جریانهای سیاسی عمده در ایرانِ امروز در دو سطح نگرشها و کنشگرها، امنیتبنیان هستند. امنیت البته عنصری نیست که اصل یا اهمیت آن مورد تردید باشد؛ آنچه هست تفوق و تعدی استلزامات امر امنیتی به میدان امر اجتماعی است. تفوقی که به وضوح ثباتگرایی و انسداد تغییر را دامن میزند. در سایهی همین نگرش امنیتی است که ما، نیروهای اجتماعی معطوف به انقلاب اسلامی، بیشتر به تهدیدهای عرصهی سیاسی متوجهیم و از «تحدید»های این حوزه غافلیم: به تهدیداتی میاندیشیم که متوجه ثبات در عرصه سیاست است و از تحدیداتی که تغییر در میدان سیاست را نحیف و مسدود میکند، به کلی فارغیم. این یادداشت در ادامه میکوشد با تمرکز بر مصداق ملموس انتخابات، تحدیدِ تغییرِ سیاسی را با سه محور-استدلالِ «تهیشدن انتخابات از امر مدنی»، «خصوصیسازی انتخابات» و «حرفهای شدن انتخابات» توضیح دهد. در ادامه نیز در پی آن است که طرحی اولیه از «چه باید کرد؟» در این باره را دنبال نماید. برای آغاز از تجربه زیستهای شروع میکنیم که به احتمال زیاد، بسیاری از ما کم و بیش در آن مشترکیم.
در دیدگاهِ مهجور متفکران انقلاب اسلامی درباره زن، حجاب یک «نامسئله» است؛ اگر چه برای جمهوری اسلامی یک مسئله یا ابرمسئله است.
هیاهوهای گفتاری و کنشهای رفتاری در مخالفت و موافقت با حجاب و قوانین مربوط به آن، دستکم دو دهه است بحث و بخش ثابتی از فضای عمومی رسانههای ما را به خود اختصاص داده است. در این میان دیدگاه انقلاب اسلامی درباره «زن» است که بیشتر از همه چیز آسیب دیده و به محاق رفته است. «جدال حجاب» در دو سوی خود از سقف تقنینهای انجام شده درباره حجاب فراتر نرفته و خود حجابی برای دستیابی به نگرشهای بنیادیتر درباره حجاب شده است. «مسئله حجاب» به معنای رایج آن مسئله جمهوری اسلامی است و شدت و کثرت پرداختن به این سطح از مسئله، سطح دیگر و مهمتر بحث را به فراموشی سپرده است. مراد از سطح دیگر، سطح مطرح در ساحت انقلاب اسلامی است؛ سطحی که گفتوگو درباره آن، به سبب فراموشی و محاق چندین ساله، کمی دشوار است و یادداشت پیش رو امیدوار است گامی کوچک در این مسیر بردارد و دستکم بتواند درباره آن طرح بحث کند.
*یادداشت منتشر شده در پنجمین شماره ماهنامه رسائل
درباره روحالله نامداری، پروژه و کتابهایش
نوشتن درباره روحالله نامداری دشوار است و این دشواری چیزی است غیر از غم نوشتن پس از او و چیزی است علاوه بر آن. سهم بیشتر این دشواری از این جهت است که ما اغلب عادت کردهایم در تجلیل اسطورههای واقعی یا ساختگی مطلبی بنویسیم و کمتر شده به تحلیل یک مدل عینی و در دسترس بپردازیم. روحالله نامداری نمونهای از اندیشهورزی نسلی نو در حزبالله بود که معطوف به خمینی میاندیشید؛ معطوف به خمینی مینوشت؛ معطوف به خمینی حرکت میکرد و معطوف به خمینی میزیست. انسانهای معطوف به خمینی، از آنجا که خلافآمد عادات پیرامونیشان زندگی میکنند، همواره توجه برانگیز هستند. آنها میخواهند تغییرات مهمی در خود و جهان خود ایجاد کنند. بنابراین در مواجهه با یک انسانِ خمینی میبینیم که در تمام سطوح زندگی به ویژه در کنشگری و اندیشهورزی اجتماعی، صاحب یک «پروژه» است. کوشش و بینشی منسجم و البته ناسازگار با وضع موجود دارد و در هر شرایطی در پی پیگیری آن است. شاید توضیحش کمی دشوار باشد که در اینجا «پروژه داشتن»، «خلاف آمد عادت بودن»، «معطوف به تغییر بودن» و «انسان خمینی بودن»؛ فارغ از هرگونه ارجگذاری یا ارزیابی ارزشی به کار میرود. شاید مروری بر پروژهی روحالله نامداری مؤیدی باشد بر این مطلب.
* یادداشت منتشر شده در شماره پنجم (تیرماه 96) ماهنامه رسائل
در شماره اخیر مجله رسائل (شماره پنجم، تیرماه 1396) پروندهای با عنوان انسان خمینی، یادمان مرحوم روحالله نامداری منتشر شده است. محور این پرونده به انسانهای خمینی به طور عام، و مرحوم روحالله نامداری به طور خاص است.
