«جنبشهای اشتباهی»
در هر جامعهای دو سطح پویایی و ایستایی وجود دارد. ایستایی ثبات جامعه را تضمین میکند و پویایی به آن امکان تغییر داده و مسیر گردش قدرت را گشوده نگه میدارد. اگر ایستایی بر پویایی اجتماعی تفوق پیدا کند، دلالتهای اقتصادی و سیاسی آن، انباشت ثروت و قدرت را در کاستهای محدودی از جامعه به وجود خواهد آورد. تفوق این «انباشت ثروت» بر «گردش قدرت»، وضعیت را بدان جا میکشاند که فرایند گردش قدرت روز به روز تحدید بیشتری پیدار کند تا جایی که امکان هرگونه «تغییر» را از میان بر میدارد.
اینکه جنبشهای 99درصدی نمیتوانند بر یک درصدِ غالب، غلبه یابد ریشه در چنین وضعیتی دارد: در الگوی لیبرال دموکراسی، سرمایهداری (انباشت سرمایه) بر دموکراسی(گردش قدرت) تفوق دارد. این وضعیت همان چیزی است که امثال فرید زکریا تحت عنوان اولویت لیبرالیسم بر دموکراسی آن را تئوریزه میکنند. در لیبرالیسمی که نئولیبرالیسم تعریف میکند، وجهه اقتصادی برجستگی دارد و از این روی بهتر است از اولویت کاپیتالیسم بر دموکراسی سخن بگوییم. همان طور که در همان کتاب بحث شده، مسئله اولویت ذاتی و نظری لیبرالیسم بر دموکراسی است.
حال کافی است عکس این وضعیت را تصور کنیم: جایی که لیبرالیسم(کاپیتالیسم) بر دموکراسی اولویت نیافته باشد و دموکراسیای غیر خارج از چارچوب ایدئولوژی لیبرال ایجاد شده باشد. در این صورت علیرغم وجود انباشت ثروت و قدرت، وجه انباشتی بر وجه گردشی در جامعه تفوق نیافته و این احتمال وجود دارد که فردی به نمایندگی از 99 درصد بتواند از فرایند گردش استفاده کند و هرم قدرت رسمی را در اختیار بگیرد.
با قرار گرفتن 99 درصدیهای در رأس هرم قدرت، قدرتِ رسمیِ سیاسی، با قدرت ناشی از انباشت ثروت و قدرت درگیر خواهد شد و وضع و موضع جنبش 99 درصدی صورتی متمایز خواهد یافت: یک درصد در موضع بر هم زدن وضع موجود و بازگرداندن کرسی قدرت رسمی به قدرت غیر رسمی خواهد بود. این موقعیت یک درصدی اگر چه به ظاهر در جهت تغییر وضع موجود است اما به واقع و در سطح کلانتر کوششی است به منظور حفظ ثروت و قدرت انباشت شده و وضع موجود خود. یک درصد «تغییر» را برای «ثبات» و برای حفظ ثروت و قدرت «انباشت» شدهی خود میخواهد.
کاست یک درصدی هنگامی میتواند کرسیِ قدرت رسمی(ناشی انتخابات) را به قدرت غیر رسمیِ (ناشی از انباشت) بازگرداند که یک جنبش اجتماعی در اختیار داشته باشد. اولویت این جنبش زیر سوال بردن فرایند گردش خواهد بود، چرا که این گردش بر علیه منافع انباشتیها نتیجه داده است. کاست یک درصدی برای ایجاد یک جنبش، سرمایهی اجتماعیِ اندکی در اختیار دارد. در این موقعیت کاست یک درصدی میکوشد از موقعیت موقتی که بر خلاف ساختار رسمی قدرت یافته است، حداکثر استفاده را برای ایجاد یک جنبش بکند. کاست یک درصدی اغلب در موضع قدرت رسمی بوده و به انباشت میپرداخته است اما از آنجا که در ساخت جامعه، انباشت بر گردش به طور کلی تفوق نیافته، این موقعیت را موقتاً از دست داده است. همین موقعیت موقت به کاستِ یک درصدی این فرصت را می دهد که خود را در موضع اپوزیسیون جا زده و با پروپاگاندا و ایدئولوژیسازیهای اغواگرانه بخشی از 99 درصد را در راستای منافع خود بسیج کند. در این صورت بخشی از 99 درصد تلاش خواهند کرد برای تأمین منافع یک درصد، کرسی قدرت رسمی را به اصحاب قدرت غیر رسمی بازگردانند. در عین حال در اثر صحنهآرایی خطرناکی که کاستِ یک درصدی انجام داده است،این بخش از 99 درصد درست بر خلاف این فکر میکنند. بخشی از 99 درصد که در راستای منافع کاست یک درصدی بسیج شدهاند دست به ساماندهی و ایجاد یک «جنبش اشتباهی» میزنند. این وضعیت در الهیات اجتماعی اسلامی «فتنه» نامیده میشود.
* منتشر شده در روزنامه فرهیختگان (اینجا)