درباره ناکارآمدی و عقبماندگی در زمینه عدالت
- این روزها از «کارآمدی» سخنهای زیادی به میان میآید، اما کسی نمی پرسد «چرا این کارآمدی تنها برای پیشرفت لحاظ می شود؟» و سخنی از مؤلفه های «کارآمدی برای عدالت» نیست؟
- تفکر انقلاب اسلامی منظومهای به هم پیوسته است. جدا سازی یک قطعه از این پازل نابودی کلیت آن است. چارچوب حرکت در بستر اندیشه ی انقلاب اسلامی، تمنای پیشرفت و عدالت توأمان است و تأکید بر پیشرفت و باز تعریف همهی معیارها بر اساس آن، به خروج از عقلانیت انقلاب اسلامی می انجامد.کارآمدی برای پیشرفت ضروری است اما نباید آن چنان ضریب یابد که کار آمدی برای عدالت نادیده انگاشته شود. تأکید بر پیشرفت و جدا سازی آن ازعدالت، به پدیدههای سردرگمی همچون «رضا خانِ حزب اللهی» و «تکنوکراتیسم اصولگرا» منجر می شود.
- شاخصه های کارآمدی برای عدالت چیست؟ این پرسشی است که ابتدا باید مجالی برای طرح عمومی بیابد، تا پاسخ آن صورت بندی شود. در شرایطی که بخش عمده ای از نیروهای منتسب به جبهه انقلاب، درست مانند رقیبان غربگرا و تکنوکرات شان برای پیشرفت (بدون عدالت) با هم ائتلاف کردهاند، این پرسش در رسانه ها اصلا ضریبی ندارد، تا چه رسد به پاسخ.
متن کامل یادداشت: کار آمدی برای پیشرفت؛ کارآمدی برای عدالت
پینوشت:
* درباره مفهوم طبقه مرفه جدید، بعد از این یادداشت چیزهایی گفته و نوشتم. جزوه «طبقه مرفه جدید و آینده انقلاب اسلامی» چکیده بحث است (اینجا)؛ مطالب دیگر را هم (اینجا) میتوان دنبال کرد.
* ائتلاف برای پیشرفت اگر چه به یک ائتلاف انتخاباتی خاص در آن ایام اشاره دارد (اینجا) اما به نوعی روح غالب حاکم بر جریانهای گوناگون به ویژه اصولگرایی و نواصولگرایی است.
* این یادداشت بعدها مسیری را پیمود و واکنشهایی را در پیداشت. در مطلبی با عنوان مفهوم طبقه مرفه جدید و مخالفانش (اینجا) گزارشی از این واکنشها آمده است.
متن کامل این یادداشت کارآمدی برای پیشرفت، کارآمدی برای عدالت و بازتابهایش در ادامه مطلب آمده است.
یکی از مهمترین چارچوب ها برای شکل دهی به مناسبات انتخابات آیندهی ریاست جمهوری، ایده ی مهم رهبری درباره «پیشرفت و عدالت» است. دولت آینده، تنها در شرایطی به پیشرفت و عدالت کمک خواهد کرد که بر آمده از مناسباتی با این معیار باشد. این روزها از «کارآمدی» به عنوان شرط لازم برای ریاست جمهوری آینده سخن های زیادی به میان می آید، اما کسی نمی پرسد «چرا این کارآمدی تنها برای پیشرفت لحاظ می شود؟» و سخنی از مؤلفه های «کارآمدی برای عدالت» نیست؟
تفکر انقلاب اسلامی منظوم های به هم پیوسته است. جدا سازی یک قطعه از این پازل نابودی کلیت آن است. چارچوب حرکت در بستر اندیشه ی انقلاب اسلامی، تمنای پیشرفت و عدالت توأمان است و تأکید بر پیشرفت و باز تعریف همه ی معیارها بر اساس آن، به خروج از عقلانیت انقلاب اسلامی می انجامد.کارآمدی برای پیشرفت ضروری است اما نباید آن چنان ضریب یابد که کار آمدی برای عدالت نادیده انگاشته شود. تأکید بر پیشرفت و جدا سازی آن ازعدالت، به پدیده های سردرگمی همچون «رضا خانِ حزب اللهی» و «تکنوکراتیسم اصولگرا» منجر می شود.
