تأملی در بنیادهای معرفتشناختیِ درک دفاع مقدس
دربارهی کتاب «راز جعبه آینه»
اعتراض چندی پیش رهبر انقلاب به یکسانسازی مزارهای شهدا، بار دیگر ماجرای این طرح ویرانگر را داغ کرد. کسانی که تا دیروز با بیتفاوتی از کنار این مسئله میگذشتند یا حتی عاملیت آن را بر عهده داشتند، به یکباره در مقام منتقد تمام عیار این طرح ظاهر شده و اندر مضرات این کار سخنانی بیهوده به هم بافتند. در این میان بازخوانی یک اثر پژوهشی درباره المانهایی که در این طرح نابود شدهاند، خالی از لطف نیست. «راز جعبه آینه» کتابی است که دو نیم سال پیش از این منتشر شده و میکوشد مطالعهای نشانه شناسانه پیرامون یکی از قربانیان طرح یکسانسازی مزار شهدا، یعنی جعبه آینهها داشته باشد.
کوشش «راز جعبه آینه» رخنمایی و تا حدودی بررسی معنایی نشانههایی است که جعبهآینهها یا حجلههای مزار شهدای دفاع مقدس در صدد انتقال آن هستند. بررسی این معانی و تأمل معرفتشناختی-روششناختی در باب چگونگی این بررسی، در زمرهی مهمترین مسائل و منبعی برای پاسخ مهمترین پرسشهایی است که انقلاب اسلامی در مسیر بازتولید فرهنگی خود با آن مواجه بوده، هست و خواهد بود. ناکارآمدی نهادهای فرهنگی نظام جمهوری اسلامی در انتقال معانی منبعث از انقلاب اسلامی، از جمله پرسشها و چالشهایی است که در آینده و در کشاکش گذارهای نسلی، بیش از پیش خود را نشان خواهد داد. این پرسش پاسخهایی کلان و صرفاً نظری ندارد. پرسش از چگونگی انتقال معانی انقلاب اسلامی، از دلِ بررسی انتقالهای محقق و مؤثر معنایی میگذرد. امری که حجلهها یا جعبه آینههای شهدا میتواند یکی از نمونههای آن به شمار آید.
این یادداشت میکوشد انتقال معنا در حوزه دفاع مقدس را با تمرکز بر کتاب راز جعبه آینه مورد بررسی قرار داده و البته پیش از این فرامتنی را بررسی نماید که پژوهش در این زمینه را امکان و ضرورت بخشیده است. بنابراین این یادداشت از سه بخش تشکیل شده است. در آغاز به بستر اندیشیدن درباره جعبه آینهها پرداخته شده است. در ادامه کتاب «راز جعبه آینه» را از نظر گذرانده و در نهایت نیز بر اساس این بستر و این اثر، چگونگی بررسی دفاع مقدس را به بحث گذاشته است.
گذری بر بستر «راز جعبه آینه»
پرسش اصلی این بخش از یادداشت این است که «کتاب جعبه آینه در چه فضا و بستری متولد شده است؟» هدف البته بیشتر این است که افقهایی که این اثر برای گفتگو گشوده، مورد کنکاش قرار بگیرد.
«راز جعبهآینه» یک کتاب کاملا زمینهمند است. مراد از زمینهمندی این است که این کتاب حاصل یک حدس، خلأ یا خلسهی نویسنده نیست. یک پژوهش در عزلت نیست؛ یک صورتبندی نظری[1] است که در تعامل با یک بستر اجتماعی شکل گرفته است. سرآغاز آنچه آن را بستر اجتماعی این کتاب میخوانیم، به دو دهه پیش باز میگردد؛ به اواسط دههی هفتاد و به اولین گامهای متولیان رسمی برای نابودی وضع موجود مزار شهدا. برای روایت این سرآغاز اما احتمالاً مفید خواهد بود اگر در ابتدا، یک دههی قبل از آن را مروری کنیم.
