درباره جنگ فقر و غنا به مثابه امکان سیاست
در شرایط کنونی که سیاستزدگی از یکسو و سیاستگریزی از سویی دیگر در فراز است؛ در وضعیتی که معنا و خِرَد، بیشتر از هر زمان دیگری از ورطه سیاستِ جامعه ما رخت برکشیده است؛ ایده جنگ فقر و غنا، که امام خمینی گذشته و آینده انقلاب اسلامی را در چارچوب آن تصویر و تحلیل میکردند، بیش از همیشه برای بازگرداندن معنا به سیاست و بازسازی سیاست ایرانی راهگشا است. متن زیر تلاش میکند نشان بدهد چگونه مسئله سیاست، نزاعهای متداول، آسیبشناسیها و گفتارهای کنونی نیست و ما برای احیای سیاست بیش از هر چیز دیگری، نیازمند توجهی تام به جنگ فقر و غنا هستیم.
عقبماندگی در عدالت و نابرابری کنونی محصول چیست؟ در پاسخ یک دوگانه مهم وجود دارد. در یک سوی این دوگانه کسانی قرار دارند که ضعف و سوءمدیریت را برجسته میکنند. از نظر آنها «ناکارآمدی» زمینه شکلگیری «نابرابری» است. راهحل پیشنهادی آنها چیست؟ پاسخها در چارچوبهایِ کلی مشترک، ولی در جزییات متنوع است. اصلاح رویههای ناکارآمد، ارائه پاسخها و بستههای سیاستی، برنامههای مبسوط یا بسیار مبسوط و گفتارهای تخصصی برای چالشهای متعدد؛ تا پاسخهایی که معطوف به رویِ کارآمدن مدیرانی است که به دلیل باور فکری یا نیروی جوانی، تلاشهایی شبانهروزی و میدانی را سرلوحه کارشان قرار میدهند.
پاسخهای سیاستی متوقف بر تغییر مدیران نیست بلکه میتوان در سایه مدیران کنونی نیز بر کرسیهای سیاستی نشست و پیشنهادهایی برای حل مسئلههای گوناگون پیشنهاد داد. روی کارآمدن افرادی که تلاش شبانهروزی را دنبال کنند اما بیشتر متوقف بر کسب کرسیهای سیاسی است. در نظر دسته اول امر سیاسی، همان امر سیاستی است و دسته دوم امر سیاسی را معطوف به انتخابات و کسب قدرت میکنند. با همه این تفاوتها تمام پاسخهای دسته نخست بر ناکارآمدی که تعریفی محترمانهتر از مسئله بیعرضگی تمرکز دارد.
در برابر پاسخ نخست که نابرابری را در ناکارآمدی جستجو میکنند، دیدگاهی قرار دارد که ضمن قبول وجود سطوحی از سوءمدیریت، این استدلال را برجسته میکند که علل بقای این وضعیت، را در چیزی بیشتر از سوء مدیریت باید جستجو کرد: وضعیت نابرابر کنونی منتفعانی دارد که نیروی حفظ آن هستند.
در رهیافت و پاسخ دوم، عاملیتِ نابرابری، فراتر از امری است فراتر از ناکارآمدی. صورت مسئله این نیست که مدیرانی، اغلب و طی سالهای حضور مستمر و متناوب در در مناصبی متفاوت بودهاند، همواره در پی تحقق عدالت و آزادی بوده ولی ناتوان و ناکارآمد از تحقق آن بودهاند. مسئله اینجاست که جمهوری اسلامی کارگزارانی یافته که بیشتر به علت زمینههای منفعتی و چه بسا به علت محدودیتهای اجرایی و یا به دلیل بسترهای معرفتی، از اساس در پی تحقق عدالت و آزادی نبوده و بر خلاف آن اندیشیده و حکم راندهاند. مسئله اینجاست که ما با «طبقه مرفه جدید»ی مواجهیم که از نابرابریهای کنونی و از عقبماندگی در عدالت منتفع است و تلاش میکند این وضع نابرابر را با بیانها مختلف، از رتوریکهای تکنوکراتیک تا خطابههای مذهبی، توجیه کند. بنابراین پاسخ دوم بیشتر بر «مدیریت سوء» متمرکز است نه «سوء مدیریت».
