طبقه مرفه جدید به فاشیسم میل میکند
درآمدی بر جامعهشناسی «ژن خوب»
خلاصه یادداشت:
- استدلالِ «ژن خوب» فارغ از ساخت متنی و منطق ذهنی و بیانی گوینده که ممکن است درست یا غلط باشد، واجد یک بستر اجتماعی مشخص است. سخن این آقازاده فراتر از یک گفته، نشانهای است از یک وضعیت اجتماعی. اغلب نقدهای نوشته شده دربارهی مسئلهی ژنِ خوب، اگر این توفیق را مییافت که از تقلیل آن به یک اشتباه بیانی فراتر میرفت، آن را از منظر منطقی نقد میکرد؛ خلق مفهوم «ژن خوب» در چهارمین دهه پس از انقلاب اما بیش از یک اشتباه یا یک منطق اشتباه، محصول یک وضعیت اجتماعی است و این یادداشت میخواهد به مرور این وضعیت بپردازد.
-
بخش مهمی از زمینههای اجتماعی بروز چنین استدلالی را میتوان
ذیل مفهوم «طبقه مرفه جدید» جستجو کرد. طبقهای که رهبر انقلاب دو دهه قبل نسبت به
ایجاد آن هشدار و سپس خبر داده بود. این طبقه اگر چه ریشههای روشنی در اقتصاد و
اقتصاد سیاسی دارد اما منحصر در آن نیست.
- این یک واقعیت است که شکلگیری یک طبقه مرفه جدید پس از پیروزی انقلاب اسلامی، منتهی به حلقهی بستهای از افراد مرتبط با قدرت شده که اگر چه موقعیتشان در مناصب گوناگون «متغیر» است اما «متزلزل» نیست. افرادی که در دورهای وارد قدرت میشوند ولی هرگز خارج نمیشوند و در تمام ادوار پس از آن در همان موقعیت باقی میمانند.
- اگر منشأ ایدهی ژن خوب را «چرخش قدرت در یک طبقه مشخص» یا «بقا یک طبقه مشخص در قدرت» بدانیم، آنگاه با نگاهی مجدد به صحنهی قدرت در کشور میتوان این حدس قوی را زد که ایدهی ژن برتر پس زمینهی عمومی ذهنِ بسیاری از آقازادگان دوجناح سیاسی عمده است. دو جناحی که هر یک در رقابت برای بقا در قدرت از دیگری پیشی میگیرند و از قضا در سر جمع ماجرا، رقیبان پدرِ آقازادهی مذکور، یعنی جریان موسوم به اصولگرا در این رقابت همواره پیروزتر و در قدرت پایدارترند!
-
تداوم بقای طبقهی مرفه جدید (ایجاد شده پس از پیروزی
انقلاب اسلامی) در قدرت، به بازتولید و بازترجمهی تئوریهایی در جامعه منجر میشود
که استعلاطلبی را در نخبگان و تناع بقا را در تودههای جامعه دامن میزند. برتری
ژنتیک صورتبندی طنزآلود این وضعیت است. صورتبندی علمی آن را را اقتصاد سرمایهداری
تئوریزه میکند.
-
جنگ فقر و غنایی که امام خمینی مطرح و بر آن پافشاری میکردند،
در واقع در تقابل با این تئوری و وضعیت تنازع بقا بوده و هست. امروز و سه دهه پس
از آخرین تأکیدهای امام خمینی بر نهضت مقدس جنگ فقر و غنا، نسیان تام این آنتی تز،
به بسط طبقه مرفه جدید جامعه یاریهای بسیاری رسانده است. اگر روزگاری اهالی طبقه
مرفه جدید در پی اکتساب و انحصار ثروت و سپس سیاست بودند، امروز به وضوح میتوان
دید که این طبقه به فاشیسم روی آورده است.
- طبقه مرفه جدید با سرعت سرسامآوری به فاشیسم میل میکند. تنازع بقای تجویزی توسط اقتصاد سرمایهداری آینده هولناکی را به دنبال خواهد داشت. باید به راهکارِ خمینیستی این وضعیت، نهضت مقدس جنگ فقر و غنا بیشتر بیاندیشیم.
