صحیفهخوانی و فهم بیواسطه از امام خمینی
گفتگو با سایت مطبوعه و بوشهر24
حجت الاسلام و المسلمین مجتبی نامخواه، طلبه درس خارج حوزه علمیه و دانشجوی دکترای دانش اجتماعی مسلمین دانشگاه باقرالعلوم، از جمله پژوهشگرانی است که در حوزه انقلاب اسلامی مطالعاتی موشکافانه داشته و پایان نامه دوره کارشناسی ارشد خود را با موضوع " بررسی نظریهی انقلاب امام خمینی و دلالتهای آن در سیاستگذاری فرهنگی" با محوریت منظومه فکری امام خمینی ارائه کرده است. آخرین وصایای امام خمینی محور گفتگویی بود که با ایشان انجام گرفت. در ادامه متن مصاحبه "بوشهر24" با وی را ملاحظه می کنید؛
در اسلام امام خمینی مبارزه نقش محوری دارد
اگر بخواهیم وصیتنامهی امام خمینی را مورد مطالعه قرار بدهیم، مهمنکات و روح حاکم بر این وصیت نامه چیست؟
وصیت تلاشی است که یک نفر انجام میدهد تا بعد از خود را به دورهی خود وصل کند. این تلاش در مورد متفکری مانند امام خمینی در بعد فکری برجسته است. در وصیتنامه، امام تلاش میکند عصارهی اندیشه خود را به نسلهای بعد منتقل کند. اما نکته ای که باید عرض کنم این است که اگر بخواهیم به آخرین وصایای امام توجه داشته باشیم، این وصیت فقط آن متن مکتوب باقی مانده تحت عنوان وصیتنامه نیست؛ امام در تمام یکی دو سال آخر عمر این تلاش را به صورت پیگیر شروع کرده است و ما میتوانیم یکی دو سال پایانی حیات دنیایی حضرت امام را مصداق این آخرین وصایا و «دورهی وصیت» امام بدانیم. یک انسان عادی هنگام موت همهی میراثش، احیانا قرضها و بدهکاریهایش را در یکی دو صفحه مینویسد و تمام. اما در مورد امام خمینی ماجرا تفاوت میکند. این میراث معرفتی قدری متمایز است.گویی یک دوره برای این وصل و وصیت لازم است و این یکی دو سال آخر به علاوه متن وصیتنامه، یک پروژهی تام و تمام برای این کار است.
البته این دو سال پایانی، یک دورهی ویژه در تاریخ انقلاب اسلامی هم محسوب می شود. ببینید شروع کار امام در اوایل دهه بیست، پیام معروفی است که اولین سند مبارزاتی ایشان محسوب می شود و با «قیام لله» در برابر «قیام برای نفس» آغاز می شود؛ در ادامه در تمام آموزههای اسلام نابی که امام مطرح می کنند هم این «قیام لله» است که محوریت دارد. امام بر اساس متن قرآن و آیهی «قل انما اعظم بواحده، ان تقوموا لله مثنی و فرادی» بر این باورند که در همهی آموزههای توحیدی، «قیام» نقشی محوری دارد.
نقد امام به فضای وقت، که نقدهای بسیار تند و درگیرانه ای محسوب می شود، به همین موضوع مرتبط است. ایشان میگویند از ابتدای ظهور اسلام، دو خط کلی ذیل عنوان اسلام ظهور کردند؛ یک خط اسلام اصیل بود که با بعثت پیامبر آغاز شد و بعد هم توسط سایر ائمه معصومین دنبال شد؛ این خط همان خطی بود که به خاطر اهداف اجتماعی، عدالت، آزادی و... با مشکلات و موانع درگیر می شد و در سوی مقابل هم خط دیگری بود که یک عده افراد راحت طلب بودند که به تعبیر امام راحل، اساساً از این ابعاد اصلی و اجتماعی اسلام، اطلاعی نداشتند؛ تنها به نماز و روزه و برخی عبادات مشغول بودند و همّشان راحتی خودشان بود و بس! این بحث را مشخصا در بیاناتی که فردای شهادت شهید بهشتی داشتهاند مطرح میکنند که در ابتدای جلد 15 صحیفه امام آمده است.