حدود دهسال پیش از شروع ماجرا در میانههای دههی هفتاد، در سال 1367 وقتی امام خمینی سیاستهای کلی نظام در دوران بازسازی را در 9 بند مشخص میکردند[2]؛ بند هشتم اختصاص داشت به تأکید و حفظ آثار جنگ به گونهای که در مطالعهی جنگ «آیندگان فقط به اسناد و نوشتهها بسنده نکنند». امام خمینی در این بند یک استدلال عام در زمینهی میراث فرهنگی دفاع مقدس مطرح میکنند اگر چه بارزترین و در معرض خطرترین مصداق این میراث را نام میبرند: «حفظ و نگهدارى ترکیب یک یا چند شهر خراب شده در جنگ به منظور ترسیم علنى تجاوز دشمنان علیه انقلاب و کشورمان و نشان دادن قدرت دفاع و مقاومت قهرمانانه ملت». این پیام در واقع در آغاز بازسازی پس از جنگ نوشته شده و حامل پیشبینی تقابل ضمنی سازندگی و حفظ میراث دفاع مقدس است. امام خمینی در این پیام بر عدم تفوق فرایند بازسازی بر شرایط حفظ میراث، تأکید و استدلال میکنند.
یک نکتهی مهم دلالت و استلزام معرفتشناختیای است که امام خمینی در ارتباط با حفظ میراث فرهنگی دفاع مقدس پیش میکشند. گویی از نظر ایشان معرفتِ سندْ بسنده، که در شناخت به اسناد و نوشتهها اکتفا میکند، یک معرفت ناقص از دفاع مقدس است. نکتهی مهمتر از این استلزام معرفتی اما سطح اهمیتی است که امام خمینی برای بحث میراث فرهنگی دفاع مقدس قائل هستند. آنچنان که یکی از بندهای نَُهگانهی «سیاستهای کلی» امر سازندگی را به این اختصاص دهند که بازسازی موجب تحدید درک دفاع مقدس نشود.
الگوی توسعهی اقتصادی پس از جنگ و نوسازی به مثابه لازمهی اجتماعی آن، با سیاستهای کلی امام خمینی در دوران سازندگی سر ناسازگاری داشت. آنچنان که جانشین امام روایت میکرد «عدّهای، سازندگی را با مادّیگرایی، اشتباه گرفتهاند. سازندگی چیزی است، مادّیگری چیز دیگری است.»[3] و یادگار امام تذکر میداد: برخی اقدامات «در برنامههای اقتصادی دوران سازندگی، شدیداً مغایر با آرمانهای اصیل انقلاب اسلامی و خط امام است»[4] از هیئت دولت وقت پاسخ میشنید که سخنانش ضد توسعه است.[5] چندسالی طول کشید تا سرناسازگاری الگوی توسعه پس از جنگ، به بندهای پایانی پیام بازسازی برسد و در لایههای اجتماعی- فرهنگی خود را نشان دهد. اواسط دههی هفتاد بود که موج نوسازی به مزارهای شهدا رسید. اولین مزارهای شهدا حدود دو دهه و مزار آخرین شهدا، نزدیک به یک دهه بدون هیچ برنامهای در زمینهی نگهداری و مرمت، از جانب متولیان رها شده بود. تابش خورشید، بارش باران و مرور زمان فرسایش مزارها را شدت و سرعت بخشیده بود و متولیانی که دست کم در یک دههی پس از جنگ فرصت کافی برای رسیدگی به این وضع را داشتند، در تمام این مدت حفظ این میراث را رها کرده بودند. در اواسط دههی هفتاد اما با بیآنکه در برابر کم کاریهای ماضی خود پاسخگو باشند، برای آیندهی مزارها ایدههایی داشتند. آنها با طرحهایی برای بازسازی و زیباسازی مرازهای شهدا به میدان آمدند. به موجب مفاد این طرح، مزار تمامی 300 هزار شهدای جنگ تحمیلی واجد سنگ های مشابه و شرایطی یکسان میشد و این آغاز ماجرا بود.