* متن فوق یادداشتی است که با اندکی تغییر در روزنامه فرهیختگان منتشر شده است. (اینجا)
متن کامل در ادامه مطلب:
بیان مسئله
چندی است استدلال فرزند یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی مبنی بر «ژنِ خوب» و «خونِ خوب» در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود و واکنشهای توأم با بهت و نفرت متعددی را برانگیخته است. فرزند یکی از مسئولین بلندپایهی جمهوری اسلامی ایران[1] در سخنانی ضمن نقدِ انتقاد از مفهومهایی همچون «آقازادگی»، موفقیت اقتصادی خود را محصول ژنِ خوب و خونِ خوب خود میداند.
فرزندِ عارف میگوید: «آن کسی که توانایی دارد، به جایی رسیده، حتما استعدادهایی داشته، این استعداد، بحث ژن و وراثتی وجود دارد.. بالاخره این خون می آید و می رسد، همینطوری کسی نمی تواند ادعا کند اصل و نسب دارد. افتخار میکنم این توانایی ها از دوتا ژن خوب آمده.»
واکنشها به این سخنان محدود به رقیبان و مخالفان سیاسی پدرش نبود. برخی هواداران همجبهه با نمایندهی کنونی مجلس نیز پا به پای دیگران، بلکه شاید تندتر از دیگران به نقد و هجو این آقازاده پرداختند. واکنشها اما در عین انتقادی بودن، نوعی از استدلال را در خود داشت که سخنان فرد مذکور را به یک اشتباه بیانی (گاف) ارجاع میداد. به استدلالِ اشتباهی که از روی سادگی بیان شده است. مراجعه به فیلم اظهارات اما چیزی خلاف این را ثابت میکند. گویندهی این سخنان را در چند فراز با یقین کامل بیان میکند. تقلیل این استدلال به یک تکه کلام و یا اشتباه بیانی درست نیست؛ ما با یک «فراتر از اشتباه» مواجهیم.
این یادداشت میکوشد فارغ از آنجه در متن این رویداد اتفاق افتاده، مروری بر فرامتن اجتماعی آن داشته باشد. استدلالِ «ژن خوب» فارغ از ساخت متنی و منطق ذهنی و بیانی گوینده که ممکن است درست یا غلط باشد، واجد یک بستر اجتماعی مشخص است. سخن این آقازاده فراتر از یک گفته، نشانهای است از یک وضعیت اجتماعی. اغلب نقدهای نوشته شده دربارهی مسئلهی ژنِ خوب، اگر این توفیق را مییافت که از تقلیل آن به یک اشتباه بیانی فراتر میرفت، آن را از منظر منطقی نقد میکرد؛ خلق مفهوم «ژن خوب» در چهارمین دهه پس از انقلاب اما بیش از یک اشتباه یا یک منطق اشتباه، محصول یک وضعیت اجتماعی است و این یادداشت میخواهد به مرور این وضعیت بپردازد.
ژنِ خوبِ طبقه مرفه جدید
بخش مهمی از زمینههای اجتماعی بروز چنین استدلالی را میتوان ذیل مفهوم «طبقه مرفه جدید» جستجو کرد. طبقهای که رهبر انقلاب دو دهه قبل نسبت به ایجاد آن هشدار[2] و سپس خبر[3] داده بود. این طبقه اگر چه ریشههای روشنی در اقتصاد و اقتصاد سیاسی دارد[4] اما منحصر در آن نیست. اگر چه «طبقه» در ادبیات و وضعیت رایج، در نسبت با تولید ثروت شکل میگیرد اما ریشه ایجاد طبقه مرفه جدید به مثابه یک ناطبقه، «انحصار» است. طبقه مرفه جدید از طریق انحصار در ثروت و قدرت متمایز میشود و منزلت مییابد و با طبقه متوسط به بالا، که میکوشد از طریق مصرف متمایز شود، در یک همبستگی قرار میگیرد.