اما در اسلامی که امام مطرح می کند، انسانی محوریت دارد که هستیاش مبارزه در جهت توحید است. همان ایدهی معروف «تا شرک و کفر هست مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم» . این آموزه و بُعد اجتماعی اسلامی که عنصر مغفولی است، و امام هم تأکید دارند که این فراموشی و غفلت در اثر یک سری القائات استعماری و حجابهای معرفتی به وجود آمده است؛ امام عظیم الشأن ما این اسلام اصیل را مجدداً به عرصه ی زندگی مردم بازمیگرداند. با این بازگشت معرفتی و تعریف انسان به مثابه موجود معطوف به قیام لله، تاریخ و ادوار تاریخی جدید رقم میخورد. از این منظر است که در یکی دو سال آخر تاریخ جدیدی برای انسان انقلابی رقم میخورد؛ دورهای که تا همین اکنون ادامه دارد و آموزههای دورهی وصیت امام ناظر به اقتضائات انقلابیبودن در همین دوره است.
مبارزه امام خمینی با اسلام ها
اگر بخواهیم این دوره و این آموزهها را به طور خلاصه مرور کنیم به چه مواردی میتوان اشاره کرد؟
دورهی اول هنگامی است که این قیامالله در سال های قبل از انقلاب، جبههی مقابلِ عینی و مشخصی دارد؛ که همان مبارزه با طاغوت است؛ در خرداد 42 این مبارزه عرصهی فکری و معرفتی هم پیدا میکند که مبارزه با اسلام آمیخته با تحجر و تجدد است. اهالی این برداشتهای ناقص از اسلام نه تنها به مبارزه با طاغوت کمک نمیکنند بلکه گاه حتی به واسطهی ارتباط سیاسی که با رژیم حاکم دارند، در خدمت دفاع از طاغوت هم بر می آیند. نقطه اوج مبارزه با این اسلامها، 15 خرداد 42 است که متجددین، شامل راستهایی مثل نسلهای اول دوم ملیگراها و نیز چپهایی که حتی به طور سنتی با رژیم درگیر هستند، به همراه متحجرین، امام و امت و کل نهضت را تنها می گذارند.
بعد از پیروزی انقلاب و در سال های ابتدایی انقلاب هم یک جنگ جهانی درون مرزهای ما در حال شکل گیری است. قدرتهای جهانی یک سری جریانها و گروهها را تجهیز میکنند که در نواحی پیرامونی ایران علیه انقلاب توطئه کنند. بعدها که این کار جواب نمیدهد این درگیری را در خرداد 1360 به متن پایتخت و شهرها میآورند. مبارزهی انسان انقلابی در این دوره هم مصداق واضحی دارد که عبارت است از فردی که در میدان هایی نظیر کردستان، ترکمن صحرا، آمل و... علیه این جریانها به مبارزه می پرداخت و البته افرادی که در حال از بین بردن آثار عقبماندگی دوران رژیم سابق در جای جای کشور بودند؛ به عبارت دیگر، یا کسانی بودند که در کمیتهها و سپاه در حال مبارزه با دشمنان داخلی بودند و یا کسانی بودند که در جهاد سازندگی مشغول آبادسازی کشور و رفع محرومیت ها و کاستی ها بودند.
در دوره سوم هم که جنگ تحمیلی اتفاق افتاد، باز هم معنای مبارزه کاملاً مشخص است و انسان انقلابی همان شخصی است که در میدان های نبرد حق علیه باطل حاضر می شود و به دفاع می پردازد.
آنچه مطرح است این است که در تمام این دوره ها مصادیق جهاد و مبارزه اجتماعی مشخص است؛ اما در مقطع نزدیک به پذیرش قطع نامه - مرادم یک دوره معرفتی است که منجر به پذیرش قطعنامه شد و نه یک مقطع زمانی- اتفاقی خاص رخ می دهد؛ سوالی مطرح می شود که «اگر جنگ نباشد، آن گاه طرف مقابل این مبارزه اجتماعی کیست؟»
دو سال پایانی عمر حضرت امام و به خصوص پیام حج سال 66 معطوف به طرح و پاسخ نظری و عملیاتی است که به این پرسش داده میشود. به وضوح پیداست که یک حرکت فکری جدید در عرصه معرفتی انقلاب اسلامی آغاز شده که دارای اهداف و برنامه ها و اجزای مشخصی است. لذا به همین دلیل است که بهتر است دو سال پایانی عمر شریف حضرت امام را به عنوان مصداق دقیقتر و کاملتر وصیت های امام در نظر بگیریم و در آن تدقیق کنیم.
