جنگِ روایت بر سر روایتِ جنگ؛ از کربلا تا دفاع مقدس
خلاصه:
کربلا محصول تطور قهقرایی و تدریجی یک انقلاب است. جامعه اسلامی به جایی میرسد که مفاهیم باقی هستند، اما از درون تهی شدهاند. اصل کربلا کربلا یک هشدار بود نسبت به این فرایند که یکبار چشم باز نکنید و بینید صورتِ نظام، اسلامی مانده است؛ و به همین دلیل شورش علیه آن «خروج» و خوارج شدن خوانده میشود اما در باطن، این اباعبدالله(ع) است که خارجی و شورشی است و ابن شریحها هستند که مفتی و قاضی شدهاند.
*سخنرانی در هیئت هفتگی محبین اهل بیت(ع) دانشگاه تربیت مدرس، یادبود شهدای گمنام دانشگاه 1396/8/2
بسم الله الرحمن الرحیم
هر نهضتی که بر مدار نبرد هموارهی حق و باطل شکل میگیرد، از فردای مرحلهی «خون»، جنگ جدیدی خواهد داشت که محور این جنگ بحث «پیام» است. پس از خون هم نهضت ادامه دارد و این بار مسئله اصلی نهضت جدید، روایت نهضت پیشین است. درست از عصر عاشورا جنگ روایت آغاز شد و موضوع جنگِ روایت، روایتِ جنگ است.
جبهه باطل، در روایت و تفسیر خود از واقعهی عاشورا یک هسته مرکزی دارد؛ آن نقطه کانونی این است که یک نظم اسلامی در جامعه وجود داشته و شورشگر علیه آن خارجی یا خوارج است. جبهه امام حسین(ع) اما میخواهد اثبات کند کدام نظم اسلامی؟ این نظم ظاهرش اسلامی بود اما در باطن روابط کاملاً فاسد سیاسی و اقتصادی و غیره وجود داشت.
اصل کربلا محصول تطور قهقرایی و تدریجی یک انقلاب است. جامعه اسلامی به جایی میرسد که مفاهیم باقی هستند، اما از درون تهی شدهاند. اصل کربلا کربلا یک هشدار بود نسبت به این فرایند که یکبار چشم باز نکنید و بینید صورتِ نظام، اسلامی مانده است؛ و به همین دلیل شورش علیه آن «خروج» و خوارج شدن خوانده میشود اما در باطن، این اباعبدالله(ع) است که خارجی و شورشی است و ابن شریحها هستند که مفتی و قاضی شدهاند.
پس از جنگ خون، اگر از جنگ پیام و روایت غفلت شود، بازیای شروع میشود که جای جلاد و شهید را عوض میکند. برخلاف تصور، نقطهی آغاز این تغییر قهقرایی مذمتِ شهیدان از سوی جلادها نیست؛ نقطهی آغاز این است که جلادها گریهکن شهیدان میشوند! اتفاقی که در ماجرای کربلا رخ داد و رهبران نهضتِ روایت در برابر آن ایستادند.
این جلادها چه کسانی بودند؟ یک دسته از جلادها نخبگان و اهالی کوفه بودند: برخی که در میدان بودند و برخی هم با سکوت خودشان زمینهساز بودند. امروز هر دو دسته هم لعن میشوند. هم میگوییم «لعن الله امة اسرجت و الجمت و تنقبت لقتالک» و هم کسانی را لعن میکنیم که به ظاهر در میدان نبودند و صرفاً زمینهساز بودند؛ به تعبیر زیارت عاشورا «ممهدین» بودند.
وقتی جلادهای کوفه میخواستند گریهکن شهید شوند، امام سجاد(ع) اعتراض کردند که «اَتَنُوحُونَ وَ تَبْکُونَ مِنْ اَجْلِنا، فَمَنِ الَّذی قَتَلَنا؟»؛ گریهی جلاد برای شهید اما مصداق دیگری هم داشت. گریه عمر بن سعد! حضرت زینب کبری(س) بالای گودال قتلگاه خطاب به او فرمودند: «أَیُقْتَلُ ابُوعَبْدِاللَّهِ وَ أَنْتَ تَنْظُرُ إِلَیْهِ؟»؛ در مقاتل آمده که در اینجا جلاد هم برای شهید گریه کرد.
مسئله جنگ روایتها، اگر جدیتر از اصل جنگ نباشد، کم اهمیتتر هم نیست. راهکار اقدام در جنگ روایت هم دو کار است: رفتن سراغ امام و رفتن سراغ امتی که در راه امام شهید شدند.