اما شاخصه های کارآمدی برای عدالت چیست؟ این پرسشی است که ابتدا باید مجالی برای طرح عمومی بیابد، تا پاسخ آن صورت بندی شود. در شرایطی که بخش عمده ای از نیروهای منتسب به جبهه انقلاب، درست مانند رقیبان غربگرا و تکنوکرات شان برای پیشرفت (بدون عدالت) با هم ائتلاف کردهاند، این پرسش در رسانه ها اصلا ضریبی ندارد، تا چه رسد به پاسخ.
این یادداشت تنها می تواند به جنبه ای از مقوله ی کارآمدی برای عدالت اشاره کند و آن عبارت است از «بیرونی بودن نسبت به روابط طبقه مرفه جدید»؛
یکی از مهم ترین موانع برقرای عدالت در نظام جمهوری اسلامی، شکل گیری طبقه ای مرفه از دل همین نظام است، پدیده ایی که مدتهاست مورد هشدار رهبر فرزانه ی انقلاب قرار گرفته: «کسانى هستند که تلاش مىکنند و حقیقتاً در صدد این هستند که طبقهى ممتازهى جدیدى در نظام جمهورى اسلامى به وجود آورند. به خاطر انتخاب ها و انتصاب ها و زرنگىها و دستوپادارىها و مشرف بودن بر مراکز ثروت، و از طریق نامشروعى که با زرنگى آن را یاد گرفتهاند، به اموال عمومى دست بیندازند و یک طبقهاى جدید طبقهى ممتازان و مرفّهان بىدرد درست کنند. نظام اسلامى، با مرفّهان بىدرد و معارض و مخل، آنطور برخورد سختى کرد؛ حال از درون شکم نظام اسلامى، یک طبقهى مرفّه بىدرد جدید طلوع کند! مگر این شدنى است؟! به فضل پروردگار، «مخلصان انقلاب»و اسلام نخواهند گذاشت که چنین انحرافهاى بزرگى به وجود آید.» (امام خامنه ای در 25/ 04/ 1376)
«اشراف ریش دار» تعبیر دیگر است که رهبری از جایگاه این طبقه درون نظام دارند: «من و شما همان طلبه یا معلم پیش از انقلابیم. یکى از شماها معلم بود، یکى دانشجو بود، یکى طلبه بود، یکى منبرى بود، همهمان اینطور بودیم؛ اما حالا مثل عروسى اشراف عروسى بگیریم، مثل خانهى اشراف خانه درست کنیم، مثل حرکت اشراف در خیابانها حرکت کنیم! اشراف مگر چگونه بودند؟ چون آنها فقط ریششان تراشیده بود، ولى ما ریشمان را گذاشتهایم، همین کافى است؟! (امام خامنه ای 23/ 05/ 1370)
واقعیت این است هنگامه صدور حکم جهاد«مخلصان انقلاب»با این طبقه، برخی راستگرایان یا به تعبیر دهه هشتادی اصولگرایان، بسیج این «لشگر مخلص خدا» را «ظرفیت بومی توسعه» می دانستند(به عنوان نمونه ن.ک به: هوای تازه، خاطرات علی لاریجانی، ج1،ص317) و بر استفاده از آن در کویر زدایی و درختکاری تأکید داشتند(به عنوان نمونه ن.ک به: سخنرانی هاشمی رفسنجانی در 6/6/70). هنگامی که ما در پی «نخود سیاه توسعه» (یا همان پیشرفت بدون عدالت) بودیم، این طبقه تشکیل شد و امروز مانع جدی در برابر بر قراری عدالت همین طبقه است. کارآمدی برای عدالت این است که رئیس جمهور آینده نسبت به این طبقه و روابطِ قدرتِ آن بیرونی باشد. همین؛ در اینجا مسئله فساد و سلامت شخصی نیست. مسئله این است که یک فرد سالم هم اگر در سطح و مراوده با این طبقه باشد، ملاحظه کاری ها و محافظه کاری ها، او را حداقل به سکوت که می کشاند. در صورتی که ما کسی می خواهیم که میز بازی را بهم بریزد.