انقلاب اسلامی درگیری بین دو اسلام بود
آن پروژه ای که در دو سال آخر شروع می شود، در اثر چه اتفاقی به وجود آمده است؟
برای اینکه متوجه شویم که آن اتفاق چه چیزی بوده است و طرف های درگیر چه عده ای هستند، باید قدری به عقب تر برگردیم و به این سوال پاسخ دهیم که در دیدگاه امام خمینی اساسا اصل انقلاب چیست؟ بعد میتوانیم نسبت این حرکت را با اصل انقلاب مورد مطالعه قرار بدهیم.
نگاهی که امام به انقلاب اسلامی دارد این است که انقلاب یک اتفاق درتاریخ مانده علیه رژیم طاغوت نیست؛ تعبیر امام این است که ما در انقلاب اسلامی علیه اسلام سطلنتی، تحجر و.. قیام کردیم و فکر اسلام ناب محمدی(ص) را جایگزین آن اسلام کردیم؛ نکته محوری تعبیر خاص «جایگزین» کردن دو اسلام است. مسئلهای که بعدها در پیام حضرت آیت الله خامنه ای به مناسبت اولین سالگرد ارتحال حضرت امام، بسط و توسعه پیدا میکند.
این لفظ جایگزینی حاوی این نکته و بصیرتی است که آن اسلام و معرفت اجتماعیای از اسلام که در جامعه وجود دارد، «ناب» و اصیل نیست. هنگامی هم که فضا به سمت هژمونیک شدن اسلام تجدد و تحجر برود، نتیجتاً رژیمی طاغوتی بر جامعه حاکم خواهد بود. در درگیری و جایگزینی دو اسلام است که مردم به این نتیجه می رسند که آن چه تاکنون اسلام میدانستهاند، تنها در مشتی الفاظ بیروح بوده است. در نتیجه طرح و دررگیری «اسلام انقلابی» به معنای ناب خود، یک «انقلاب انسانی» و درونی در ملت رخ می دهد؛ و در اثر این انقلاب درونی است که «انسان انقلابی» به وجود می آید. موجودی که که برای بسیاری از ناظران و تحلیلگران غیرقابل پیش بینی و غیرقابل درک است. در نهایت این انسان انقلابی است که کارهایی میکند که منتهی به انقلاب اسلامی میشود و یا به تعبیر دقیقتر امام خمینی، شایستگی آن را مییابد که خداوند انقلاب اسلامی را به او هدیه کند.
حالا ببینیم در دو سال آخر و در دورهی وصیت چه اتفاقی رخ میدهد؟ در واقع همین روند است که دارد بازتولید می شود.آنچه منشأ انقلاب اسلامی بود، مشاهده میکنیم که همان حال بازتولید است.
از نظر کمّی هم که بسنجیم در سالهای پایانی در پیام ها، سخنرانی ها، دستورات و حتی احکام و نامههای عادی حضرت امام، آن چیزی که بیش از همیشه مشاهده میشود، درگیری اسلام ناب و اسلام امریکایی است.
اسلام آمریکایی فقط آل سعود و امثالهم نیست
یک نکته مقدماتی باید اشاره کنم و آن این است معنی اسلام امریکایی در این درگیری، اسلام غربزده نیست؛ اسلامی که امریکا ترویج میکند نیست؛ اسلام تحجر هم هست. این طور هم نیست که منظور امام از تحجر فقط اسلام متحجر خارج از مرزهای کشور باشد. این نکته از این جهت اهمیت دارد که یکی از تحریف هایی که نسبت به سخنان امام امروز شاهد هستیم این است که برخلاف آنچه مدنظر امام است، برخی تلاش دارند مصداق اسلام امریکایی را در اسلام آل سعود و مانند آن منحصرکنند؛ اما اصل ماجرا این است که امام خطر اسلام امریکایی و مشخصا تحجر را تا نزدیک ترین افراد به خود هم احساس میکنند و هشدار میدهند. ایشان نسبت به مجتهدین انقلابیای که در شورای نگهبان منصوب کرده بودند، نسبت به کسی که جزء مجتهدین هیئت استفتاء دفتر امام است، برای اینها هم نسبت به تحجرزدگی احساس خطر می کنند.