سال 1377 علیرضا کمری اولین پژوهشگری بود که در مقالهای تحقیقی با عنوان «راز مزار» به این مسئله اعتراض کرد. وی این چنین استدلال مینمود که «از آن جهت که این مزارها مجلای طبیعی ترکیب و تألیف احساس و برداشت جامعه و اندیشه و نگرش برخاسته از جبهه و جنگ هستند، بنابراین حفظ وضع مموجود مزارات و پرهیز از دگرگونی در ماده و مصالح و هیئت کلی آنها ضرورت جدی دارد. زیرا تغییر در فرم و فضای کنونی یا شکل اولیه اصلی و اولیه مزارات (حتی اگر به منظور مرمت یا یکسانسازی و رعایت ظواهر و زیبایی و رفاه حال زائران و تسهیل در آمد و شد آنها باشد)، از آنجا که خدشه وارد کردن به اصالت اَسنادی و اِسنادی این مجموعه و در هم ریختن تنوع باورها و نگرش خانوادهها و منسوبان شهددا در بنا و بود آنهاست، خطری است بسیار جدی»[6]. این استدلال به مثابه جانمایهی مخالفت با یکسانسازی مزارشهدا در ادامه در فضاهای گوناگون بازتولید شد.
پژوهشها و حرکتهای اعتراضی متعددی به موازات هم انجام میشد که میکوشید نگرانیها در مورد این طرح را با متولیان مربوطه مطرح کند. در این زمینه اخبار متعددی از اعتراض خانوادههای شهدا، دانشجویان، پژوهشگران و نویسندگان گوناگون ثبت شده است.[7] در این دو دهه یک جنبش اعتراضی تمام عیار در این باره شکل گرفته است اما متولیان مزارهای شهدا تا کنون هیچ پاسخ روشن در این باره ندادهاند و یا گفتگویی در این باره را نیذیرفتهاند. هر گاه و در هر جا که کوششهای جنبش بالا میگیرد توقفی موقت در اجرای طرح روی میدهد و پس از چندی کار از سر گرفته میشود. الگوی توسعهی پس از جنگ که فراتر از دولتمردان دورهای به مثابهیی یک رویه و ریل ثابت برای نهاد دولت در ایران تثبیت شده است از چنان جنبهی آمرانه و از بالا به پایینی برخوردار است که امکان چنین پاسخگویی از اساس منتفی است. در این الگو از اساس قرار نیست خُردترین مدیرانِ مسئول در زمینهی مزارهای شهدا، بابت اقداماتشان پاسخگو باشند. از این رو میتوان دهها حرکت در چارچوب جنبش اعتراض به تخریب مزار شهدا را بازشناسی نمود ولی حتی یک پاسخ رسمی و قابل استناد از مراجع رسمی در زمینهی مزارهای شهدا در دست نیست.
جعبهآینه یا حجلهها که در یک اقدام هماهنگ اما هماهنگ نشده برمزار شهدای جنگ تحمیلی نصب میشدند؛ آنها اگر چه تا دو دهه قبل یک شیء خیلی معمولی بود که اغلب ما در تجربهی زیستهی خود سابقهی مواجه با آنها را داشتیم اما تازه پس از آغاز به تخریب بود که ارزش آنها فهم شد. کنشی که در چارچوب جنبش اعتراضی به تخریب مزار شهدا انجام میشد، بر اساس یک بینش روشن صورت مییافت و موجد مفاهیم و دانش متفاوتی پیرامون مزار شهدا بود. اعتراض به تخریب وضع موجود بر اساس این استدلال انجام میشد که این مزارها در تنوع مردمی خود حامل و واجد معانیای هستند که یکسانسازی دولتی موجب از میان رفتن این معنای میگردد. این اما آغاز راه بود. این اعتراضهای پژوهشی و اجتماعی در ادامه، راههایی برای درک این معنای را گشود و که کتاب راز جعبهآینه اولین کتاب در این مسیر است.
