دوگانه اعتراض/ اغتشاش: آزمونِ یقینِ انسانِ خامنهای
گزیده:
نگذاریم اراذلِ اهلِ اغتشاش از اصحاب اهل اعتراض به عنوان سپر انسانی استفاده کنند. اگر این تفکیک تحلیلی و سپس اجتماعی انجام شود، به زودی و به راحتی یک نیمروز، دیگر بنسلمان و ترامپ، موضوعی برای توییت نخواهند نداشت.
همان جوانان مؤمنی که بنسلمان و ترامپ را بی داعش کرد، بی توییت هم خواهد کرد. نمادِ این نسل از انسانهای انقلاب اسلامی، حجتِ شهید، محسن حججی است که در وصیتنامهاش نوشت: «من به یقین رسیدم که امام خامنه ای نائب بر حق امام زمان است»: «هزاران دست از اینجا نیش خورد و هر که میخواهد/ بیاید، دست خود را در این کندو بچرخاند».
موسایِ از نیل گذشته هم که باشی، آزمونِ اعتمادِ به خضر را در پیش داری. «پس دم فروبسته مَپُرسیم چه بر جا ماندست/ همچنانت عَلَمی هست که برجا مانده است». چه خوب میدانی فراهم آمده برای آزمونِ یقینِ انسانهایِ خامنهای. انسان خامنهای برای بالندگیِ هستی و هویت خود در انتظار غیریت و ضدیت با فتنههایی است که از گور بنسلمانها بر میخیزد: داعش باشد یا دیگران؛ سامرا باشد یا «غزّه، حلب، تهران، چه فرقی میکند»؟
متن کامل در ادامه مطلب
دوگانه اعتراض/ اغتشاش:
آزمون یقین انسان خامنهای
اصل حرف این است: رویدادهای اخیر یک لایهی اصیل اعتراضی داشت، که اینک به کلی به محاق اغتشاش رفته است. قبلتر در تحلیل و تجلیل اعتراضها نوشته بودم؛ از کمکاریها در درک این اعتراضها نوشته بودم. پیشتر نوشته بودم و بعدها هم بیشتر خواهیم نوشت که «کنشهای اعتراضی، مهمترین مسیرِ قدسیشدن یک جامعه است»[1]. حالا اما هر چه بود تمام شده؛ آنچه اکنون جاری است نه اعتراض که اغتشاش است.
اغتشاشی که یک سوی آن بنسلمان و ترامپ و رجوی است و هدف آن نه ناکارآمدیها و تبعیضها که شخص آیتالله خامنهای است. ولیفقیه علیالقاعده باید فقط یک رهبر باشد اما حالا در موقفی تاریخی قرار داریم که نفسهای رهبر انقلاب اسلامی ایران، تنها امکان برای بودن چیزهایی به نام «انقلاب» و «اسلام» و «ایران» در این سیاره است. از این رو باید تبریک گفت به طراحان این اغتشاشها که مستقیم رفتهاند سر اصل مطلب. تجربه هشت سال قبل را دارند و میدانند نباید شعارهایشان را برای «اصل نظام» و «اصل ولایتفقیه» تلف کنند؛ آنچه و آنکه به تمام این اصول، معنا و جان میدهد را هدف گرفتهاند.
آخر این ماجرا چه میشود؟ هیچ. صدها برابر بیشتر از این را در پایتخت گردآورده بودند؛ از کسانی که در حدود «تئوری داماد لرستان» منطق داشتند، از کسانی که در عالیترین سطوح مناظره بر اساس دادههای «نن جون» استدلال میکردند، رهبرانی کاریزماتیک ساخته بودند! جواب گرفتند آیا؟ اتفاقات این روزها که نسبت به فتنه هشت سال قبل(1388)، نسبت به فتنه ده سال قبلترش(1378)، نسبت به فتنه ده سال قبلتر از آن(1368) و نسبت به فتنه هشت سال قبلتر، در خرداد 1360، به یک زنگ تفریح میماند.
چه باید کرد؟ خیلی کارها. انقلاب اسلامی و نظامی که از دل آن برآمده، داشتهی مهم ماست اما تنها داشتههای ما نیست. اعتراض به کاستیها که تنها مسیر تعالی است نیز داشتهای مهم و بلکه از مهمترین سرمایههای ماست. اگر لازم شود باید از سرمایههامان با تمام توان دفاع کنیم. فعلا البته تمام توان که هیچ، عُشر توان هم لازم نیست. همین یک دهم توان را هم یاید صرف دو چیز کرد: یکی حضور مجازی برای توئیت کردن در برابر توئیتهای بنسلمان و ترامپ. کار دیگر و مهمتر هم پاسداشت سرمایههامان است از سرقت شدن توسط اغتشاشها.