امام میخواهند از دل صورتبندی مجدد درگیری اسلام ناب-اسلام آمریکایی، یک انقلاب انسانی مجدد رقم بزنند؛ با انقلاب معرفتی و درونی یک نسل جدید از انسان انقلابی را شکل دهند و انقلاب اسلامی را استمرار بخشند.
همزمان و در راستای پروژهی بازتولید انقلاب، هم برخوردهایی است که در این دوران امام با همه ی نهادهای حکومتی دارند، از شورای عالی قضایی، شورای نگهبان، نخست وزیر، دولت و غیره دارند که در واقع مهندسی مجدد نظام است متناسب با بازتولید انقلاب.
چه رفتاری از سوی مسئولین و نهادها دیده شد که باعث شد امام به بازتولید انقلاب احساس نیاز کردند؟
در واقع نمی توان گفت این کار امام، یک نوع رفتار انفعالی بوده است. امام در دهمین سال انقلاب در نامه و نوشتههای خود از غربت اسلام ناب سخن میگویند. این نشان میدهد که ایشان ضرورت بازتولید مداوم انقلاب اسلامی را در نظر داشتهاند. این تصور که انقلاب اسلامی به همه اهدافش رسیده است، تصوری است که امام فارغ از اتفاقات بیرونی، به آن نقد معرفتی دارند.
هرچند زمینه های اجتماعی هم میتوان برای این موارد هم در نظر گرفت؛ مثلا در پایان جنگ و بلکه از آغاز آن، نگاهی که اغلب مسئولین دو جناح عمدهی کشور به مسئله پایان جنگ داشتند، به نوعی مشترک با هم و دارای اختلافات اساسی با نگاه امام بود؛ اما این رفتار امام صرفا یک واکنش به این مسائل نیست؛ بلکه بر این مبناست که ما به دنبال تحقق عدالت و رفع ظلم و... بودیم و برای رسیدن به این هدف، ما نیاز به یک انقلاب درونی مستمر داریم؛ همان طور که در ظهور انقلاب اسلامی هم همین انقلاب درونی را داشتیم. لذا نگاه امام در آن دو سال پایانی و رفتار ایشان گویای این است که انقلاب برای ماندن، باید به صورت مداوم بازتولید شود.
با این توضحیات، اصلی ترین محور وصیت نامه حضرت امام به نظر شما همین بازتولید انقلاب اسلامی است؟
بله همین طور است. وصیتنامه سند انقلابیبودن در دوران پس از امام است. معیاری که میتواند مانیفست نسل انقلاب باشد برای بازتولید خود و معیاری باشد برای نقد مداوم وضعیت موجود خود. معیار انقلابیبودن خودمان، معیار خمینیستی بودن منظومهی معرفتیمان و البته معیار نقد و تکامل بخشی به ساختارهای بیرونی و مشخصا نظام سیاسی اجتماعی برآمده از انقلاب اسلامی.
باید دلال های اندیشه امام را کنار زد
برای جوانان امروز که حتی حضور حضرت امام را هم درک نکرده اند و از طرفی مطابق متن وصیت نامه ایشان، یکی از گروه های اصلی مخاطب این پیام هستند، چه بخش هایی از این وصیت نامه ادبیات مشترک و حلقه وصل این قشر جوان و حضرت امام با توجه به شرایط امروز خواهد بود؟
برای پاسخ به این سوال باید این نکته را در نظر داشته باشیم که ما باید میان دو رجوع به امام خمینی تفکیک قائل شویم. یکی رجوع معرفتی و دیگری رجوع منفعتی است. ببنید به هر حال پس از پیروزی و تثبیت، «امام خمینی» تنها یک معرفت ناب نیست؛ یک نوع اسم رمز ارتقای سیاسی هم هست. به عنوان نمونه حزب توده را در نظر بگیرید، نسبت معرفتی آنها با امام چیست؟ اما در مواضع و تفسیرهاشان گاه آن چنان تصویری از خط امام ارائه میکنند،که انسان را به تعجب وامی دارد که اینها دیگر چقدر پیرو امام هستند! حزب توده تمام شد و اما این مشی که تمام نشده است.