بدیهی است در شرایط بیرونی ما هم با سوء مدیریت مواجهیم و هم با مدیریت سوء. وقتی از تفاوت و تفکیک این دو مفهوم گفتگو میکنیم، این تفکیک تنها به صورت تیپ ایدهآل وبری قابل انجام است. غرض از این تفکیک این است که دریابیم اولویت یک اقدام اجتماعی کدام است: سوءمدیریت یا مدیریت سوء؟
در واقع هر طرفداران دو پاسخ، کم و بیش معتقد به وجود سوءمدیریت و مدیریت سوء در واقعیت هستند؛ مسئله ضریب این دو است و بیش از ضریب این است که در تدوین برنامه اقدام سیاسی، کدام یک از این دو دارای نقشی مبنایی و واجد اولویت و تقدم است؟
هواداران پاسخهایی که سوءمدیریت را مسئله میداند، معتقدند مسئله از طریق پاسخهای سیاستی و تغییر مدیریت یا تغییر مدیران قابل رفع است. بر اساس پاسخ دوم اما صورت مسئله و راه حل آن به کلی متفاوت است. پاسخ دوم تلاش میکند بر این نکته تأکید کند که سوء مدیریت قابل تقلیل به جهل و غفلت نیست. بلکه وجود مراتب معتنابهی از نفع باعث شده تا مدیریت سوء به مثابه یک نیروی اجتماعی قدرتمند، حافظ وضع نابرابر موجود باشد. ارائه مؤثر هر گونه پاسخ سیاستی یا تغییر مؤثر در مناصب مدیریتی نیز محصول و معلول مقابله با این نیروی اجتماعی است. دعوت به مقابله با این طبقه یا نیروی اجتماعی، همان ایدهای است که امام خمینی در دو سال آخر حیاتشان، آن را تحت عنوان «جنگ فقر و غنا» صورتبندی کردند.
سیاستِ منهای عدالت و عدالتِ منهای جدال با منتفعان از نابرابری، فاقد معنا و مابه ازاء اجتماعی است. سیاست قابل تقلیل به هیاهو و هیجان برای کسب قدرت یا قابل تقلیل له پیشنهاد خط مشیهایی برای بهبود وضعیتهای گوناگون نیست. این ایده جنگ فقر و غنا به ما کمک میکند از این دو نگرش تقلیلی عبور کنیم: تقلیل نخست محصول سیاستزدگی و تقلیل دوم محصول غلبه امر سیاستی، فروکاستن امر سیاسی به امر سیاستی و پاسخی معوج به سیاستزدگی است.
سیاست بیش و پیش از هر چیز جدال با منتفعان نابرابری است و از همین روی جنگ فقر و غنا امکانِ امر سیاسی و اجتماعی و امکان بازآفرینی مستمر انقلاب اسلامی است. منهای جنگ فقر و غنا، سیاست و امر اجتماعی و مآلاً بازآفرینی انقلاب اسلامی به کلی ممتنع میگردد. منهای جنگ فقر و غنا و منهای مقابلهای صریح و آشکار با منتفعان نابرابری، پیشنهادهای سیاستی برای بهبود فضای کسب و کار و غیره، هر قدر هم جزئی، عینی و میدانی تدوین شده باشد، هر چند شاید ارزش علمی و یا سیاستگذارانه داشته باشد اما فاقد معنای سیاسی و مابه ازاء اجتماعی بوده و در بهترین حالت به یک شوخی در حاشیه واقیعتهای سیاسی میماند. همچنان که بدون پافشاری بر درگیری با منتفعان نابرابری، فعالیت انتخاباتی و تلاش برای تغییر مدیران کلان یا میانی، یا ناکام است و یا در صورت کامیابی ظاهری و پس از چندی، مغلوبه و ابزاری در اختیار طبقه مرفه جدید خواهند بود چرا که به محض آنکه به دلیل پیروزیهای نخستین یا ضعف نگرشهای نظری، در جنگ فقر و غنا لحظهای وقفه ایجاد شود؛ جنگجویانِ طبقه مرفه جدید سوار بر اسب تراوا وارد میدان خواهند شد.
کارگزارانِ مدیریت سوء یا طبقه مرفه جدید، منافع منتفعان از نابرابری موجود را در ساختار سیاسی نمایندگی میکنند. این طبقه با دوگانههای مرسوم سیاسی قابل بازشناسی نیست و در دو جناح رسمی کشور، نه فقط نمایندگانی دارد بلکه دست برتر را نیز در اختیار دارد. به همین دلیل است که نیروهای کنونی و رسمی در میدان سیاست، از رادیکالترین اصولگرایان تا رادیکالترین اصلاحطلب، جملگی در دسته هواداران پاسخ نخست دستهبندی میشوند. ریشه محافظهکاری حاکم بر میدان سیاست و این که مردم به درستی برای تغییر، از بازیگران رسمیِ سیاست کشور ناامید هستند، همین موقعیت و شاید دیدگاهی است که در زمینه جنگ فقر و غنا دارند. بازیگران درون کاستهای سیاسی و حتی بازیگران خارج از آن، میخواهند با دور زدن جنگ فقر و غنا، با کسب قدرت و یا احیاناً با پاسخهای سیاستی و برنامهای، به سوء مدیریتهای کنونی پاسخ بدهند.
