدهای از اهل سنت است را شامل میشود و این تفکر در بخشهایی از شیعیان هم پذیرفته شده است که بله می شود جایی باشد که عدالت بد باشد. بنابراین این مسئلهای است که از قدیم با تصصویرها و تفسیرهای مختلفی در تفکر اسلامی مطرح بوده و البته چون در فضای اسلامی خدا مهم است و همه چیز در نسبتش با الهیات مطرح می شود، صورت مسئله در ارتباط با فعل خدا مطرح شده است. این که هر کاری خدا کرد عادلانه است یا هر کاری عادلانه است باید توسط خدا انجام بگیرد؟ پاسخ غالب و اشعری گرایانه انتخاب گزاره اول بود: هر چه آن خسرو کند شیرین بود. این مسئلهای را مرحوم مطهری به عنوان متفکر مهم انقلاب اسلامی، به مثابه یکی از اصول تفکر انقلاب بسط داده است. در تفکر شیعی ما میگوییم یک اصل بنیادین داریم و آن قائل بودن به قبح ذاتی ظلم و حسن ذاتی عدالت است، و این تبیین دست کم در سطح وجودشناختیاش که درگیری ما با اشعریگری است، جز بنیانها فکر شیعه است و حتی معتزله هم در این بعد از تفکر شیعی عقبتر است. اگر چه در درون تفکر شیعی در سطح معرفتشناختی جریان اخباریگری را داریم که این تفکر را نمیپذیرد.
بنابراین وقتی ما می گوییم قائل به حسن ذاتی عدالت هستیم یعنی عدالت ارزش مطلق است و هیچ گاه هیچ مفهوم دیگری وجود ندارد که عدالت در تقابل با آن قبیح شود. یعنی اگر جایی گفتند اعتراض برای عدالت با امنیت در تعارض است و باید عدالتخواهی را کنار گذاشت چون خواست عدالت قبیح است؛ پاسخ می دهیم که در تفکر شیعی این اتفاق نخواهد افتاد. حالا اگر کسی پیدا شد، جریانی پیدا شد و برای ما قصهای تعریف کرد که در آن ارزشهای دیگری همچون مصلحت، ولایت، حکومت، صداقت، مشروعیت، دیانت و معرفت مقدم بر عدالت بود؛ به صراحت به او میگوییم هویت فکری ما چنین چیزی را بر نمیتابد و این از تأثیرات آشکار اشعریگریای است که فضای فکری شیعه را هم تحت تأثیر قرار داده است. البته نه اشعریگری ناشی از شبهات کلامی بلکه اشعری گری ناشی از تقدس مآبی و البته اشعری گریای که قرار داشتن در مقام قدرت اقتضای بازتولید آن اقتضای است. چطور شده دیروز بر اساس همین اندیشهها انقلاب شده ولی امروز برخی به این نتیجه رسیده اند که مصالح متعددی بر عدالت اولویت دارد؟
ما گاهی برخی نوشته و گفته هایی را این روزها می بینیم که واقعا جای تعجب و تأسف دارد. رسما می نویسند باید بین «فسادِ رخ داده در جبهه اهل حق» و «فساد رخ داده در جبهه اهل باطل» تمایز قائل شویم! تفاوت را هم این طور توضیح میدهند که وقتی میخواهید با فساد رخ داده در جبهه اهل حق مقابله کنید، باید مصالح گوناگونی را در نظر بگیرید! چه چیزی را باید در نظر بگیریم؟ با همین استدلالها و با همین گفتن «انشاءالله گربه است»گفتنها آمدیم که رسیدیم به اینجا که چشم وا می کنیم و میبینیم به تعبیر رهبر انقلاب در نشست راهبردی عدالت، وضعیت عدالت اجتماعی «مطلقاً» راضی کننده نیست. این وضع تا کجا می خواهد پیش برود؟
بله تفاوت وجود دارد بین نوع و کیفیت مقابله با فساد در جبهه اهل حق و فساد در جبهه اهل باطل. این تفاوت این است که در جبهه اهل حق اگر احتمال وقوع یک بی عدالتی هم در بین باشد، احتمال آن هم باشد ولو آن که فرد محتمل برادر امام معصوم باشد، باید به خاطر این احتمال گرمای آهنی گداخته را بچشد؛ نه چون مرتکب فساد شده بلکه چون احتمال فساد وجود دارد. ولی ما با هزار یک توجیه این برخوردها را انجام ندادیم تا امروز به نقطهای برسیم که بر حسب اعلام مسئولین قضایی رسمی امروز برادران کلیهی مقامات بلندپایهی عضو در ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی محل بحث هستند! سه قوه در کشور داریم که بر حسب اعلان مسئولین رسمی برادر کلیه رؤسای قوا واجد افتخاراتی هستند! در مورد رئیس اداره آب و برق کذا صحبت نمیکنیم؛ درباره رؤسای سه قوه اصلی کشور صحبت میزنیم. چرا به این نقطه رسیدیم؟ به خاطر همین تفاوت قائل شدن میان کیفیت مقابله با فساد در جبهه اهل حق و فساد در جبهه اهل باطل.
