طبقه سه

ارزیابی‌های شتاب‌زده یک طلبه

طبقه سه

ارزیابی‌های شتاب‌زده یک طلبه

طبقه سه

بسم الله
دوست می داشتم این وبلاگ
- این پنجره‌ی سرد و بی‌روح - جز یک صفحه نمی‌داشت
و در آن صفحه جز یک سطر نمی‌بود
و بر آن سطر جز یک کلمه نمی‌نشست
و آن کلمه «خمینی» بود و دگر هیچ نبود...
***
آن‌هایی که همراه پیغمبر بودند و دعوت پیغمبر را قبول کردند همین مردم «طبقه سه» بود، همین فقرا.
صحیفه امام ج8 ص 293

***
طبقه سه صفحه شخصی و بایگانی کاملی از نوشته‌ها و گفته‌هایم،از سال 1389 تا کنون است. می‌کوشم جستجوها و جستارهایی در این صفحه منتشر شود که «غایت»، «موضوع» و یا «مسئله»شان «انقلاب اسلامیِ اکنون» باشد.

***
معرفی بیشتر و گزارش‌واره‌ای از برنامه پژوهشی این صفحه در قسمت "درباره طبقه سه"، در نوار بالای صفحه آمده است.

***
صفحه‌ها در شبکه‌های اجتماعی:

اینستاگرام @namkhahmojtaba
توییتر @Namkhah1
تلگرام @tabagheh3_ir

***
ایمیل namkhahmojtaba@gmail.com

بایگانی
آخرین نظرات

۲۰۶ مطلب با موضوع «یادداشت‌ها» ثبت شده است

پیشگفتار کتاب دیالکتیک سینما و جامعه، آخرین اثر مرحوم دکتر عماد افروغ

 

از آغاز تفکر فلسفی، در نظر فیلسوفان، گفت‌وگو امکانی برای کشف آگاهی بوده است. از منظر حکمت اسلامی، آگاهی اگر از سرشتی متعالی باشد، بر بستری از تضاد متولد می‌شود. صدرالمتألهین در اثر مشهور خود حکمت متعالیه در سفرهای چهارگانه استدلال می‌کند که «اگر تضاد نبود، فیضی هم نبود». گفت‌وگو بستری مهم برای درک است و این مسیری است که ما کمتر به پیمودن آن پایبندیم. دشواری گفت‌وگو، اندیش‌وران را به پژوهش‌هایی یک‌طرفه و در کنج دعوت می‌کند؛ چه‌بسا بتوان این نقد را به وضعیت علم و جامعه علمی کنونی ما وارد دانست که گفت‌وگو را کم‌ارزش می‌شمارد و برای شیوه‌های دیگر تحقیق ارزش و منزلت بیشتری قائل است. با این همه گفت‌وگو همچنان زنده است و به‌عنوان یک راه‌حل در دانش و جامعه بدان نگریسته می‌شود.
از آن‌جا که دانش برآمده از گفت‌وگو از واقعیت برخاسته، به حضور در واقعیت نیز نزدیک‌تر است. پیوند دانش و واقعیت و تلاش برای درک و تغییر نامطلوبیت‌های موجود اقتضا می‌کند بیش از همیشه به گفت‌وگو پایبند باشیم. تعهد به گفت‌وگو برای بازتولید دانش اجتماعی ایجاب می‌کند که اصحاب این گونه دانش‌ها بیش از پیش با کنش‌گران و روایت‌گران جامعه گفت‌وگو کنند. این گفت‌وگوها علاوه بر تمهید تولید دانش، تضمین تولد دانشی انضمامی و بازگشت به مسئله نیز هست. در این میان سینما به‌مثابه مهم‌ترین روایت، از مهم‌ترین و شایسته‌ترین طرف‌های گفت‌وگو است. گفت‌وگوی اهالی دانش و اهالی سینما هم می‌تواند دانش اجتماعی را به امر انضمامی نزدیک کند؛ هم روایت را به معرفت پیوند بزند و هم گفت‌وگو را به‌مثابه یک راه‌حل، بیش‌از‌پیش در سطح اجتماعی مطرح سازد.

