بایگانی نوشتههایم در شبکههای اجتماعی
بایگانی نوشتههایم در شبکههای اجتماعی
امروز درست یازده سال، یعنی بیش از چهار هزار روز است که آنچه درباره مسائل مختلف مینویسم یا میگویم را در طبقه سه بازنشر و بایگانی میکنم. این نوشتهها، انتخاب مسئلهها و مفهومهاشان، اگر چه بر اساس یک طرح قبلی بود اما این طرح روزاروز روشنتر و مبسوطتر شده است.
روز نخست با الهام از عنوان کتاب «ارزیابیهای شتابزده» جلال آلاحمد، وبلاگ و رویکرد کلی آن را این گونه معرفی کردم: «ارزیابیهای شتابزده یک طلبه»؛ بعد از قریب به یازده سال، همچنان این جمله را وصفِ این صفحه میدانم:
سعی میکنم بیشتر از مباحث نظری و انتزاعی، به «ارزیابی» بها بدهم.
برای پرداختن به مسائل انضمامی ناگزیر از پذیرش میزانی از «شتابزدگی» هستم.
و در نهایت این که میکوشم از دریچه «جهان طلبگی» به مسئلهها نگاه کنم.
پ.ن:
وبلاگ http://tabagheh3.ir
اینستاگرام @namkhahmojtaba
تلگرام @tabagheh3_ir
توییتر @namkhah1
گفتاری درباره نقش سیاسی حوزههای علمیه و مسئله امید و ناامیدی
حرف آخر را اول بزنم: مسیر از حوزه به مردم، که اسم آن را هدایت بگذاریم یا بصیرت یا هر عنوان دیگر، البته محترم و مهم است اما حوزههای علمیه باید بازتاب دهنده مطالبات اجتماعی هم باشند. یعنی مسیر باید دو طرفه باشد و مردم هم باید با حوزههای عملیه حرف بزنند. حوزههای خواهران هم باید بازتاب دهنده و بازنماینده مطالبات جامعه زنان باشد.
بر اساس راهبردی که رهبر انقلاب ترسیم کردهاند، روحانیت و حوزههای علمیه سه نقش و وظیفه عمده دارند: هدایت، سیاست و خدمت. این نقش منفک از هم نیستند: سیاست بخشی از هدایت است و خدمت اجتماعی را ممکن میکند. حوزه علمیهای که رسالتِ آن تربیتِ «آخوند مسئلهگو» باشد، ربطی به سیاست ندارد اما حوزه علمیهای که رسالت انبیا را به دوش بکشد و لیقوم الناس باقسط افق و هدف و آرمان آن باشد، حضور در میدان سیاست برای او ذاتی است. آنانی که در ایام انتخابات فعال میشوند و تبلیغ میکنند و بعد از مدتی میروند دنبال کارشان، احزاب و لابیهای سیاسی هستند. حوزههای علمیه به میدان سیاست میآیند و آن قدر تلاش مجاهدانه میکنند که سیاست به خدمت انسان در آید.
امروز مبحث امید و ناامیدی خیلی مطرح است. ناکارآمدیها و نابرابریهای زیادی شعلههای امید را در جامعه ما کم فروغ کرده. سو سو زدن شمع امید، مهمترین تهدید برای هر جامعهای است. ناامیدی جامعه را بسان برّهای رام، به انقیاد فرادستان فرا میخواند و امکان کنشگری را از او سلب میکند. ظاهر قضیه این است که انسان ناامید، «منتقد» است اما واقع قضیه این است که انسان ناامید «منفعل» است و برای انسانها و لابیهای «منتفع» از وضع موجود، چه چیزی بهتر از این؟
در دل یک تاریخ پر از حادثه و قیام؛ در سدهای که در تجربه جمعی ما انبوهی از حرکتهای ملی و منطقهای، پارلمانی و پارتیزانی روی داده است؛ آنچه در پانزده خرداد 1342 رخ داد، به ظاهر یک رویداد خیلی مهم نیست. از انقلاب ملی مشروطه تا انقلابهای منطقهای نهضت جنگل و نهضت آزادیستان، تا حرکتهای پارتیزانی رئیسعلی دلواری و جهاد عشایر خوزستان، تا حرکت پارلمانی مدرس و نهضت ملیشدن صنعت نفت، تجربه و تکاپوهای متراکمی از تاریخ معاصر ما هستند که جملگی در شکلگیری یک اراده ملیِ متوجه و معطوف به دگرگونی اساسی و انقلاب اسلامی نیز نقش داشتهاند؛ اما در میان همه اینها قیامها و رویدادها، چرا پانزده خرداد، اخگر آغاز آینده و انقلابی اسلامی است؟
امام خمینی در بیت آخر غزلی معروف، پس از تغزلهایی شگفت، چنین سرودهاند: «سالها میگذرد حادثهها میآید/ انتظار فرج از نیمه خرداد کشم». چرا در نظر امام خمینی دیگر رویدادها با تمام اهمیتشان، حادثههایی هستند که میآیند و میروند و این نیمه خرداد است که در تداوم یک هجر و عشق عرفانی، کانونی برای امید به رقم خوردن یک آینده اجتماعی و تاریخی است؟ نوشته زیر تلاش میکند به شکلی گذرا، طرحی از پاسخ به این پرسش را به دست بدهد.
