انقلابیگری در حوزه علمیه؛ وضعیت کنونی و چشمانداز آینده*
* یادداشت منتشر شده در ماهنامه رسائل (اندیشه حوزه علمیه عصر انقلاب اسلامی)، شماره اول، آبان 1395
بیان مسئله
برای طلاب انقلابی حوزههای علمیه، نوروز 1395، چند روزی زودتر از آنچه تقویم نشان میداد آغاز شد: روز 25 اسفند 1394 رهبر انقلاب اسلامی در جمع نمایندگان طلاب، باب بحثی را گشودند که میتوانست و میتواند روز و دورانی نو را در وضعیت حوزه علمیه رقم بزند. اگرچه پس از این سخنرانی در تریبونهای گوناگون تعبیر تجلیلآمیز «حوزه مهد انقلاب» بازنشر شد اما جانمایه و هستهی مرکزی این گفتار رهبری تجلیل از حوزه نبود بلکه تحلیلی از وضعیت حوزه علمیه قم بود که در چارچوب یک هشدار بیان شد: «مسئله انقلابیگری در حوزهی علمیه قم در معرض خطر است». میتوان این سخنان را به مثابه سرآغازی بر یک دوران متفاوت در نسبت انقلاب اسلامی و حوزهی علمیه فهم کرد به شرطی که به استلزمات آن پایبند بود. این یادداشت میکوشد به گفتگو در باب مختصات این نسبت جدید و استلزامات درک و تحقق آن بپردازد.
مقدمه: مرور بر بیانات رهبر انقلاب در 25 اسفند 94
جان مایهی و مضمون اصلی در سخنان اسفند 94 رهبر انقلاب تحلیلی است که از «نسبت» حوزه علمیه قم با انقلاب اسلامی ارائه میدهند. این تحلیل حول مفاهیم و محورهایی همچون «انقلابزدایی»، «مهد انقلاب»، «انقلابیماندن»، «توسعه بینش و حرکت انقلابی در حوزهی علمیه» صورتبندی شده و حاوی چند استدلال مهم است: یکی تحلیل تاریخی- اجتماعیای که از نسبت حوزه و انقلاب در دوران پیروزی انقلاب اسلامی ارائه شده است. این تحلیل در سطح تاریخی یک صورتبندی دقیق و انتقادی از نسبت حوزه و انقلاب ارائه میدهد؛ و در سطح اجتماعی تصویری ایجابی از ظرفیتهایی که حوزهی علمیه در این نسبت داشته و میتواند داشته باشد را به بحث میگذارد. بحث دیگر اشاراتی است که به اراده و طرح معطوف به انقلابزدایی ارائه میشود و خصوصیات کلی و کلان انقلابیماندن و انقلابیتر شدن حوزههای علمیه.
آنچه در این میان مهم است تأکید حضرت آیتالله خامنهای بر تحقق انقلابیماندن حوزه به وسیلهی «اندیشهورزی» و «برنامهریزی» است. آیا این تصریح و تأکید محافل اندیشه در حوزهی علمیه را به این سمت هدایت خواهد کرد که باب و فضایی جدید برای اینگونه اندیشهورزیها و برنامهریزیها بگشایند؟ آیا اسفند سال آینده، هنگامی که کارنامهی یکسالهی انبوه مجامع آموزشی، پژوهشی و تبلیغی منتسب به حوزهی علمیهی را مرور میکنیم، در روند اندیشهورزیها و برنامهریزیهاشان یک تغییر کیفی معنادار (و نه صرفاً کمی)، معطوف به این اندیشهورزی و برنامهریزی برای انقلابیگری حوزوی مییابیم یا نطق انقلابی آیتالله خامنهای در پایان اسفند ماه سال 1394، سرنوشتی مانند پیام انقلابی امام خمینی در آغاز اسفند 1367 خواهد یافت؟
فصل اول: انقلابیگری حوزوی؛ ارزیابی وضعیت موجود
برنامهریزی برای بازتولید انقلاب اسلامی در حوزهی علمیه
استلزامات برنامهریزی برای بازتولید انقلاب اسلامی در حوزههای علمیه چیست؟ پیش پاسخ به این پرسش احتمالاً نیاز باشد یکبار دیگر تعریفمان از حوزههای علمیه را مدون کنیم. در یک تعریف حوزهی علمیه نهادی است که حول محور چهار کارکرد/خردهنظام سامان یافته است: خردهنظامهای تحصیل، تحقیق، تبلیغ و تهذیب که بسترهای کلان بروز و ظهور ساختار/کنشِ حوزوی/طلبگی است. بنابراین پرسش از انقلابیگری حوزوی و بازتولید انقلاب اسلامی در حوزه علمیه، چهار لایه مییابد و کوشش برای انقلابزایی در حوزهی علمیه میبایست خود را در این چهار بخش نشان بدهد.
بخش اول: نسبت نظام آموزش در حوزه علمیه و انقلاب اسلامی
خرده نظامِ تحصیل، هستهی مرکزیِ ساختارِ حوزههای علمیه است. «تهذیب» به مثابه بال دیگر حرکت حوزوی ناظر به تحقق وجودی و بازتولید درونی آموزهها و دادههای نظام آموزشی است. «تحقیق» و «تبلیغ» هم به یک معنا بازتولید علمی و اجتماعی آموختههایی است که در نظام آموزشی ارائه میشود. این یک مدعای قابل بررسی است - و یادداشت حاضر در ادامه و در حد توان به بررسی این مسئله میپردازد- که: نظام آموزشی حوزه نسبت به متغییری به نام «انقلاب اسلامی» تغییرات اندکی داشته است. وقتی با بررسی محتوای آموزشی امروز حوزههای بپرسیم: «اگر انقلاب اسلامی نبود، کدام درس یا برنامهی آموزشی در نظام آموزشی حوزههای علمیه و دورس حوزوی وجود نمیداشت؟» پاسخ چندان روشن نخواهد بود.
