درک وجودی از «انقلاب» و بازشناسی «انسان» و «ایران»
درباره دکتر سید جواد طاهایی و پروژه او
دکتر سید جواد طاهایی و پروژه او
مسئله اول اهمیت پروژه داشتن است در دورانی که اندیشوران علم اجتماعی در ایران یا پروژه ندارند و اصولا به جامعه خود علاقه ندارد و بیشتر ترجمه دارند؛ یا به جامعه و دگرگونیهای آن از جمله دگرگونی 57 علاقه دارند اما پروژه ندارند و بیشتر بنا به سفارش کارفرماهایی کار میکنند که اغلب درکی از علم اجتماعی ندارند؛ در نتیجه هر روز در جایی میایستند و اسیر روزمرگی هستند. در یک چنین شرایط اصل پروژه داشتن اهمیت دارد و این خیلی خوب است که سید جواد طاهایی پروژه و مسئله دارد و بیش از بیست سال است درست در یک نقطه ایستاده و بر یک خط حرکت میکند.
این مقدمه را از بابت تجلیل از ایشان عرض میکنم و هر چه فکر کردم دیدم نمیتوانم در این جلسه نقد یا حتی تحلیل کنم و لحن صحبتم، بیشتر تجلیل است از طاهایی با یک پرسش در قالب نقد. به خصوص آنکه دنیای رسانهها و به خصوص ژونالیسم علوم انسانی در جامعه ما به شدت کرتبندی شده است و یک نوع کاکیستوکراسی باعث شده حرفهای میانمایه و بیمایه، به نام علم اجتماعی یا به نام علوم اجتماعی و سیاسی اسلامی و دفاع انقلاب و ارزشها، در رسانههای مکتوب و رسانه ملی بیان شود، و کارهای طاهایی آنچنان که اقتضای علم است خوانده و حتی دیده هم نشوند.
وضعیت مطالعات انقلاب و اهمیت مضاعف کار طاهایی
یک اهمیت دیگر کارهای دکتر سید جواد طاهایی، وضعیتی است که مطالعات انقلاب به طور عام به آن دچار شده است. به عنوان یک طلبه علاقهمند به این حوزه، هر گاه این وضعیت را مشاهده میکنم، عمیقاً از این وضعیت رنج میبرم. رنجآور است وقتی میبینیم در این حوزه مطالعاتی کار از میانمایگی عبور کرده و کاکیستوکراسی و بر کشیدن میانمایهگان، باعث شده بیمایهبودن فضیلت باشد! اگر یک دهه قبل مطالعههای ایدئولوژیک بر فضای مطالعات انقلاب حاکم بود و چیزی بیشتر از گفتارهای رتوریک نمیآفرید؛ امروز ما با حرفهای توتولوژیک درباره انقلاب مواجهیم. انشاهای بیسر و تهی که به نام تمدن اسلامی، الگوی پیشرفت، مراحل تحقق تمدن اسلامی و مانند آن منتشر میشود و جز جهل و جملهسازی و پروژهبازیهایِ مُشتی لات کوچه خلوت، چیزی نیستند.
در یک چنین زمانهای، کسی پیدا شود که نه فقط حرف قابل تأمل در مطالعات و موضوعات مربوط به انقلاب دارد، بلکه این ایده مهم را مستدل و پیگیری میکند که «انقلاب» شرط امکان شناخت انسان و جامعه و ایران است. یعنی از خاستگاه درک انقلاب، به درک انسان، ایران و چنانچه در ادامه اشاره میکنم، درک و شناخت جهان میپردازد.
انقلاب 57 و انکشاف تاریخ، مرحلهای جدید در پروژه طاهایی
در عین حال که کتاب «انقلاب 57 و انکشاف تاریخ»، در امتداد دیگر کارهای سیدجواد طاهایی یعنی «انسان انقلاب اسلامی»، «درباره نظریه آزادی انقلاب اسلامی» و «پدیدارشناسی بسیجی شهید» است، یک مرحله جدید هم در کارهای او هست. اگر در آثار قبل طاهایی میکوشید در پرتو امکانهایی که انقلاب فراهم آورده انسان ایرانی را بشناسد و از انسان انقلاب اسلامی سخن بگوید، در این مرحله طاهایی میکوشد جامعه و ایران را در پرتو امکانهایی بشناسد که به واسطه انقلاب برای ما به دست آمده است.
