مسلخ طف در برابر انقلابها*
برای این که راه یک انقلاب به قتلگاه کربلا ختم شود لازم نیست حاکم کسی مثل یزید باشد/ نابرابریهای اجتماعی جزء شرایط تمهید کربلاست
گزیده:
چه میشود که گذر یک انقلاب به طف میافتد؟ آیا همهی چیز در شخص یزید و شخصیتی مشابه یزید خلاصه میشود؟ آیا حتما باید حاکم جامعه دَعی و بن الدَعی باشد؛ شرابخوار و بوزینهباز باشد تا راه انقلاب به گودال ختم شود؟ یا اینکه مسیرهای دیگری هم هست؟
این وضعیت البته اسلام ابنعباسها را به خطر نمیاندازد؛ لذا ساکتند. ابنعباسهای امروزی میتوانند مثل ابنعباس دیروز عمل کنند؛ گیریم که جامعه طبقاتی شود، گیریم که «أَمّا حَقَّ الضُّعَفاءِ فَضَیَّعتُم وأمّا حَقَّکُم بِزَعمِکُم فَطَلَبتُم» بشود، اینعباس در همچنین شرایطی در پایتخت معنوی وقت، در مدینه مینشست و آیات قرآن تفسیر میکرد و مسئلهی شرعی می گفت. اگر شرایط طوری بشود که أَمّا حَقَّ الضُّعَفاءِ فَضَیَّعتُم، وأمّا حَقَّکُم بِزَعمِکُم فَطَلَبتُم، به کرسی تفسیر و مسئله شرعی ابنعباسها که کار ندارد. البته کرسی که نه دکان. این وضعیت دکان ابنعباسها را تعطیل نمیکند؛ اما اسلامِ حسین بنعلی(علیهالسلام) را، همهی ارزشهای توحیدی و انسانی را به مسلخ برد.
بسمالله الرحمن الرحیم
تسلیت عرض میکنم ایام عزاداری اباعبدالله(ع) را؛ عظمالله اجورکم و اجورنا.
به نظرم آمد در بزرگداشت این ایامی که در آن قرار داریم و به تناسب موضوع کلی بحثمان که اندیشهی اجتماعی است؛ از مکتب و حرکت امام حسین(ع) یک تحلیل اجتماعی و یک سؤال تکراری اما همچنان تازه و روی میز کار را بپرسیم: چرا سرنوشت انقلابِ بعثت که رهبری به بزرگی پیامبر اکرم(ص) داشت؛ شش دهه بعد به اینجا کشیده شد؟ آیا این یک اتفاق تاریخی بود یا یک مسیر اجتماعی بود که درست مثل عاشورا که کل یوم است، این سرنوشت هم در کل یوم، در هر تاریخی و برای هر انقلابی از جمله انقلاب ما قابل تکرار است؟ به اصطلاح طلبگی مناط وقوع عاشورا چیست؟ چه میشود که گذر یک انقلاب به طف میافتد؟ آیا همهی چیز در شخص یزید و شخصیتی مشابه یزید خلاصه میشود؟ آیا حتما باید حاکم جامعه دَعی و بن الدَعی باشد؛ شرابخوار و بوزینهباز باشد تا راه انقلاب به گودال ختم شود؟ یا اینکه مسیرهای دیگری هم هست.
البته در زمینه تحلیل و ترسیم چهرهی یزید حرفهایی هست. این تصویری که از یزید داریم؛ واقعیت و باطن یزید هست؛ اتفاقاً ظاهر او هم هست. آنقدر که عبدالله بن حنظلهها را مبهوت کند و به حره بیانجامد؛ اما واقعیت ماجرا این است که سکهی یزید روی دیگری هم دارد. یزید فقط در قتل و کشتار در طف و مدینه و مکه مهارت ندارد. در تزویر هم یک چهرهی ممتاز است! به عنوان نمونه نامهی یزید به ابنعباس را ملاحظه کنید. در این نامه یزید از ابنعباس میخواهد که امام حسین(ع) را کنترل کند! یک نامهی پر از توصیههای دنیایی و آخرتی! با این این وضع و نسبتی که ما با نهجالبلاغه به طور کل داریم؛ و اصلاً یا آنچنان که باید، نهجالبلاغه را مطالعهی نمی کنیم؛ باور کنید انسان وقتی این نامهی یزید را میخواند، العیاذبالله خیال میکند نامهای از نهجالبلاغه را میخواند!