۰ نظر ۰۹ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۸:۱۳
مجتبی نامخواه

درباره عدالت‌پژوهیِ در تفکر اسلامی، برنامه پژوهشی احمد واعظی در حوزه عدالت و پیرامون کتاب اخیر او «بازاندیشی عدالت اجتماعی، چیستی، چرایی، قلمرو»

متن زیر مقاله‌ای است که با عنوان: در ستایش بازاندیشی؛ متن و فرامتن کتاب «بازاندیشی عدالت اجتماعی» در مجله برداشت اول، شماره 4 و 5، بهمن و اسفند 1401،ص426-437 منتشر شده است.

درآمد

«عقب‌ماندگی در عدالت»، اگر چه ارزیابی رهبر انقلاب ناظر به وضعیت عینی و اجتماعی ماست اما به خوبی می‌تواند زمینه‌ها و وضعیت فکری آن را نیز توصیف کند: این عقب‌ماندگی عینی تا حد زیادی محصول امتناع فکری در حوزه عدالت است.

سال‌های دهه نود برای جامعه ما در شرایطی آغاز شد که رهبر انقلاب آن را «مطلقا غیرقابل قبول» در زمینه عدالت توصیف کردند. سیر وضعیت عدالت در این دهه البته به مراتب قابل غیرقبول‌تر از آغاز آن بود. در پایان این دهه کمتر کسی بود که توصیف وضعیت به «عقب‌ماندگی در عدالت» را انکار کند. در تمام مدت این دهه اما این عقب‌ماندگی کمتر به مثابه یک مسئله جدی در اندیشه اسلامی بازتاب یافته بود. هیچ اثر مهمی در زمینه اندیشه اسلامی در زمینه عدالت منتشر نشده بود و به نظر می‌رسید اندیشوران حوزوی نیز عدالت را به دست فراموشی سپرده‌اند. در پایان دهه اما ورق برگشت و چندین اثر قابل اعتنا در این حوزه منتشر شد. متن زیر بررسی یکی از این آثار است. اثری که شاید بتواند بار دیگر بحث درباره عدالت اجتماعی را به عرصه عمومی اندیشه اسلامی بازگرداند.

عدالت اجتماعی؛ احیای دل‌مشغولی حوزوی

تفکر اسلامی در یکی دو سال‌ اخیر بیش از زمان‌های دیگر دل‌مشغول عدالت و عدالت اجتماعی شده است. برخاسته از این دل‌مشغولی، تنها طی مدت دو سال گذشته چندین اثر از اندیش‌ورزان حوزوی در حوزه نظریه عدالت منتشر شده که از زوایای مختلف به طرح بحث در این زمینه پرداخته‌اند. این دل‌مشغولی هر چند دیر هنگام اما از یک جهت امیدوار کننده و از جهات دیگر البته یأس‌آفرین است. وجوه ناامیدکننده این آثار این است که اغلب و نه همگی، مونولوگ‌ها و گفت‌وگوها با خود هستند: ناتوان از برقراری ارتباط با مسئله‌های موجود و حتی نظریه‌ها و ایده‌های موجود درباب عدالت. در برخی و یا اغلب این آثار، دغدغه کلامی و مقابله با دیدگاه‌های غیر اسلامی در زمینه عدالت مسئله اصلی مؤلف است و نه فقدان عدالت در جامعه. برخی گزارش‌ها با رکود موجود در حوزه عدالت پیوند خورده و فاقد پرسش است. برخی بیشتر یک متن آیینی درباره عدالت است که با تکرار کلیاتی مقدس، امامزاده‌ای می‌سازد که «نه کور می‌کند و نه شفا می‌دهد»! دست آخر این که اغلب یا همه این آثار، نه امتناع فکر اسلامی کنونی درباره عدالت را رفع می‌کنند و نه ارتباطی با میدان و امکان‌های بازتولید کنش‌ عدالت‌خواهانه دارند‌‌.

۰ نظر ۲۳ اسفند ۰۱ ، ۱۰:۲۸
مجتبی نامخواه
هنگامی که یک و نیم سال قبل و پس از قریب به سه سال، مسئولیتی که در بخش فرهنگی تبلیغی مدیریت حوزه علمیه بر عهده داشتم را تحویل دادم، متن زیر را به منظور ثبت و انتقال تجربه کاری به مسئولان بعدی نوشتم. با این حال فارغ از زمینه‌های اداری و اجرایی می‌توان این نوشته را ویرایشی اولیه‌ی از یک مشق و شرح در عمل دانست؛ شرح تجربه‌ای از یک خرده تلاش به منظور «اجتماعی‌شدن تبلیغ».