طاهایی و اگزیستانسیالیسمی ایجابی- انسانی
در مورد چارچوب فکری کتاب و به طور کل پروژه طاهایی هم باید از اگزیستانسیالیسم ایرانی حرف بزنیم. البته به نظرم نباید روی این موضوع حساسیت بیجا به خرج بدهیم، کما اینکه دادهاند؛ بلکه باید تلاش کنیم به جای حساسیت بیجا، موقعیت طاهایی را در صحنه اگزیستانسیالیسم ایرانی به دقت بشناسیم و به امکانهای نظریای توجه کنیم که طاهایی در این جایگاه به دست آورده است چرا که توجه طاهایی به اگزیستانسیالیسم، واجد بداعتهای مهمی است.
برای توضیح این بداعت باید اشاره کنیم که ما طی 60-70 سال اخیر، که اگزیستانسیالیسم به جهان فکری ما در ایران وارد شده، دستکم با سه اگزیستانسیالیسم مواجه بودهایم که نقاط اوج هر یک تقریبا به ترتیب و هر یک پس از دیگری بوده:
نخست با اگزیستانسیالیسم ابزورد مواجه بودیم که بیشتر در فضای ادبیات حضور داشته و به نفی هستی میپرداخت. سپس به اگزیستانسیالیسم چپ و اجتماعی رسیدیم که بیشتر متون اجتماعی تولید میکرد و به نفی وضعیت اجتماعی میپرداخت. بعدتر نوبت به اگزیستانسیالیسم فلسفی رسید که بیشتر به نقد و نفی غرب میپرداخت و متون آن بیشتر رنگ و بوی فلسفی داشت.
البته ادبیات، جامعهشناسی و فلسفه بیشتر اپروچ این اگزیستانسیالیسمهای ایرانی بوده و گرنه مسئلهها و مضامین و استدلالهاشان تقریبا مشابه هستند. اکنون و در این زمان، ما در کارهای طاهایی با یک اگزیستانسیالیسم ایجابی مواجهیم که رویکردی بدیع در این زمینه است.
این بداعت را در ادامه کمی بیشتر توضیح میدهم. اگزیستانسیالیسم ایرانی اغلب نفیمدار بوده؛ ما البته از امکانهایی نفی نهفته در اگزیستانسیالیسم، به ویژه دو صورت اخیر اگزیستانسیالیسم ایرانی بهرهها بردهایم اما طی دو دهه اخیر که نسل دوم یا سوم تحلیلگران علاقهمند به هایدگر در ایران، که تلاش کردهاند میان اصولگرایی فکری و حتی سیاسی با هایدگر پیوند بزنند؛ بنابر یک قاعده پرطرفدار در این جناح، میان هایدگریسم و اخباریگری جمع کردهاند و یک اگزیستانسیالیسم روایتاندود برکشیدهاند که در میانه یا دستکم در مرزهای بنیادگرایی قرار دارد. بنابراین ما لازم است به نقد اگزیستانسیالیسم ایرانی و صورتهای اخیر آن بیشتر فکر کنیم و در این تفکر است که توجه طاهایی به اگزیستانسیالیسم را کاملاً هوشمندانه و انتقادی مییابیم. چرا که بر خلاف اگزیستانسیالیسم که در موطن خودش که اگر نگوییم بر مدار توجه به انسان است؛ دستکم بیشتر از اگزیستانسیالیسم ایرانی، متوجه انسان بوده است؛ اگزیستانسیالیسم ایرانی در سه صورت غالب خود، اغلب این چنین نبوده و حالا طاهایی با امکانات ایجابی و انسانی اگزیستانسیالیسم، متوجه انقلاب و انسان انقلاب شده و بیآنکه متن طاهایی متعرض چنین نقدی باشد، فرامتن چارچوب مفهومی کار او نقدهای مهمی به تاریخ هفتاد ساله اگزیستانسیالیسم در ایران دارد.
همین موضع بدیع اوست که به او امکان طرح ایدههای بدیع را میدهد. ایدههایی مثل «نقد دموکراسی از موضع جمهوریت»، «بازخوانی واقعیت و سیاست ایران از موضع جمهوریت» و یا اصل نگاهی که طاهایی به انسان، ایران و انقلاب دارد.
ایرانِ سید جواد طاهایی
پیش از این طاهایی می کوشید به ما نشان دهد انسانی که در جریان انقلاب به خیابان می آمد و سپس به جبهه می رفت، چگونه انسانی عمیقا قدسی و در عین حال موجود عمیقا فلسفی است. در این کتاب جدید اما طاهایی دست به کار تازه ای زده، او تلاش می کند به ما نشان بدهد در جریان انقلاب، جامعه به خیابان نمی آید بلکه تاریخ به خیابان می آید، ایران به خیابان می آید. موضوع کار طاهایی در انسان انقلاب اسلامی و بسیجی شهید انسانی بود که مستظهر به امر مطلق، موجودیت تاریخی و قدسی ما را نمایندگی می کرد و در این کار طاهایی می کوشد به همان امر مطلق بپردازد، آن گاه که در سیاست خواستنی و ممکن می شود.