غرض اینکه مناطِ ختم یک انقلاب به کربلا، شخص یزید یا شخصیتی مانند او نیست. حتما نباید یزیدی باشد تا یک انقلاب به قتلگاه طف برود. بلکه تمهید این چنین فاجعهای میتواند در دورهای اتفاق بیافتد که حاکم و حکومت هرگز در دست یزیدها نباشد.
امام حسین(علیهالسلام) یک بیانی در توضیحی دربارهی مناط این فرایند دارند که تکان دهنده است؛ میفرماید:
فَأَمّا حَقَّ الضُّعَفاءِ فَضَیَّعتُم ، وأمّا حَقَّکُم بِزَعمِکُم فَطَلَبتُم ... أَسلَمتُمُ الضُّعَفاءَ فی أیدیهِم، فَمِن بَینِ مُستَعبَدٍ مَقهورٍ و بَینَ مُستَضعَفٍ عَلى مَعیشَتِهِ مَغلوبٍ.
میفرماید شما حق ضعفا را ضایع کردید. آیا امام حسین(ع) میفرماید شما نخبگان حق محرومین را خوردید؟ نه؛ با سکوتتان ضایع کردید؛ اما برای خود حقوق مختلف قائل بودید و ردیفهای حقوقی متعدد تنظیم کردید و تا قِرون آخر آن را مطالبه گردید و خوردید. پس شما نخبگان جامعه از جمله ممهدین به مسلخ رفتن انقلاب پیامبر(ص) هستید. این چنین شرایط اجتماعیای از جمله زمینههای تمهیدیهی واقعهی عاشوراست.
ما با این بیان امام حسین(ع) میتوانیم بگوییم بخشی از تمهید عاشورا نه در دوران حکومت یزید که در دورهی حکومت امام علی(ع) انجام شده است! اگر چه جای تعجب دارد اما این تحلیل حقیقتی است که بیان خودِ امام علی(ع) منشأ آن است؛ امام(ع) خطبهای دارند که بنابر شواهد بین در دوران حکومتداری خودشان ایراد فرمودهاند:
فَهَلْ تُبْصِرُ اِلاّ فَقیراً یُکابِدُ فَقْراً، اَوْ غَنِیّاً بَدَّلَ نِعْمَةَ اللّهِ کُفْراً، اَوْ بَخیلاً اتَّخَذَ الْبُخْلَ بِحَقِّ اللّهِ وَفْراً، اَوْ مُتَمَرِّداً کَاَنَّ بِاُذُنِهِ عَنْ سَمْعِ الْمَواعِظِ وَقْراً. اَیْنَ خِیارُکُمْ وَ صُلَحاؤُکُمْ؟ وَ اَیْنَ اَحْرارُکُمْ وَ سُمَحاؤُکُمْ؟ وَ اَیْنَ الْمُتَوَرِّعُونَ فى مَکاسِبِهِمْ وَ الْمُتَنَزِّهُونَ فى مَذاهِبِهِمْ؟ .... ظَهَرَ الْفَسادُ فَلا مُنْکِرٌ مُغَیِّرٌ، وَ لا زاجِرٌ مُزْدَجِرٌ. اَفَبِهذا تُریدُونَ اَنْ تُجاوِرُوا اللّهَ فى دارِ قُدْسِهِ، وَ تَکُونُوا اَعَزَّ اَوْلِیائِهِ عِنْدَهُ؟! هَیْهاتَ، لا یُخْدَعُ اللّهُ عَنْ جَنَّتِهِ، وَ لا تُنالُ مَرْضاتُهُ
امام (ع) به وجود این نابرابری در زمان خودشان اعتراض میکنند. اینکه در هر سوی جامعه فقیری از فقر به خود میپیچد و غنیای با انباشت ثروت نعمت الاهی را کفران کرده است. و بدتر از این هیچ کس به فکر تغییر این وضع نیست؟ هیچ انسان صالحِ مصلحی نیست؟ آیا با این بیتفاوتی نسبت به شکاف اجتماعی، نسبت به فقر و غنا، با این بیتفاوتی نسبت به عدالت اجتماعی دارید میخواهید به بهشت و به جوار خدا بروید؟ با این مقدسمآبیها و ادا درآوردنها مردم را گول میزنید و قیافه میگیرید ولی خدا را هم میخواهید گول بزنید؟ با خدا میخواهید خدعه کنید؟
عرض بنده این است امروز هم وقتی تبعیض میشود قانون؛ وقتی اینکه کسی 20 میلیون در ماه حقوق دریافت کند قانونی شمرده میشود؛ یعنی بیش از دو برابر درآمد سال یک کارگر. این یعنی همین فرایند تمهید مسلخ کربلا. در اینجا به بحث حقوقهای نجومی و تخفیف املاک و غیره کار نداریم. به چند صد نفر که در این ماجرا منتفع شدند و محاکمه نشدند، کاری ندارم. گیریم چند صد نفر یا چندهزارنفر از قبل یک فساد یا خلأ قانونی بهرهمند شده باشند. این بهرهمندی های خصوصی از اموال عومی البته یک مصیبت است اما ما به دنبال بحث سیاسی و داوری میان جریانهای کم و بیش مشابه قدرت نیستیم. کار به اختلاف جناحها نداریم؛ کار به اشتراکشان داریم. به این که فیالمثل یک نهاد قانونی مثل دیوان محاسبات حقوق بیست میلیونی را قانونی میشمارد. این مصیبت، اینکه تبیعض بشود قانون و همه آن بپذیرند و بیتفاوت از کنار ان عبور کنند؛ این یک مصیبت دیگر و بزرگتتر و مهمتر است.
