چرا مراسمهای روز دانشجو، به برنامههایی دربارهی ازدواج، «جنگهای شادی»، «استندآپ کمدی» و شوهایی بامحوریت سلبریتیها و شومنها[1] تقلیل یافته است؟ چرا مراسم «روز دانشجو»، در این ایام با چنین برنامههایی گرامی داشته میشود؟
این
پرسش اگر در تناظر با موارد مشابه مطرح شود، به پاسخ نزدیکتر خواهد بود. پرسشهایی
از این قبیل که چرا روحانیونی با انجام بازی بیلیارد، حضور در یک برنامه تلویزیونی
با لباسی به رنگ متفاوت و نامتعارف، سوار شدن بر خودروهای غیر متعارف، خواندن آواز بر فراز منبر و نیز دیگر اماکن و حتی تقلید صدا[2] و مانند آن، «متمایز» شده و
شناخته میشوند؟ چرا فراتر از جهان اجتماعی و واقعی، در بازسازی و مانور یک عملیات
اجتماعی نیز جنبش کارگری، دشمن فرضی در نظر گرفته میشود؟[3] چرا حرکتهای زیستمحیطی به
جای پرداختن به چالشهای ناشی از بازتاب نابرابری زیستجهان اجتماعی در محیطزیست
طبیعی، به اقدامات نمادین بسنده کردهاند؟[4] چراهای متعددی از این قبیل،
پرسشهای اصلی همهی کسانی است که به اصل و امکان و بسط کنشهای مردمی میاندیشند.
عدالتخواهی
راه انقلابیگری است اما آیا هر عدالتخواهیای انقلابگری است؟ آیا محافظهکاری
به مثابه قتلگاه انقلاب نمیتواند مولد یک مدل عدالتخواهی باشد؟ آیا محافظه کاری
نمیتواند موجد مدلی از عدالتخواهی باشد که نویسندهی تجدیدنظرطلب بدان «امید»
داشته باشد و روزنامهنویس حزب کارگزارن سازندگی «افسوس» نبودنش را بخورد؟
ویرایش دوم
آیا میشود در هنگام نهضت، تئوریسینهای انقلابی حقوق 10 و حتی 6/5 برابر را «ظالمانه» بدانند ولی نوبت که به دوره نظام رسید، وکلا و مدیران حکومتی با افتخار و به نام عدالت حقوق هفت و چهارده و بیست و یک برابری و بیشتر را تصویب و پرداخت کنند؟
در حال حاضر انقلاب
اسلامی در شرایطی قرار گرفته که تلاش آیتالله خامنهای برای «استدلال پیرامون استکبارستیزی بر مبنای
قرآن»، «نقد تفسیرسازشکارانه از سنت»
و «بازخوانی تجربهی تاریخی مواجهه با استکبار»
اوج گرفته است. توجهات اخیر رهبری به قرآن و سنت به مثابه خاستگاه اندیشهی ضد
استکباری به طور ضمنی حامل یک تذکر و دعوت است: در دورانی که در سایهی سهلاندیشها،
تئوریسازان علیه استقلالحیاتی مجدد یافتهاند، لازم است متون اصیل دینی خاستگاه و راهنمای نظریهپردازیهای
ضد استکباری و استقلالطلبانه باشد. کرسیهای فقه و اخلاق و فلسفه و عرفان، طلایهداران
تفسیر و ترویج کتاب و سنت «نمیتوانند» نسبت به این مطالبه بیتفاوت و لابشرط باشند.
دوگانهی «انقلابیگری/محافظهکاری» به اندازهی «انقلابیگری/غربگرایی» برای آیندهی انقلاب مهم است. به همان میزان که انحلال انقلاب در هاضمهی جهانی، مسیر محتمل در مرگ انقلاب است؛ سکون در قتلگاه محافظهکاری نیز پایان انقلاب است.
انسان انقلابی، علیرغم پایبندی و پافشاری بر ارزشهای انقلابی خود، با کسانی که نظری غیر از نظر او دارند، با کسانی که کارهایی انجام میدهند که به نظر او اشتباه است، کاملاً روادار است. به رفتار آنها نقد دارد، ولی این نقد، او را از مسیر انصاف خارج نمیکند. انسان انقلابی به اسم انقلابیگری به دیگر مؤمنین به انقلاب که مانند او فکر نمیکنند، اهانت نمیکند، موجب ایذاء آنها نمیشود و به اسم انقلابیگری، امنیت روانی بخشی از مردم را سلب نمیکند و اخلاق را زیر پا نمیگذارد.