این یک واقعیت است که شکلگیری یک طبقه مرفه جدید پس از پیروزی انقلاب اسلامی، منتهی به حلقهی بستهای از افراد مرتبط با قدرت شده که اگر چه موقعیتشان در مناصب گوناگون «متغیر» است اما «متزلزل» نیست. افرادی که در دورهای وارد قدرت میشوند ولی هرگز خارج نمیشوند و در تمام ادوار پس از آن در همان موقعیت باقی میمانند؛ وقتی کسی از عالیترین پستهای تخصصی (وزارت پست و تلگراف و تلفن) به عالیترین پستهای مدیریتی (معاون اول ریاست جمهور)، از آنجا به عالیترین سطوح سیاستگذاری (مجمع تشخیص مصلحت نظام) منتقل شده و در همین موقعیت عزم خود را برای کسب عالیترین مقام اجرایی کشور جزم کند (نامزدی در انتخابات 1392)، آنگاه پستی تقنینی را به دست بیاورد و سر جمع طی دو دههی اخیر (76-96) همواره در این سطوح قرار داشته باشد، اگر چه به لحاظ فردی سلیمالنفس باشد اما این موقعیت ثابت بیشک برای خانواده و اطرافیان او، حسِ دارا بودن ژنِ خوب را به وجود خواهد آورد. مسیر رسیدن فرد مورد نظر به این موقعیتها و پستها کاملاً متفاوت است: انتخاب توسط رئیس جمهور+ رأی اعتماد نمایندگان مجلس (وزارت)، انتخاب تام توسط رئیس جمهور(معاونت)، انتخاب توسط رهبری (عضو مجمع تشخیص)، تأیید توسط شورای نگهبان (نامزدی ریاست جمهوری) و انتخاب مستقیم توسط مردم (نماینده مجلس). هیچ کدام از این انتخابها نیز غیرقانونی نبوده است. اصلِ نقض نشده بر سلامت اقتصادی فردِ مذکور و افراد وابسته به وی دلالت دارد. با این حال تداوم در حضور در موقعیتهای متکثر و متنوع قدرت زمینهسازی نوعی خود برتربینی خواهد بود. مشخص است که مرادم از «خود برتر بینی» فراتر مذمت و یا حتی یک ویژگی اخلاقی است. مقصود توصیف یک وضع اجتماعی است. اصولاً استدلال ژنِ خوب، بیشتر از آنکه ماهیت انشائی و ایجادی داشته باشد، توصیفی دقیقی است از یک وضعیت واقعاً موجود.
اکنون این پرسش مطرح است که با توجه به محدودیت منابع، حضور مستمر یک نفر یا یک مجموعه از افراد، در عرصههای متنوع قدرت ممکن نیست. آن چه این قاعده را خرق میکند این است که فرد مذکور دارای ویژگیهای ذاتی خارقالعادهای باشد. وقتی این امر به ظاهر غیرممکن روی میدهد، فرد مذکور یا فرزند و نسلهای بعد فرد مذکور به این نتیجه میرسند که این برتری ذاتی و ژنتیک، واقعاً وجود دارد. تصور ژن برتر، لزوماً همبسته با تمکن ناشی از تکاثر ثروت نیست. همچنان که لزوماً نیاز نیست این ثروت از طریق فساد گرد هم آید. انباشت قدرت نیز میتواند به این انگاره دامن بزند. فرزندِ عارف صادقانه این حسِ برتری را بیان کرده است اما این یک حس کاملاً جاری در طبقهای واقعاً موجود در جامعه است.
اگر منشأ ایدهی ژن خوب را «چرخش قدرت در یک طبقه مشخص» یا «بقا
یک طبقه مشخص در قدرت» بدانیم، آنگاه با نگاهی مجدد به صحنهی قدرت در کشور میتوان
این حدس قوی را زد که ایدهی ژن برتر پس زمینهی عمومی ذهنِ بسیاری از آقازادگان دوجناح
سیاسی عمده است. دو جناحی که هر یک در رقابت برای بقا در قدرت از دیگری پیشی میگیرند
و از قضا در سر جمع ماجرا، رقیبان پدرِ آقازادهی مذکور، یعنی جریان موسوم به
اصولگرا در این رقابت همواره پیروزتر و در قدرت پایدارترند!
