درباره دکتر سید جواد طاهایی و پروژه او
دکتر سید جواد طاهایی و پروژه او
مسئله اول اهمیت پروژه داشتن است در دورانی که اندیشوران علم اجتماعی در ایران یا پروژه ندارند و اصولا به جامعه خود علاقه ندارد و بیشتر ترجمه دارند؛ یا به جامعه و دگرگونیهای آن از جمله دگرگونی 57 علاقه دارند اما پروژه ندارند و بیشتر بنا به سفارش کارفرماهایی کار میکنند که اغلب درکی از علم اجتماعی ندارند؛ در نتیجه هر روز در جایی میایستند و اسیر روزمرگی هستند. در یک چنین شرایط اصل پروژه داشتن اهمیت دارد و این خیلی خوب است که سید جواد طاهایی پروژه و مسئله دارد و بیش از بیست سال است درست در یک نقطه ایستاده و بر یک خط حرکت میکند
درک آینده چگونه ممکن میشود؟ در روزگار کنونی و در مواجهه با یک انقلاب چهلساله، بیش از همیشه مسئلهی آینده داغ است. با این همه عطش جامعه ایرانی برای پاسخ به پرسش «به کجا میرویم؟» کم و بیش بیجواب است. درک درست از آینده، مستلزم در دست داشتن تصویر روشنی از «پیش از آینده» یا شرایط منتهی به آینده است. برای درک آینده باید تصویری روشن داشته باشیم از اکنونی که در آن قرار داریم و البته گذشتهای که پشت سر گذاشتهایم. ما این تصویر روشن را نداریم. مسئله این نیست که وضع کنونی ما روشن نیست؛ بیشتر و پیشتر از این، مسئله اینجاست که تصویر ما از وضع کنونی ناروشن و تار است.
درک اکنون اجتماعیمان نیازمند دانش اجتماعی و انسانیای است که ما در اختیار نداریم. ما چیزهای زیادی از نظریههایی میدانیم که اندیشمندان علم اجتماعی در جهانی دیگر یا بخش دیگر از جهان آفریدهاند. به همان میزان یا کمتر دربارهی نقد این نظریهها میدانیم و درباره اسلامیسازی علوم انسانی نظریه داریم. مسئلهی ما و اکنون ما را اما آن ترجمهها و این نقدها درک نمیکنند؛ حق هم دارند. موضوع نظریه و نقد نظریه، ترجمه و اسلامیسازی است. اساساً در این دو گرایش فکری، چندان قرار نیست به وضع کنونیمان و مسائل آن فکر شود. از باب نمونه امروز جامعه ایرانی با مسئلههایِ حزنآفرینی همچون نابرابری اجتماعی و پدیدههای شوقآفرین همچون امکان اجتماعی- نظامی نابودی داعش مواجه است. چقدر به این مسئلهها و این پدیدهها توجه نظری شده است؟ خیلی خیلی کم و یا تقریباً هیچ. در شرایطی که از دیدن اکنونمان الکنیم، آینده را میتوانیم ببینیم؟
اعتراض چندی پیش رهبر انقلاب به یکسانسازی مزارهای شهدا، بار دیگر ماجرای این طرح ویرانگر را داغ کرد. کسانی که تا دیروز با بیتفاوتی از کنار این مسئله میگذشتند یا حتی عاملیت آن را بر عهده داشتند، به یکباره در مقام منتقد تمام عیار این طرح ظاهر شده و اندر مضرات این کار سخنانی بیهوده به هم بافتند. در این میان بازخوانی یک اثر پژوهشی درباره المانهایی که در این طرح نابود شدهاند، خالی از لطف نیست. «راز جعبه آینه» کتابی است که دو نیم سال پیش از این منتشر شده و میکوشد مطالعهای نشانه شناسانه پیرامون یکی از قربانیان طرح یکسانسازی مزار شهدا، یعنی جعبه آینهها داشته باشد.
