امید و ناامیدی
گفتاری درباره نقش سیاسی حوزههای علمیه و مسئله امید و ناامیدی
حرف آخر را اول بزنم: مسیر از حوزه به مردم، که اسم آن را هدایت بگذاریم یا بصیرت یا هر عنوان دیگر، البته محترم و مهم است اما حوزههای علمیه باید بازتاب دهنده مطالبات اجتماعی هم باشند. یعنی مسیر باید دو طرفه باشد و مردم هم باید با حوزههای عملیه حرف بزنند. حوزههای خواهران هم باید بازتاب دهنده و بازنماینده مطالبات جامعه زنان باشد.
بر اساس راهبردی که رهبر انقلاب ترسیم کردهاند، روحانیت و حوزههای علمیه سه نقش و وظیفه عمده دارند: هدایت، سیاست و خدمت. این نقش منفک از هم نیستند: سیاست بخشی از هدایت است و خدمت اجتماعی را ممکن میکند. حوزه علمیهای که رسالتِ آن تربیتِ «آخوند مسئلهگو» باشد، ربطی به سیاست ندارد اما حوزه علمیهای که رسالت انبیا را به دوش بکشد و لیقوم الناس باقسط افق و هدف و آرمان آن باشد، حضور در میدان سیاست برای او ذاتی است. آنانی که در ایام انتخابات فعال میشوند و تبلیغ میکنند و بعد از مدتی میروند دنبال کارشان، احزاب و لابیهای سیاسی هستند. حوزههای علمیه به میدان سیاست میآیند و آن قدر تلاش مجاهدانه میکنند که سیاست به خدمت انسان در آید.
امروز مبحث امید و ناامیدی خیلی مطرح است. ناکارآمدیها و نابرابریهای زیادی شعلههای امید را در جامعه ما کم فروغ کرده. سو سو زدن شمع امید، مهمترین تهدید برای هر جامعهای است. ناامیدی جامعه را بسان برّهای رام، به انقیاد فرادستان فرا میخواند و امکان کنشگری را از او سلب میکند. ظاهر قضیه این است که انسان ناامید، «منتقد» است اما واقع قضیه این است که انسان ناامید «منفعل» است و برای انسانها و لابیهای «منتفع» از وضع موجود، چه چیزی بهتر از این؟
در ناامیدی بسی امید است. ناامیدی با قطع تعلق ما به اسباب ظاهری امیدواری، ما را متوجه این مهم میکنند که آنچه مایه امید انگاشته میشد، مولد هیچ گونه تغییری نیست. این ناامیدی، ناامیدیِ نخستین، تهدید نیست، فرصت و بلکه ضرورت است. آنچه تهدید و تحدید امکان کنشگری اجتماعی است، ناامیدی نخستین نیست، تداوم آن به گام دوم است. تهدید این است این که امکان هر گونه تغییر را فروبسته ببینیم و هیچ تلاشی برای تغییر نکنیم. نگاهمان به جامعه و تغییر وارونه شود و کاری نکردن را کاری بپنداریم. کسانی که گمان میکنند رای ندادن راه تغییر شرایط است، از این دسته اند.
امید، امید به تغییر، امید به بهبود از کجا میآید؟ بوی بهبود ز اوضاع جهان، از کدام کوی به سوی ما بر میخیزد؟ حالا در این باره خیلی میشود بحث اجتماعی کرد اما در یک کلمه به عنوان منشأ بحث، کانون این امید، امید به خداوند است. این امید نافی تغییرات اجتماعی و انسانی نیست. قرآن به ما میگوید: إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّى یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم. تغییر بقوم، تغییر اجتماعی وابسته به تغییر بانفسهم و تغییر درونی است و این دو در نهایت وابسته به خدا است. ترکیب ادبی جمله هم به ما میگوید این تغییر اجتماعی و انسانی؛ این تغییر انفسی و آفاقی به تأکید وابسته به خداست.
پرسش اینجاست: کانون این امید کجاست؟ جز کانون الله، جز نیروهای خدا در جوامع انسانی؟ جز حزبالله؟ محافظهکاران جامعه را از ناامیدی نخست باز میدارند و ویرانیطلبان ایران، در کوره ناامیدی دوم میدمند. اگر کسی به جامعه، به امکان تغییر اجتماعی، به امکان کنشگری اجتماعی، به بسط امکانهای دگرگونی و بهبود جامعه میاندیشد، باید بکوشد ناامیدی نخست را به امیدی الهی متصل کند و این امید الهی را کانون تغییرات اجتماعی و انسانی قرار بدهد.
بله ما به انتخابات فکر میکنیم اما از این موضع. ما به تغییر و به امید فکر میکنیم اما نه همچون سیاستمداران، بلکه چونان کسانی که به خدا میاندیشند و به جز خدا نمیاندیشند. ما میخواهیم اراده خدا را در جهان انسانی بگسترانیم؛ این رسالت ماست و به رهاورد این رسالت، که امید به تغییری مستمر و الهی است، باور داریم.
* گفتار ارائه شده در نشست رونمایی از منشورات سیاسی معاونت فرهنگی تبلیغی حوزههای علمیه خواهران؛ 1400/3/23