چه نیازی است به خمینی؟
ما امروز با مسائل و ظرفیتهایی مواجهیم که اندیشه امام خمینی به مثابه یک دستگاه فکری میتواند این مسئلهها و تجربهها را صورتبندی کرده و به ما این امکان را بدهد که با آنها مواجهه فعال داشته باشیم و آنها را درک و حل کنیم. اگر امروز در عدالت دچار مشکلیم؛ دچار عقبماندگی در عدالت (1396/11/29) هستیم، اگر رهبر و نیز جامعه «از کارکرد عدالت در کشور نارضایتی دارند» (بیانیه گام دوم1397/11/22)، اگر «نمرهی مطلوبی در باب عدالت»(1399/3/7) نداریم، این مسئله را میتوان در دستگاه تحلیل اندیشه امام به بحث گذاشت و با مفاهیم راهبردی حاصل از این نگرش، مفاهیمی مهمی مانند جنگ فقر و غنا به درک و حل آن کمک کرد.
در کنار این «مسئله»ها ما با «واقعیتها»یی هم مواجهیم که باز هم اندیشه امام خمینی، که به نوعی ریشه و علل موجده این وقایع است، میتواند به صورتبندی مفهومی این تجارب و به بسط اجتماعیشان کمک کند. مثلا امروز در اقصی نقاط جهان اسلام و بلکه جهان مستضعفین، گروههایی وجود و حضور مؤثر دارند که مقاومت در برابر سلطه جهانی را هویت خود قلمداد میکنند. هر چند این گروهها متأثر از توزیع نابرابر حقِ بیان و رسانه، آن طور که باید و شاید نمود ندارند اما بر تعیین معادلات قدرت و جامعه اثر قابل توجهی میگذارند. تئوری مقاومت امام خمینی و ایده مهم این نظریه در زمینه هستههای مقاومت به درک ما از اکنون و آینده این گروهها و چگونگی تعامل علمی و عملی با آنها کمک میکند. هم چنین تئوری مقاومت امام خمینی به ما این کمک را میکند که زمینهها و تمهیدهای داخلی مقاومت جهانی، که مقاومت در برابری سرمایهداری و مقدسمآبی است را بازشناسی و ایجاد کنیم.
نمونه دیگر مقاومتی است که ملت ما و ساخت هویتی و معرفتی ما در برابر غربگرایی و بنیادگرایی به نسبتا شایع در جهان اسلام از خودش نشان داده است. امروز اشرافیت وابسته در جوامع اسلامی و ادامههای این اشرافیتها در حوزههای علمی و دانشگاهی جهان اسلام، یکی از این دو راه را پیش روی خود میبینند: راه بنیادگرایی و راه غربگرایی یا بنیادگرایی ثروت. آحاد جوان جهان اسلام البته در پی راه دیگری است ودر مسیر همین راه دیگر هم متوجه امام خمینی و راه امام میشود و به او دلبسته میشود؛ این واقعیت و حریت در سطح آحاد جوانان جوامع اسلامی هست اما در سطح سیاستمداران و نخبگان وابسته، مشکل دلبستگی به این دو راه جدی است. کدام ساخت معرفتی و دینامیسم اجتماعی نه فقط ما را از بنیادگرایی به دور داشته بلکه به اصلیترین نیروی ضد بنیادگرایی در جهان اسلام تبدیل کرده است؟ چه نیروی فکری و اجتماعی و معنویای به ما هشدار میدهد و امید میدهد که باید با تمام توان توجه به محرومین و عدالت و مقابله با سرمایهداری را دنبال کنیم؛ جز خط امام؟ جز دستگاه فکریای که در آثار و نگرش امام خمینی وجود دارد؟
فهرست نیازمندی ما به دستگاه فکری و تحلیل امام خمینی بسیار بیشتر از اینها میتواند ادامه داشته باشد؛ فرض کنیم همین حضور مردمی در مقابله با این بیماری همهگیر. آیا جز این است که نظم مدنی جامعه ما موجب شد بتوانیم علیرغم همه محدودیتها و مشکلات با این بیماری مواجه شویم و به مراتب کمتر از آن چه خوشبینترین تحلیلگران میگفتند هزینه بدهیم؟ این نظم مدنی و عمومی که یکی از مقومات آن حضور داوطلبانه مردم بود، محصول چیست؟ این نظم که محصول یک رویداد یکی دو روزه نیست. محصول چهار پنج دهه تجربهی حضور مردمی در میدان جامعهسازی است. سوال این است که چه کسی به مردم ما امکان قیاملله داد؟ چه کسی به مردم ما، به آحاد و توده مردم ما این امکان را داد که از یک واکنش تاریخی خارج شوند و به کنشگران و سازندگان تاریخ و آینده خودمان تبدیل گردند؟ جز آگاهی ناشی از بیان و حرکت امام خمینی؟ همین چارچوب فکری میتواند ظرفیت قابل توجهی برای درک این مسائل به دست بدهد.
بنابراین اگر میخواهیم مسئلههای جامعه خودمان را بفهمیم، اگر میخواهیم تجربهها و هویت و امکانهای هویتی خودمان را به درستی درک کنیم، نیازمند طرح اندیشه امام خمینی به مثابه یک راهحل و یک دستگاه فکری هستیم. این دستگاه فکری چگونه به دست میآید؟ با انس گرفتتن و مطالعه مستمر اندیشه امام خمینی و با استنباط اجتهادی و عقلانی عناصر جوهری و ابعاد این دستگاه فکری. این کار بر دوش جوانانی است که بسیاریشان در زمان رحلت امام به دنیا هم نیامده بودند یا در گهواره بودند. امروز رسیدن به افقها روشن پیش رو خط امام، فتح خرمشهرهای ایرانی و جهانی به دست دست سربازان خمینی، نیازمند این چنین سربازانی است. جوانانی که نسبت به نسل قبل و حتی نسبت به نسل همراه و حتی نسبت به نزدیکان دیروز امام خمینی، درکی به مراتب متعالیتر، پیچیدهتر و راهحلگرایانهتری از امام خمینی دارند. مطالعات مربوط به امام خمینی و در سطوح عمومیتر صحیفهخوانی همچنان یکی از مهمترین کوششهای فکری زمانه ماست.