کوشش «راز جعبه آینه» رخنمایی و تا حدودی بررسی معنایی نشانههایی است که جعبهآینهها یا حجلههای مزار شهدای دفاع مقدس در صدد انتقال آن هستند. بررسی این معانی و تأمل معرفتشناختی-روششناختی در باب چگونگی این بررسی، در زمرهی مهمترین مسائل و منبعی برای پاسخ مهمترین پرسشهایی است که انقلاب اسلامی در مسیر بازتولید فرهنگی خود با آن مواجه بوده، هست و خواهد بود. ناکارآمدی نهادهای فرهنگی نظام جمهوری اسلامی در انتقال معانی منبعث از انقلاب اسلامی، از جمله پرسشها و چالشهایی است که در آینده و در کشاکش گذارهای نسلی، بیش از پیش خود را نشان خواهد داد. این پرسش پاسخهایی کلان و صرفاً نظری ندارد. پرسش از چگونگی انتقال معانی انقلاب اسلامی، از دلِ بررسی انتقالهای محقق و مؤثر معنایی میگذرد. امری که حجلهها یا جعبه آینههای شهدا میتواند یکی از نمونههای آن به شمار آید.
این یادداشت میکوشد انتقال معنا در حوزه دفاع مقدس را با تمرکز بر کتاب راز جعبه آینه مورد بررسی قرار داده و البته پیش از این فرامتنی را بررسی نماید که پژوهش در این زمینه را امکان و ضرورت بخشیده است. بنابراین این یادداشت از سه بخش تشکیل شده است. در آغاز به بستر اندیشیدن درباره جعبه آینهها پرداخته شده است. در ادامه کتاب «راز جعبه آینه» را از نظر گذرانده و در نهایت نیز بر اساس این بستر و این اثر، چگونگی بررسی دفاع مقدس را به بحث گذاشته است.
معرفی یک مجله و پیشنهاد سیزده مقاله
پیشتر همواره دلزده از کلیگوییها و خشت-کتابهای بیحاصلِ علوم اجتماعی ایرانی، آرزو داشتم متنهای تحلیلی و مسئلهمند روزنامهها و مجلات جهان را بخوانم. کم و بیش میدانیم هنوز در جهان روزنامههایی هستند که بر خلاف بولتنهای حزبیای که در اینجا روی دکه میبینیم عمل میکنند. روزنامهها و مجلاتی که به صفحاتشان را از هجویات سیاسی پُر نمیکنند و حامل وجوهی از اندیشه نیز هستند.
یک مثال بزنم؛ چهلسال پیش فوکو برای مشاهده انقلاب به ایران آمد و نتیجه مشاهداتش را در چند یادداشت برای روزنامه کوریره دلا سرا نوشت. الان دقیقا چهلسال است که برخی اندیشوران علوم اجتماعی در ایران، انتزاعیاتی در مورد آن یادداشتهای فوکو به هم بافتهاند که اگر همینها را همان موقع در خیابانهای تهران یا قم به خودِ میگفتند، فوکو هم عابد و زاهد و مسلمانا!
الغرض دوست داشتم مقالاتی را بخوانم که شبیه متنهای فوکو در روزنامه کوریره دلا سرا باشند: متنهایی که عمیقا علمی هستند، آنقدری که بتوانند چهل سالی دکاندارانی در علوم اجتماعی را سرگرم کند! در عین حال کاملا ناظرند به مسئلهها و رویدادهای عینی. مشکل اما آنجا بود که خواندن حجم بالایی از مقالات به زبانی غیرفارسی کمی وقتگیر و شاید خستهکننده باشد؛ به علاوه رصد این همه مجله و روزنامه و انتخاب برخی مقالات از میان آن، به طور عادی از عهده یک نفر خارج است.
چند سالی است اما یک جمع واقعا خوش فکر دقیقاً این کار را میکنند. اوائل فقط یک سایت داشتند؛ بعد انتشاراتشان اضافه شد و بعدتر یک فصلنامه. کارشان دقیقاً همان چیزی بود که روزی آرزو داشتم؛ خیلی از ما آرزو داریم ترجمه فارسی مقالات اندیشهای-روزنامهای جهان را بخوانیم و ترجمان با یک دروازهبانی عالی، هدفمند و فهمیده دقیقاً همین کار را میکند؛ مقالات بنگاههای معتبری مثل NewYorker، Jacobin، aeon، NewStatesman، Atlantic، Guardian، DemocracyJournal را سایت و مجله ترجمان منتشر میکنند. خلاصه اینکه اگر اهل خواندن باشیم، ترجمان چیزی شبیه یک آرزوی تحقق یافته است.