گزیده:

حق نداریم تبلیغ دین را به بیان آموزه‌ها و مسئله‌های شرعی تقلیل بدهیم.

مگر می‌شود برای مخاطبی که در تب فقر می‌سوزد یا از نابرابری‌های اجتماعی زخم خورده است، از دینی اخروی سخن گفت و به زندگی اجتماعی او بی‌تفاوت بود؟

ما به دنبال با بازسازی بخش عمده‌ای از تبلیغ و امر دینی در چارچوبی بودیم که به ارائه یک سلسله خدمات اجتماعی مؤثر به جامعه و اقشار متوسط به پایین آن بیانجامد.

مقدمه

این گزارش می‌کوشد تصویری کلان از ایده و تجربه دوره سه ساله‌ی ایفای مسئولیت مدیرکل فرهنگی تربیتی (اجتماعی سیاسی) (1397-1400) و یک و نیم سال سرپرستی اداره برنامه ریزی و نظارت (1398-1399)، در معاونت فرهنگی تبلیغی مرکز مدیریت حوزه علمیه خواهران به دست بدهد. هنگامی که برای پذیرش این مسئولیت اجرایی دعوت به کار شدم؛ هدف عبارت بود از تأسیس یک اداره کل برای تقویت و راهبری ابعاد اجتماعی و سیاسیِ بیش از 500 مجتمع آموزشی در حوزه‌های علمیه خواهران. در این مدت در کنار همکارانی خلاق و سخت‌کوش بر طراحی روندها، برقراری تعامل‌های بیرونی و گسترش برنامه‌های اجتماعی در این نهال نوپا متمرکز بودیم و گمان می‌کنم با لطف خدا، اکنون در نیمه پنهان حوزه‌های علمیه، تجربه‌ای مبسوط و روندی دامن‌گستر از ایده «اجتماعی‌شدن تبلیغ» در اختیار داریم؛ تجربه‌ای که نتایج آن دست‌کم برای ما «یُعجِبُ الزُّراع» است.

۰ نظر ۰۱ بهمن ۰۱ ، ۱۶:۳۸
مجتبی نامخواه

«قاسم سلیمانی» با شخصیتی شبه اسطوره‌ای و شهادتی تأثیرگذار، به یک تجربه جمعی ایرانیان تبدیل شد. علاوه بر این او توجه و تحسین انسان‌هایی بیشماری را بیرون از مرزهای ملی و حتی اسلامی برانگیخت. حاج قاسم سلیمانی به مثابه آرکی‌تایپ یا کهن الگویِ «انسان انقلاب اسلامی»، کاشف رازها و خالق معانی بیشماری بود. متن زیر تلاشی است تا در پرتو تأملی بر روایت‌هایی از آیین تشییع شهید سلیمانی، اهمیت و تطور نهاد شهادت در تجربه انقلاب اسلامی را مرور کند.

۰ نظر ۱۰ دی ۰۱ ، ۰۸:۳۲
مجتبی نامخواه

درآمد: مردادماه گذشته، در نخستین سالگرد خروج نظامیان آمریکا از افغانستان و برپایی امارت اسلامی متنی نوشتم پیرامون مخاطره الهام‌بخشی احتمالی در ایران و دیگر جوامع اسلامی.

پس از گفت‌وگو با دوستانی به این نتیجه رسیدم که سخن آن نوشته بداعت یا هامیت خاصی ندارد و از انتشار صرف‌نظر کردم. این روزها که هم‌زمان با اعلام ممنوعیت تحصیل دختران توسط عالی‌ترین مقام امارت، جمع زیادی از مدیران رسانه‌های یک جریان سیاسی به سرزمین‌های تحت تصرف طالبان سفر کرده‌اند تا با افغانستان «واقعی» آشنا شوند، بار دیگر نگران موضوعی شدم که در نوشته مذکور بدان پرداخته بودم: الهام‌بخشی امارت طالبان. تصور می‌کنم در این فضا از نظر گذراندن آن متن بی‌فایده نباشد.