در نظام آموزشی حوزه در دورهی عمومی سطوح یک سری دروس جانبی طراحی شده است. دروس حوزوی در دورهی سطوح (سطح یک و دو) متن محور هستند. در دروس اصلی هر طلبه موظف است در درس (کلاسهای درس) که با محوریت متون مشخص تشکیل میشود حاضر شوند و به مباحثهی آموختههای خود بپردازند. دروس جانبی اما دروسی هستند که متن دارند اما هیچ حلقهی درسی با محوریت آنها تشکیل نمیشود و مورد مباحثه هم قرار نمیگیرند؛ از این روی عنوان «دروس جانبی» تعبیر گویایی به نظر میرسد. «حلقهی درس» و «مباحثه» دو رکن اصلی در نظام آموزشی حوزه های علمیه هستند و دروس جانبی فارغ از این دو، صرفاً منابعی برای مطالعه و دست آخر آزمونی در پایان تابستان هستند. تعداد این دورس حدوداً دو برابر سالهای تحصیل در دورهی سطوح یک و دو است؛ چیزی در حدود بیست درس. عنوان یکی از این دورس جانبی «حکومت اسلامی» است که با محوریت کتاب «حکومت اسلامی: درسنامه اندیشه سیاسی اسلام» نوشتهی حجتالاسلام دکتر احمد واعظی برگزار میشود. نگارنده در این کتاب کوشیده است مواردی همچون ضرورت وجود حکومت در اسلام، امتیازات حکومت ، فلسفه و ویژگیهای آن، اهمیت تشکیل نظام اسلامی، توهم نفی حکومت، پاسخ به شبهاتی در این زمینه و صفات حاکم و فرمانروا را از دیدگاه امام علی(علیهالسلام) به بحث بگذارد. شاید این تنها درس مرتبط با انقلاب اسلامی در میان تمام دروس عمومی سطح یک و دو محسوب باشد که ارتباط آن با «انقلاب اسلامی» روشن است.
سطح دیگر آموزش در حوزههای علمیه از طریق رشتههای تخصصی صورت میپذیرد. طلاب میتوانند پس از گذراندن شش، نه و حدود چهارده سال از تحصیل عمومی به ترتیب رشتههایی تخصصی را در سطوح دو، سه و چهار حوزه دنبال کنند. از هجده رشتهی مصوب شورای عالی حوزه برای سطوح 2، 3 و 4 نیز هیچ رشته و یا گرایشی که مستقیم و یا غیر مستقیم به مقولهی انقلاب اسلامی بپردازد وجود ندارد. همچنین با بررسی متن مصوبههای مربوط روشن میشود که هیچکدام از رشتهها اهدافی معطوف به انقلاب اسلامی ندارند. از میان حدود 2000 واحد درسی عمومی و گرایشی یا تخصصیای که در این رشتهها آموزش داده میشود (منهای واحدهای پایاننامه)، تعداد واحدهای درسیای که در مصوبات مربوطه در بخش «عنوان درس» یا «اهداف» مذکور در طرح، مرتبط با انقلاب اسلامی باشد، صفر واحد میباشد. تنها در تعداد معدودی از رشتهها دو واحد عمومی تحت عنوان «تاریخ معاصر ایران» یا عنوانی مشابه وجود دارد که اگر چه هدف درس «بررسی تحلیلی تاریخ فرهنگی، سیاسی و اجتماعی صد سال اخیر ایران» عنوان شده است اما قاعدتاً و به احتمال زیاد در جلساتی به تاریخ انقلاب اسلامی هم پرداخته شود. در یکی از رشتهها نیز در برخی سرفصلهای جزئی برخی واحدها (و نه عنوان درس) به انقلاب اسلامی، به مثابه یک جنبش شیعی اشاره شده است. در تعداد اندکی از رشتهها نیز دو واحد درسی پیرامون ولایت فقیه وجود دارد.
میتوان و احتمالاً لازم است بررسی این یادداشت در زمینهی نسبت برنامههای آموزشی حوزه و انقلاب اسلامی را تفصیل بیشتری داد اما بعید است این تفصیل در پاسخ به پرسش آغازین این فراز تغییری ایجاد کند. پرسش این بود که «اگر انقلاب اسلامی نبود، کدام درس یا برنامهی آموزشی در نظام آموزشی حوزههای علمیه و دورس حوزوی وجود نمیداشت؟» به عبارت دیگر معادلات نظام آموزشی حوزه به چه میزان از متغیر انقلاب اسلامی متأثر است؟ پاسخ چیزی است در حدود کمتر یک درصد.
بخش دوم: نسبت نظام تحقیق در حوزه علمیه و انقلاب اسلامی
مقولهی تحقیق در کلیت خود، و به طور مشخص و مضاعف در حوزههای علمیه در تداوم نظام آموزشی تعریف میشود. اولین تحقیق جدی اغلب طلاب به احتمال زیاد پایاننامهای است که در سطوح سه و چهار و پس از طی یک دورهی آموزشی نسبتاً طولانی عمومی یا تخصصی مینویسند. پایاننامه که در مرز نظام آموزش و پژوهش به مثابه پلی برای گذار یک طلبه به عرصهی تحقیق و شکلدهی هویت علمی وی، به احتمال زیاد نمیتواند فاصلهی چندانی با آموختههای سابق او داشته باشد. از این رو نسبت این سطح از بروندادهای پژوهشی حوزه با انقلاب اسلامی طبعاً تفاوت معناداری با یک درصد تقریبی عرصهی آموزش نخواهد داشت؛ اگر چه بررسی دقیقتر نیازمند دسترسی و تجزیه و تحلیل دادههای لازم است. شاید صورت مسئلهی یک بررسی ساده این باشد که چند درصد واژگان کلیدی پایاننامههای حوزوی انقلاب اسلامی، امام خمینی و یا مفاهیم مانند آن است؟ اگر چه این بررسی کمی چندان نمیتواند گویا باشد اما به هر حال نتیجهی آن با کیفیترین تحلیلها بی ارتباط نیست.
