مدرسه هفت تپه و درکی اجتماعی از امید
بایگانی نوشتههایم در شبکههای اجتماعی
کاش مسئولان یکی را داشته باشند که این یکی دو روزه چرخی در تایملاین و استوریهای ملت بزند و ببیند تا چه اندازه ملیشدن هفت تپه، به کاربران و کارگران شادی و امید را هدیه کرده است.
بررسیهای مختلف میگویند در جامعه کنونی ما ناامیدی، چالشی جدی است. مهم تر از ناامیدی اما درک ما از امید و ناامیدی است. مدرسه هفت تپه به ما می گوید ناامیدی بیشتر از آنکه ناشی از مغلوبه شدن در #جنگ_روایتها باشد ناشی از شکست در #جنگ_فقر_و_غنا ست.
بین این دو تلقی از ناامیدی تفاوت زیادی وجود دارد. اگر ناامیدی معلول جنگ روایتها باشد، راه حل آن این است که میلیاردی هزینه کنیم و گردان و لشکر سایبری به خط میکنیم تا کشتگانِ جنگ هیبریدی را با حقنه کردن روایت های موسوم به #خبر_خوب، احیا و امیدوار کنند.
اگر ناامیدی را فراتر از یک بحث اعتقادی، یک برساخته تبلیغاتی و چالش ذهنی و روانشناختی ببینیم و آن را یک «واقعیت اجتماعی» بدانیم، تلاش میکنیم برای حل آن «پاسخ اجتماعی» بیابیم. تلاش می کنیم بلدوزرهای سرمایهداری را اگر نه متوقف، دستکم اندکی کُند کنیم و #سوژه_عدالتخواه را برای کنشگری در میدان جنگ فقر و غنا احیا کنیم.
قریب به نیم قرن قبل مرحوم مطهری از «فقر تفکر اجتماعی»، «فقر فلسفه اجتماعی» و تفوق «تفکر فردی» میگفت و این که فقر تفکر اجتماعی باعث شده تصور کنیم مفاهیمی همچون جود، احسان (و مواسات)، برتر از عدالت اجتماعی هستند.
ما همچنان در تفکر اجتماعی فقیریم بلکه جای افسوس دارد که طی این نیم قرن، ما در تفکر و فلسفه اجتماعی فقیرتر هم شدهایم.
اگر امروز در تحلیل بحران ناامیدی برای آن هیچ بستر اجتماعیای قائل نیستیم؛ اگر #عقبماندگی_در_عدالت را نمیبینیم و ناامیدی را تنها و تنها محصول جنگ روانی و جنگ روایت و «شبهات» سیاسی و اعتقادی میدانیم، از جمله، به خاطر همین فقر تفکر اجتماعی است.
قبلتر و در بحبوحه اعتراضها، مفصل نوشتم که #مدرسه_هفت_تپه به ما درسهایی درباره آینده مشارکت آموخته است (اینجا). اکنون و در پایان بندی خوشِ این فصل از قصه هفتتپه، مدرسه هفت تپه برای ما حرفهای مهمی درباره جامعهشناسی امید دارد.
https://www.instagram.com/p/COrEkCmhLdX/