 

***

یک‌سالگی «امارت اسلامی» یک مقطع و موضوع مهم برای همه کسانی است که به آینده اسلام در سیاست و جامعه و به آینده جریان‌های اسلامی فکر می‌کنند. همچنان که اگر  در ۲۰۱۴ «خلافت اسلامی» در غرب ایران امکان حکمرانی می‌یافت، این تجربه بر سرنوشت جریان‌های اسلامی اثر می‌گذاشت، حکمرانی یک‌ساله  «امارت اسلامی» در شرق نیز واجد تأثیرات در خور توجه بر جریان‌های اسلامی است. روشن است که نمی‌باید و نمی‌توان تفاوت‌های بنیادین میان گروه‌های تکفیری و افراطی را نادیده گرفت. مشکله تکفیر و افراط واجد صورت‌های متکثری است. طالبان همان داعش نیست و از قضا خطر اصلی همین جاست: طالبان با ارایه رویه‌هایی ملایم‌تر نسبت به داعش و نسبت به گذشته کریه خود، به گروه‌های اسلامی حاضر در میدان سیاست و جامعه پیام «امکان» می‌دهد: امکان این که مسئله جمهوری را به جای الگوی برآمده از مدنیت و از طریق اقتدار برآمده از بدویت حل کنید. لازم نیست مانند انقلاب اسلامی در ایران، در برابر چیستی نظام سیاسی، بر ضرورت «جمهوری» اسلامی تأکید کنید. «حکومت» اسلامی اصل است و منهای جمهوری نیز امکان دارد. نفی و اثبات این امکان‌ها و ضرورت‌ها اگر چه از عینیت بر می‌خیزد اما می‌تواند بنیان‌های ذهنی و فلسفه سیاسی گروه‌های اسلامی را دستخوش دگرگونی کند. بنابراین ما فارغ از مسئله‌های جاری پیرامون طالبان، با مسئله جدیدی تحت عنوان الهام بخشی طالبا مواجه هستیم.

۰ نظر ۰۳ دی ۰۱ ، ۱۶:۱۶
مجتبی نامخواه

ناشفافیت نه مسئله ما، که نشانه‌ای از وضعیت ماست. تأکید بر شفافیت لازم است اما نه فقط به این دلیل که مهم‌ترین یا یکی از مهم‌ترین مسئله‌های ما ما شفافیت است؛ بلکه به این دلیل که ناشفافیت نشانه‌ای گویا برای درک وضعیت ماست.

۰ نظر ۰۳ دی ۰۱ ، ۱۰:۵۰
مجتبی نامخواه

درباره ضرورت اندیشیدن به تضادهای اصلیِ منتهی به پیشرفت

متن زیر بخش دوم از دوگانه‌ای است که به موانع اندیشیدن به پیشرفت می‌پردازد. این یادداشت در هفتمین شماره از مجله دانشمند منتشر شده است. بخش اول با عنوان «فراسوی یاوه درباره ضرورت اندیشیدن انضمامی به پیشرفت» منتشر شده است.

از نقطه نظر حکمی و از دیدگاه نظریه‌ای صدرایی، پیشرفت جوامع اگر جهتی متعالی داشته باشد، در چارچوب نظریه و مفهوم «فیض» صورت‌بندی می‌شود. بر اساس این نظریه زمینه به دست آوردن فیض، حرکت جوهری و تضاد است.[1] در متن تضادهای حقیقی جوامع انسانی پیشرفت حاصل می‌شود. تضاد حق و باطل که در جوامع انسانی حول تضاد ظلم و عدل تعین می‌یابد اصلی‌ترین تضاد توحیدی جوامع است. همه نظریه‌های اجتماعی کم و بیش یک تضاد را در جوامع روایت می‌کنند؛ چه به آن تضاد تصریح کنند و چه ان را پنهان و حتی انکار کنند. در این جا وجوه معرفتی پیشرفت خود را نشان می‌دهد؟ کدام تضاد پیشرفت را ممکن می‌کند؟ روایت کدام نظریه درباره تضاد اصلی جوامع در حقیقت صادق و در واقیت کارآمد است؟