ما درباره اسلام و انقلاب صحبت کرده ایم و خیلی صحبت کرده ایم و همه مطمئن هستیم که انقلاب منهای اسلام از معنا تهی شده است اما درباره نسبت ایران و انقلاب گویا مطمئن نیستیم. گویا به این نیاندیشیدهایم که اگر ایران را از انقلاب بگیریم، چه می شود؟ به عقیده و تصور من اگر ایران به معنای تاریخی و فرهنگی و انسانی از پی انقلاب نباشد، انقلاب می شود شورشی که در سال های اخر پهلوی، بر علیه یک بورژوازی صنعتی و پروژه نوسازی آن شکل گرفت و هنر طاهایی این است که نشان می دهد ایران به مثابه تعین تاریخی جغرافیایی امر قدسی، خواستگاه انقلاب است.
هگلیسم چپ در ایران اسلام را نفی می کرد و به ایران، دست کم بی اعتنا بود. نتیجه این انکار و بی اعتنایی، امتناع انقلاب اسلامی ایران بود. اخیرا که نوعی هگلیسم راست از پهلوی چپ برخاسته، ایران را اثبات می کند و به اسلام بی اعتناست؛ اما نتیجه همان است امتناع انقلاب اسلامی ایران. و ایده طاهایی به طرزی هوشمندانه و دقیق، پاسخ بلکه هوشمندانه تر، دیگری این ایران است، ان گاه که می کوشد نشان بدهد «انقلاب ۵۷ ظهور ناب ایران است» و نظام برآمده از انقلاب، «ظهور ناب ایران». او می کوشد از منظری انقلاب ایران را ببیند که هگل، انقلاب فرانسه را می دید و مشخص است در این موقعیت پروژه اش دقیقاً در برابر هگلیسم ایرانی چپ و هگلیسم ایرانی راست قرار می گیرد.
موضع طاهایی اقتضای آن را دارد که پس از شناخت انسان به واسطهی امکان انقلاب، و پس از این گام اخیر که شناخت ایران با امکان انقلاب است، در گام بعد در پی شناخت جهان با انقلاب و از خاستگاه ایران باشد و بر این اساس می توانیم بگوییم پروژه طاهایی در ادامه به گام های جذاب تری هم خواهد رسید.
پرسش از پروژه طاهایی
انسان ایرانی امر مطلق را خواسته، آن را ممکن دانسته و پی گرفته و دست کم طی نیم قرن اخیر به نحوی مستمر در اوج طلب آن بوده است. کتب اخیر و تقریبا تمام پروژه طاهایی، تا ان جا که خوانده ام، ان چنان که خود به تلویح و تصریح می گوید، در مقام اعجاب، ستایش و وابستگی به این طلب و انقلاب است؛ آن چنان که هگل نسبت به انقلاب فرانسه بود. مسئله اما این جاست که پرداختن به ناکامی ها این طلب که مسئله های امروز انسان انقلاب هستند، شاید در مثام اعجاب و ستایش جایی نداشته باشد اما جز استلزام های وابستگی به انسان انقلاب است.
مخاطب دلبسته به انقلاب اسلامی در بسیاری موارد، نمیتواند با موضع دکتر طاهایی همنظر نباشد. ما با طاهایی همداستانیم حتی در تقدیمی که او بر این کتاب نوشته و آن را به «فضائل نهفته تاریخ ایران»، تقدیم میکند، هنگامی که تجسم می یابد و می شود حضرت آیت الله خامنه ای. اما جا دارد بپرسیم هنگامی که این تجسم به عدم تحقق برخی از خواست های مطلق اعتراف می کند، اقرار می کند و به پیشگاه خدا و مردم اعتذار می کند، چرا در این هنگام در موقعیت هگلِ انقلاب ایران، تحرکی نباشد و حرفی نباشد؟
چرا به ناکارامدی و ناکامی های در طلب امر مطلق نشوریم تا قیدها امر مطلق را محدود و منکوب نکند. چرا آن گاه که به نام امر مطلق، عدم جولان می دهد و آزادی محدود می شود؛ نظریه آزادی انقلاب نجنبد و نقد نکند؟ چرا هنگامی که انسان انقلاب در پی تداوم طلب امر مطلق و اعتراض است، وابستگی به انقلاب و انسان آن، برای او امکان های نظری لازم را فراهم نکند؟ حوزه عمومی انقلاب اسلامی نیاز دارد بیش از این با پروژه سید جواد طاهایی به گفتگو بنشیند.
* گروه مطالعات اجتماعی پژوهشکده تبلیغ و مطالعات اسلامی باقرالعلوم(علیهالسلام) namkhahmojtaba@gmail.com