در جستجوی معنای «پانزده خرداد»
در دل یک تاریخ پر از حادثه و قیام؛ در سدهای که در تجربه جمعی ما انبوهی از حرکتهای ملی و منطقهای، پارلمانی و پارتیزانی روی داده است؛ آنچه در پانزده خرداد 1342 رخ داد، به ظاهر یک رویداد خیلی مهم نیست. از انقلاب ملی مشروطه تا انقلابهای منطقهای نهضت جنگل و نهضت آزادیستان، تا حرکتهای پارتیزانی رئیسعلی دلواری و جهاد عشایر خوزستان، تا حرکت پارلمانی مدرس و نهضت ملیشدن صنعت نفت، تجربه و تکاپوهای متراکمی از تاریخ معاصر ما هستند که جملگی در شکلگیری یک اراده ملیِ متوجه و معطوف به دگرگونی اساسی و انقلاب اسلامی نیز نقش داشتهاند؛ اما در میان همه اینها قیامها و رویدادها، چرا پانزده خرداد، اخگر آغاز آینده و انقلابی اسلامی است؟
امام خمینی در بیت آخر غزلی معروف، پس از تغزلهایی شگفت، چنین سرودهاند: «سالها میگذرد حادثهها میآید/ انتظار فرج از نیمه خرداد کشم». چرا در نظر امام خمینی دیگر رویدادها با تمام اهمیتشان، حادثههایی هستند که میآیند و میروند و این نیمه خرداد است که در تداوم یک هجر و عشق عرفانی، کانونی برای امید به رقم خوردن یک آینده اجتماعی و تاریخی است؟ نوشته زیر تلاش میکند به شکلی گذرا، طرحی از پاسخ به این پرسش را به دست بدهد.
پاسخی که به اجمال میتوانیم پیرامون پرسش از اهمیت پانزده خرداد مطرح کنیم، این است: پانزده آغاز پیدایی ویژگیهایی در تاریخ معاصر است که انقلاب اسلامی را ممکن میسازد. پانزده خرداد، فراهم آوردن امکانِ دگرگونیای است که 22 بهمن 1357 واقع میشود. با این همه قدر و معنای این پاسخ دانسته نمیشود مگر آنکه تعریف و تصویر درستی از انقلاب اسلامی داشته باشیم. برای درک چیستی قیام 15 خرداد، ناگزیر باید از چیستی انقلاب اسلامی بپرسیم. با همه بساطتی که ممکن است در مواجهه اولیه برای پرسشِ «انقلاب اسلامی چیست؟» قائل باشیم، لازم است نخست پاسخی بدان بدهیم و بر اساس آن، پیرامون پرسش از چیستیِ نقطه عطف و آغازِ انقلاب اسلامی، پانزده خرداد سخن بگوییم.
انقلاب اسلامی چیست؟ همانطور که میدانیم پاسخهای بسیاری به این پرسش داده شده است. این پرسشها از هم از جانب متخصصان انقلاب، ایرانشناسان و شرقشناسان بوده و هم از جانب رهبران، متفکران، روشنفکران و کنشگران تغییرات منتهی به انقلاب اسلامی. در هر دو سطح نیز حجم فراوانی از پاسخها مطرح شده است. جان فوران در یک استدلال قابل توجه میپرسد آیا با توجه به حجم نظریهها، تحقیقها و تغییرهای نظری شکلگرفته پیرامون انقلاب اسلامی نباید از نسل چهارم نظریههای انقلاب سخن بگوییم؟ اشاره او به نسلبندی سهگانهای است که جک گلدستون پیرامون نظریههای انقلاب داشته است. حجم نظریههای هر یک از سه نسلی که گلدستون صورتبندی کرده بسیار بالاست. با این حال فوران به این دلیل از نسل چهارم نظریهها حرف زده که معتقد است انقلاب ایران و نظریههای مرتبط با آن، بر عناصر متمایزی نسبت به دیگر انقلابها تأکید دارند. این عناصر چیست؟ برخی صاحبنظران در پاسخ به پرسش فوران، به تحلیلهایی اشاره میکنند که از جمله میشل فوکو، تدا اسکاکپل و مایکل فیشر درباره انقلاب ایران ارائه کردهاند. در تحلیل فوکو نقشِ معنویت برجسته میشود. اسکاکپل، به اهمیت ایدئولوژی و رهبری اشاره میکند و در تحلیل فیشر، فرهنگ برجسته میشود.
هر چند نظریههایی که میتوانیم آنها را به پیشنهاد جان فوران نظریههای نسل چهارم بدانیم، تا حد قابل توجهی به تحلیل انقلاب اسلامی نزدیک شدهاند با این حال دستکم برای توضیح ارتباط پانزده خرداد با انقلاب اسلامی نیازمند توضیح و تدقیق بیشتری هستیم.