امروز اگر از «روابط هم بسته و فامیلی قدرت» حرفی به میان بیاید بی شک اذهان به سمت خانواده ای خاص »منحرف» می شود.گرچه کسی منکر وجود برادران و پسرخاله ها و ... در روابط قدرت موجود نیست، اما مسئله این است که روابط قدرت فراتر از روابط فامیلی، میان افراد پل می زند. کسی می خواهیم که این طبقه مرفه جدید را نشناسد و اساسا با آن ها نشست و برخواستی نداشته باشد. نامه ی امام علی(علیه السلام)به عثمان بن حنیف (نامه 45 نهج البلاغه)را دوباره بخوانیم: هم سفره بودن با این طبقه هم فساد تحلیلی می آورد. رهایی از افسونِ عجبیبِ روابط قدرت و عدم مراوده با طبقه مرفه جدید برآمده از دل نظام، مهم ترین پیش شرط «کارآمدی برای عدالت» است.
فرض کنید شما در وقایع پس از انتخابات، درست وسط یک آشوب خیابانی در حال گفتگو با فائزه هاشمی رفسنجانی هستید و با او درباره ی آلترناتیوهای میرحسین موسوی گفتگو می کنید. نام افرادی را می شنوید. بعد به قم می آیید. به خدمت فلان عالم مهذب می رسید. از او می خواهید برای کارهایی مهمی همچون انتخاب رهبری و قانون گذاری افرادی را به شما معرفی کند. ناگهان نام همان افراد را می شنوید. آخر چه ارتباطی است میان این دو گفتگوی شما که باید پاسخ های یکسانی بشنوید؟ قطعا هیچ اشترک فکری و تحلیلی ای نیست. مسئله این است که مراوده با طبقه مرفه جدید حتی اگر در سطح «هم سفره بودن» هم باشد، کار خود را می کند.
داشتن برنامه و تیم خوب است، اما این «داشتن» چه چیزی را اثبات می کند؟ چگونه لزوما به کارآمدی منجر می شود؟ اگر داشتن برنامه و تیم نشان کارآمدی است، که مدیران سابق و تکنوکرات ها یک دهه است با لانه کردن در مراکز مطالعاتی انتصابی، صدها صفحه از این برنامه های را تولید کرده اند. شاید داشتن برنامه و تیم از پیش زمینه های ضروری اثبات کارآمدی برای پیشرفت باشد اما اثبات بیرونی بودن نسبت به روابط قدرت و طبقه مرفه جدید هم شاخص مهمی است که توأمانی آن با دیگر شاخص ها، مؤلفه های بنیادین رئیس جمهور تراز دهه ی چهارم انقلاب اسلامی را می سازد.
گزارشی از بازتابهای یادداشت فوق:
گمان نمی کردم یادداشت کار آمدی برای پیشرفت؛ کارآمدی برای عدالت، که در اصل از به هم چسباندن چند نوشتهی جدا از هم تشکیل شده بود، حرف خاصی برای گفتن داشته باشد. اما وقتی در اواسط اردیبهشت ماه آن را در وبلاگ نه چندان پر مخاطبم (یا به نوعی بی مخاطبم!) منتشر کردم، واکنش هایی در پی داشت که به خوبی نشان دهنده ی اهمیت و ضریب نفوذ اجتماعی مفهوم «طبقه مرفه جدید» به مثابه دال مرکزی این یادداشت بود.
از همان ابتدای نشر آن، برخی به طرق مختلف آن را یادداشتی سفارشی و در راستای تخریب رقبای جبهه پایداری قلمداد کردند! پس از چندی تحریریه «شبکه ایران» که مطلب را در وبلاگم خوانده بود، خواستار بازنشر این یادداشت شدند!! از آن جا که نمی خواستم این مفهوم در سطح سیاسی و انتخاباتی خرج شود، و با نگره سیاسی شبکه ایران در مبارزه با این طبقه مخالف بودم، ابتدا با نشر آن مخالفت کردم، اما با اصرار تحریریه این سایت، بازنشر آن را بدون ذکر نام نویسنده پذیرفتم. شبکه ایران هم با تغییر عنوان مطلب به «ائتلاف اشراف ریش دار برای پیشرف منهای عدالت» آن را وارد منازعات سیاسی کرد. این عنوان، یادداشت را برای مدتها در گروه پرمخاطب ترین مطالب این سایت جای داد.