لذا به نظر می رسد علاوه بر تشنگان معرفت امام شیفتگان قدرت و ارباب سیاست هم به رجوع امام و اندیشه های او نیازمندند. آن ها هم همیشه در مورد امام حرف میزنند و تفسیرهای مطابق میلشان را از ایشان رائه میکنند. آنچه برای فهم امام خمینی نیاز داریم این است که این دو سطح از ارتباط با امام را باید از هم تفکیک کنیم تا دچار اشتباه نشویم. این عدم تفکیک، یکی از مشکلاتی است که باعث گسسته شدن پیوند مطلوب میشود؛ لذا با تمام کارها و فعالیتهای ملال آوری که تحت عنوان اندیشه امام و معارف انقلاب در حاشیه اجباری درس های مدارس وجود دارد، می بینیم که این کارها پیوندی ایجاد نمی کنند. به نظر می رسد که یکی از علل این مسئله همین است که عده ای از اهالی قدرت که تمسک به امام برای آنها رمز پیروزی و کسب مراتب بالاتر در جدال قدرت بوده است، اینها آمدهاند و واسطه و دلالی شدند بین امام و جمعی که طالب اندیشه های امام به معنای واقعی کلمه بودند.
راهی که برای رفع این مشکل پیشرو داریم این است که به متن صحیفه امام رجوع کنیم. شاید الآن ما بتوانیم دربارهی بخشهایی از موارد مورد نیاز امروز از وصیتهای امام صحبت کنیم، اما این روند به کل باید تغییر کند. اصلاً نباید این طور باشد که مخاطب جوان بخواهد صرفا از واسطهای بپرسد که به نظر شما امروز کدام بخش از اندیشه امام خمینی مورد نیاز است؛ بلکه خود آن مخاطب جوان باید به متن اندیشه های امام و حداقل به وصیت نامه امام رجوع کنند. چراکه این کار امکان ظهور دلال های اندیشه امام را فراهم می کند.
این ایام سالگرد ارتحال حضرت امام را باید دقیقا تبدیل کنیم به ایام دعوت به صحیفهخوانی و متنخوانی اندیشه امام و وصیت نامه ایشان! دقیقاً همان کاری که رهبر معظم انقلاب در این سال ها در نطق سالگرد امام انجام میدهند. اساسا متن وصیت نامه و سایر سخنرانی های امام، مواردی هستند که به صورت عمومی اعلام شده اند و مخاطب آن عامه مردمند و این چنین نیست که شرح و تفسیری مستقل نیاز داشته باشند.
اما خطوط مورد نیاز امروز ما از اندیشهی امام مقولهی «جنگ فقر و غنا» ست؛ مسئلهی جبهه جهانی انقلاب اسلامی است. به فرمودهی امام در پیام بسیج مسئولیت ما در مبارزه با پولپرستی و اشرافیت داخلی، مستولیت ما در مبارزه تحجر و مقدسمآبی است. اما چرا ما این قبیل موارد را امروز کمتر مشاهده میکنیم؟ چون به اندیشه های امام رجوع نکردهایم؛ تنها به همان واسطهها و دلالها مراجعه و اکتفا کردهایم. درحالی که آن دلال، آنچه خودش نیاز دارد را از امام مطرح میکند؛ می نشیند و نقاط ضعف جناح مقابلش را از صحیفه امام استخراج می کند و آن ها را برجسته می کند؛ ماهیت جریانهای سیاسی این گونه است.
بنابراین تنها راه ما بازگشت فکری، معرفتی، رفتاری به اندیشه های امام است؛ باید به این مسئله فکر کنیم که چرا در نظام آموزشی ما- در حوزه و دانشگاه و قبل از آن- صحیفه امام جایی ندارد؟ چرا در انواع و اقسام کارهای فوق برنامه که توسط همین ما بچه حزباللهیها انجام می شود، آموزش اندیشه های امام جایی ندارد؟
برای آوردن امام به صحنه باید چه کرد؟
اگر بخواهیم به صورت کاربردی برنامه ای پیشنهاد کنیم برای بازگرداندن امام به صحنه، چه راهکاری ارائه میکنید؟
راهکار چندان پیچیده ای پیش روی ما نیست؛ راهکار ساده است؛ کافی است شخص به کتابخانه ای مراجعه کند که در آن صحیفه امام وجود داشته باشد؛ البته می شود برنامه های متکاملتری هم داشته باشیم اما اگر ارادهی این کار ساده وجود نداشته باشد کاری جلو نمیرود.