این نیاز هنگامی بیشتر میشود که بدانیم همه عناصری که در نظریههای نسل چهارم، و نیز در دیگر تحلیلها پیرامون انقلاب برجسته میشود؛ دستکم در طول صد سال اخیر، همراه جامعه ما بودهاند. یک نظریه هنگامی مورد اعتماد بیشتر قرار میگیرد که نه فقط وقوع یک پدیده، که عدم آن را هم توضیح بدهد. بازگرداندن زنجیره علّی انقلاب اسلامی به فرهنگ، معنویت، حتی به مواردی مانند استبداد، زمینههای اقتصادی و فاصله طبقاتی یا مدرنیزاسیون، شاید بتواند وجوهی از انقلاب را توضیح بدهد اما وقوع انقلاب، نیازمند بررسیهای دقیقتتر بستر علّی آن است. هماچنان که میبینیم و میدانیم این عوامل اغلب طی یک سده منتهی به انقلاب همواره همراه جامعه اما بودهاند اما چرا در این مقطع انقلاب روی داده و در سالهای دیگر انقلابی رخ نداده است؟
در پاسخ به این سوالها و برای تدقیق درکمان از انقلاب اسلامی، میتوانیم به تحلیلهایی که در سطح رهبری و کارگزاری انقلاب اسلامی وجود داشته و دارد، رجوع کنیم. این مراجعه و تلاش برای درونفهمی انقلاب اسلامی، میتواند ما را به تعریفی از چیستی انقلاب اسلامی برساند که زمینه درک باریکبینانه هم آرا نسل چهارم را مهیا میکند؛ هم علل عدم وقوع انقلاب در دهههای پیشین را توضیح میدهد و هم به ما نشان میدهد چرا و چگونه پانزده خرداد، به نوعی آغاز فرایند انقلاب اسلامی است.
هنگامی که در پاسخ به پرسش از چیستی انقلاب اسلامی و برای به دست آوردن سویههای بالا، به سراغ آرا رهبران انقلاب میرویم؛ یک کلمه و مفهوم را برجسته میبینیم. امام خمینی و پس از ایشان رهبر انقلاب، انقلاب اسلامی را به مثابه یک جایگزینی تعریف میکنند:
«شما باید نشان دهید که چگونه مردم، علیه ظلم و بیداد، تحجر و واپسگرایی قیام کردند و فکر اسلام ناب محمدی را جایگزین تفکر اسلام سلطنتی، اسلام سرمایه داری، اسلام التقاط و در یک کلمه اسلام امریکایی کردند.» (صحیفه امام، ج 21، ص 240)
این یکی از آخرین پیامهای امام خمینی است. امام در سال آخر حیاتشان یک تلاش مستمر و پیوستهای را شکل میدهند که طی آن میکوشند، انقلاب اسلامی، جنگ، جامعه، فرهنگ، نهادهای انقلاب، تربیت، دینداری، سیاست و انسان انقلابی، جملگی در چارچوب تقابلی اسلام ناب علیه اسلامهای دیگر، بازتعریف و بازسازی کنند. طی سال نخست رهبریِ حضرت آیتالله خامنهای، ایشان نیز میکوشند آخرین کوشش فکری امام خمینی در زمینه این تقابل معرفتی و مذهبی را به نوعی بازخوانی و شرح کنند. از جمله در پایان نخستین سال، رهبر جدید انقلاب، پیامی مبسوط به مناسبت نخستین سالگرد امام خمینی منتشر میکنند، که در فرازهایی متضمن شرح مفهومی است که امام خمینی در توضیح چیستی انقلاب اسلامی مطرح کردهاند. در این پیام رهبر انقلاب ضمن بر شمردن ابعادی دهگانه، «جایگزینی» دو اسلام در جریان انقلاب اسلامی را شرح میکنند:
«در انقلاب اسلامی، اسلام کتاب و سنت، جایگزین اسلام خرافه و بدعت؛ اسلام جهاد و شهادت، جایگزین اسلام قعود و اسارت و ذلت؛ اسلام تعبد و تعقل، جایگزین اسلام التقاط و جهالت؛ اسلام دنیا و آخرت، جایگزین اسلام دنیاپرستی یا رهبانیت؛ اسلام علم و معرفت، جایگزین اسلام تحجر و غفلت؛ اسلام دیانت و سیاست، جایگزین اسلام بیبندوباری و بیتفاوتی؛ اسلام قیام و عمل، جایگزین اسلام بیحالی و افسردگی؛ اسلام فرد و جامعه، جایگزین اسلام تشریفاتی و بیخاصیت؛ اسلام نجاتبخش محرومین، جایگزین اسلام بازیچهی دست قدرتها؛ و خلاصه اسلام ناب محمّدی (صلّیاللهعلیهوالهوسلّم)، جایگزین اسلام امریکایی گردید.»