بعدها به تحلیل هایی بر خوردم که نشان از ضریب نفوذ مفهوم «طبقه مرفه جدید» بود و مثلا مسائل سیاسیِ مرتبط با یک شهرستان را با مفهوم «طبقه مرفه جدید» و «اشراف ریش دار» نقد و بررسی می کرد.
چند روز بعد فرهاد جعفری نویسنده ی رمان کافه پیانو - که بعدها برای نامزدی انتخابات ریاست جمهوری یازدهم هم ثبت نام کرد!- این یادداشت را با دیباچهای در وب سایت شخصی خود بازتاب داد. جعفری با اشاره به شخصی بودن وب سایت گفتمگفت نوشت: « روال من در گفتمگفت این نیست که مطالب دیگر اشخاص یا رسانهها را بازنشر کنم.» او در ادامه دلیلِ بازنشر خلاف روال این مطلب را این چنین عنوان کرد: «گاهی مطلبی آنقدر مهم، قابل تآمل و واجد نشانههایی برای درک جریان اصلی مستتر در لایههای پنهان جامعه یا ساخت قدرت است که از این قاعده، صرفنظر کنم.» در انتهای این مطلب نیز چند لینک را قرار داد که به نوعی مفهوم «طبقه مرفه جدید» را به «الیگارشی روحانیون و روحانی زادگان» که یکی از مفاهیم کلیدی تحلیل های سیاسی اجتماعی خودش است، ربط می دهد. جالب این جاست که جعفری در بازنشر یادداشت نکات مهم آن از نظر خودش را برای تأکید پر رنگ کرده، نکاتی که همه عین جملات یا مفاهیم ادبیات رهبری است.
نه چندان فرصت گشتن در سایت های سیاسی را داشتم و نه حوصله ی پاسخ به ناسزاهایی که به خاطر بازنشر یک مطلب وبلاگم در یک سایت متعلق به جریان انحرافی، برایم پیامک و ... می شد.
در آن ایام بحث های سیاسی داغ بود و در مباحثهای که با یکی از دوستان داشتم در مورد موضوع کلا متفاوتی داشتم، خبری را مطرح کرد که با توجه به شخصیت طرف مقابل و جنس خبر او، احتمال می دادم منبع آن چه تیپ سایت هایی باشد. اولین منبع احتمالی مشرق نیوز بود. برای یکی از معدود دفعات یا شاید هم اولین بار این سایت را باز کردم. آن حدسم که درست بود. اما در این میان مطلب دیگری توجهم را جلب کرد. مطلبی که در بخش هایی با استناد به این یادداشت، تحلیل های جالب توجهی ارائه داده بود.