بررسیِ بررسیهای «راز جعبه آینه«
بررسی این کتاب را میتوان در سه سطح دنبال نمود: یکی تبیین چیستی و مقام و منزلت کتاب؛ و دیگر بیان ظرفیتها و دست آخر محدودیتهای آن. سطح اول بررسی را در این قسمت و دو سطح دیگر را به جهت اختصار، در بخش سوم یادداشت (چگونگی بررسی معنایی دفاع مقدس) مورد اشاره قرار میدهیم.
مهمترین مورد خلافآمد عادت در مواجه با کتاب که نیاز به تبیین دارد فضا و عالمی است که نگارنده در آن سیر میکند: عالم خیال. کتاب همانگونه که نویسندهی آن در چندین جا بدان اشاره کرده است با «طرزی استعاری» (ص24)، در «بستری تغزلی» (ص44) و با «شیوهای خیالپردازانه» (ص38) «البته با رجوع به جعبه آینه» کار خود را به پیش میبرد. شاید یک دلیل سیر کتاب در این سطح و ساحت به خاستگاه و مطالعات هنری نویسندهی آن بازگردد. به هر حال تعبیر خیال ورای تمایلات و مطالعات مؤلف، برای کلیت اثر تعبیر دقیقی است که تمرکز بر آن میتواند در وجهی تا حدودی استعاری، موقعیت معرفتشناختی کتاب را توضیح بدهد.
در فلسفهی اسلامی به طور عام و حکمت متعالیه ملاصدرا به طور خاص ما با سه جهان و سطح ادراکی مواجهیم: عالم حس؛ عالم خیال و عالم عقل. «ادراک حسّی به سه چیز مشروط است: اوّل، حضور ماده مُدرَک نزد وسیله ادراک؛ دوم، آمیختگی با خصوصیّات ادراک شونده؛ سوم، جزئی بودن ادراک شونده». ادراک خیالی از شرط اول رها است و ادراک عقلی از همهی شروط. بنابراین ادراک خیالی در عین جزئی بودن هنگامی است که موضوع درک نزد در مقابل دیدگان یا دیگر حواس درککننده حاضر نباشد.[8]
عالم خیال منشأ هنر است و کتاب «راز جعبهآینه» اگر چه یک کتاب هنری نیست اما معرفتی خیالانگیز و ذوقجویانه دربارهی موضوع خود به دست میدهد. در حالی که لازمهی یک بررسی نظری این است که در ساحت عقل و برهان سامان یابد. تعلقی که کتاب به عالم خیال دارد آن را از سطح اول معرفت که حس است خارج میسازد. به همین خاطر ما با یک مجموعهی عکس دربارهی مزارهای شهدا مواجه نیستیم؛ اگر چه کتاب حاوی عکسهای تأمل برانگیزی در این زمینه است. در عین حال آن را از سطح سوم معرفت که عقل است نیز متمایز میسازد. به همین خاطر ما با یک تدوین نظری و یک نظریهی مدون درباره مزارهای شهدا نیز مواجه نیستیم. پس ما با دقیقاً با چه چیزی مواجهیم؟ با همان چیزی که در این مقطع به آن نیاز داشتیم.
ما همگی در تجربهی زیستهی خود سابقهی مواجه شدن با جعبه آینه را داشتهایم. با این حال چرا متوجه آن نبودهایم؟ چرا به آن نیاندیشیدهایم؟ پاسخ روشن است. هنگامی که مزارها و ملحقاتشان در برابر حس ما قرار داشتهاند موضوع زیارت ما بودهاند و هنگامی که در برابر دیدگانمان نبودند آنها را هرگز به یاد نمیآوردیم. ما برای تعقل و اندیشهورزی دربارهی مزارها نیازمند آن بودیم که متوجه آنها باشیم و به جز زمانهایی که با احساسمان بر سر آنها حاضریم، در هوای آنها به سر ببریم. ما برای نیل یه ساحت عقل نیاز دیدن بهتر و بیشتر جعبهاینهها بودیم تا بتوانیم آنها را، هنگامی که در مقابل دیدگانمان نیستند به یاد بیاوریم (که عبارت دقیق فلسفی آن میشود تخیل کنیم)، و این کتاب در این راستا به ما کمک میکند:
«ممکن است آن چه من از رهگذر ایستادن در مقابل یک جعبهی آلومینیومی و نگاهکردن به درون آن میگویم بی ربط به نظر برسد و یا حتی گمراه کننده باشد، مهم نیست، زیرا من نه تنها در پی تطبیق دیدهایم از جعبه آینه نیستم بلکه گاه حتی چنین تطبیقهایی را مخل ان چیزی مییابم که قرار است خیلی ساده توسط یک رهگذر مخاطب از جعبه آینه دریافت شود».