سطح دیگر پژوهشهای حوزوی در مؤسسات و پژوهشگاهها، پژوهشکدهها و محافل رسمی و غیر رسمی حزوی و منتسب به حوزه علمیه رقم میخورد. به جز مراکز عظیم و بعضاً عریض و طویلی که ارتباط سازمانی با حوزههای علمیه دارند، ساختار حوزه به گونهای بوده که انبوهی از فارغالتحصیلان حوزوی در سطوح مختلف به سمت ایجاد مراکز پژوهشی یا نیمه پژوهشی دست بزنند. فهرستساختن این مراکز خود کاری است دشوار چه رسد ارزیابی نسبت محصولاتشان با انقلاب اسلامی اما به اجمال میتوان حدس زد میانگین این نسبت با معدل نسبت نظام آموزشی حوزه و انقلاب اسلامی تفاوت معنا داری ندارد. اگر چه باید اشاره کرد که برخی از مراکز غیر رسمی متولد شده در دامن حوزههای علمیه کم و بیش واجد سابقه و آثار قابل توجهی در زمینهی انقلاب اسلامی هستند و یکی از استلزامات و نقاط امید اصلی تحرک به سمت باتولید انقلاب اسلامی در حوزه برعهدهی این مراکز خواهد بود.
سطوح و میدانهای دیگر پژوهش در حوزههای علمیه که نسبت به مؤسسات متأخرتر هستند، مجلات و انجمنهای علمی هستند. این مجموعهها - همانطور که در نمونههای غیر حوزوی کم و بیش این چنین است- اغلب کمتر به پژوهشهای تأسیسی و تولیدی اشتغال دارند. ژورنالیسم علمی و جامعه مدنی علمی شکل گرفته در این محافل بیشتر به مثابهی یک میدان برای عرضه و بازنمایی پژوهشهایی است که در دو سطح قبل انجام شده است. با این حال مجامع مذکور برای تغییر نسبت نظام آموزشی حوزه و انقلاب اسلامی، حامل ظرفیتهای بالقوهای هستند.
در یک جمعبندی کلی – و نه به دقت جمعبندی بخش قبل- هنگامی که بر سیاق سابق بپرسیم: «اگر انقلاب اسلامی نبود، کدام پژوهش برنامهی پژوهشی در نظام تحقیقاتی حوزههای علمیه و پژوهشهای حوزوی وجود نمیداشت؟»؛ پاسخ این است که اگر «تحقیق»، بسط و بازتولید علمی آموختههاست؛ بر وفق برنامهی آموزشی نظام کنونی حوزه، نسبت خروجیهای نظام تحقیق و کنشهای پژوهشی طلاب با انقلاب اسلامی بسیار اندک است. کسر بسیار کوچکی از پژوهشهای حوزوی به انقلاب اسلامی و شئون گوناگون آن می پردازد و کمتر اتفاق میافتد که «انقلاب اسلامی» برای تحقق امر انقلابی، برای حرکت تکاملی و حل مسائل اصلی خود از خروجیهای نظام پژوهشی حوزه بهره ببرد.
بخش سوم: نظام تبلیغی حوزههای علمیه و انقلاب اسلامی
عرصهی تبلیغ مهمترین میدان تلاقی حوزههای علمیه و جامعه است. چه نسبتی میان این خرده نظام حوزوی و کنش طلبگی و انقلاب اسلامی وجود دارد؟ این بررسی را میتوان در عرصههای مختلف روشی و محتوایی تبلیغ پیگرفت. مهمترین و در دسترسترین عرصه تبلیغ محتوای آن است. حوزههای علمیه در طول تاریخ مسیرهای مشخصی برای ارتباط اجتماعیشان تعریف کردهاند. این مسیرها با رسانههای جدید کثیر و متکثر شده است. اکنون لازم است بدانیم مجموع دادههایی که طلاب و روحانیون از طریق رسانهای کلاسیک مانند منبر و دیگر رسانههای سنتی و همچنین از مسیر رسانههای جدید با جامعه در میان میگذارند، چه نسبتی با انقلاب اسلامی دارد؟ به عبارتی اگر «اگر انقلاب اسلامی نبود، کدام منبر و برنامهی تبلیغی در نظام تبلیغی حوزههای علمیه وجود نمیداشت؟» یا با موانع جدی مواجه میشد؟ سخنانی که رهبر انقلاب در اسفندماه 94 در تحلیل اجتماعی- تاریخی نقش حوزه در روند مبارزات انقلاب اسلامی داشتند حاوی یک اشارهی مهم در این زمینه بود. ایشان این چنین استدلال کردند که: «حوزهی علمیهی قم از دو بخش «مرجعیت و طلاب» تشکیل شده است که امام رحمهالله بهعنوان بخش مرجعیت، اعلامیه میدادند و سخنرانی میکردند اما آن بخشی که سخنان و دیدگاههای امام رحمهالله را به عمق جامعه و تا دوردستترین مناطق رساند، روحانیت و طلاب بودند.» پرسش فراروی نظام تبلیغ حوزه این است که تا چه میزان کنش کنونی طلاب در عرصهی تبلیغ به «رساندن دیدگاههای امام رحمهالله به عمق جامعه» معطوف است؟
تبلیغ حوزوی از یک منظر از دو طریق انجام میشود: یکی از طرق ارتباط آزاد مخاطبین با روحانیون و مبلغین و دیگری از طریق نهادهایی که هماهنگی اعزام مبلغ را انجام میدهند. این مراکز عمدتاً علاوه بر اعزام اقدامتی از قیبل سیاستگذاری تبلیغ، جذب و گزینش، سطحبندی، سنخبندی و ایجاد نظام ارتقاء مبلغین را نیز دنبال میکنند. همچنین در بازههای مختلف آموزشهای پودمانی مورد نیاز یک مبلغ را برگزار میکنند و اگر چه دست طلبه را در انتخاب محتوای تبلیغی باز میگذارند اما برای تأمین محتوایِ تبلیغیِ مورد نیاز معمولاً بر اساس تجارب، نیازسنجی و غیره، پیشنهادهایی را در قالب بستههای آموزشی و تدوین متون ارائه میکنند. در کنار این نهادهای رسمی، گروهها و تشکلهای تبلیغی که یکی از مهمترین چارچوبهای فعالیت مدنی طلاب به حساب میآید، در سالهای اخیر در فضای تبلیغ دینی مؤثر بوده است.