مشرق نیوز در تحلیلی تحت عنوان «چرا برخی حامیان دولت به تنش آفرینی متعهّد هستند؟» این چنین می نویسد: «ساختارشکنی های موجود در دولت از کجا نشأت می گیرد؟ چنین به نظر می رسد که بخشی در دولت هستند که خواستار عدالت خواهی بر اساس یک شیوه غیرقابل پیش بینی، ساختارشکن و همراه با اصلاحات تُند هستند. این گروه معتقدند با شرایط موجود نمی توان کشور را به سمت شعارهای ایده آلیستی عدالت خواهانه سوق داد بلکه باید میز بازی را به هم زد. «شبکه ایران» که بخشی از نیروهای جوان پیش گفته در آن رسوخ کرده اند راز ساختارشکنی های دولت را فاش می کند، این پایگاه خبری- تحلیلی در مقاله ای می نویسد:
«اشراف ریش دار» تعبیر دیگر است که رهبری از جایگاه این طبقه درون نظام دارند: «من و شما همان طلبه یا معلم پیش از انقلابیم. یکى از شماها معلم بود، یکى دانشجو بود، یکى طلبه بود، یکى منبرى بود، همهمان اینطور بودیم؛ اما حالا مثل عروسى اشراف عروسى بگیریم، مثل خانهى اشراف خانه درست کنیم، مثل حرکت اشراف در خیابانها حرکت کنیم! اشراف مگر چگونه بودند؟ چون آنها فقط ریششان تراشیده بود، ولى ما ریشمان را گذاشتهایم، همین کافى است؟! (امام خامنه ای 23/ 05/ 1370)
واقعیت این است هنگامه صدور حکم جهاد «مخلصان انقلاب» با این طبقه، برخی راستگرایان یا به تعبیر دهه هشتادی اصولگرایان، بسیج این «لشگر مخلص خدا» را «ظرفیت بومی توسعه» می دانستند(به عنوان نمونه ن.ک به: هوای تازه، خاطرات علی لاریجانی، ج1،ص317) و بر استفاده از آن در کویر زدایی و درختکاری تأکید داشتند(به عنوان نمونه ن.ک به: سخنرانی هاشمی رفسنجانی در 6/6/70). هنگامی که ما در پی «نخود سیاه توسعه» (یا همان پیشرفت بدون عدالت) بودیم، این طبقه تشکیل شد و امروز مانع جدی در برابر بر قراری عدالت همین طبقه است. کارآمدی برای عدالت این است که رئیس جمهور آینده نسبت به این طبقه و روابطِ قدرتِ آن بیرونی باشد. همین؛ در اینجا مسئله فساد و سلامت شخصی نیست. مسئله این است که یک فرد سالم هم اگر در سطح و مراوده با این طبقه باشد، ملاحظه کاری ها و محافظه کاری ها، او را حداقل به سکوت که می کشاند. در صورتی که ما کسی می خواهیم که میز بازی را بهم بریزد.»
اینکه این سایت با پیش فرض های شبه امنیتی، نگارنده را بخشی از نیروهای رسوخ کرده در شبکه ایران می داند، جای تعجب نداشت؛ عجیب آن است که این سایت به نوعی همه ادبیات این یادداشت را به عنوان نمونه ی گرایش های ساختارشکنانه برخی حامیان دولت ذکر کرده و هیچ استثنائی برای متن سخنان صریح رهبری قائل نمیشود و یا تلاش نمی کند خوانش غیر ساختار شکنانهای! از سخنان رهبری داشته باشد. از همین رو در ادامه می نویسد: «مسئله از منظر این نحله فکری- سیاسی این نیست که عدالت باید ایجاد شود یا نه، آنها فقط به شیوه های مرسوم نظام در برقراری پلّه به پلّه عدالت و حکم فرمایی حکومت عدل اسلامی؛ معترض هستند و خواهان یک تغییر جدّی هستند. ما از این تغییر جدّی به "رُنسانس عدالتخواهان اشتباهی" یاد می کنیم، رُنسانسی که حتّی اگر مقتدا به حفظ آرامش و ثبات سیاسی امر کند باز این نحله جدید خواستار "به هم ریختگی میز" می شود؛ زیرا شیوه را از اساس محافطه کارانه می داند.
بر این اساس است که آنها حاضرند خود را فدای این آرمان اشتباهی بکنند و حتّی حاضرند با اضداد خود یکجا جمع شوند برای اینکه ضدّ خود را فرصتی تازه و نایاب می پندارند»
بخش های دیگر این یادداشت به خوبی نشان دهندهی عمق محافظه کاری نگارندگان آن است. تحلیلگر مشرق نیوز که مدعی است تلاش می کند ریشه های این گرایشات ساختار شکنانه ی برخی حامیان دولت را را از منظر «روان شناسی سیاسی» دنبال کند، می نویسد:
«سال های دوم خرداد از منظر روان شناختی برای جامعه ایران دوره ای همراه با درد و رنج ناشی از بی ثباتی سیاسی- اجتماعی بود. بخصوص برای اقشار مؤمن به آرمان های اصولگرایانه و اسلامی این آلام وضعیّت سخت تر به وجود آورده بود.