بار دیگر به پرسش از چیستی انقلاب بازگردیم؛ ضدیت با سلطنت، نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی یا فرهنگ و معنویت، اگر چه وجوهی از انقلاب اسلامی را توضیح میدهند اما جوهره انقلاب اسلامی نیستند. همچنان که پیش از سالهای منتهی به انقلاب اسلامی این عناصر بودند اما انقلابی رخ نداد. آنچه انقلاب را تمهید کرد این جایگزینی بود. جایگزینی میان دو اسلام.
در گفتارهای مبسوط دیگری، دیگر متفکران انقلاب و نیز روشنفکران آن، این جایگزینی را توضیح دادهاند. همین چنین امام خمینی و دیگران، در توضیحهای مبسوطی استدلال کردهاند که مختصات این جایگزینی، مؤلفههای اسلامی که در جریان انقلاب اسلامی جایگزین شده و ویژگیهای اسلامهایی که انقلاب اسلامی بر علیه آنهای شوریده است؛ چیست.
علاوه بر چیستی این جایگزینی، بحث مهم دیگر وجود دارد و آن چگونگی جایگزینی است. یکی از مفاهیمی که امام خمینی، اسلامِ برآمده در جریان انقلاب اسلامی را با آن توضیح میدهند مفهوم «اسلام انقلابی» است. امام خمینی در بررسیهای مبسوطی توضیح میدهند اسلام انقلابی از طریق درگیریای که با «اسلام متحجرانه» و «اسلام متجددانه» ایجاد میکنند، سبب پدیدار شدن یک «انقلاب انسانی» در سراسر کشور میشوند. خلق سوژه انقلابی محصول این دگرگونی درونی است. همچنان که پیدایش انقلاب اسلامی، محصول کنشگری این انسان انقلابی است.
به عنوان جمعبندی این بخش میتوان گفت پرسش از انقلاب، گاهی معطوف به چیستی آن است و گاهی معطوف به فرایند آن. پرسش از امام خمینی پیرامون انقلاب اسلامی، هنگامی که در سطح نخست مطرح میشود ما را به مفهوم جایگزینی میرساند و هنگامی که ناظر به فرایند انقلاب مطرح میشود ما را به سازهای چهار مرحلهای، تحت عنوان «اسلام انقلابی»، «انقلاب انسانی»، «انسان انقلابی» و «انقلاب اسلامی» میرساند. اکنون اگر بار دیگر به پرسش از چیستی قیام پانزده خرداد بازگردیم، بر اساس آنچه گذشت، پاسخ به این پرسش را ممکن مییابیم.
انقلاب اسلامی هنگامی ممکن و آغاز میشود که انسان انقلابی در اقتفای حدود دو دهه مستمر فکری و معرفتی، دستخوش یک دگرگونی درونی و آگاه و متوجه به یک هستی متمایز برای خود میشود. همین هستی و آگاهی متمایز است که در سطح اجتماعی، انسانی متمایز را خلق میکند. با استعاره از ترنم یک شاعر، میتوانیم از انسانی حرف بزنیم که در تجربهای کمنظیر، بیآنکه پس گوچههای قلبش جستجو شود، به عمق درونش کشیده میشود؛ بانگی به خواب سکونش کشیده میشود تا از خیال گنگ رهایی، رها شود و سپس از اسارت منِ بیگانهاش رهایی یابد. هنگامی که این انسان متمایز، پس از آن انقلاب درونی، از عمق درون خود به میانه جامعه میآید، دست به یک دگرگونی عمیق اجتماعی میزند.
در لحظه پانزده خرداد، پس از دو دهه تمهید معرفتی برای برآمدن گونهای دیگر از درک اسلام یا همان «اسلام انقلابی» و یا اسلامی که دیگری خود را اسلام متحجرانه و اسلام متجددانه بداند و در درگیری با آن باشد، اندک اندک زمینه برای برجسته شدن این دیگری و درگیری در جریان یک تجربه اجتماعی فراهم شد. پانزده خرداد درست همان نقطهای است که سوژه انقلابی، در میانهی میدان و خیابان، خود را در برابر گلوله رژیم طاغوت «تنها» میدید. پانزده خرداد آن لحظه و آنی است که انسان برآمده از انقلاب انسانی، این تنهایی را مشاهده و تجربه کرد و این کم تجربهای نیست.