پرسش اساسی درباب نسبت نظام تبلیغی حوزه علمیه و انقلاب اسلامی این است که چند درصد بینشهایی که یک کنشگر حوزوی در عرصهی تبلیغ به جامعه منتقل میکند، اعلامیهها، سخنان و دیدگاههای امام خمینی است؟ چند درصد بخشهای فرایند تبلیغ در نهادهای اعزام کنندهی مبلغ بر این اساس تدوین شده است که دیدگاههای امام خمینی را در جامعه منتشر کند؟ طبیعی است میان «متن دیدگاههای امام خمینی» و «مطالبی در موافقت عام و ظنی با مبانی امام و بدون ارجاع مستقیم» چه تفاوت چشمگیری وجود دارد. در روند مبارزات انقلاب اسلامی در دورهی منتهی به سال 57، که بدنه طلاب رسالت «رساندن دیدگاههای امام رحمهالله به عمق جامعه» را دنبال میکردند، این کارکرد از مسیر اول و از طریق بازنشر و بازتولید «متن» اعلامیهها، سخنرانیها و آثار امام خمینی انجام میدادند و در حال حاضر همین مسیر «متن اندیشهها» مد نظر و مورد ارزیابی است و نه انگارهها و ادعاهای عامی دربارهی دیدگاه های امام خمینی که هر حرفی را شامل میشود و هیچ نیازی به ارجاع و خوانش «متن» اندیشههای امام خمینی نمیبیند.
پرسشی که در ساحت تبلیغ مطرح است این است که به چه میزان از سیاستهای تبلیغ، فرایند جذب، ارتقاء، تولید محتوا، برنامههای آموزشی و دیگر علمیاتهای مراکز تبلیغی حوزوی بر اساس ابلاغ و رساندن متن سخنرانیها و دیدگاههای امام خمینی تنظیم شده است؟ پاسخ دقیق به این پرسش کار چندان سادهای نیست و نیاز به یک بررسی میدانی دارد. این بررسی احتمالاً در بخش محتوای پیشنهادی برای تبلیغ، از آن جا که کار به تحلیل متونی مشخص محدود خواهد بود، سادهتر است. پاسخهای اولیه به این پرسش، بیشتر از آنکه بر اساس یک بررسی مستقل باشد، محصول تجربهی زیسته نگارنده است. این بررسی امکان و امعان نظر بیشتری خواهد خواست اما به نظر میرسد کمتر طلبهای به یاد داشته باشد که روزی یکی از نهادهای اعزام کنندهی مبلغ، کتاب یا جزوهای را به عنوان محتوای تبلیغ به او پیشنهاد داده باشد که حاوی اعلامیهها، سخنرانیها و دیدگاههای امام خمینی باشد. همین میزان از ارزیابی اولیه از فضای تبلیغ آزاد و گروههای تبلیغی، به دلیل تکثر موجود دشوار است اما «اندیشه، تدبیر و برنامهریزی دقیق» برای مقابله با «انقلابزدایی در حوزههای علمیه» بدون گذر از این دشواریهای تهیهی این گزارش و ارزیابی غیر ممکن مینماید.