این به این معناست که تفکر عدالتخواهی و اولویت عدالت دو دسته نیروی اجتماعی در مقابل خود میبیند: یک دسته کسانی هستند که از بی عدالتی منتفع میشوند و فاسد هستند. دستهی دیگر از عاملان بی عدالتی اما کسانی هستند که به لحاظ فکری و رسانهای، این توجیهها را بسترسازی میکنند. می گویند این یک ظلم رخ داده در جبهه حق است، برخورد با آن باعث تضعیف نظام نشود! مگر آن فساد هم بخشی از نظام است؟ نظامی که بخواهد با مطالبه عدالت تضعیف بشود همان بهتر که تضعیف بشود. تفوق امنیت بر نگاه ما در این سال ها باعث شده به نقطهای کاریکاتوری برسیم که اگر در یک شهرستانی که شاید بیست درصد مخاطبین حتی ندانند کجای این نقشه است، اگر در این شهرستان ده-بیست تا کارگر اعتراض بکنند برای دریافت حقشان، این کارشان بشود ضدیت با امنیت! و آنها باید شلاق بخورند و به زندان بروند! دیدیم در مستند «داد» وقتی با کارگری که اقدام ضد امنیتی داشته صحبت میکند میگوید «ما رفتیم یک مدت زندان بودیم و بعد گفتند «عفو» خوردید و آزاد شدیم؛ نمیدانیم عفو چیست؟ فقط گفتند عفو خوردید و آزاد شدید.» یعنی این آدمی که حتی نمیداند عفو چیست، این آدمی که شش ماه در میان حقوق نگرفته، این آدم مخل امنیت است؟ آن قدر نگاه امنیت مدارانهی حاصل از اشعری گری و اقتدارگرایی بازتولید شده که به این نقطهی مضحک رسیدهایم.
ما حتی در آسیب شناسی هامان هم فقط امنیت را می بینیم. قبول داریم نفوذ هست، آمریکا به فروپاشی ما فکر می کند. اما همه ماجرا فقط این نیست. ما وقتی می خواهیم از فروپاشی شوروی عبرت بگیریم فقط گورباچف را میبینیم، بله حرف خیلی درستی است. شوروی با گورباچف، با اصلاحات آمریکایی، با نفوذ غرب به نقطهی فروپاشی رسید. اما چرا فقط این نقطه را میگوییم و مستند میسازیم و تحلیل مینویسیم. قبل از این را هم بگوییم. قبل از آن چه مسیر طی شد تا این اتفاق افتاد؟ ماجرا این بود که در انقلاب شوروی در اثر یک منطق و استدلال بعد از انقلاب خود انقلابیون حرفه ای تبدیل به طبقه ای جدید شدند که حکومت را در اختیار داشتند و انقلابشان را برساندند به نقطه فروپاشی. آن استدلال و منطقی که منتهی به شکل گیری این طبقه شد را در کتابی به نام «طبقه جدید» به خوبی توضیح داده؛ استدلال این بود: «از خودمان است، با هم کنار میآییم» . یعنی همین منطقِ تفاوت بین فساد در جبهه اهل حق و فساد در جبهه اهل باطل.