این به ما کمک میکند که مسئله را در جایگاه واقعی خودش تحلیل کنیم: آقازادهی عارف یک تاجر است. او کاندیدای عضویت در اتاق بازرگانی است و در ایران است تا به گفتهی خود پای شرکتهای خارجی، از آفریقای جنوبی را در ایران بازکند. خطیرتر از او اما آقازادگانی هستند که امروز در حال تحصیل در خارج کشورند و فردا تاجر-دولتمردان مهمِ جامعه ما خواهند بود. فارغ از تأثیرات سیاسی بقا در قدرت، این پیامدهای اجتماعی آن است که قابل توجه است.
بقا در قدرت و تنازع بقا در جامعه
این روزها خبرهای تکاندهندهای از رواج خشونت در جامعه به گوش میرسد. اخبار دیگری هست که منتشر و یا برجسته نمیشود. آتنا و بنیتا، جنسیت و اقتصاد، تنها دو «قربانی» و «بستر» بروز این خشونت هستند. در یک سطح کلانتر و اجتماعی، نیاز عاملان این جنایتها و پاسخی که به این نیاز میدهند، عاملیت اصلی ماجراست. تولید این نیاز یا پاسخ به آن، محصول نوعی تنازع بقا در سطح عمومی جامعه است. این تنازع بقای جاری در بدنهی جامعه بیشتر از هر چیز محصول تداوم بقا در سطوح نخبگانی است. تداوم بقا، طبقه مرفهی را به وجود میآورد که به عریانترین وجه در پی حفظ وضع موجود خود است و پناه بردن به اقتصاد سرمایهداری و تجویز تناع بقا صورت تئوریک این خواست است.
بسیاری آقازادهی مذکور را پس از گفتن آن حرفها سرزنش کردند اما کمتر کسی توجه کرد که این حرفها در واقع متن استدلالهایی است که هر روزه در قالب منطق اقتصاد سرمایهداری تولید میشود. شاید یک «تاجر» و (نامزد اتاق بازرگانی) نتواند این منطق را به خوبی توضیح بدهد اما «طبقه مرفه جدید» برای این کار تئوریسینها و (پژوهشگر اتاق بازرگانی)[5] خاص خود را دارد. به عنوان نمونه به این گفتهها توجه کنید: «واقعیت این است که به دلایل متعدد و بسیار پیچیده اجتماعی یک عدهای از مردم توانمندی آن را ندارند که در یک دوره زمانی وضعیت مالی خود را به یک مطلوبیت نسبی برسانند و در مقابل عدهای به دلایل متفاوتی مانند استعداد، مهارت، توانمندی یا حتی شانس و اقبال ثروتمند شدهاند ... در هر جامعه ای عدهای تمایل زیادی به کار کردن ندارند و مشکلشان هم این نیست که در رفاه کامل مادی نیستند. در مقابل عدهای هم تلاش دارند از هر طریقی ثروتمند شوند و این گرایشهای طبیعی انسان است.» این حرفهای به ظاهر ساده، اوج استدلال طرفداران اقتصاد موسوم به آزاد دربارهی نابرابری اجتماعی است. این که گفته شود فقر محصول کمکاری فقرا و ثروت محصول استعداد، مهارت و اقبال ثروتمندان است، چه تفاوتی با استدلال ژنِ خوب دارد؟ همانگونه که آقازادگان از استدلال ژن خوب برای پیشبرد کارهای خود استفاده میکنند، طبقهی مرفه جدید پس از انقلاب، که همواره توفیق حضور در مناصب مختلف را داشته و دارند، از اقتصاد آزاد برای فعالیتهای اقتصادی خود پوشش میگیرند.