«محمّد خاتمی» در حالی توانست بر موج اجتماعی سال 1376 ه.ش سوار شود که از نظر برخی کارشناسان رأی به وی، در درجه اوّل "نه" به ناطق نوری ای بود که "تمثال تمام نمای امتداد خط هاشمی" بود.
جناح چپ در سال های آخر کابینه دوم هاشمی با ترتیب دادن یک تبلیغات گسترده بر علیه سیاست های هاشمی توانست با پاسخگویی به آرمان های عدالت طلبانه مردم یک موج اجتماعی ایجاد کند. چپ ها با اتّخاذ ژست قهر با سیاست جانبدارانه جناح راست و دولت هاشمی، که این جانبداری را در راستای افزایش نفوذ طبقه مرفّه از طریق سیاست های تعدیل اقتصادی و سیاست های امنیّتی هاشمی تعریف می کردند؛ در قامت یک جناح "اپوزیسیون درون حاکمیّتی" خود را به مردم قالب کردند.
برای اینکه به این مدّعا ایمان بیاورید باید سری به شعارهای عدالت طلبانه و تُند بدنه حامیان خاتمی در وزارتخانه «آموزش و پرورش» در زمان انتخابات «2 خرداد» بیاندازید که به اعتقاد برخی، بیشترین تلاش های موفّقیت آمیز در جهت جذب آراء برای خاتمی در مناطق جنوبی تهران را بدست آورده بود. اصلاح طلبان در ظاهر چنان بر شعارهای عدالت خواهانه و مردمی توجّه داشتند که زمان تأسیس «مجلس ششم» به این بهانه که ساختمان جدید مجلس (ساختمان فعلی) بوی اشرافی گری می دهد، حاضر نشدند جلسات پارلمان را در ساختمان جدید برگزار کنند زیرا چنین اقدامی را منافی با شعارهای حمایتی شان از قشر مستضعف می دانستند.
با این وجود و در حالیکه مردم آماده یک تغییر جدّی در سیاست های دولت و فاصله گرفتن از ایده های تکنوکراتیک هاشمی بودند، چیزی نگذشت که خاتمی و هاشمی پُشت پرده بازی «2 خرداد» را برای همه عیان ساختند، خاتمی گفت که ادامه دهنده سیاست های هاشمی است و سیاست های قبلی دولت را تأیید می کند و هاشمی هم از خاتمی حمایت به عمل آورد.
وزاری دولت هم بین کارگزارانی ها و قبایل اصلاحاتی تقسیم شد، جوریکه شاخص ترین وزارتخانه های اقتصادی به یاران هاشمی رسید. بعدها مردم و فعّالان عرصه فرهنگ و سیاست متوجّه شدند منتسب کردن «ناطق نوری» به هاشمی و معترض بودن تیم خاتمی به هاشمی، یک شوی رسانه ای بوده است زیرا خاتمی و اصلاح طلبان بیشتر به هاشمی نزدیک بوده اند.
از این گذشته سیر وحشتناک مطبوعات حامی دولت در حمله و هجمه به ارزش های اسلامی و علماء و بخصوص اصل «ولایت مطلقه فقیه» چنان بالا گرفت که مردم دوره ای از سرخوردگی سیاسی را تجربه نمودند، کاهش مشارکت مردمی در انتخابات بخصوص انتخابات «مجلس هفتم» نشان دهنده همین امر بود که دولت خاتمی به جای تمرکز روی وظایف اصلی اش در ارتباط با معیشت مردم، مدام به اصلاحات سیاسی و گسترش اختیارات رئیس جمهوری فکر می کند.
