آرمان قدس، اَدای انقلاب
گزیده:
*این چه انقلابیگریای است که امروز ما داریم؟ چرا انقلابیگری ما شامل آرمان قدس نمیشود؟ کنشگری که جای خود دارد، چرا حتی در واکنش نشان دادن هم عقب افتادهایم از خیلی دیگر از ملتها؟ جز این است که انقلاب را به قرائتِ اهالی احزاب فهمیدهایم؟ جز این است دل به دولت/حاکمیت سپردهایم برای پیگیری آرمانهای انقلاب و خیلی که انقلابی باشیم، حداکثر از دولت/حاکمیت چیزی را «مطالبه» میکنیم؟
*چشم وا کنیم و ببنیم چقدر شبیه شدهایم به کسانی که در آلاکلنگ قدرت یا وکیل و وزیر هستند، یا فعال سیاسی و حزبی
*ما میخواستیم فرزند خمینی باشیم، افسوس که این جماعت، جماعت همواره بر کرسیِ قدرت نشسته، یا همواره به سوی قبله قدرت خوابیده، ما را موجوداتی کردهاند مشابه خودشان. ما همانی شدهایم که از آن بدمان میآید. قدس نشانه خوبی است که ببنیم چه قدر کنشگری انقلابیمان در رکود است. ما فقط ادای انقلابی بودن در میآوریم. خود و قدس را آزاد کنیم.
متن کامل در ادامه طلب
آرمان قدس، اَدای انقلاب
هر طور حساب کنیم، مسئله قدس یکی از اصلیترین آرمانهای انقلاب اسلامی است: از آغاز مبارزات در خرداد 42، تا بهمن 57 و پس از آن به شکلی مستمر، بر محوریت مسئله قدس تأکید شده است؛ از وصیتنامه شهدای دفاع مقدس تا وصیتنامه آخرین شهدای انقلاب اسلامی در جبهه مقاومت؛ از اولین سخنرانیهای امام خمینی تا آخرین سخنرانیهای رهبر انقلاب. به همین خاطر کمتر کسی هست که بتواند تفسیر، خوانش و نظریهای درباره ماهیت و اهداف انقلاب اسلامی ارائه بدهد که در بطن و متن آن قدس نباشد.
انقلاب اسلامی از آغاز مبارزه تا اکنون، در طول بیش از نیم قرن حیات خود و در مسئلههای گوناگون، با «غیر»های متفاوتی درگیر بوده است؛ گاه برخی از این غیرها در صدر مقدسین زمان خود بودهاند و گاه برخی روزگاری دذ شمار اصلیترین کادرهای انقلاب اسلامی بودهاند. همین مقدسمآبیها یا سابقه داشتن در انقلاب، گاه سبب تردیدها و ریزشهایی شده است و کسانی طاقت رویارویی با این غیرهای ظاهرالصلاح را نداشتهاند. در مسئله قدس اما دشمنِ انقلاب اسلامی هیچ ظاهرِ صلاحی ندارد. هیچ تقدسی قدس ندارد و شر مطلق است. پس بهانهای برای تردید نمیماند.
پروژهی استکبار در مسئله قدس گام به گام به پیش میرود. برخی گامها کمی بلند برداشته میشوند ولی خوب میدانند و حتی به صراحت میگویند: شاید برای مدتی کمی سر و صدا شود، اما بعد عادی میشود و جایگاه جدیدمان جا میافتد. در میدان فلسطین، این استکبار است که گام بر میدارد و بلکه میدود و در جبهه مقابلش یکسره سکون است و سکون. در همین ماجرای اخیر، انتقال سفارت آمریکا به قدس؛ آیا در مقابل استکبار؛ رفتاری که واجد مابهازاء عینی باشد انجام شد؟ سید حسن نصرالله در سخنرانی خود استدلال دردناکی داشت: «اصلاً کسی وقت ندارد واکنش نشان بدهد؛ اصلاً کسی حال حرف زدن ندارد؛ هر کشوری گریبانگیر مشکلات و بدبختیهای خودش هست».
برگردیم و به وضعیت خودمان نگاه کنیم؛ خود را فرزندان انقلابِ روحالله میدانیم. انقلاب و امامی که وقتی با کوهی متراکمی از ثروت و قدرتِ رژیم طاغوت مواجهه بود، از قدس میگفت. وقتی در اولین سال پس از پیروزی انقلاب با انبوهی از مشکلات متنوع مواجهه بود، «روز قدس» را برای ابراز اعتراض تودههای مردم بنیان گذاشت و وقتی در روزهای آخر جنگ، تمام قد ایستاده بود که تردید و غفلت از مسائل جنگ، خیانت به اسلام و رسولالله(ص) است (ج21، ص 69)، حتی وقتی مجبور به نوشیدن جام زهر میشد (ج 21،ص93)، باز هم دل در گرو آرمان قدس داشت و به فلسطینیهایی چون عرفات میتازید که چرا به آرمان قدس خیانت میکنی؟(ج 21 ص 192)
این چه انقلابیگریای است که امروز ما داریم؟ چرا انقلابیگری ما شامل آرمان قدس نمیشود؟ کنشگری که جای خود دارد، چرا حتی در واکنش نشان دادن هم عقب افتادهایم از خیلی دیگر از ملتها؟ جز این است که انقلاب را به قرائت اهالی احزاب فهمیدهایم؟ جز این است دل به دولت/حاکمیت سپردهایم برای پیگیری آرمانهای انقلاب و خیلی که انقلابی باشیم، حداکثر از دولت/حاکمیت چیزی را «مطالبه» میکنیم؟
چشم وا کنیم و ببنیم چقدر شبیه شدهایم به کسانی که در آلاکلنگ قدرت یا وکیل و وزیر هستند، یا فعال سیاسی و حزبی. انقلابی هستیم اما همه کنشهایی که معطوف به آرمان محوری قدس داریم، محدود است به شرکتِ شرطیِ شده در یک یا چند راهپیمایی. ما میخواستیم فرزند خمینی باشیم، افسوس که این جماعت، جماعت همواره بر کرسیِ قدرت نشسته، یا همواره به سوی قبله قدرت خوابیده، ما را موجوداتی کردهاند مشابه خودشان. ما همانی شدهایم که از آن بدمان میآید. قدس نشانه خوبی است که ببنیم چه قدر کنشگری انقلابیمان در رکود است. ما فقط ادای انقلابی بودن در میآوریم. خود و قدس را آزاد کنیم.