اندکی پیرامون کتاب «خمینی؛ پدیده انسانی پیچیده» و بیشتر دربارهی مؤلف آن
اردیبهشت سال گذشته، درست یک ماه مانده به سالروز رحلت امام خمینی، خبری پیچید: جوانی که عمر کوتاهش را وقف اندیشهورزی درباره امام خمینی کرده بود کوچ کرد و رفت. شاید برجستهترین نکته درباره مرحوم نامداری این بود که به قدر وسع صاحب یک پروژه فکری بود؛ با وجود اینکه برای داشتن چنین برنامهای سن کمی داشت و علیرغم اینکه هنوز دوران تحصیل در دوره دکتری را به پایان نرسانده بود. روحالله نامداری با سختکوشی و مطالعه بسیار، برای خود پروژه و برنامهای فکری دستوپا کرده و سخت بدان پایبند بود. بر حسب استلزامات این پروژه، بهطرز عمیقی فکر میکرد، مینوشت، میگفت و کتاب منتشر میکرد.
درباره کتاب تحسین برانگیز «الف لام خمینی»
امام خمینی(ره) برای همگی ما یک شخصیت قابل احترام و دوستداشتنی است. برای برخی اما فراتر از متعلقِ دوست داشتن، مسئلهای برای شناختن و پرسشی برای جستجو کردن است. یک متفکر بدان اعتبار که به پرسشهایی فکر میکند، متفکر است و اهمیت دارد؛ اما اگر در تفکر خود توفیق یابد و بتواند پاسخ برخی از پرسشهایش را بیابد، علاوه بر فضیلت تفکر، یک عالِم نیز هست. مهمتر از این، اما کسی است که در پی پرسش(هایی) بوده، به پاسخهایی رسیده و توانسته بر اساس آن پاسخها، جامعه و جهانی نو را پایه بگذارد. او عالِمی است که عالَمی را بنیان نهاده است. مسئله اما آنجاست که اینچنین آگاهانی بسیار نادرند و از آنجا که عالَمی نو با همه مسئلهها و جذابیتها و دشواریهایش را پیشرو مینهند، خود به محاق و ناشناختگی میروند. همه به عالَم بنیان نهاده شده مشغول میشوند و کمتر از عالِم بنیانگذار، جز به تمجید یاد میکنند. درست در چنین شرایطی است که «تمجید» جایگزین «تعریف» میشود و عالِم عالَمساز، همچنان تعریف نشده و ناشناخته باقی میماند. این تقریباً قصه پرغصه شناخت ما از امام خمینی است؛ قصهای که گویا قرار است کمی هم به سر برسد. کتابی منتشر شده که قصه زندگی امام را به گونهای متفاوت، تعریف و تحقیق کرده است.
در شناسنامه کتاب، مقابل تاریخ انتشار نوشته شده: زمستان 1396. شاید تاریخ چاپ، آخرین روزهای زمستان بوده باشد، اما آنچه هست در روزهای بهار چهلمین سال پیروزی انقلاب بود که الف لام خمینی، پای به جهانِ کتاب گذاشت و منتشر شد. کتابی که غایتش در عنوانش آشکار است: نهادن الف و لام تعریف بر پدیدهای ناشناخته به نام خمینی.
اولین روزهای اسفندماه سال 1396، شش ماه مانده به چهلمین سالگرد ربوده شدن امام موسی صدر و درست در همان روزهایی که یک رسانه رسمی با انتشار هتاکیهای برخی دوستان ایرانیِ قذافی، موضوع امام موسی صدر و موضع او در مسائل گوناگون را برجسته کرده بود؛ شاهد رویدادی بودیم که میتواند یک نقطه عطف، در مسیر پژوهش پیرامون امام موسی صدر به شمار آید. یک اتفاق خیلی خوب باعث شد نوروز برای دوستداران و پژوهشگران اندیشههای امام موسی صدر، یک ماه پیشتر آورده شود؛ اتفاقی که حال همه دوستداران اندیشهی امام صدر را خوب و بلکه احسنالحال کرد: «امام موسی صدر بازگشت». اطمینان دارم که درست از دهم شهریور 1357، یعنی از فردای ربوده شدن امام صدر و دو همراهش، تا همین امروز، دیدن تیترهایی دُرشت بر پیشانی روزنامهها، که خبر از بازگشت امام موسی صدر دهد، آرزوی همه کسانی است که کوچکترین شناختی از اندیشه او داشته باشند. حالا این آرزو اگر چه همچنان باقی است اما بخش مهمی از آن، با بازگشتِ دوباره امام موسی صدر به جهان فکری ما محقق شده است. اولین روزهای اسفند 96، کتابی رونمایی شد که در آینده به ما کمک زیادی خواهد کرد برای کشف دوباره امام موسی صدر به مثابه یک راهحل؛ کتابی 12 جلدی با عنوان گام به گام با امام.