این اراده چطور باید به وجود بیاید؟
با کنار گذاشتن عادت های فکری. استقبال از اندیشه امام، قطعاً وجود خواهد داشت و از این بابت نگرانی به نظر من وجود ندارد؛ در ابتدای انقلاب برای آقای بازرگان این سوال مطرح بود که منِ فرنگ رفتهیِ روشنفکرِ دانشگاهی، که در تمام عمر با دانشجویان و جوانان در جاهای مختلف مرتبط هستم، چرا در ارتباط با نسل جوان از امام عقبترم. نمیدانم چطور است که یک پیرمردی که سنش از من بیشتر است و ارتباط چندانی تا پیش از این با جوانان نداشته، اما امروز جوانان به راحتی و با قوت بیشتری با او ارتباط برقرار میکنند! و این را در مصاحبهای هم گفته بود. علت این بود که حرفهای امام از این جنس فطرتِ جوانان بود. اما میبینیم امروز در برخی موسسات فعال در آموزشهای غیررسمی، در متون آموزشیِ آنها، هایدگر با چند قرائت هست اما اندیشههای امام نیست! اصل مسئله این است که این اراده در ما به وجود بیاید که حداقل در همان حدی که برای شناخت دیگر اندیشمندان تلاش میکنیم، نسبت به حضرت امام هم این گونه باشیم. جدا جای سؤال دارد در کدام مقطع رسمی یا برنامهی غیر رسمی «امام (ره)» آموزش داده میشود؟ کجا را سراغ داریم که «صحیفه امام» منبع آموزشی باشد؟
دشمنان خط امام چه کسانی هستند؟
به نظر شما چه کسانی امروز تلاش میکنند تا خط امام مطرح نشود و یا تحریف شود؟
به هر حال کسی که در ابتدای انقلاب یک خانه ساده و یک زندگی بخور و نمیری داشت و داشته و امروز تغییری در وضع اقتصادی او ایجاد شده است و تمکنی به دست آورده است. طبیعتاً چنین فردی هیچ وقت نمیخواهد منادی جنگ فقر و غنا و بشود. یا کسی که در او رگههایی از تحجر رسوخ کرده که نمیشود منادی مبارزه با اسلام تحجر. شناسایی این موارد چندان دشوار نیست؛
اما با این وجود میخواهم بگویم مسئله اصلی تحریف نیست، مسئله اصلی خود «ما» و فاصلهای که میان علاقهمان به امام و صحیفهنخوانیمان هست؛ به هر حال کسانی که با امام مخالفت صریح دارند که تکلیفشان مشخص است و از این بابت نمی توانند مانع چندانی برای جوانان انقلابی باشند. مشکل اصلی در این بخش ماجرا است که کسانی آمدند و دانسته یا نادانسته ارتباط ما با منبع اصلی را قطع کردند؛ در واقع ما با یک پروژه که مانع گسترش ادبیات امام باشد مواجه نیستیم، بلکه با یک پروسه مواجهیم. با این باور مکتوم که «امام و آقا تنها جهت گیریهای کلی را به ما نشان می دهند و ما باید منبع و نظام معرفتیمان را از کسانی دیگر بگیریم»! به نظرم کوچکترین مراجعه به صحیفه نافی این مسئله است و ما به راحتی می بینیم که با یک اندیشه نظاممند و دقیق که دارای ابعاد مشخصی است مواجهیم. هرچند این اندیشه نظام مند، به شکل مدونی نوشته نشده و در قالب بیانات و نامه ها و پیام های مختلف قابل مشاهده است و نهایتاً نیاز به تدوین دارد اما بدون تفسیر و تأویل! این تدوین و مراجعه به متن اصلی است که امکان صحیفهخوانی اجتهادی را برای ما فراهم میکند.
مسئله اینجاست که ما تصور کنیم بر اساس خرده شناختهایی که از امام داریم، میتوانیم همه معرفت اجتماعی موردنیازمان از انقلاب را به دست آوریم. در حالی که بهتر است بگوییم این خرده شناخت ها از امام، بیشتر یک توهم شناخت را به وجود آورده است که بسیار ناقص است و جای شناخت واقعی را در ذهن و زبان ما پر کرده است و ما باید سعی کنیم این مشکل را با مراجعه بی واسطه به افکار و آراء امام رفع کنیم.