۰ نظر ۲۰ آذر ۰۱ ، ۱۳:۲۹
مجتبی نامخواه
طی سال‌های اخیر نهاد دین به طرز محسوسی اجتماعی شده است. این اجتماعی‌شدن در در لایه‌هایی که نهاد دین در ارتباط مستقیم با مردم قرار می‌گیرد، مانند فعالیت‌های تبلیغی طلاب و روحانیون برجستگی خاصی دارد. زمین لرزهای کرمانشاه (1396 و 1397)، سیل‌های خوزستان، لرستان و بخش‌های دیگر (فروردین 1398) و کرونا (اسفند 1398) از جمله حوادث طبیعی بود که از یک‌سو نشانه‌های اجتماعی‌شدن تبلیغ دینی را آشکار کرد و از سویی دیگر به فرایند اجتماعی تبلیغ کمک برجسته‌ای کرد. در ایام وقوع این رویدادها در مدیریت حوزه علمیه، مسئولیت بخشی را بر عهده داشتم که راهبرد اصلی آن «اجتماعی شدن تبلیغ» بود. متن زیر مقدمه یکی از بخش‌نامه‌هایی است که قسمت‌های مرتبط در مدیریت حوزه‌های علمیه را به همکاری در این فرایند دعوت می‌کند. این فراخوان در ایام ماه مبارک شعبان و در آستانه موسم تبلیغی تدوین و ابلاغ شده است.

 

بروز حوادث حوادث طبیعی امری متداول در دنیا و از اقتضائات زیستن در جهان طبیعی است؛ مسئله‌ی مهم اما چگونگی مواجهه اجتماعی با این حوادث است. این توانایی‌های مدنی و امکان‌های جهان اجتماعی است که به ماده‌ی سیل، صورتِ یک بحران فراگیر می‌بخشد یا آن را تا سر حد فرصتی برای همبستگی اجتماعی، بسط کنشگری یاریگری اجتماعی و بازسازی مدنیت اجتماعی ارتقاء می‌دهد و انسان‌ها را از مواهب طبیعی آن برخوردار می‌سازد.

حوزه‌های علمیه به مثابه حاملان آموزه‌های آخرین دین آسمانی، تنها در برابر سعادت اخروی انسان‌ها مسئول نیستند. طلاب و مبلغان اسلامی، بر خلاف آموزه‌های جامعه‌گریزِ همچنان رایج، در برابر دنیا و آخرت جوامع انسانی مسئولند و دستیابی به سعادت اخروی را از معبر بهزیستن دنیوی پی می‌گیرند. امروز و در میانه‌ی بحرانی عام و شامل، حوزه‌های علمیه رسالت و امکانی یافته‌اند تا با مسئله‌ای عام و عینی مواجهه شوند؛ برای کاهش آلام افراد آسیب دیده اقدام نمایند و رسالت توحیدی، مسئولیت مکتبی و وظایف انسانی خود را به انجام برسانند.

۰ نظر ۲۰ آذر ۰۱ ، ۱۳:۰۹
مجتبی نامخواه
بخش مهمی از زمینه‌های اتفاقات پس از شهریور 1401 محصول از میان رفتن نقطه تعادل میان شرع، عرف و قانون است. متن زیر تلاشی است برای ارائه ترسیمی از مختصات این نقطه؛ یا ارائه چارچوبی برای این تلاش.

1. حکومت دینی، آن‌چنان که در اندیشه امام خمینی طرح و در جریان ایده و نهضت انقلاب اسلامی دنبال شد، به معنای حکومت شرعی در برابر حکومت عرفی نیست. معنا و روایت انقلاب اسلامی از حکومت و دولت دینی، در برابر شریعت‌گرایی سلفی و طالبانی و عرفی‌گرایی سکولار قرار داشته و از حکومت دینی به معنای برقراری نوعی از تعادل در لحاظ شرع، عرف(مصلحت) و قانون دفاع می‌کند.

2. حکومت دینی در پی تعادل شرع و عرف (و قانون) است چون اساسا در لحظه این تعادل است که ممکن می‌شود. نه فقط در حدوث بلکه در بقا آن هم این تعادل مهم است. به این معنا که به هر اندازه از این تعادل کاسته شود، امکان‌هایش برای حکمرانی از میان می‌رود. به یک معنا حکمرانی یعنی کشف این تعادل و هنر حکمرانی، درک تجربه‌هایی است که به کشف این نقطه تعادل کمک کند.
این تعادل نه فقط در حکومت و نظام که در خود انقلاب و نهضت هم بر قرار بود. همچنان که در تجربه انقلاب اسلامی ۵۷ و در خود انقلاب پیامبر اکرم(ص) نیز برقرار بود‌.