درباره روحالله نامداری، پروژه و کتابهایش
نوشتن درباره روحالله نامداری دشوار است و این دشواری چیزی است غیر از غم نوشتن پس از او و چیزی است علاوه بر آن. سهم بیشتر این دشواری از این جهت است که ما اغلب عادت کردهایم در تجلیل اسطورههای واقعی یا ساختگی مطلبی بنویسیم و کمتر شده به تحلیل یک مدل عینی و در دسترس بپردازیم. روحالله نامداری نمونهای از اندیشهورزی نسلی نو در حزبالله بود که معطوف به خمینی میاندیشید؛ معطوف به خمینی مینوشت؛ معطوف به خمینی حرکت میکرد و معطوف به خمینی میزیست. انسانهای معطوف به خمینی، از آنجا که خلافآمد عادات پیرامونیشان زندگی میکنند، همواره توجه برانگیز هستند. آنها میخواهند تغییرات مهمی در خود و جهان خود ایجاد کنند. بنابراین در مواجهه با یک انسانِ خمینی میبینیم که در تمام سطوح زندگی به ویژه در کنشگری و اندیشهورزی اجتماعی، صاحب یک «پروژه» است. کوشش و بینشی منسجم و البته ناسازگار با وضع موجود دارد و در هر شرایطی در پی پیگیری آن است. شاید توضیحش کمی دشوار باشد که در اینجا «پروژه داشتن»، «خلاف آمد عادت بودن»، «معطوف به تغییر بودن» و «انسان خمینی بودن»؛ فارغ از هرگونه ارجگذاری یا ارزیابی ارزشی به کار میرود. شاید مروری بر پروژهی روحالله نامداری مؤیدی باشد بر این مطلب.
* یادداشت منتشر شده در شماره پنجم (تیرماه 96) ماهنامه رسائل
طبقه سه - بررسی هایی درباره ی نظریه اجتماعی غیر رسمی: مناسبات مطالعات دفاع مقدس و رویکردهای پست مدرن
بررسی هایی درباره ی نظریه اجتماعی غیر رسمی:
مناسبات مطالعات دفاع مقدس و رویکردهای پست مدرن
1-کتاب «دیدگاه؛ پنج گفتار درباب تاریخ فرهنگی با نگاهی به جنگ ایران و عراق» -همان طور که یکی از مؤلفان آن پیش بینی کرده- از جمله کتاب هایی است که بحث و گفتگوی بسیاری را پیرامون خود شکل خواهد داد و هدف پرسش و نقد قرار خواهد گرفت. (دیدگاه:۳۹) این نوشته تلاش خواهد کرد بخشی از این بحث و گفتگو را شکل دهد. البته به نظر می رسد بررسی دیدگاه عمیقا نیازمند یک بررسی مقدماتی است: این کتاب از موقعیت و زمینه ای بر می خیزد که یک بررسی صحیح درباره ی آن، ناگزیر باید از بازخوانی این موقعیت متن مند شروع شود. این زمینه عبارت است از کار دفتر ادبیات و هنر مقاومت در بیش از دو دهه اخیر؛ این یادداشت قصد ورود به متن کتاب را ندارد، هر چند خالی از اشاراتی به آن نخواهد بود؛ در این جا بیشتر شکل دادن به یک گفتگو مورد نظر است. گفتگو درباره ی زمینه های اجتماعی و الزامات و مناسبات معرفت شناختی پیدایش این اثر؛که خود نشانهای از یک رویکرد کلان و یک دوران خاص در مطالعات دفاع مقدس و بلکه کلیت علوم اجتماعی در ایران است. و در دل این گفتگوهاست که ظرفیت ها و ظرافت های پژوهش دفاع مقدس برای نظریه اجتماعی بهتر روشن خواهد شد.