روایتی از مصائب این روزهای خوزستان
گزیده:
جمعبندیام از تحلیل وضعیت، بسط ایدهی یکی از مردمانی بود که با او گفتگو کردم: میخواهند شهر را ویران کنند تا جامعهای نباشد که هر روز از کارتل(های) نفتی مطالبه کند که چرا هوالعظیم را خشک کردی؟ مسئولیت اجتماعی تو چه شد؟ و غیره. میگفتند خوزستان در چشماندازی نزدیک برای #نفت است نه برای #انسان.
بایگانی نوشتههایم در شبکههای اجتماعی
تلاشی برای طرح یک پاسخ درباره خوزستان، به مثابه یک مسئله اجتماعی
گزیده یادداشت:
بایگانی نوشتههایم در شبکههای اجتماعی
بایگانی نوشتههایم در شبکههای اجتماعی
کاش مسئولان یکی را داشته باشند که این یکی دو روزه چرخی در تایملاین و استوریهای ملت بزند و ببیند تا چه اندازه ملیشدن هفت تپه، به کاربران و کارگران شادی و امید را هدیه کرده است.
بررسیهای مختلف میگویند در جامعه کنونی ما ناامیدی، چالشی جدی است. مهم تر از ناامیدی اما درک ما از امید و ناامیدی است. مدرسه هفت تپه به ما می گوید ناامیدی بیشتر از آنکه ناشی از مغلوبه شدن در #جنگ_روایتها باشد ناشی از شکست در #جنگ_فقر_و_غنا ست.
بین این دو تلقی از ناامیدی تفاوت زیادی وجود دارد. اگر ناامیدی معلول جنگ روایتها باشد، راه حل آن این است که میلیاردی هزینه کنیم و گردان و لشکر سایبری به خط میکنیم تا کشتگانِ جنگ هیبریدی را با حقنه کردن روایت های موسوم به #خبر_خوب، احیا و امیدوار کنند.
بار دیگر بغض این پرسش راه گلو را گرفته که «کدام علی(ع)»؟
بایگانی نوشتههایم در شبکههای اجتماعی
بایگانی نوشتههایم در شبکههای اجتماعی
یک رشتو درباره واکسن و دیگر امور طبقاتی، خصوصیسازیِ امر عمومی و اشارهای به لایحه مشارکت عمومی- خصوصی
بایگانی نوشتههایم در شبکههای اجتماعی
چند روز مانده به ماه مبارک، به فکر سحرهای این ماه افتادم و این امید و آرزو که از سحرهایش چیزی هم ما خوشهچین کنیم. فکر «سحر» اما مرا برد به آن غزل که این بود مطلعش: «ما درس سحر در ره میخانه نهادیم».
بعد به این فکر افتادم که این غزل، گزارش حالِ که میتواند باشد؟ و در جواب از لابلای بیتهای لسانالغیب، صدای استاد ناظری و سهتار استاد ذوالفنون، ذهنم سُر خورد به سمت یک و عجیب بود که فقط یک نفر: محمد علی یوسف چلتوکی.
ایام سالگرد شهادتت نبود اما تصویرت و آن تنها تصویری که چندسال قبل از تو دیده بودم، یک دم از جلو چشمانم کنار نمیرفت.
آن قدر بود که دیشب رفتم خانه پدری؛ سراغ بایگانیِ عکسهای جبههیِ بابا و خواستم برایم از خاطراتت بگوید و گفت. از لحظهای گفت که آمده بود دنبالت. دنبال تو و سه نفر دیگر از بچههایِ چهل شاهد. در یک تویوتا لندکروز، وسط جزیره مجنون بودید که یک راکت کاتیوشا میهمانتان شده بود و برده بودتان به میهمانی.
بایگانی نوشتههایم در شبکههای اجتماعی
پیشفرض میگیرند که جناح راست در دوره پسا دهه شصت یا دست کم در حال حاضر، «جبهه انقلاب» است و تنها مشکل این جاست که نیروهای انقلاب نتوانستند مردم را اقناع کنند که راه حل مسائل در داخل است، به همین دلیل مردم فریب غربگراها را خوردند و جبهه موسوم به انقلاب از رقیب، شکست گفتمانی خورد. پس بروید و بدوید از فرصتها کمال استفاده را ببریم برای تبلیغ گفتمان موسوم به انقلاب و برای گفتمان سازی و تکرار کلیاتی از قبیل آن که بیانیه گام دوم خوب است و برجام خسارت محض بود و غیره.
بایگانی نوشتههایم در شبکههای اجتماعی
جناح راستِ دهه شصت که از میانههای دهه هفتاد با نام اصولگرایی بازسازی شد، دستکم سه دهه است که مرجعیت سیاسی یافته و بر ذهن و زبان #انسان_حزباللهی تفوق یافته است.
بایگانی نوشتههایم در شبکههای اجتماعی
درباره روایتهای اجتماعی دوران بیماری همهگیر و رستاخیز تشییع شهید حاج قاسم سلیمانی