بخش چهارم: نظام تهذیبی حوزههای عملیه و انقلاب اسلامی
تهذیب اگر چه به اقتضاء ذات درونگرایانهاش کمتر به سان یک خردهنظام حوزوی بروز و ظهور دارد اما در فرهنگ حوزوی به جهت اهمیت، همزاد مقولهی علم است. از نقطه نظر حوزوی معنا در پیوند با معنویت ممکن میشود؛ از این رو هر موجود و از جمله امر اجتماعی بدون بُعد معنوی، بیمعناست. این بعد از ساختار حوزه با محوریت اساتید و درسهای اخلاق بروز و ظهور دارد اما یک چندی است معاونت تهذیب حوزههای علمیه در این زمینه فعالیتهای دیگری را نیز شروع کرده است. از سوی دیگر میدانیم انقلاب اسلامی حامل و محصول نوع خاصی از معنویتخواهی بوده است. شاید چکیدهی این گرایش معنوی- عرفانی را بتوان ذیل مفهوم «عارفان مبارزجو» در ادبیات امام خمینی توضیح داد. یا ذیل این استدلال رهبر انقلاب که «بعضیها اهل معنایند، اما هیچ نگاهی به عدالت ندارند؛ این نمیشود. اسلام، معنویت بدون نگاه به مسائل اجتماعی و سرنوشت انسانها ندارد». (8/6/1384) پرسش اصلی در زمینهی نسبت بُعد تهذیبی حوزهی علمیه و انقلاب اسلامی-که به اختصار بیان میشود- این است: به چه میزان محافل و مفاهیم اخلاق موجود به بازتولید عرفان مبارزهجو میپردازند؟ از منظر انقلاباسلامی معنویت منهای عدالت «نمیشود» و امکان ندارد؛ آیا در یک نگرش کلان، برآیند معنویتی که امروز در نظام تهذیبی حوزههای علمیه بازتولید میشود بر این عدم امکان استوار است؟ آیا محافل میتوانیم معنوی و تهذیبی امروز حوزهی علمیه را کانون بازتولید کنشهای عدالتخواهانه به حساب بیاوریم. بیشک در مواردی پاسخ مثبت است؛ مسأله اما اینجاست که آیا پاسخ به پرسش از برآیند نسبی در بررسی تمام موارد هم مثبت است؟
فصل دوم: انقلابیگری حوزوی؛ چشماندازی از آینده ی مطلوب
بازتولید انقلاب اسلامی در حوزهی علمیه
در فصل اول، «ارزیابی وضعیت موجود»، از چهار خرده نظام حوزوی و وضعیت کنونی انقلابیگری در آنها سخنی به میان آمد. اکنون پرسش این است «انقلاب اسلامی در متن نظام حوزه و چهار خرده نظام اصلی آن چگونه بازتولید میشود؟» نباید تردید داشت که پاسخ وافی نیازمند امکان موسع برای بررسی و مجالی مستقل برای گفتگو و ارائه است. در واقع هم گزارش این یادداشت از وضع موجود و هم پیشنهاد راهکارهای آتی در زمینهی نسبت حوزهی علمیه و انقلاب اسلامی، نیازمند تحقیق و تنقیح بیشتر است. «اندیشه، تدبیر و برنامهریزی» (25/12/1394) برای مقابله با انقلابزدایی از یکسو و انقلابزایی از سوی دیگر نیاز به یک نهضت عمومی دارد. آنقدر هست که تا آغاز این حرکت و «تشکیل گروههای فکری برای دستیابی به راههای صحیح ترویج تفکرات انقلابی» (همان)، این بررسی در ادامه میکوشد راهکارها و ظرفیتهایی را در حد چند اقتراح پیش رو قرار دهد.
بخش اول: بازتولید انقلاب اسلامی در نظام تحصیلی حوزههای علمیه
حسب توضیحی که در زمینهی نسبت خردهنظامهای حوزوی آمد، بازتولید انقلاب اسلامی در سطح این نظام آموزش حوزوی مهمترین حلقه برای انقلابزایی در حوزه است. در جریان این بازتولید نوع نگاهی که به انقلاب اسلامی خواهیم داشت اهمیت به سزایی دارد. انقلاب اسلامی در ذات خود یک معرفت و یا مبتنی بر یک معرفت نوین اسلامی است؛ این برداشتی است که از رهبران درونی تا ناظران بیرونی بدان تصریح دارند. انقلاب اسلامی صرفاً یک اتفاق تاریخی، هر چند مهم و دورانساز نیست تا در دورس تاریخی به آن پرداخته شود. انقلاب اسلامی متضمن و همبود با معرفتی است که به تعبیر رهبران انقلاب میتوان از آن به نزاع برداشتهایی از اسلام در برابر برداشت های دیگر یاد کرد.[i] مراد از این برداشتهای دیگر، صرفاً برداشتهای در بیرون مرزهای ایران نیست. بخش مهمی از این برداشتها در درون حوزهی شیعی در نجف، قم و مشهد پروانده میشده و میشود.[ii] تمام مسألهی بازتولید انقلاب در نظام آموزشی حوزههای علمیه اینجاست که برداشتی از اسلام که مبنای انقلاب اسلامی قرار گرفته است در گام اول به برنامه آموزشی و متون درسی حوزه وارد شود. بازخوانی متفکران انقلاب اسلامی از فقه، کلام، عرفان، فلسفه، تفسیر، سیره معصومین(علیهالسلام) و به طور کل تجربهی نظری و مفهومی انقلاب اسلامی به متن برنامههای آموزشی حوزوی راه یابد و پنجرهی خوانش قرآن، سنت و فقه و تمام میراث گرانسگ حوزهها قرار بگیرد.
اگر چه در بررسی «متن» برنامههای آموزشی حوزه علمیه، از غیبت و مهجوریت انقلاب اسلامی در واحدهای آموزشی گفته شد اما نباید از انصاف دور داشت که «فرامتن» برنامههای آموزشی حوزهی عملیه برای این مهم مملو از ظرفیتهای بالقوه و نانوشته است. برای برداشتن یک گام جدی در مسیر انقلابزایی در حوزه، کافی است این ظرفیتهای بالقوه، بالفعل شوند.
بخشی از ظرفیت برنامهی رسمی دروس حوزوی در نقش محوریای نهفته است که اساتید در برنامههای آموزشی حوزوی دارند. در نظام آموزش حوزه یک استاد فراتر از منتقل کنندهی دانش، تجسم آن است. در این سالها با کوشش بزرگان حوزه نسلی از طلاب فاضل و جوان بالیدهاند و امروزه به اساتید حزباللهی دروس سطح و سطوح عالی بدل شدهاند. این طلاب اغلب به اقتضای نیاز اجتماعی - خصوصاً در دههی اخیر- آشنایی بیشتری با گفتمان انقلاب اسلامی دارند. مهمتر از آشنایی بالفعل، امکان آشنایی بیشتر و شناخت بالقوهی آنهاست. با لحاظ این ظرفیتها میتوان حلقههای درسی را به کانون شکلدهی حلقههای مطالعه و مباحثهی اندیشه های امام خمینی بدل ساخت.