در تمام فتنههای ادواری گذشته «اصل نظام» نشانه بوده؛ پیچیدگی کنونی اما دقیقاً این جاست که اغتشاشگران بر خلاف هشت سال قبل، و بر خلاف تمام دفعات پیشین، علاوه بر اصل نظام، سرمایه اجتماعی «اعتراض» به ناکارآمدیها را هم نشانه گرفتهاند.
به عنوان نمونه از آغاز دهه هشتاد که بر خلاف متنِ صریح قانون اساسی، سرمایهداریِ ایرانی تحت عنوان بانک خصوصی امکان بروز مضاعف یافت؛ تا همین چندی پیش، ما هیچ اعتراض و درک اعتراضیای به این سرمایهداران زالو صفت نداشتیم. یک و نیم دهه زمان بُرد تا توانستیم کمی و فقط کمی به نامسئولان بفهمانیم که این مسمی به بانکهای خصوصی میتوانند چه موجودات هراس انگیزی باشند. توانستیم بفهمانیم با کانونهایی مواجهیم که از اساس برای تکاثر ثروتِ عموم و تقسیم آن میان ژنهای خوب بنا شدهاند؛ یک و نیم دهه طول کشیده تا بفهمانیم اساس جامعه با چه هیولاهای بیرحمی طرف است. یک و نیم دهه زمان برده تا به نامسئولانی بفهمانیم مشکلِ درآمدهای کلانِ مدیران، غیرقانونی بودنشان نیست تا با «تصویب تبعیض»[2] مسئله حل شود؛ مسئله، اساسِ تبعیض است.
آیا ایجاد این سطح از درک مسائل، این سطح اصیل از اعتراض، در هیاهوی پمپاژ مسائل فرعی رسانهها و دعواهای ساختگی قبائل اصولگرا/ اصلاحطلب کم دستاوردی است؟ آیا اگر این سطح از اعتراضها به نتیجه برسد، دستاورد آن برای اقامه قسط شگفتآور نخواهد بود؟ حالا اما علاوه بر اصل نظام و علاوه بر کارآمدترین بخش آن در ایجاد جبهه جهانی مقاومت در غزه و سوریه و لبنان و یمن، حتی داشتههای اعتراضی مردم هم هدف دستبرد این اغتشاشگران قرار گرفته است.
بنابراین به جز کارگزاران اغتشاش، اغتشاشهای 96 یک فرق اساسی با اغتشاشهای 88 دارد: آن غائله در برابر دستاوردهای نظام و اصل نظام بود و این ماجرا علاوه بر آن در برابر دستاوردی که در میدان اعتراض به دست آوردهایم نیز هست. بر این اساس است که رویکرد کلی چه باید کردهامان در برابر این اغتشاشها شکل میگیرد: علاوه بر صیانت از اصل انقلاب و نظام، باید سرمایهی اخیرمان را نیز از اینان پس بگیریم. باید سرمایهی اعتراضمان را از بلوای اغتشاشگران جدا کرده و حفظ کنیم؛ نگذاریم اراذلِ اهلِ اغتشاش از اصحاب اهل اعتراض به عنوان سپر انسانی استفاده کنند. اگر این تفکیک تحلیلی و سپس اجتماعی انجام شود، به زودی و به راحتی یک نیمروز، دیگر بنسلمان و ترامپ، موضوعی برای توییت نخواهند نداشت.
همان جوانان مؤمنی که بنسلمان و ترامپ را بی داعش کرد، بی توییت هم خواهد کرد. نمادِ این نسل از انسانهای انقلاب اسلامی، حجتِ شهید، محسن حججی است که در وصیتنامهاش نوشت: «من به یقین رسیدم که امام خامنه ای نائب بر حق امام زمان است»: «هزاران دست از اینجا نیش خورد و هر که میخواهد/ بیاید، دست خود را در این کندو بچرخاند»[3].
موسایِ از نیل گذشته هم که باشی، آزمونِ اعتمادِ به خضر را در پیش داری. پس «دم فروبسته مَپُرسیم چه بر جا ماندست/ همچنانت عَلَمی هست که برجا مانده است»[4]. چه خوب میدانی فراهم آمده برای آزمونِ یقینِ انسانهایِ خامنهای. انسان خامنهای برای بالندگیِ هستی و هویت خود در انتظار غیریت و ضدیت با فتنههایی است که از گور بنسلمانها بر میخیزد: داعش باشد یا دیگران؛ سامرا باشد یا «غزّه، حلب، تهران، چه فرقی میکند»[5]؟
[1] ن. ک به یادداشتی در استقبال ار اعتراضها با عنوان: «دیدار با جنبشی از آینده: جامعهشناسی اعتراضهای سپردهگذاران، به سوی نسل جدیدی از جنبشهای اجتماعی»
[2] ن. ک به یادداشت «ما و مسئله تصویب قانونی»
[3] بیتی از محمد کاظم کاظمی
[4] بیتی از ابوالفضل سپهر
[5] بیتی از سید محمد مهدی شفیعی