3. «حدی» از این تعادل در خود شرع هم لحاظ شده است. این «حد» به این منظور و بدان میزان است که شرع را ممکن کند. شرع و حتی عالی‌ترین سرچشمه شرع که وحی است، در گفتگو با زمینه اجتماعی و عرف متولد می‌شود. این گفتگو به این معنا نیست که شرع و وحی از اطلاق شرع و وحی بودن دست بردارد و تخته‌بند زمینه و زمانه عرف شود اما بدین دلیل است که در تعامل با عرف است که شرع ممکن می‌شود.
اگر بخواهیم از باب تقریب به ذهن مثال بزنیم و عرف را همان مردم بدانیم، حاکمیت دین (یا همان شرع) منهای عرف (یا همان مردم)، عبارت است از داعش. این ایده صریح انقلاب اسلامی و از بنیانی‌ترین استدلال‌های آن است.

۰ نظر ۱۶ آذر ۰۱ ، ۱۳:۴۳
مجتبی نامخواه
متن زیر که در روزهای آغازین مهرماه در ضمن چند توییت در @Namkhah1 منتشر شده به نقد شبه‌تحلیل‌ها درباره اتفاقات پس از شهریور 1401 می‌پردازد. در بعدها در گفتگویی این بحث را کمی بیشتر باز کردم.

می‌گوید: «کوخ‌نشینان موجوداتی هستند که وطن ندارند و، چون وطن ندارند، و نمی‌دانند وطن چیست، آن را نابود می‌کنند … ما هنوز نتوانسته‌ایم توضیح دهیم که کوخ‌نشینان [ در جریان انقلاب اسلامی]چه بر سر ملّیت ایرانی آوردند … آیا این خیزش ملّی همان توضیح در عمل نیست؟ من فکر می‌کنم هست.»

‏این گویاترین استدلال جواد طباطبایی و ایده ایرانشهری برای صورت‌بندی اتفاقات اخیر تحت عنوان «انقلاب ملی» است. این تحلیل با همه دور بودنش از واقعیت، از ایده «انقلاب زنانه» ژاک رانسیر و دیگران و از ایده «انقلاب جهانی» اسلاوی ژیژک، صادقانه و صریح‌تر است.

۰ نظر ۱۶ آذر ۰۱ ، ۱۳:۳۲
مجتبی نامخواه
این یادداشت که در روزهای آغازین مردادماه گذشته در صفحه @namkhahmojtaba در اینستاگرام منتشر شده، به بهانه انتشار یک حکم قضایی، وضع کنونی در نسبت میان ضابطه‌های حقوقی و ضابطان امنیتی را نقد کرده و عدالت‌خواهی گرفتار آمده در این نسبت را بررسی می‌کند.

انتشار حکم وحید اشتری فعال عدالت‌خواه، حاکی از یک فرامتن ناکارآمد قضایی و حقوقی است. هنوز یک ماه از تذکر رهبر انقلاب به دستگاه قضایی مبنی بر عدم تأثیرپذیری رویه‌های قضایی از ضابطان نگذشته که ادبیات غیرحقوقی موجود در متن موسوم به حکم، به نحوی آشکارا تفوق ضابطان بر ضابطه و جامعه را روایت کرده است. رویه‌هایی ناامیدکننده‌ که با بیانیه تکمیلی دستگاه قضا مشخص شد نه یک اشتباه موردی، که نتیجه کلیت وضع موجود است. در این رابطه لازم است به اختصار نکاتی طرح گردد:

۱. تفوق ضابطان بر رویه دادرسی، که به تصریح مورد نقد و اعتراض اخیر رهبر انقلاب بوده؛ فراتر از یک تذکر حقوقی، ایده‌ای بنیادین و نشانه‌ای مهم از یک آرمان گسترده در متن الهیات انقلاب اسلامی است. خروج ضابطان از مسئولیت اصلی و تفوق ضابطان بر ضابطه در میدان‌های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، برای انقلابی که آرمان آزادی آن، دوشادوش عدالت و معنویت در صف نخست خواست‌های ملی مطرح شده است، آسیبی نگران کننده است.