بسیاری از عدم امنیت ها را بی عدالتی تولید میکند. وقتی مرتب بگوییم «ان شاءالله گربه است»، بگوییم این که فساد اهل حق است، این که مصلحت نیست، این که حکومت است و الی آخر، به نقطه ای میرسیم که یک کانال تلگرامی هم میتواند برایمان موش بدواند. که مجبور بشوید هر چه امام جمعه و مسئول امنیتی و غیره دارید، بیایند فقط تکذیب کنند. گویی اصلاً هم توجه ندارند که تکذیب ها از یک جایی به بعد، وقتی از قواره اصل خبر پر رنگ تر شود، رنگ تأیید میگیرد. در این حد را که باید بدانید.
بدانیم بسیاری از عدم امنیت ها هم محصول بی عدالتی است. و بسیاری از بی عدالتی ها هم، جز این که علل و عاملان مباشر خود را دارد، محصول سرایت این قیبل تفکرات بین ماست. از تفوق موعظه بر خطابه در تاریخ دو سده اخیر ما گفتند که درست است، اما حتی در همین دوره 40-50 سال اخیر هم ما فرایند قابل قبولی نداشتهایم در این زمینه. 40 سال قبل متفکرینی امثال مطهری برای ما منبر می رفتند و روضه می خواندند امروز به نقطه ای رسیدیم که منبریها و روضهخوانها برای ما تفکر ارائه میدهند! معلوم است که باید وضعمان این باشد و بدهیات تفکر و عقلانیت ما که حسن ذاتی عدالت است فراموش شود. معلوم است که نباید عدالت را ارزش مطلق و باقی ارزش ها را در برابر آن نسبی بدانیم.
به نظر می رسد ما امروز هم زمان با عدالتخواهی در میدان عمل، احتیاج داریم به یک عدالتاندیشی و اندیشهورزی درباب عدالت. البته اندیشه ورزی درباب عدالت به این معنا نیست که چشم از میدان عینیت و واقعیت ببریم و برویم سراغ بحث های انتزاعی درباره عدالت. در طول تاریخ همه کسانی مصلح بودند یا مفسد بودند اما خود را مصلح جا میزدهاند شعار عدالت دادهاند. در این میان ویژگی حرکتهای عدالتخواهانه انبیاء این بوده که در کنار اندیشه و اندیشهورزی برای عدالت اقدام عینی و عملی هم میکردهاند. ما نمیتوانیم بگوییم در قم بنشینیم و کتاب 700-800 صفحه ای در مورد عدالت بنویسیم اما کاری نداشته باشیم بیرون از حجره و در مناسبات اجتماعی چه بیعدالتی هایی وجود دارد. ما نمی توانیم بگوییم ما مسئولیت فریاد عدالت نداریم، مسئولیت اندیشیدن درباره عدالت اجتماعی داریم. این اشتباه است. البته از آن طرف هم هست: در کنار مسئولیت فریاد مخصوصاً برای کسانی که توانایی فکر کردن دارند، مسئولیت فکر کردن هم وجود دارد.
وقتی از اخباریگری و اشعریگری حرف میزنیم از یک مسئله ی روی داده در دور دست ها حرف نمی زنیم، امروز این خطر پشت درب های اندیشه های ما یک عده ایستاده اند و هر روز یک چیز خوب را در برابر عدالت علم می کنند و بر عدالت مقدم می دانند. یک روز می گویند الان وقت کار معرفتی و علمی است؛ معرفت و بصیرت بر عدالت مقدم است. روز دیگر می گویند ولایت مقدم است، روز دیگر می گویند حکومت، مصلحت و امنیت و غیره مقدم است. دست آخر به همه این اولویت ها پرداخته می شود و نوبت به عدالت نمیرسد و وضع این طوری می شود که میبینیم. این مسئولیت مهم ماست.