در لحظه پانزده خرداد بود که سوژه انقلابی متوجه شد مقابله او با رژیم موجود، کار آسانتر اوست. بنابر استدلالی که امام خمینی بعدها در پیام منشور روحانیت مطرح کردند، کار دشوارتر، مقابله با «مقدسمآبی و تحجر» بود: «در 15خرداد42 مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود مقابله را آسان مینمود. بلکه علاوه بر آن از داخل جبهه خودی گلوله حیله و مقدسمآبی و تحجر بود». از سوی دیگر در لحظه پانزده خرداد بود که حزب توده و جبهه ملی، در دو سوی چپ و راستِ تجدد ایرانی، او را تنها گذاشتند و همزمان و همزبان با رژیم سابق، تحرک اجتماعیاش را حرکتی ارتجاعی دانستند!
مقدسین حوزههای علمیه، اعضای جبهه ملی و حزب توده، فارغ از مصادیق بیرونی، نمایندگان سه جریانی بودند که به رغم مخالفت ظاهری با رژیم پهلوی، به دلیل گرفتاری در بند اسلامی متحجرانه و یا متجددانه، انسانی که میل به انقلاب انقلابی شدن داشت را در خیابانهای پانزده خرداد و در برابر گلولههای محافظان وضع موجود، تنها گذاشتند و آن تنهایی زمینهساز آگاهیها و درکهای بسیاری برای سوژه انقلابی شد. درکهایی که طرح اقدام او برای آینده شد.
یکی از مهمترین آگاهیهایی که سوژه انقلابی در پانزده خرداد به دست آورد، ضرورت تغییرخواهی از خاستگاهی مذهبی و توحیدی بود. عاشورایی که از دل تاریخ به جامعه آمده بود، به انسان انقلابی کمک کرد در برابر متحجرانی که میان مذهب و تغییر اجتماعی هیچ ضرورت وارتباطی قائل نبودند بایستد. همچنان که به او کمک کرد تا در برابر متجددانی بایستد که تغییر را از مسیرهایی غیر از مذهب دنبال میکردند. آگاهی مهم دیگری که سوژه انقلاب ایران در پانزده خرداد به دست آورد، مبارزه اجتماعی بر گرد یک رهبری الهی بود.
تنهایی، مذهب و رهبری الهی، آموزههای مهمی برای سوژه انقلابی بودند. یک و نیم دهه پافشاری او بر این آموزهها، به «سوژه انقلابی» کمک کرد که آن دگرگونیِ درونی و بزرگ را تجربه کند و یک «انسان انقلابی» تمام عیار گردد. پانزده خرداد، آغاز مسیری بود که به تولد انسان انقلابی و برآمدن یک انسان جدیدالولاده در تاریخ و جامعه ایرانی منتهی شد. آغاز این مسیر و ادراکِ این تنهایی و دیگر آگاهیهای ضروری، قیام پانزده خرداد را به یک لحظهای تبدیل کرده که مانند دیگر لحظهها نیست. آغاز انقلاب انسانی و امکان بارشناسی انسان انقلابی در این «آن» روی میدهد و همین است که امام خمینی هم آن را نقطه امیدواری به گشایش معرفی میکنند و هم شناخت انسانِ شهیدِ پانزده خرداد را منبعی برای درک اجتماعی از انقلاب اسلامی میدانند.
آن غزل امام خمینی با آن تغزل مبسوط، وجهی استعاری نیز دارد. وجهی که در آن، مفاهیم عرفانی، میراث ادب ایرانی و مضامین و اشارتی همچون فرهاد، مجنون، هجران، عشق، وصال، داد و بیداد، همگی عقبه آن دگرگونیای معرفی میشوند که در پانزده خرداد آغاز میشود. انقلاب اسلامی اگر چه در لحظه پانزده خرداد خود را در مقابله گلوله رژیم سابق میبیند و فضای غالبِ مذهبی و اکثریت روشنفکران و منورالفکران را نیز در برابر خود میبیند اما عاشورا و امر اسلامی را پشت سر خود میبیند و به میراث و مضامین عرفانیِ تجلی یافته در ادبیات عرفانی و امر ایرانی دلگرم است. پانزده خرداد نقطه تلاقی امر انقلابی، امر اسلامی و امر ایرانی است و تلاقی این سه عنصر است که پانزده خرداد را شکل داده و گشایش آینده را در پی خواهد داشت. در نگاه امام همه رویدادهای تاریخ معاصر، با تمام اهمیتشان حادثههایی هستند که میآیند و تنها پانزده خرداد است که آغاز مسیر انتظار است. هنگامی که امام خمینی در آن غزل میگوید «مُردَم از زندگیِ بی تو»؛ گویی به نمایندگی از انسان ایرانی، مرگ گونهای از زندگی و آغاز نحوه دیگری از زندگی را تمنا میکند و پانزده خرداد، درست همان نقطهای است که امکان این تمنا را به جامعه ایرانی میدهد.
مجتبی نامخواه
مدیر کارگروه مطالعات اجتماعی پژوهشکده تبلیغ و مطالعات اسلامی
یادداشت منتشر شده در ویژهنامه روزنامه جوان، خرداد 1400