متن زیر یادداشتی است که برای دیباچه این پرونده نوشتهام:
دیباچه پرونده «انسانِ خمینی»
مدتها بود در رسائل به فکر این بودیم که به «انسانهای خمینی» بپردازیم. انسانهایی که امام خمینی هویتی جدی و جدید برایشان رقم زده و آنها را به یک کنشگر متمایز در میدانهای مختلف اجتماعی تبدیل کرده است. نمونهی تام این چنین انسانهایی، البته شهیدانی که همه چیزشان را در مسیر این هویت جدید به میدان آورده بودند. وقتی مجموعه یادداشتهای هفت جلد حسن باقری را مرور میکنیم و به جهان اجتماعی به کلی متفاوت پس آن میاندیشیم؛ وقتی بیش از هزار صفحه سخنرانیهای شهید همت را مرور میکنیم و از ایدههای متفاوتش شگفتزده میشویم؛ وقتی شهید علمالهدی و سخنرانیها و نوشتههایش را مرور میکنیم؛ یا به میان روحانیون شهید و نوشتهها و گفتارهایشان نظری میاندازیم با انسانهایی مواجه میشویم که در نسبتی متفاوت با امام خمینی قرار دارند. با انسانهایی که خمینی همه چیزشان است و ما حالاحالاها با تحلیل این انسانها کار داریم.
برای شروع اما یک مشکل داشتیم؛ وقتی همه نمونههای ما در بررسی انسانِ خمینی منحصر به شهدایی این چنین باشد، ناخودآگاه انسان خمینی فراتر از یک مدل قابل لمس، به یک اسوهی اسطوره مانند تبدل میشود. در حالی که ما میخواستیم بگوییم اگر چه شهیدان نمونههای بارز و تام انسان خمینی هستند اما اینجا، اکنون نیز انسانِ خمینی «امکان» دارد... و درست در همین هنگام یک خبر ما را به خود آورد: کوچ روحالله نامداری برای ما حامل یک پیام بود: در اکنون و امروزِ عالم ما نیز هستند انسانهایی که به خمینی باشند.
ما در پروندهی پیشرو نخواستهایم صرفاً یک یادنامه برای برادر خوبمان روحالله نامداری منتشر کنیم. هدف ما بیشتر توجه به هویت اجتماعی، دغدغهها و پروژه فکری نسلی است که روحالله نامداری به خوبی با آن مرتبط بود و آن را نمایندگی میکرد. شاید همین رابطهی نزدیک این نسل با نمایندهاش باعث شده بود تألیف ماندگارش، جدال دو اسلام، این همه دست به دست شود... ما در این پرونده کوشیدهایم غروب روحالله را به مثابه طلوع نسلی جدید از انسانهای روحالله، به تحلیل بنشینیم.
مشهور است حکمت عملی بعد از فارابی ادامه پیدا نکرده و رو به افول گذاشته است. این یک احتمال قابل تأمل و مطالعه است که به صورت یک پیشفرض و بلکه پیش داوری درآمده و گویی راه را بر این پرسش بسته که چرا میراث اسلامی موجود در زمینه حکمت عملی نیز از کانون توجه خارج است؟
احیاء و حتی بازخوانی میراث حکمی در وضعیت کنونی دو دسته از مخالفان را در برابر خورد میبیند: مخالفانی سنتی که بر اساس درک تقابلی خود از نسبت عقل و نقل، با حکمی بودگی این میراث در تعارضند؛ و مخالفان مدرنی که بر بنیادی مشابه و درکی تقابلی از نسبت عقل و دین، با میراث بودگی آن سر ستیز دارند.
بیش و پیش از این پیشداوریها و مخالفتها اما گویی این روزمرگی است که میراث ارزشمند حکمت عملی را از دسترس خارج ساخته و بیرون از حلقههای آموزش و گفتگو نگاه داشته است. به راستی چرا خوانش حکمت عملی حتی در میان انبوهی از حلقههایی که برگرد میراث حکمی اسلامی شکل میگیرد رایج نیست؟
این پرسشها زمینهای شد تا این پروندهی مختصر، به موضوع حکمت عملی اختصاص بدهیم. دقیقتر بخواهیم اشاره کنیم میتوان گفت که موضوع پرونده نه پیرامون حکمت عملی، که بر گرد یک تجربه در خوانش این میراث شکل گرفته است. بهانهی شکلگیری این پرونده حلقهای بود که در میانهی سال گذشته در قم، برای بازخوانی حکمت عملی شکل گرفت. استاد پارسانیا، متفکری مؤلف و معلم، در تداوم حکمت صدرایی است که در طول اینسالها و در دغدغههای آموزشی و پژوهشی خود نشان داده فراتر از صدرا، به تمامی میراث عقلی عالم اسلام تعلق خاطر دارد. همین تعلق خاطر باعث شد حلقهی بازخوانی حکمت عملی در قم، در اولین گام خوانش الحروف حکیم فارابی در دستور کار خود قرار بدهد. فیلسوف نوصدرایی در خوانش باب «حدوث الألفاظ و الفلسفه و الملة» از کتاب الحروف دغدغههای خود درباره انتقال فرهنگ، ترجمه و نسبت زبان، دین و جامعه را دنبال میکرد و الحروف دیروز را به پرسشهای امروز پیوند میزد.