درباره جمهوریخواهی، ابعاد امر مردمی و موانع آن
در این ارائه دراین باره صحبت کردهام که جمهوریت، در موقعیت هواداری سیاسی، اهمیتی ندارد و تنها هنگامی که از موضعی فراتر از موقعیت حزبی به سیاست بپردازیم، مسئله میشود. سپس در این باره بحث کردهام که جمهوریت چه بنیانهای حکمی و الهیاتیای دارد؟ و ابعاد امر مردمی در جامعه کنونی ما چیست؟ در آخر هم کمی از تحدیدهای ساختاری و حقوقی امر مردمی بحث کردهام.
این بحث در اردوی دانشجویان بسیج دانشگاه علامه طباطبایی و در تاریخ 1400/3/7 ارائه شده است. کیفیت فایل صوتی چندان مناسب نیست. سعی میکنم در روزهای آتی گزارشی مکتوب از آن را منتشر کنم.
در این نشست مجازی درباره مبانی و اهمیت جمهوریت صحبت کردهام. اشارهای هم داشتهام به درباره موضوع تأیید صلاحیتها و توجیههای نظری پس از آن و اینکه امر جمهوری تا چه اندازه در ذهن و زبان نیروهای انقلاب اسلامی سست و لرزان شده است.
این نشست در تاریخ 1400/3/6 توسط مدرسه مستضعفین تی وی برگزار شده و آقایان روح الله رشیدی و محمدحسین بدری هم مباحث قابل توجهی در زمینه روایتی مردمشناختی از جمهوریت ارائه کردهاند.
فایل صوتی نشست از این لینک دانلود کنید دریافت
فایل تصویری این نشست را از این لینک ببینید.
محافظهکاری دیگریِ ذاتیِ تغییرخواهی است و اگر نظم، امنیت و ایستایی جوامع را تأمین میکند، تغییر تمهید کننده پویایی و عدالت است. محافظهکاری قتلگاه، تغییرخواهی، انقلابیگری، عدالتخواهی است اما این بدان معنا نیست که محافظهکارها یکسره با عدالت در ستیزند. آنها عدالت را نفی نمیکنند بلکه تغییراتی که زمینهساز عدالت است را پی نمیگیرند یا بر نمیتابند.
عدالت دشمنانی دارد. در مقام نظر و دستکم در جهان فکری و در زمانه ما، محافظهکاران و هواداران لیبرالیسم(کاپیتالیسم)، برجستهترینشان هستند. با این همه نه محافظهکاران و نه لیبرالها عدالت را نه تنها نفی نمیکنند بلکه در نوشتجات خود برجسته هم میکنند.
از منظر اسلامی، حکمی و اجتماعی که به سیاست بنگریم، یکی از دو مسئله سیاست این است که سیاستمداران، خواست اجتماعی را نمایندگی نکنند: در این صورت سیاستمداران و سیاست، به عناصر و میدانی برای تخریب «جامعه» تبدیل خواهند شد. وضعیتی که ما نیز کم و بیش، بدان دچاریم.