اگر عاشورا آنچنان روایت شود که این تطور قهقرایی ولی آرام انقلاب درک شود؛ اگر سخنان امام حسین(ع) در صحرای منا که فرمود: «فَأَمّا حَقَّ الضُّعَفاءِ فَضَیَّعتُم ، وأمّا حَقَّکُم بِزَعمِکُم فَطَلَبتُم» خوانده شود. اگر این فریاد که میگفت: «أَسلَمتُمُ الضُّعَفاءَ فی أیدیهِم، فَمِن بَینِ مُستَعبَدٍ مَقهورٍ و بَینَ مُستَضعَفٍ عَلى مَعیشَتِهِ مَغلوبٍ.» شنیده شود و درک شود؛ دیگر بیتفاوتهای در برابر آرمان حسین(ع) نمیتوانند نوحهخوان و گریهکن آن باشند. نمیتوان در جامعهای که برخی برای خود حقوقهای کلان بردارند و کارگرانی حقوق اندکشان را ماهها نگیرند و به حقوق و سپردههای مستضعفین دستدرازی شود.
همین ماجرای جنگ روایت، در دفاع مقدس ما هم هست. آنجا هم جنگی داریم از جنس حق و باطل. آنجا هم مسئلهی جنگ روایت مطرح است. از همان آغازین گامهای پایان دفاع مقدس، این جنگ تازه آغاز میشود. پیام امام خمینی برای حج سال 1366، در 12 مرداد و تنها چند روز پس از تصویب قطعنامه 598 در سازمان ملل در 29 تیر ماه منتشر شده است. از این پیام تا پیام حج سال 1367 که پس از پذیرش قطعنامه از سوی ایران منتشر شده و همچنین پیامهای پس از آن تا رحلت امام را که میبینیم، سراسر پر است از کوششهای امام خمینی برای روایتِ اصیل دفاع مقدس. از جملهی مهمترین استدلالها و مضامینی که امام خمینی در این زمینه پیش میکشند، مفهوم جنگ فقر و غناست. امام خمینی در پیام حج 66 از «نهضت مقدس جنگ فقر و غنا» به مثابه چارچوب کلان تحلیل انقلاب اسلامی و دفاع مقدس مینویسند. در پیام حج 67 مینویسند: «امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا شروع شده است»؛ در پیام دیگری مینویسند: «جنگ ما جنگ فقر و غنا بود»؛ همهی اینها برای این بود که فردایی نیاید که روایت جنگ بشود یک روایت بیبو و بیخاصیتی که هر کسی موافق آن بشود و حتی برای کسب مشروعیت برای زد و بندها و حقوقهای کلان و بنگاه اقتصادی و تجارتشان، بشوند چفیهبنداز و گریه کن و مخلص شهدای دفاع مقدس!
راه مغلوبه نشدن در جنگ روایتِ دفاع مقدس، همان راهکاری است که عرض شد رفتن سراغ متن بیانات و عملکردهای امام و امتی که جنگ اول را رقم زدند. اگر در تفسیر قیام به امامِ قیام و پس از آن به رهبر جنگِ روایت رجوع نکنیم، اگر متن گفتارها و کردارهای امت مبارز را به دقت واکاوی نکنیم، ممکن است به جایی برسیم که بیتفاوتهای جنگِ دیروز بشوند نوحهخوان و گریهکن آن و به این واسطه ما را از جنگ امروز غافل کنند.
اگر بدون پیش فرضهایی که بیتفاوتها برایمان ساختهاند سراغ شهدا به عنوان نماینده امتِ جنگ دیروز برویم، به خوبی میبینیم که در متن رفتار آنها هم این جنگ فقر و غنا هست. به عنوان نمونه حسین علمالهدی را که به دقت بخوانیم میبینیم هم کمک به فقیر دارد، هم مبارزه با ظلم. هم نگاه اجتماعی دارد، هم نگاه معرفتی. هم سیاست و کنشگری سیاسی برایش مسئله است و هم شام شب فلان فقیر در مناطق محروم شهر. هم نهجالبلاغه و هم اسلحه. هم پژوهش کردن و مطالعه کردن و مقاله نوشتن و درس گفتن و سخنرانی کردن و برنامه رادیویی داشتن و کلاس برگزار کردن؛ هم درگیر شدن با مدیران لیبرال و درست کردن پرونده برای مدیران خطاکارِ بر سریز قدرت و نقد سیاسی کردن و البته افشاگری کردن. شبیه کاری که با «احمد مدنی» کرد. این الگوهای برخاسته از روایتِ صحیح این دو جنگ است که نیاز مبرم امروز ماست.