آیندهنگاری و عدالتخواهی؛ چند مسئله درباره آینده
درک آینده چگونه ممکن میشود؟ در روزگار کنونی و در مواجهه با یک انقلاب چهلساله، بیش از همیشه مسئلهی آینده داغ است. با این همه عطش جامعه ایرانی برای پاسخ به پرسش «به کجا میرویم؟» کم و بیش بیجواب است. درک درست از آینده، مستلزم در دست داشتن تصویر روشنی از «پیش از آینده» یا شرایط منتهی به آینده است. برای درک آینده باید تصویری روشن داشته باشیم از اکنونی که در آن قرار داریم و البته گذشتهای که پشت سر گذاشتهایم. ما این تصویر روشن را نداریم. مسئله این نیست که وضع کنونی ما روشن نیست؛ بیشتر و پیشتر از این، مسئله اینجاست که تصویر ما از وضع کنونی ناروشن و تار است.
درک اکنون اجتماعیمان نیازمند دانش اجتماعی و انسانیای است که ما در اختیار نداریم. ما چیزهای زیادی از نظریههایی میدانیم که اندیشمندان علم اجتماعی در جهانی دیگر یا بخش دیگر از جهان آفریدهاند. به همان میزان یا کمتر دربارهی نقد این نظریهها میدانیم و درباره اسلامیسازی علوم انسانی نظریه داریم. مسئلهی ما و اکنون ما را اما آن ترجمهها و این نقدها درک نمیکنند؛ حق هم دارند. موضوع نظریه و نقد نظریه، ترجمه و اسلامیسازی است. اساساً در این دو گرایش فکری، چندان قرار نیست به وضع کنونیمان و مسائل آن فکر شود. از باب نمونه امروز جامعه ایرانی با مسئلههایِ حزنآفرینی همچون نابرابری اجتماعی و پدیدههای شوقآفرین همچون امکان اجتماعی- نظامی نابودی داعش مواجه است. چقدر به این مسئلهها و این پدیدهها توجه نظری شده است؟ خیلی خیلی کم و یا تقریباً هیچ. در شرایطی که از دیدن اکنونمان الکنیم، آینده را میتوانیم ببینیم؟
***
آینده چیست؟ ما آیندهی روشنی داریم، امیدواریم و به نصرت خداوند یقین داریم که وضعیت ما در 50 سال آینده بهتر از امروز است. همانطور که امروزمان با مراتبی بسیار و غیرقابل انکار بهتر از جامعه قحطیزده ما در 100 سال گذشته است. مسئله اما اینجاست که این وضع بهتر چیست و به کدام شرایط راجع است؟ پاسخ به این پرسش متوقف است بر درکی که از امروز داریم: وضع بهتر به همان میزان که بسط نقاط قوت وضع موجود است، رفع نقاط ضعف آن نیز هست. تصویر زایووار* از وضع بهترِ آینده، تصویری است از آینده که در آن هیچ کوششی برای نشان دادن بهبودِ نقاطِ ضعفِ اکنونی نمیشود. این تصویر از آینده بیش از تلالؤ آینده، درخشش «خاتم فیروزۀ بواسحاقی» و دولت مستعجلی است که نه فقط تحرکی به سوی آینده نمیآفریند، بلکه ممکن است در شرایطی به تخدیر اکنونی نیز بیانجامد.
***
انسان انقلاب، انسانی معطوف به هدف است؛ بنابراین معطوف به کاملترین یا متکاملترین نشانه و تجسم انسانی این هدف، یعنی امام یا رهبر است. انسانِ انقلاب، انسان خمینی و انسان خامنهای است. انسان خامنهای را نمیدانم اما خود امام خامنهای در تحلیل وضع موجود، در کنار تصویر پیشرفتهای علمی و صنعتی، به عقبماندگی در عدالت، «اقرار» و «اعتراف» و به خاطر آن به پیشگاه خداوند و مردم، «اعتذار» کرده است. پیشرفتهای علمی، نظامی و نیز پیشرفتهای منطقهای یک واقعیت است اما آینده ما تنها بسط این پیشرفتها نیست. آینده ما جبران این عدالتِ عقبمانده و نابرابریِ پیشرفته هم هست. حذف مسئله عدالت از تصویر آینده، آنچنان که در تصویرِ آیندهی زایو و در تصور مروجان زایو میبینیم، غمانگیزترین تصویر و تحلیلی است که نشان میدهد انسان خامنهای بر خلاف خود امام خامنهای، بنایی برای اقرار و اعتراف و اعتذار در برابر این عقبماندگی ندارد و به تصویری بسیط از ژاپن اسلامی برای آیندهی ایران اکتفا کرده است. نشان میهد که گویا قرار نیست تصویرِ «همتِ مردان و زنان مؤمن» برای حل این عقبماندگی را قطعهای از پازل تصویر خود از آینده بدانند.
انسان خامنهای همچون امامش، بابت گناه نابرابری کنونی، از خدای متعال و مردم عذرخواه است و تصویر انسان انقلاب اسلامی از آینده، تصویری ایامی است که این توبه او پذیرفته شده و او در عهدی جدید با خالق و خلق قرار دارد. شناخت انسان انقلاب اسلامی از آینده، برگرفته از شناخت او از انقلاب اسلامی است، نه یک تخیلِ آزاد، ساینتیفیک و ماجراجویانه از آینده. انسان انقلاب اسلامی هر تخیلی از آیندهی خوب را لزوماً خوب نمیپندارد. آیندهای که صرفاً پیشرفتها را روایت کند، تداوم همین خطی است که ما را به اینجا رسانده: پیشرفتن در وادی پیشرفت و عقبماندگی در عدالت.
جامعهای که در امر بنیادین عدالت عقبمانده باشد، یا پیشرفت در نانو و موشکی و رویان را باور نمیکند یا بیاهمیت میشمارد. تحقیر پیشرفتهای ما به وسیلهی دشمنان به جای خود؛ این سنت الهی در جامعه و تاریخ است: جامعهای که عدالت ندارد، هیچ ندارند. شاید ثبوتاً چیزهایی داشته باشد اما اثباتاً نه، هیچ چیز ندارد.
***
چندی است انشاهای بیسرو تهی که سابقاً درباره تمدن اسلامی نوشته میشد، اینبار با محوریت آینده مجدد بازنویسی و پاکنویس میشود. به علاوه نشانههایی هست که با پرگوییهایِ بیحاصلی از سوی مؤسساتِ بیمایه و به فرموده درباره آینده ایران مواجه خواهیم بود. انشاها و نشانههایی که از وجودشان میتوان پی برد که «آینده» برای مدیران فرهنگی مسئله شده و تا اطلاعثانوی دستیابی به بودجهی طرحهای مربوط به آینده آسانتر است! احتمالاً زمان زیادی نداریم تا زمان ابتذال کامل این مفهوم و تا زمان آغاز دورههای بصیرتیِ تربیتمربی آیندهشناسی. وقت تنگ است. تا آینده هم مانند دیگر مفاهیم گذشته، دستمالی نشده است، بگوییم و بخواهیم و فریاد کنیم، شاید بدانند: اگر در «اکنون» مسئلهای هست، از عقبماندگی عدالت است. مسئله در تحلیلهایی است که اسلام را منهای عدالت تصویر نموده و بستر نظری عقبماندگی کنونی در زمینه عدالت را تمهید کردند. مسئله اسلامیسازیهای منهای عدالت است؛ از حالِ ما که گذشت، لطفا آینده را منهای عدالت، اسلامیسازی نفرمایید.
*اشاره به رمان پُر تیراژی درباره آینده به نام «زایو»