یکی از مهم ترین مسئلهها و بلکه مشکلههای اجتماعی ما عبارت است از «فقدان اقدام». در طول تاریخی چند صد ساله همواره ذیل سیطرهی قدرتهای قاهرهای بودهایم که دایرهی کنش اجتماعیمان را محدود میکردهاند. وقتی دو در دو سده اخیر، هژمونی غرب به این وضع اضافه شد، در تعامل شوم استبداد و استعمار، ما با استکباری مضاعف به استضعاف کشیده شدیم. انقلاب اسلامی طلیعهی کنشگری ما بود. تا قبل از آن ما این امکان را داشتیم که «واکنش«های به وضعیتهای موجود داشته باشیم. چهار دهه پیش، کنش متمایز جامعه ایرانی را کسی نمیتوانست محاسبه کند و تغییرگرایی مستتر در ذات انقلاب اسلامی، نظم مستقر در «جزیره ثبات» را فروریخت. اما آیا این تغییر نظم به معنا تغییر کلی وضع و رفع مشکلهی نااقدامگرایی ما هم بود؟