...
«حکمت عملی» اگر از طاق نسیان به درآید، و موضوع بازخوانی و بازیابی قرار بگیرد، به ما ظرفیت بیبدیلی خواهد داد برای بازاندیشی به مسائل اکنونی خود؛ و برای بازتولید علوم انسانی اسلامی. اکنون این میراث از حاشیهی کتابخانهها و مراکز پژوهشی بیرون آمده و خود را به میانهی حلقات آموزشی در حوزه علمیه قم رسانده است. آیا این نشانهای نیست از آغاز یک مرحلهی جدید در توجه به میراث اسلامی در زمینهی حکمت عملی؟
متن فوق بخشی از یادداشتی است که برای دیباچهی این پرونده نوشتهام.
گزیده:
دیدار 1396/6/6 تحقق یکی از آرزوهای دیرین طلاب جوان بود. دیداری که سخنرانانش یکسره از طلاب جوان بودند؛ این دیدار اولین گام در مسیری است که به میانه نرسیده، مبدأ تحولهایی چشمگیر خواهد بود. فرامتن دیدار 6 شهریور، از متن آن مهمتر بود، چه رسد به حاشیهها. حالا دیگر دیدار طلاب جوان با رهبری نه یک آرزو که یک خاطره است، خاطرهای که در حافظهی جمعی طلاب جوان مؤثر باقی خواهد ماند. کوششِ فردای شش شهریور عبارت است از تبدیل «دیدار طلاب جوان با رهبر انقلاب» به یک سنت ثابت. سنتی که بسیاری از استلزامات مبارزه را برای طلاب جوان فراهم خواهد آورد.
گزیده:
ما در کنشگری اجتماعیِ طلاب با یک چالش مواجهیم؛ چالش فقدان
نمایندگی اجتماعی و سیاسی در کلیه سطوح حزبالله به طور عام و در ارتباط با طلاب
جوان به طور خاص وجود دارد. تا وقتی که بدنه نخبگانی و مدرسین مسّن و معمر حوزه
طلاب جوان را «دیگریِ» خود حساب کنند امکان عمل اجتماعی طلاب جوان محدود و بلکه
مسدود میشود. تفکر انقلاب این ظرفیت را به ما میدهد که طلاب جوان را به مثابه یک
هویت و تشخص ببخشیم و این آن چیزی است که امروز ما به آن احتیاج داریم. ما باید این
هویتیابی را تا شکلدهی به «جنبش طلاب جوان» به پیش ببریم.
* متن تحریر، تلخیص و تکمیل یافتهی بحث ارائه شده در جمع طلاب بسیج مدارس علمیه حضرت مهدی (عج)، مشهد مقدس 30/3/1396 (اینجا و اینجا)
خلاصه یادداشت:
این یادداشت فارغ از بروز واکنش های رسانه ها یا سلبریتی ها، بر چرایی عدم واکنش ها در سطح علوم اجتماعی متمرکز است. مسئله این جاست که چرا کنش متمایز و حدوداً هفت ساله ی صدها شهید حججی آن چنان که باید، به ویژه از جانب اهالی علوم اجتماعی روایت نمی شود؟
کنشگران علوم اجتماعی را شاید از حیث نظری بتوان در دوگانه هایی مانند علوم انسانی اسلامی/ علوم انسانی متداول جای داد اما از منظر عمل و نسبتی که با واقعیتهای جبهه مقاومت و دستکم واقعیتهای جنگِ جاری دارند، در وضعیتی به غایت مشابه قرار دارند: هر دو دسته در کنجِ راحتِ کتابخانه ها به سر میبرند؛ گیریم که یکی در این کنج به ترجمه و دیکته نوشتن از روی دست دیگرانِ غربی مشغول باشد و دیگری به اختراع دستگاه روش شناختی یا انشاءنویسی درباره علوم انسانی اسلامی.
* یادداشت منتشر شده در خبرگزاری فارس (اینجا)
خلاصه یادداشت:
خلاصه:سیاستورزی بسط تکنوکراتیسم به عرصهی امر انسانی و سیاسی است. سیاستورزی زایشگاه و زیستگاه سوداگران حرفهای قدرت است؛ سیاستورزانی که جز تاکتیکهای سیاسی چیزی بلد نیستند و جز راههای کسب قدرت به چیز دیگری نمیاندیشند. گذشته را نمیدانم اما بیشتر از پنجاه سال است که مردم در حال مدیریت کردن سیاستورزان حرفهایِ نشسته در اتاقهای فکر هستند. چه اصراری هست باز هم امتحان کنند؟ سیاستورزی قوام روششناختی محافظهکاری است.