گذر از حس به عقل نیازمند عبور از یک واسطه است: عالم خیال. کتاب راز جعبه آینه این گذار را برای ما ممکن میکند و این مهمترین راز این اثر است که تمام ظرفیتها و محدودیتهای کتاب نیز در این راز نهفته است.
چگونگی بررسی معانی دفاع مقدس
هنگامی که نگارندهی راز جعبه، کار خود را در ساحت عالم خیال و تدوین یک تغزل منثور تعریف میکند به این معناست که پیشاپیش پذیرفته و اعلام کرده که در این کار، پای خود را از وادی یک بررسی علمی و معیارهای آن بیرون کشیده است. این سرپیچی از معیارهای علمی، البته یک سرکشی آگاهانه است. چیزی است که نویسنده به خوبی و درستی آن توجه دارد: «میدانم که اگر خواستم، تهیهی کارِ تمام عیار علمی از جعبهی آینه بود همین اندکی که به انجام رسیده نیز به دست نمیآمد». چرا؟ چرا یک بررسی علمی در اینباره نمیتواند اندک دستاوردی داشته باشد؟ نویسنده در تبیین چرایی این مطلب استدلالی دارد که مینویسد: «این نوشته دربارهی جعبهآینه، نه گونهشناسی، نه تبارشناسی و نه حتی در پی طبقهبندی و شناسایی تاریخی آن است. خوب میدانم که چنین رفتاری با جعبهآینه هر چند لازم و ضروری به نظر برسد، خیلی زود جعبه آینه را به اُبژهای علمی و آزمایشگاهی فرومیکاهد.»(ص 24)[9] میتوان این استدلال را یک نقد ضمنی اما صریح به این ایده دانست که دفاع مقدس را آزمایشگاه علوم انسانی[10] بخوانیم. این استدلال یک شورش تمام عیار است علیه ابژهساختن دفاع مقدس برای علوم انسانی. آیا نویسنده این شورش را آگاهانه انجام داده است؟ طبیعی است پاسخ منفی باشد و اتفاقاً این مهمترین امتیاز آن است. نویسندهی کتاب راز جعبه آینه به طور طبیعی کار خود را در این راستا سامان داده است که دستاوردی داشته باشد؛ و نقطهی قابل توجه این است که وی به این نتیجه رسیده که «اگر خواستم، تهیهی کارِ تمام عیار علمی از جعبهی آینه بود همین اندکی که به انجام رسیده نیز به دست نمیآمد». مهمترین بصیرتی که تجربهی این کتاب پیش روی ما قرار میدهد و نویسنده به طور ضمنی به آن متفطن است این است که اگر چه نگاه سوبژکتیو به دفاع مقدس و ابژهساختن آن ممکن است دادههای زیادی به دست بدهد و فیالمثل حجم کتاب را افزایش دهد اما در واقع «فروکاستن» و تقلیل موضوع بررسی و هیچ دستاوردی به دنبال نخواهد داشت.