· جنگ ما جنگ حق و باطل بود و تمام شدنى نیست، جنگ ما جنگ فقر و غنا بود، جنگ ما جنگ ایمان و رذالت بود و این جنگ از آدم تا ختم زندگى وجود دارد.
(صحیفه امام، ج 21، ص 284)
· مصلحت پابرهنهها و گودنشینها و مستضعفین، بر مصلحت قاعدین در منازل و مناسک و متمکنین و مرفهین گریزان از جبهه و جهاد و تقوا و نظام اسلامى مقدم باشد و نسل به نسل و سینه به سینه شرافت و اعتبار پیشتازان این نهضت مقدس و جنگ فقر و غنا محفوظ بماند.
(صحیفه امام ، ج20 ، ص333)
· امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار، و جنگ پابرهنهها و مرفهین بىدرد شروع شده است. و من دست و بازوى همه عزیزانى که در سراسر جهان کوله بار مبارزه را بر دوش گرفتهاند و عزم جهاد در راه خدا و اعتلاى عزت مسلمین را نمودهاند مىبوسم.
(صحیفه امام، ج21، ص 85)
امام خمینی در تحلیل دفاع مقدس یک چارچوب کلی به دست میدهد که شامل چند مضمون کلیدی ودو گانهی محوری است. این چارچوب نظری در وهلهی اول امکان قابل توجهی برای درک دفاع مقدس فراهم آورده و در ادامه بستری کارآمد برای بازتولید آن است.
این یادداشت در صدد است ضمن مرور این نقاط محوری، تأکیدی داشته باشد بر هویتِ اجتماعیِ فراموش شدهیِ دفاع مقدس در اندیشهی امام خمینی.
فعالان
فرهنگی و مذهبی بسیاری وجود دارند که فعالیتهاشان را معطوف به آموزش و پرورش
سامان میدهند. چرا آنها در این باره سکوت میکنند؟ چرا «جوانهای مؤمن و حزباللهی»
که در سطح دانشآموزی «کارهای فرهنگی خودجوش» را دنبال میکنند نسبت به خصوصیسازی
آموزش و پرورش معترض نیستند؟
اشاره: چندی پیش شورای نگهبان مصوبهی مجلس (نهم) در مورد لایحه «لایحه تاسیس و اداره مدارس و مراکز آموزشی و پرورشی غیردولتی» را با اصول 52، 60، 75، 85، و 53 قانونی مغایر دانست و آن را رد کرد. اگر چه هنوز هم احتمال پیگیری روند قانونی خصوصیسازی آموزش و پرورش منتفی نیست با این حال به نظر می رسد اصل «مسئله» چیز دیگری است. «مسئلهی اصلی» - آنچنان که در متن یادداشت به آن اشاره شده است- تنها صورت حقوقی روند خصوصیسازی آموزش و پرورش نیست که با رد آن توسط شورای نگهبان منتفی شده باشد؛ مسئله اساس خصوصیسازی آموزش و پرورش است که با محدودیتهای پیش آمده در مسیر حقوقی، در سطح حقیقی همچنان امکان تداوم خواهد داشت. در دو یادداشت پیش رو به همین موضوع پرداخته شده است:
یادداشت «جامعهشناسی یک پایان: آموزش و پرورش» به بررسی فرایند خصوصیسازی اموزش و پرورش در سطح «صورت حقوقی» میپردازد؛ این یادداشت مطلبی است انتقادی در نقد «لایحه تاسیس و اداره مدارس و مراکز آموزشی و پرورشی غیردولتی» که در ایام بررسی آن در اختیار برخی صاحب نظران قرار گرفت.
یادداشت «جامعهشناسی آغاز بیپایانِ یک پایان: آموزش و پرورش» نیز زمینهها و ظرفیتهای اجتماعی له و علیه فرایند خصوصی آموزش و پرورش در سطح «سیرت حقیقی» را مورد بررسی قرار میدهد.
نقدی بر برنامههای آموزشی مجموعههای حزب اللهی
صحیفهخوانی یا بازخوانی منظومهی فکری امام خمینی تا اطلاع ثانوی مهمترین کار فکری و فرهنگی کسانی است که تعلق خاطری به انقلاب دارند. ما باید بتوانیم از «وادی علاقه» به امام خمینی به «ساحت درک» امام خمینی وارد شویم. این درک البته دشوار است، اما چرا برای پیمودن دشواریهای این را تدارک لازم را نمیبینیم؟ چرا نمیکوشیم وارد ساحت گستردهی درک امام خمینی شویم؟ چرا تدارکهای لازم را نمیبینیم؟ پاسخ این پرسش تا حدودی زیادی به این مسئله ربط دارد که بپرسیم تدارکهای لازم برای فهم امام خمینی چیست؟