فرصت دیگر دروس جانبی هستند. برخی دروس در برنامهی آموزشی حوزههای علمیه قرار دارند که کافی است خوانش و تفسیر انقلاب اسلامی از آنها ارائه شود. دروسی مانند نهجالبلاغه. ما در فرایند انقلاب اسلامی با یک بازگشت معرفتی به نهجالبلاغه و تفسیر اجتماعی- انقلابی آن مواجهیم. اغلب متفکران اصیل انقلاب اسلامی در این پروژه فکری سهم و اثری دارند که میتواند مرجع این درس قرار بگیرد. مهمترین متن این تفسیرها روششناسی بدیعی است که این متفکران در رجوعشان به نهجالبلاغه پیش میکشند. با انتقال این روش به طلاب، بخش مهمی از مبنای تفکر اجتماعی انقلاب اسلامی به آنها منتقل شده است. همین راهکار را با ملاحضاتی میتوان در مورد دروس تفسیر قرآن و تحلیل سیرهی اهل بیت(علیهم السلام) در نظر گرفت.
فرصت دیگر نهفته در زمینهی برنامهی آموزشی، طرحی است که چندی پیش شورای عالی حوزههای علمیه دربارهی «برنامهی آموزشی سطح یک» مصوب کرده است. این طرح با حفظ چارچوبهای وضع موجود، حد قابل توجهی از دگرگونی را در برنامهی درسی حوزهها ایجاد خواهد کرد. شورای عالی حوزههای علمیه در مصوبهی شماره 848 مورخ 24/2/1391 مقرر نموده در برنامهی آموزشی مدارس تغییراتی ایجاد شود که میتواند زمینهای برای اختصاص فضای بازشناسی انقلاب در حوزههای علمیه باشد. به موجب این مصوبه درسی با عنوان «تاریخ انقلاب اسلامی» به عنوان دو واحد آموزشی زمینهای برای آشنایی طلاب، یک شناخت اولیه و عمومی با انقلاب را به دست میدهد که حدوداً در سطح دروس عمومی معارف رایج در دانشگاههاست.[iii] این واحد درسی البته با محدودیتهایی مواجه است: یکی اینکه این واحد درسی ذیل مادهی «تاریخ اسلام» قید شده است و طبیعی است که صرفاً به کلیاتی از «تاریخ» انقلاب اسلامی بپردازد نه خود آن. محدودیت دیگر «نیمه حضوری بودن» ارائهی این درس است. مسألهی دیگری هم هست و آن اینکه گذراندن آن صرفاً برای بخشی از طلاب الزامی است. ظرفیتهای این مصوبه اما به این دو واحد غیرحضوری و غیرعمومی محدود نمیشود. فرصت مندرج دیگر در این برنامه «دروس اقتضائی» است. این مصوبه ذیل بند13 از مادهی شش خود به «معاونت آموزش حوزهی علمیهی استان» ها این امکان را میدهد که «با توجه به اهداف آموزشی حوزهی علمیه و نیازهای علمی طلاب و منطقهای تا سقف 8 واحد مطابق با آئیننامهی آموزشی و دستورالعملهای مربوط» دروس اقتضائی تعریف و برگزار نماید. این واحدهای آموزشی که محدودیتهای پیشگفته را ندارند، میتوانند بستری برای آشنایی عمومی طلاب با انقلاب اسلامی باشد. این طرح هنوز به طور رسمی به اجرا نرسیده است؛ اما در صورت اجرای نهایی میتوان امیدوار بود عطف به سخنان 25 اسفند رهبر انقلاب، اقتضای برقرار کرسیهای آموزش انقلاب اسلامی را در سطح حوزههای علمیه فراهم آورد.
فرصت مهمدیگر و شاید «مهمترین فرصت» در نظام آموزشی حوزه برای بازشناسی انقلاب اسلامی در سطح رشتههای تخصصی قابل طرح است. شناخت انقلاب اسلامی با عقبهای از تمامی ذخیرهی معرفت اسلامی تبا یک درک بینرشتهای امکان و سامان مییابد. این سامان مستلزم تأسیس رشتهای مستقل است. حوزه مهد اصل انقلاب است و میتواند و میباید مهد شناخت انقلاب هم باشد. هر عمل و کنش اجتماعیای از جمله انقلابیگری بدون شناخت ممکن نیست. بازتولید انقلاب هم مانند خود انقلاب نیازمند یک معرفت متقن و منتشر است. اگر حوزه بخواهد مهد انقلاب بماند چارهای نخواهد داشت جز تأمین مستمر و کافی این شناخت. برای ایفای این مأموریت مهم تأسیس «رشتهی تخصصی مطالعات انقلاب اسلامی» یک مقدمهی لازم است. از سوی دیگر تأسیس این رشته میتواند به مثابه دروازهی تماس علمی حوزههای علمیه با امر اجتماعی عمل کند. اقدام به تأسیس این رشته که البته با طی مقدمات و محتوای لازم و با یک شیب زمانی نه چندان بلند مدت ممکن خواهد بود، در شمار کمترین اجابتها به فراخوان 25 اسفند خواهد بود.
امر تحصیل در سنت حوزههای علمیه، از گذشته تا کنون از سیالیت بالایی برخوردار بوده است. بخش قابل توجهی از برنامهی آموزشی یک طلبه از گذشته تا کنون، بیشتر از آنکه محصول تعیین و ابلاغ نظام رسمی باشد، نوعی قرارداد اخلاقی و انوشته است که مبتنی بر نیاز طلبه، میان او و یک استاد واجد صلاحیت منعقد میگردد. اگرچه اقتضای انتظامبخشی و پچیدگیهای کیفی و گسترش کمی، شکل گیری یک برنامهی آموزشی مدون است اما هنوز هم برای اغلب طلبههای جویای رشد، برنامه های آموزشی رسمی حدلازم و متوسطی از آموختهها را در اختیار قرار میدهد. صورت متأخرتر این میل به آموزشهای فوق برنامه در برنامههای آموزشی غیر رسمی و فوق برنامهای تبلور یافته که به صورت مدون آموزشهایی را در اختیار شرکتکنندگان قرار میدهند. میتوان در هر دو بخش حلقههای سنتی درس و بحثهای فوق برنامه و همچنین برنامههای منسجم غیررسمی و فوقبرنامهی مؤسسات جانبی، فضاهایی برای بازشناسی انقلاب اسلامی با محوریت اندیشهی رهبران انقلاب گشود.