میگفتیم مواسات و مساوات. میگفتند چپی و التقاطی است. میگفتیم مساوات چپی یعنی یک مساوات مکانیکی که هر کس به اندازهی توان کار کند و به اندازهای که حزب حاکم ودولت میگوید بردارد. مساوات اسلامی یک مساوات نسبی است. ملاک حق افراد است و مساوات یعنی به هر حال این حق نمیتواند اختلاف زیادی داشته باشد. این هم مبانی آن. این هم استدلالهای الهیاتی آن. مسئله حل است؟ میگفتند حل است اما به هر حال کمی شبهه دارد؟ این که به اسم عدالت آنچه نخبگان به زعم خود، حقِ خود می دانند به آنها بدهیم، شبهه ندارد؟ این که یک عده آنقدر بخورند که از سیری بترکند ویک عده در رتق و فتق زندگی روزمرهشان به تعبیر اباعبدالله علیه السلام مغلوب باشند؛ این شبهه ندارد؟ اگر شبهه داشت لابد حرفی زده میشد؛ لااقل به آن اندازه که یک کنسرت و یک بازی فوتبال برایتان «مسئله» است؛ در این باره هم حرف میزدید.
أَمّا حَقَّ الضُّعَفاءِ فَضَیَّعتُم ، وأمّا حَقَّکُم بِزَعمِکُم فَطَلَبتُم. این وضعیت یعنی مسلخ انقلاب ما هم می تواند در پیش باشد. بحث ما سیاسی نیست؛ اجتماعی است. ما رهبر انقلاب را فرزند امیرالمومنین(ع) میدانیم اما میشود فرزند علی(ع) که نه خود امیرالمومنین(ع) حاکم باشد ولی زمینههای کربلا تمهید شود. این وضع یعنی تمهید و زمینهسازی برای به مسلخ رفتن همه چیز. آن وقت که با شعار «برادری، برابری حومت عدل علی(ع)» انقلاب میشد، قرار نبود کسانی به خاطر این که به واسطهی باجناق و پسرخاله و هزار دلیل درست و نادرست دیگر وارد سیستم مدیریتی شدهاند، بیش از مجموع درآمد دو سال یک کارگر حقوق بگیرند. قرار بود؟
این وضعیت البته اسلام ابنعباسها را به خطر نمیاندازد؛ لذا ساکتند. ابنعباسهای امروزی میتوانند مثل ابنعباس دیروز عمل کنند؛ گیریم که جامعه طبقاتی شود، گیریم که «أَمّا حَقَّ الضُّعَفاءِ فَضَیَّعتُم وأمّا حَقَّکُم بِزَعمِکُم فَطَلَبتُم» بشود، اینعباس در همچنین شرایطی در پایتخت معنوی وقت، در مدینه مینشست و آیات قرآن تفسیر میکرد و مسئلهی شرعی می گفت. اگر شرایط طوری بشود که أَمّا حَقَّ الضُّعَفاءِ فَضَیَّعتُم، وأمّا حَقَّکُم بِزَعمِکُم فَطَلَبتُم، به کرسی تفسیر و مسئله شرعی ابنعباسها که کار ندارد. البته کرسی که نه دکان. این وضعیت دکان ابنعباسها را تعطیل نمیکند؛ اما اسلامِ حسین بنعلی(علیهالسلام) را، همهی ارزشهای توحیدی و انسانی را به مسلخ برد. این است جوهرهی درس های کربلا به انقلابِ ما. و ما در این راستا باید به گوش و جوش و خروش باشیم.
تا خون مظلومان به جوش است/ آوای عاشورا به گوش است
هر کس که عدالت خواه است/ از عدل علی آگاه است