این سیر تاریخی باعث گردید در بین بدنه نیروهای حزب اللهی و جوانان اسلامگرا بدنه ای از نیروهای عدالت خواه با شیوه های تُند بوجود بیاید. اینها با دیدن تعارض های موجود بین عملکرد دو دولت 8 ساله هاشمی و خاتمی و شعارهای اسلام، آرمان های امام خمینی (ره) و مطالبات رهبری انقلاب، بدین نتیجه رسیده بودند که با شیوه فعلی نمی توان مجریان دولت را وادار به اتّخاذ شیوه های اسلامی و حرکت به سوی عدالت اجتماعی نمود. این گروه سرخورده از مناسبات اجتماعی و سیاسی در محافل خصوصی گاهاً خواستار انقلاب اسلامی مجدّد می شدند! و متأسّفانه اخباری از هسته های اصلی این گروه ها به گوش می رسید که نشان می داد این تفکّر جدید نسبت به سیاست ها و شیوه های مدیریتی رهبری حکیم انقلاب اسلامی منتقد و تا حدّی معترض هستند.
برخی از این عناصر سیاسی که ادامه فعّالیت در کانون هایی مثل بسیج دانشجویی را سخت می دیدند به دامان سیاسیونی پناه بردند که با آنها اشتراک فکری، نظری و شیوه ای داشتند. برخی دست به تأسیس جنبش های عدالتخواهی زدند و برخی ذیل نظر این سیاسیون فعّال شدند.
گزارههایی مثل مقایسه شیوه برخورد با مفاسد در غرب با عملکرد قوای سه گانه در برخورد با مفاسد اقتصادی، تأکید و اصرار بیش از اندازه به نحوه مدیریت امام (ره) با القای این انگاره که آیا از این مدیریت فاصله گرفته ایم و سیاه نمایی بیش از اندازه از مفاسد اقتصادی، سیاسی و خاندان (قبیله) سالار در کشور، گزاره هایی بودند که از دل این تفکّر راه خود را به صحنه رسانه و سیاست باز کردند.
مشخّصاً برخی از این عناصر توانستند خود را به «احمدی نژاد» در شهرداری نزدیک کنند. مشخّصه ظاهری این نحله فکری- سیاسی این نیست که شدیداً با منویّات رهبری انقلاب اسلامی مخالفت کنند، برعکس این گروه خود را حامی و پیرو واقعی مطالبات رهبری می دانند. این نحله وقتی به منبع قدرت سیاسی و اجتماعی وصل می شد همچنان خود را سرسپرده ولایت می دانست با این تفاوت که در عمل برای رسیدن به عدالت مورد نظر نظام خواستار شیوه های تُند و ساختارشکن می شد؛ حتّی اگر این شیوه مخالف با مصالح اسلام و منافع ملّی باشد و رهبری انقلاب نیز نسبت به آن هشدار دهد.»
×××
به نظر می رسد پرسش اصلی مطرح شده در یادداشت، پاسخ خود را به خوبی پیدا کرده است. این که چه کسانی و چه تفکری درست در هنگامی که رهبری بحث مقابلهی مخلصان انقلاب با طبقه مرفه جدید را مطرح می کنند، نیروهای مخلص و معطوف به انقلاب را به مسائل فرعی مشغول می کردند، و البته هنوز هم می کنند. با این تفاوت که نسل اول محافظه کاران ایجابی بود و برای حزب الله و نیروی مخاص انقلاب مسئله های فرعی را در فضای مانند توجیه اقدامات دولت و رئیس جمهور («مخالف هاشمی، دشمن پیغمبر است») و اقدامات درجه دوم مانند واکسیناسیون فلج اطفال و درختکاری و ... تعریف می کرد؛ ولی نسل دوم محافظهکاری سلب گرا است و مسئله های فرعی خود در طردهایش جستجو می کند و این بار خود ریس جمهور را مخالف پیغمبر قلمداد می کند و البته همان اقدامات درجه دو را هم بدل از انقلابیگری میگیرد.
آنچه من از بازتابهای این یادداشت نتیجه گرفتم، کارآمدی مفهوم مهجور «طبقه مرفه جدید» برای تحلیل آینده انقلاب اسلامی بود و همچنین دورنمایی از مخالفان این بخش از ادبیات رهبری؛
اگر انقلاب اسلامی دانشی اجتماعی مبتنی بر نظریه و تجربه خود داشت، لااقل به لحاظ نظری ما در زمینه ی این مفهوم کلیدی این همه فقر تئوریک نداشتیم.