نانمایندگیِ سیاستمداران رسمی، احزاب سیاسی و الیت اصولگرا/ اصلاح طلب، بسیار بیشتر از آن است که در رسانههای رسمی بازتاب داده میشود؛ و بسیار بیشتر از آن است که گفتگو از این نانمایندگی، نیازمند پیمودن مسیر و استدلالی باشد. با این حال میتوانیم به یاد بیاوریم که مطابق برخی پیمایش ها، از جمله موج اخیر سنجش نگرش ایرانیان، ضریب نفوذ دو جناح رسمی، چیزی است در حدود ۱۵ درصد: اقلیت محض در جامعه و اکثریت مطلق در سیاست. این به آن معنا است که حتی با تایید صلاحیت کلیه نامزدهای این دو جناح و غیره، مسئله نانمایندگی حل نمیشود. باید برای وضعیت نانمایندگی، نگران باشیم اما نباید از خاطر ببریم که نانمایندگی کنونی، مسئلهای نیست که با رویدادهای سیاسی و حقوقی ایجاد شده باشد و با احراز صلاحیت کلیه نامزدها، «و غیره» و نیز کلیه ثبت نام کنندگان در وزارت کشور، حل شود.
در شرایط کنونی که سیاستزدگی از یکسو و سیاستگریزی از سویی دیگر در فراز است؛ در وضعیتی که معنا و خِرَد، بیشتر از هر زمان دیگری از ورطه سیاستِ جامعه ما رخت برکشیده است؛ ایده جنگ فقر و غنا، که امام خمینی گذشته و آینده انقلاب اسلامی را در چارچوب آن تصویر و تحلیل میکردند، بیش از همیشه برای بازگرداندن معنا به سیاست و بازسازی سیاست ایرانی راهگشا است. متن زیر تلاش میکند نشان بدهد چگونه مسئله سیاست، نزاعهای متداول، آسیبشناسیها و گفتارهای کنونی نیست و ما برای احیای سیاست بیش از هر چیز دیگری، نیازمند توجهی تام به جنگ فقر و غنا هستیم.
گزیده:
- تجربه انقلاب اسلامی به ما میگوید امر زنانه در متن و بطن سیاست نهفته است و رسالت ما، رسالت تمام کسانی که از موضع امر مدنی و جامعه به سیاست مینگرند.
- مسئولیت تمام کسانی که از خاستگاه حکمت به سیاست مینگرند و از افق انقلاب اسلامی سیاست را پی میگیرند این است که نهفتگیِ امر زنانه در متن سیاست را کشف و آشکار کنند؛ بی آنکه با مستوری امر زنانه در تنافی باشد و ربطی به آشکارگی زمانه ما داشته باشد.
- این کشف، افق همه کسانی است که میخواهند سیاست تنها در دسترس الیت و فرادستان نباشد، بلکه امری عمومی باشد و فرودستان، یا به تعبیر قرآن «مستضعفین» و «الناس» امکانهای تامّی برای مشارکت در سیاست و بلکه مشارکت در رهبری سیاسی جامعه داشته باشند.
بایگانی نوشتههایم در شبکههای اجتماعی
کاش مسئولان یکی را داشته باشند که این یکی دو روزه چرخی در تایملاین و استوریهای ملت بزند و ببیند تا چه اندازه ملیشدن هفت تپه، به کاربران و کارگران شادی و امید را هدیه کرده است.
بررسیهای مختلف میگویند در جامعه کنونی ما ناامیدی، چالشی جدی است. مهم تر از ناامیدی اما درک ما از امید و ناامیدی است. مدرسه هفت تپه به ما می گوید ناامیدی بیشتر از آنکه ناشی از مغلوبه شدن در #جنگ_روایتها باشد ناشی از شکست در #جنگ_فقر_و_غنا ست.
بین این دو تلقی از ناامیدی تفاوت زیادی وجود دارد. اگر ناامیدی معلول جنگ روایتها باشد، راه حل آن این است که میلیاردی هزینه کنیم و گردان و لشکر سایبری به خط میکنیم تا کشتگانِ جنگ هیبریدی را با حقنه کردن روایت های موسوم به #خبر_خوب، احیا و امیدوار کنند.