نمیتوان غفلت و جهل یا سوء مدیریت را منکر شد اما امر سیاسی قابل تقلیل به امر انتخابات و امر سیاستی نیست. ستیز و جدال با منتفعان و کارگزاران مدیریت سوء یا طبقه مرفه جدید و یا چنان که امام خمینی به ما آموخت، جنگ فقر و غنا، امکان سیاست است و باید تلاش کنیم نخست سیاست را ممکن کنیم و آنگاه و در میدان وقوع سیاست، برای امر مردم در، نماینده و سازوکار نمایندگی ایجاد و ابداع کنیم.
امام خمینی به ما آموخت جنگ فقر و غنا، یکتا صورت تحققِ جنگ حق و باطل در زمانه ماست: «امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار، و جنگ پابرهنهها و مرفهین بیدرد شروع شده است» . لازم است همواره به یاد داشته باشیم، نابرابری، عقبماندگی در عدالت و انبوه آسیبهای اجتماعیِ پیامدِ آن، آنچنان که محافظهکاران میگویند یک شعار در کنار دیگر شعارها، یک مسئله اجتماعیِ معمولی یا تفننی و یا حتی یک آرمان در کنار دیگر آرمانها نیست؛ بلکه میدان یک جنگ تمام عیار اجتماعی است.
این جنگ اگر چه سویههای عدالتخواهانه دارد اما پیش از نیل به عدالت، بستری فراگیر برای همبستگی اجتماعی است. اگر امروز رهبر انقلاب به عقبماندگی در عدالت، اقرار و اعتراف میکند و به خاطر آن از خدا و مردم عذرخواهی میکند؛ باید به یاد بیاوریم این وضعیت از کجا ناشی شده است؟ آن روز که رهبر دیروزِ انقلاب از این گفتند که امروز جنگ فقر و غنا شروع شده؛ و برخی یا بسیاری از ما این «شروع» را نفهمید و ندیدیم و مقدمات سیاسی و معرفتی این جنگ را تمهید نکردیم و جنگجوی این جنگ نشدیم؛ همان روز زمینه برای برآمدن طبقه مرفه جدید فراهم شد. امروز هم اگر با ویرانگری طبقه مرفه جدید نجنگیم و خودمان را به تنزهِ رقابتهای سیاستزده یا پاسخهایی سیاستی دلخوش کنیم، فردا روزی خواهد آمد که باید در تک تک خیابانهای شهر در برابر قلدرها و لودرهای سرمایهداری ایرانی و اسلام سرمایهداری بجنگیم و البته مغلوبه شویم. امروز جنگ فقر و غنا، یگانه امکانِ بازآفرینیِ انقلاب اسلامی است.
«امروز ... جنگ فقر و غنا شروع شده» و امام خمینی «دست و بازوی همه عزیزانی که در سراسر جهان کوله بار مبارزه را بر دوش گرفتهاند» میبوسد. امروز جانشینِ شایسته امام خمینی از عقبماندگی در عدالت میگوید و برای جبران آن چشم به «همّتِ مردان و زنان کارآمد و مؤمن» دارد. نباید پنداشت که جنگ فقر و غنا و عقبماندگی در عدالت، مسئلهای است در کنار دیگر مسئلهها؛ جنگ فقر و غنا در عالمِ نظر، امکان تغییر و امکان سیاستِ انقلاب اسلامی است و در عالم واقع، جنگی یکسره و تمام عیار است. تفاوتی نمیکند این جنگ، جنگجویی داشته باشد یا در اثر استیلای تام ِمحافظهکاری، خمینی دست و بازوهای کمی برای بوسیدن در اختیار داشته باشد. گیریم که مکایدِ نفعِ قاسطین کسانی را به چرب و شیرینِ اکنون بفریبد و یا خطابههای شیوخ مقدسنما، جنگ حق و باطل را به کرانههای تاریخ حواله دهد و برای جنگِ حق و باطلی که امام خمینی به ما آموخت «امروز» شروع شده، حرفی نداشته باشد و نیرویی باقی نگذارد.
چه باک که فرمود «لا تستوحشوا فی طریق الهدی لِقلَّة اهله». هراس نکنید اگر کم هستید و منبرها و تریبونها و رسانهها و مصاحبهها و اقدامها و خطبهها و خطابههای رسمی مسئله و جنگ را جور دیگری تفسیر میکنند. دست و بازویت و برای بوسیدن به روحخدا بسپار و جان و جمجمهات را؛ به خودِ خدا عاریه بده؛ «همگی کاسه سر را به خدا بسپارید». دیروز امام خمینی گفت جنگ فقر و غنا امروز شروع شده است و امروز جنگ فقر و غنا دیر زمانی است که آغاز شده و پس از ابن نیز ادامه خواهد داشت. جنگ فقر وغنا امکانِ بازآفرینی انقلاب اسلامی است.
به نقل جامعهگردی؛ کارگروه مطالعات اجتماعی پژوهشکده تبلیغ و مطالعات اسلامی