روشن است این تصویر که ما در درک دفاع مقدس به یک تحلیل «علمی» کاملاً دست یابیم که مورد پذیرش همهی صاحبنظران علوم انسانی باشد تا چه میزان غیرواقعی است. تکثر علوم انسانی هیچگاه به پژوهشگران دفاع مقدس چنین امکانی را نخواهد داد. از سوی دیگر ارزشهای هنجاری این نظریهها چنان گوهر موضوع را در بر خواهد گرفت که چیزی از آن باقی نخواهد ماند. در دههی شصت که هنوز مایههای چپ در جهان جان داشت؛ تحلیل چپ و مارکسیستی از دفاع مقدس چه میزان معقول و مقبول بود؟ از منظر اندیشوران چپ این تنها راه ممکن برای ارائهی یک تحلیل «علمی» از همه چیز بود اما واقعیت دفاع مقدس چقدر آن را بر میتافت؟ امروز نیز اگر نظریههای چپ یا دیگر نظریههای علوم اجتماعی بخواهند بار هنجاری خود را بر موضوع دفاع مقدس تحمیل کنند و آن را به ورطهی معرفتشناختی خود کشانده و در آن وادی تحلیل کنند، تفاوت چندانی با وضع سابق نخواهد داشت. باید کوشید از ظرفیتها و ظرافتهای علوم اجتماعی در درک دفاع مقدس بهره برد اما روشن است این کوشش اگر به ابژهساختن دفاع مقدس برای نظریههای گوانگون منتهی شود به چه میزان نافرجام است.
«راز جعبه آینه» کوشیده برای فرار از وادی فروکاست دفاع مقدس به ابژهی نظریههای علمی، به عرصهی کار نظری دربارهی جعبهآینهها وارد نشود و در سطح خیال باقی بماند. این یک راهکار است. اما باید توجه داشت خروجی این راهکار کاملا ذوقمحور خواهد بود. تنها کسانی با محصول تجربهی خیالمدار نگارندهی کتاب همراه خواهند بود؛ که در عالم خیال، در افق مشترکی با وی گام بردارند و این خود مستلزم آن است که در در سطح حسی، تجربهای مشترک و هم افق با وی را داشته باشند. به عنوان نمونه وقتی به این استدلال کتاب توجه میکنیم: «در واقع هیچ آینهای خالی نیست زیرا هیچ جعبه آینهای نمیتواند خالی باشد». (ص106) ممکن است کاملاً با آن احساس همدلی داشته و یا نداشته باشیم. درک ما از این استدلال به افقی باز میگردد که در ساحت خیال داشتهایم و هیچ معیار مشترک و بینالاذهانی برای اثبات آن وجود ندارد.[11]
میتوان احتراز نگارندهی کتاب از ابژهساختن جعبهآینهها برای نظریههای علمی را پذیرفت و از یک منظر نقطهی قوت کتاب به شمار آورد اما نمیتوان پذیرفت یک پژوهش به کلی از ادبیات نظری فراهم آمده در ان زمینه فارغ باشد. در این صورت این نه یک قوت، که یک کاستی برای کتاب خواهد بود. جناب علیرضا کمری دو دهه پیش از «راز مزار» گفتهاند و اکنون مؤلف در «راز جعبهآینه» به نحوی استعاری در پی آن است که بخشی از آن راز را پی بگیرد. جعبهآینه بخشی از مزاری است که در مقالهی «راز مزار» واجد معناهایی متعدد خوانده میشد و «راز جعبهآینه»، همانگونه که از نام آن بر میآید در پی پیگرفتن و تداوم واکاوی بخشی از همان راز است. بر این اساس آیا نمیتوان از نگارندهی کتاب پرسید چرا از چارچوب اندیشهای تولید شده پس از مقالهی راز مزار فارغ است؟ «نامآورد»[12] دفتر دوم و پس از آن «اثر نشان»[13] دو اثر قابل تأمل در این حوزه هستند که نویسندهی مقالهی «راز مزار»، در سالهای 90 و 93 آنها را منتشر کرده است. میتوان اعتماد به نفس «راز جعبهآینه» در فراغت از قیود هنجاری نظریههای علمی را ستود اما ندیدن یا نگفتن از کوششهای نظری صائب در این عرصه نوعی غفلت نیست؟ اشتباه نشود؛ روشن است مراد این نیست که هر چه جناب کمری در این دو دهه نگاشتهاند را میبایست یا میتوان بیکم و کاست پذیرفت. مقصود آن است که میشد از نویسندهی «راز مزار»، بیش از وام گرفتن استعارهی «راز» بهره برد. راز جعبهآینه در پی درک نشانههای حجلههای مزار شهداست ولی باید توجه داشت فراغت از کوششهای نظری صائب در این حوزه، نه فقط چون فراغت از قیود هنجاری نظریههای علوم اجتماعی مزیت نیست، بلکه احتمالاً نوعی غفلت است.