بخش دوم: بازتولید انقلاب اسلامی در نظام تحقیقاتی حوزههای علمیه
بازتولید انقلاب اسلامی در نظام تحقیقاتی حوزه علمیه در وجهی بنیانی، پس از بازتولید امر انقلابی در برنامههای آموزشی فراگیر خواهد شد. با این حال در وضع کنونی نیز میتوان از ظرفیتهای موجود مجامع پژوهشی برای این امر بهره برد.
در این میان میتوان دو سرفصل اصلی برای بازتولید انقلاب اسلامی در نظام تحقیقاتی حوزه را بر اساس دو مطالبهی رهبری در سخنان اخیرشان در جمع مجمع طلاب (25/12/1394) و یک سخنرانی سابق (7/9/1368) صورتبندی کرد. بر این اساس مجامع پژوهشی حوزه در دو زمینهی «دربارهی بازتولید انقلاب در حوزه» و «دربارهی تعریف انقلاب از سوی حوزه علمیه» مسئولیت دارند.
سطح اول کار همان مقولهای است که در سخنان اخیر رهبری مطرح شد. بر وفق این سطح از مطالبهی رهبری مناسب است مجامع پژوهشی حوزه پیش از آنکه به تکرار و حتی تداوم کارهای سابق خود پیرامون امام خمینی و انقلاب اسلامی بپردازند، مطالبهی رهبری در سخنان 25 اسفند را موضوع بررسیهای راهبردی خود قرار دهند. رهبر انقلاب در این سخنرانی از «تشکیل گروههای فکری برای دستیابی به راههای صحیح ترویج تفکرات انقلابی» سخن گفتند و دربارهی «فکر و تدبیر و برنامهریزی حکمتآمیز» برای «انقلابیماندن حوزه و گسترش بینش و حرکت انقلابی در حوزهی علمیه» توصیههایی داشتند. آیا مجامع پژوهشی حوزه می توانند یک سال بعد دربارهی این مطالبات مصرّح، کارنامهای قابل قبول و کاربردی ارائه دهند؟
سطح دیگر کار همان مطالبهای است که رهبر انقلاب بیش از دو نیم دهه پیش در یک سخنرانی، باز هم در جمع نمایندگان طلاب مطرح کردند: «تدوین ایدئولوژی انقلاب» . به طور اجمالی می توان گفت در این زمینه نیز طی مدت دو و نیم دهه ی اخیر کارهایی اجمالی و اندک صورت گرفته است که نه به حد کفایت رسیده و نه پویایی ایدئولوژی انقلاب ما را بازخوانیهای مدوام آن بی نیاز میکند. با این حال فهرست نمودن و ارزیابی کارها انجام شده و مسیرهای طی شده میتواند بر حسب سخنان اخیر رهبری، زمینهی گامهای جدیدی در این زمینه بگشاید.
بخش سوم: بازتولید انقلاب اسلامی در نظام تبلیغی حوزههای علمیه
اگر در آستانهی ایام تبلیغی سری به مسیرهای پر تردد طلاب بزنیم؛ با جزوهها و سیدیهایی از برخی از واعظان مواجه خواهیم شد که به مثابه منبع و الگوی تبلیغی به وفور به فروش میرسد. این وضعیت همواره برای یک ناظر جای این پرسش را باقی میگذارد که چرا در این ایام از تجربه و متون موفقترین تبلیغ دین - دست کم در دوران معاصر- بهره برده نشود؟ سعی خالصانه و اگاهانهی همهی مبلغان و مروجان دینی مشکور خواهد بود اما در تمام تاریخ سخنوری، کسی از سخنرانیهای جماران در آفاق و انفس تأثیرگذارتر سراغ خواهد داشت؟ از ژرفای جانهایی که در خطوط مقدم جبهه پر میکشیدند، تا عمق فطرت تودههای مستضعفی که در اقصی نقاط عالم واله میگشتند، تا تمام جسمهایی که در کاخ سفید میلرزیدند، همگی از نطقهای جماران متأثر بودند. رها ساختن این تجربهی مهم در ترویج دین، بیش از آنکه خللی به بلند مرتبهبودن آن وارد سازد، نشان از نوعی رشدنیافتگی است. هشدار 25 اسفند رهبر انقلاب مبنی بر طرحهای انقلابزدایی در حوزه از یکسو و تأکیدشان بر « فکر و تدبیر و برنامهریزی حکمتآمیز» برای «توسعه بینش و حرکت انقلاب در حوزه» اگر تبدیل به سیاست تبلیغی بشود میتواند این زمینه را ایجاد کند که طلاب حوزههای علمیه در کنشهای تبلیغی خود علاوه بر تجربههای فردی و محدود ولی آمادهی واعظان مشهور در ارائه آموزههای اغلب فردی-عبادی دین، از تجربهی اجتماعی-تمدنی امام خمینی در تبلیغ دین بهره ببرند. متأسفانه این واقعیت وجود دارد که هنوز هم فضای تحلیلی حاکم بر کارکرد تبلیغی حوزههای علمیه، مبلغ/تبلیغ را صرفاً در مورد امور اخروی افراد مسئول میداند. در حالی که با فهم و بسط تجربهی انقلاب اسلامی میتوان تبلیغ و کنش تبلیغی را به سطح کارگزاری یک تغییرِ اجتماعیِ فراگیر ارتقاء داد.