چه باید کرد؟
تداوم بقای طبقهی مرفه جدید (ایجاد شده پس از پیروزی انقلاب اسلامی) در قدرت، به بازتولید و بازترجمهی تئوریهایی در جامعه منجر میشود که استعلاطلبی را در نخبگان و تناع بقا را در تودههای جامعه دامن میزند. برتری ژنتیک صورتبندی طنزآلود این وضعیت است. صورتبندی علمی آن را را اقتصاد سرمایهداری تئوریزه میکند. جنگ فقر و غنایی که امام خمینی مطرح و بر آن پافشاری میکردند، در واقع در تقابل با این تئوری و وضعیت تنازع بقا بوده و هست. امروز و سه دهه پس از آخرین تأکیدهای امام خمینی بر نهضت مقدس جنگ فقر و غنا، نسیان تام این آنتی تز، به بسط طبقه مرفه جدید جامعه یاریهای بسیاری رسانده است. اگر روزگاری اهالی طبقه مرفه جدید در پی اکتساب و انحصار ثروت و سپس سیاست بودند، امروز به وضوح میتوان دید که این طبقه به فاشیسم روی آورده است. دو دهه قبل آقازادهی صاحب ژنِ خوب هنوز بهرهگیری از ژنِ خوب خود را شروع نکرده بود. هیچ آقازادهی دیگری هم نمیتوانست درباره ژن خوب استدلالی مطرح کند. چون هنوز طبقه مرفه جدید به این بسط و بلوغ و قدرت دست نیافته بود. امروز این طبقه واجد چنین تمکن و امکاناتی شده و اندیشه و گفتار خود، تمایلات فاشیستیاش را آشکار کند. آیا گرایش طبقه مرفه جدید به فاشیسم، برای آیندهی اجتماعی ما و آینده انقلاب اسلامی خطرناک نیست؟ البته که همدردی با قربانیان «تناع بقا» امری است بایسته اما ضرورتیتر آن است که برای «بقای در قدرت» فکری کنیم.
طبقه مرفه جدید با سرعت سرسامآوری به فاشیسم میل میکند. تنازع بقای تجویزی توسط اقتصاد سرمایهداری آینده هولناکی را به دنبال خواهد داشت. باید به راهکارِ خمینیستی این وضعیت، نهضت مقدس جنگ فقر و غنا بیشتر بیاندیشیم.
[1] محمد رضا عارف در علاوه بر سابقه وزارت و معاون اولی در دولتهای هفتم و هشتم، هماکنون نماینده مجلس است و سالهاست سابقه عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام را داراست. عارف به جز یک مورد، همه مقامات عالیِ ممکن در نظام را تجربه کرده است. اگر چه ریاست جمهوری تنها مقام عالیرتبهای است که عارف آن را تجربه نکرده است اما در شرایطی که تأیید صلاحیت در انتخابات ریاست جمهوری شامل اغلب قریب به اتفاق روسای جمهوری سابق نشده و نخواهد شد، وی حامل آن میزان از اعتمادِ سطوح بالای نظام است که توانسته در انتخابات 1392 از فیلتر شورای نگهبان عبور کرده و صلاحیتش برای ریاست جمهوری احراز شود. لازم است به خاطر بیاوریم این میزان از اعتماد و تأیید صلاحیت او، پس از ماجراهای انتخابات 88 انجام شده است که نشاندهندهی پر رنک بودن اعتماد به صلاحیت وی در سطوح عالی است.
[2] «کسانی که با ثروتهای عمومی بازی میکنند و برای دست انداختن به درآمدهای ناپاک و نامشروع هیچ حدی را قائل نیستند، تلاش میکنند تا با تکیه بر ارتباطات، انتسابها، زرنگیها و مشرف بودن بر مراکز ثروت، یک طبقه ممتاز بیدرد جدید را از درون جمهوری اسلامی به وجود آورند.» 25بیانات مورخ /4/1376
[3] «مصرفگرائی و مسابقهی تجملپرستی و مسابقهی پول درآوردن و تلاش برای پول کردن، یک طبقهی جدیدی درست کرده» بیانات مورخ 14/2/1387
[4] برای توضیح بیشتر ن. ک به دو مطلب «طبقه مرفه و آینده انقلاب اسلامی»، «واقعیات فرامتنی قراردادهای «IPC» وزارت نفت»، «ما، نفت و جهان اجتماعی».
[5] موسی غنینژاد در پروژهای که در زمان ریاست یحیی آلاسحاق بر اتاق بازرگانی و با مساعدت او آغاز شده است به بررسی مناسبات دولت و اقتصاد در ایران پرداخته است. حاصل کار به صورت کتاب با عنوان «اقتصاد و دولت در ایران» منتشر شده است.