اگر به درستی بر این باوریم گلزارهای شهدا دائرةالمعارفهای ایستادهاند؛ باید بدانیم برای درک و ثبت این آثار باید جهدهایی به مراتب علمی روا داریم. روشن است مراد از این کوشش علمی با تقلیل موضوع به ابژههای نظریههای علمی متمایز است. جهد علمی یعنی وقتی در چنین حوزهای، فرهنگلغتهایی دوپا از همخانوادههای تبختر و جهالت، برای تخریب گلزارها پشت بلدوزر مینشینند، وقتی اصحاب نظریههای مدرن علوم اجتماعی بیتوجه به زیستبوم خود میزیند، وقتی اصحاب نظریههای پستمدرن علوم اجتماعی در پی بلعیدن موضوعات دفاع مقدس در هاضمهی هنجاری خود هستند، کوششهای فارغ از «مدیریت فرهنگی رسمی» و «علوم اجتماعی رسمی»، نباید و نمیتواند از هم گسسته باشند. شاید مهمترین نقد به راز جعبهآینه همین گسست باشد. «راز جعبهآینه» بر بستری از کنشهای اعتراضی و پژوهشهای نظری شکل گرفته است؛ چگونه میتواند فارغ از ارجاع به همهی این زمینههای خود به سر ببرد؟[14]
هر چه هست کتاب «راز جعبهآینه» به یک تجربهی زیسته و کنش متمایز و اختصاصی انسان انقلاب اسلامی پرداخته است و این پرداختنها در نهایت به شکلدهیِ دانشی انسانی و اجتماعی مورد نیاز ما کمک میکند.
[1] . البته به معنایی که در ادامه توضیح داده میشود این صورتبندی «خیالی» است.
.[2] امام خمینی، صحیفه امام، ج 21، صص 155-159.
[3]. بیانات رهبر انقلاب اسلامی مورخ 22/4/1371.
[4]. دیدگاهها، منتخبی از مواضع حجتالاسلام و المسلمین حاج سید احمد خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1374، ص 141.
[5] . ن. ک به هوای تازه، خاطرات علی لاریجانی، ج 1، دفتر نشر فرهنگ اسلامی؛ خاطرهی 6 مهر 1373.
[6] . راز مزار، علیرضا کمری، در مجموعه مقالات ویژه دفاع مقدس«نشریه نامهی پژوهش شماره 9 تابستان 77.
[7] «اعتراضها به یکسان و تخریب مزار شهدا» خود میتواند و میباید موضوع بررسی(های) مستقلی به مثابه یک جنبش باشد. در دو دههی اخیر دهها اقدام در قالب ساخت فیلم مستند نشریه، یادداشت، نشست، کتاب، نامه سرگشاده و طومار، بیانیه، تجمع، مصاحبه، کاریکاتور، نمایشگاه، عکس و حتی حرکتهای رادیکال مانند به آتش کشیدن ماشینآلات اجرای طرح و درگیری فیزکی در اعتراض به این طرح انجام پذیرفته است که میتواند در چارچوب یک جنبش اجتماعی نوین، موضوع مطالعات و مقالات جامعهشناختی باشد اما تا کنون هیچ مطالعهای در این باره انجام نشده است چرا؟
یک دلیل آن میتواند فقدان زیرساختها و دادههای استنادی لازم در این زمینه باشد. چند وقت پیش که به طور دقیقتری مطالعه در این زمینه را دنبال میکردم متوجه شدم هیچ آرشیوی از اسناد مکتوب و یا گفتگوهای شفاهی دربارهی تاریخچهی این اقدامات اعتراضی در دسترس نیست. شاید به این دلیل که این اقدامات به نحو شگفت انگیزی و حتی فراتر از سطح ویژگیهای جنبشهای نوین اجتماعی متکثر و فاقد سازماندهی متمرکز هستند.