بخش چهارم: بازتولید انقلاب اسلامی در نظام تهذیبی حوزههای علمیه
بازگشت به معنویت خاصی که انقلاب اسلامی را به وجود آورده است مهمترین و بنیانیترین سنگ بنای بازتولید انقلاب اسلامی در نظام تهذیبی حوزههای علمیه خواهد بود. به هر میزان امکانِ معنویت منهای عدالت زیر سؤال برود، عرفان مبارزهجویانه امکان بیشتری برای بروز و ظهور خواهد یافت. راه حل گریز از معنویتهای فردی و جامعهگریز، در بازگشت به متون اصیل و اصلی اخلاقی و احیای سنت اخلاقی حوزه ها نهفته است. به عنوان نمونه اگر به تعریفی که حکیم اصیلی همچون خواجه نصیر در «اخلاق ناصری» از اخلاق ارائه میدهد بازگردیم؛ مسأله تا حدود زیادی حل خواهد شد. مشکل از آن جایی آغاز میشود که مشهورات تنزهطلبانه و فردی و مسئولیتگریز که ریشه در انفعال یکی دو سدهی اخیر در برابر استمار دارد در یک فرهنگ شفاهیِ آمیخته به قصه و رؤیا توسط افراد فاقد سواد کافی بازتولید شود. به هر میزان که میراث و متون اصیل اخلاقی بازتولید شود زمینه برای معنویت اصیل انقلاب اسلامی بیشتر فراهم خواهد شد. متون اخلاقی- عرفانی امام خمینی در این زمینه می توانند شاخصی مناسبی باشند. از «سرالصلوة» تا «آداب الصلوة» تا «جهاد اکبر» و «شرح حدیث جنود عقل و جهل» و «چهل حدیث»، اگر در چارچوب کلان تفکر امام بازخوانی شوند میتوانند انقلاب اسلامی را در نظام تهذیبی حوزههای علمیه بازتولید کنند. شکلگیری حلقهها و دروس اخلاقی با محویت این کتابها و با ارجاع به اندیشهی عرفانی- اجتماعی امام خمینی، امکان بازتولید انقلاب اسلامی در نظام تهذیبی حوزه را گسترش خواهد بخشید.
خاتمه
[i] امام خمینی در تعریف انقلاب اسلامی مینویسند:
«باید نشان دهید که چگونه مردم، علیه ظلم و بیداد، تحجر و واپسگرایى قیام کردند و فکر اسلام ناب محمدى را جایگزین تفکر اسلام سلطنتى، اسلام سرمایه دارى، اسلام التقاط و در یک کلمه اسلام امریکایى کردند»(صحیفه امام، ج 21، ص 240).
رهبر انقلاب نیز در تلقی انقلاب اسلامی به مثابه «جایگزین» نمودن دو اسلام را بسط داده و در تشریح ابعاد دهگانهای برای این جایگزینی مینویسند:
«در مدرسهى انقلاب که امام ما بنیان گذارد، بساط اسلام سفیانى و مروانى، اسلام مراسم و مناسک میانتهى، اسلام در خدمت زر و زور و خلاصه اسلام آلت دست قدرتها و آفت جان ملتها برچیده شده و اسلام قرآنى و محمّدى (صلّى الله علیه و آله و سلّم)، اسلام عقیده و جهاد، اسلام خصم ظالم و عون مظلوم، اسلام ستیزنده با فرعونها و قارونها و خلاصه، اسلام کوبندهى جباران و برپاکنندهى حکومت مستضعفان، سر برکشیده است.
در انقلاب اسلامى، اسلام کتاب و سنت، جایگزین اسلام خرافه و بدعت؛ اسلام جهاد و شهادت، جایگزین اسلام قعود و اسارت و ذلت؛ اسلام تعبد و تعقل، جایگزین اسلام التقاط و جهالت؛ اسلام دنیا و آخرت، جایگزین اسلام دنیاپرستى یا رهبانیت؛ اسلام علم و معرفت، جایگزین اسلام تحجر و غفلت؛ اسلام دیانت و سیاست، جایگزین اسلام بىبندوبارى و بىتفاوتى؛ اسلام قیام و عمل، جایگزین اسلام بىحالى و افسردگى؛ اسلام فرد و جامعه، جایگزین اسلام تشریفاتى و بىخاصیت؛ اسلام نجاتبخش محرومین، جایگزین اسلام بازیچهى دست قدرتها؛ و خلاصه اسلام ناب محمّدى (صلّى الله علیه و آله و سلّم)، جایگزین اسلام امریکایى گردید.» (10/3/1369)
[ii] امام خمینی در اینباره این چنین استدلال میکنند: «امروز جامعه مسلمین طورى شده که مقدسین ساختگى جلو نفوذ اسلام و مسلمین را مىگیرند، و به اسم اسلام به اسلام صدمه مىزنند. ریشه این جماعت، که در جامعه وجود دارد، در حوزههاى روحانیت است. در حوزههاى نجف و قم و مشهد و دیگر حوزهها افرادى هستند که روحیه مقدسنمایى دارند؛ و از اینجا روحیه و افکار سوء خود را به نام اسلام در جامعه سرایت مىدهند.» (ولایت فقیه،حکومت اسلامى، صص143- 145)
[iii] به همین دلیل ورودیهای حوزه که فارغالتحصیل دانشگاهها هستند نیازی به گذراندن این درس ندارند. البته بر وفق این طرح، سطح برگزاری این واحد درس مرحلهی شناخت قید شده که در مرحلهی دوم آموزش (آشنایی، شناخت و تسلط) تعریف شده است. در عین حال برای فارغالتحصیلان دانشگاهها لحاظ نشده است.