[8]. البته در سطح ادراک عقلی، درک وهمی هم مطرح است که نیاز به تشریح بیشتر دارد. برای توضیح بیشتر ن.که به: ملاصدرا، اسفار، (قم، دارالمعارف الاسلامیه، بی تا)، ج 3 ص 360- 362.
[9] این جمله استدلال اصلی نویسنده کتاب است در پاسخ به چرایی انصراف از یک بررسی علمی به سوی یک بررسی تخیلی. این جمله را در مطالعهی نسخهی اولیه کتاب ملاحظه کرده و در دل به عمق نگاه نگارنده آفرین گفته بودم. در تدوین نهایی یادداشت حاضر متوجه شدم که نسخهی انتشار یافتهی کتاب در اختیارم بود؛ متوجه شدم این جمله در مرحلهی ویراستاری با تغییراتی مواجه شده است. از جمله « اُبژهای علمی و آزمایشگاهی» به «موضوعی علمی» تغییر کرده بود که مشخص چقدر با مفهوم اولیهی آن متفاوت است.
[10]اگر مراد از اطلاق تعبیر آزمایشگاه علوم انسانی به دفاع مقدس این باشد که هستی دفاع مقدس را بدون هیچ محتوا و معنای ثابتی مرتع هنجارهای ایدئولوژیک نظریههای علوم اجتماعی نماییم، حتماً یک سخن در خور بازنگری و تجدید نظر است. پژوهشگر جنگ نمیتواند واسطهای در تحویل دفاع مقدس به تحویلگراییِ جزمیات سوبژکتیوی باشد که گرانبار از پیشفرضها و هنجارها، به سمت مسخ هستی دفاع مقدس پیش میروند.
[11]. این جمله در نسخه اولیه اثر در کنار یک حجله کاملا خالی درج شده بود اما متوجه شدم نسخه نهایی در کنار یک حجله درج شده که یک عکس امام را در خود جای داده است.(ص 106)
نمونهی این استدلالها و پردازش ذوقی را میتوان در تلقی مؤلف از مفهوم مادر(صص 27-27 به ویژه صص 27 و 29) یا در اغراق شاعرانهی در بارهی علت دفاع پیروزمندانه زنان و مردان ایرانی(ص21) مشاهده کرد.
[12] نامآورد، علیرضا کمری، انتشارات سوره مهر، 1390.
[13] اثر نشان، علیرضا کمری، انتشارات سوره مهر، 1393.
[14] شاید بتوان برخی دیگر از کاستیها اثر را به همین گسست کار از عقبههای نظری ممکن و موجود ارجاع داد. به عنوان نمونه ما اثر را میبینیم که در تکاپو برای بیان حس مادرانه به وادی دوگانهی امر زنانه/امر مردانه درافتاده است. بیآنکه مرزهای تمایزگذاری میان این دو امر و مقصود نهایی را روشن سازد. آیا مراد همان ایدئولوژیهای جنسیتی و فمینیستی مدرن و پست مدرن است؟ پاسخ از در همدلی با نگارنده این است که: «طبعاً این چنین نیست». همچنان که تأکید بر مقولهی «مادری» این را میرساند؛ اما پس مبنا و معنای این تمایزگذاریهای چیست؟
به نظر میرسد این مشکل در برخی موارد حاد میشود مانند پانوشت ص24 که نگارنده جملهی مشهور حضرت زینب کبری(س)، «چیزی جز زیبایی ندیدم» را «رسوخ و گسترش امر زنانه در امر کلی و مردانهای همچون جنگ مینامد» که مشخص است چه تفسیر خلقالساعه و ناصوابی است.