۰ نظر ۱۶ آذر ۰۱ ، ۱۳:۲۲
مجتبی نامخواه

درباره ضرورت اندیشیدن انضمامی به پیشرفت

متن زیر بخش نخست از دوگانه‌ای است که به موانع اندیشیدن به پیشرفت می‌پردازد. این یادداشت در ششمین شماره از مجله دانشمند منتشر شده است.

از جمله مهم‌ترین و سترگ‌ترین موانع ما در مسیر پیشرفت و اندیشیدن بدان، بلیه انتزاع‌اندیشی است. بلیه‌ای مؤلمه که اندیشیدن به پیشرفت را اغلب به مرز امتناع کشانده است. اندیشیدن درباره پیشرفت منهای ملاقات با واقعیت عبارت است از «بحث‌های ذهنی» و «مباحث تئوریک بدون توجه به خارج و واقعیات» که امکان خلق نظریه و ایده را از ما گرفته است. در نتیجه می‌بینیم گاهی حاصل پژوهش‌ درباب پیشرفت، در عالی‌ترین سطوح به انشاهای توتولوژیک و کلی‌گویی‌های بی‌حاصل و کلامی می‌ماند.

برای توضیح بیشتر مرور یک تجربه تلخ، خالی از لطف نیست. چند سال قبل از سوی یک مرکز پژوهشیِ رسمی متنی منتشر شد که عنوان «سند پایه الگوی پیشرفت» را یدک می‌کشید و با عناوین مجعولی از این دست توصیف و تجلیل می‌شد. متن مملو بود از گویه‌هایی بدیهی که می‌توانست بداهه‌گویی‌های یک ذهن خطابی و بخشی‌هایی از خطابه‌های تکراری و رسمی باشد اما نبود، محصول سال‌ها پژوهش یک و یا شاید یک سلسله از مراکز پژوهشی معظم بود!

۰ نظر ۱۳ آذر ۰۱ ، ۲۱:۴۶
مجتبی نامخواه
متن زیر یادداشتی است در معرفی کلیات و چارچوب‌های یک برنامه مطالعاتی درباره امام خمینی و معرفی منابعی بدین منظور. این یادداشت در روزنامه قدس (اینجا) منتشر شده است.

 

ما بیشتر امام خمینی را از طریق تبلیغات و خطابه‌های مناسبتی می‌شناسیم. اغلب پاره‌ای از سخنرانی‌های ایشان را بنا به صلاحدید دروازه‌بانان رسانه‌های رسمی و غیررسمی شنیده و یا خوانده‌ایم و بس. این خرده شناخت‌ها هنگامی که به محبت ما به امام خمینی ضمیمه می‌شود، سازه‌ای را تشکیل می‌دهد که با اصلی نسبت ما با امام خمینیبر دوش آن است. این محبت‌ها و آن گفتارها در جای خود خوب است اما وقتثی از جایگاه خود خارج شده و باعث شود ما برای شناخت امام هیچ تلاشی نکنیم، هیچ کتابی نخوانیم و هیچ تأملی نداشته باشیم؛ در این شرایط می‌توانیم بگوییم یک امر خوب به ضد خود تبدیل شده است. مسئله این است که تصویر و تفسیری که این خطابه‌ها و علاقه‌ها از امام خمینی به دست می‌دهد، تفسیری نیست که بتواند وضعیتی را تغییر بدهد، یا نیروی اجتماعی لازم برای این کار را فراهم کند. در حالی که امام خمینی مهم‌ترین تغییر دهنده تاریخ و جامعه ما بوده و ما همچنان نیازمند درک و ادامه آن تغییرات هستیم.

به طور کل مطالعه ما درباره امام خمینی و خمینی‌خوانی می‌تواند سه گام را شامل ‌شود: نخستین گام که مهم‌ترین آن هم هست آثار خود امام است. این آثار در یک تفسیر کلی، با تسامح در عنوان گذاری، به دو سطح مبانی و حکمت عملی قابل تقسیم است. مهم‌ترین اثر امام خمینی در کل آثار امام خمینی، در سطح حکمت عملی او قرار دارد و صحیفه امام است. اثری حاوی قریب به نیم قرن کوشش‌ فکری او برای هدفی که در سراآغاز صحیفه از آن به «قیام لله» تعبیر می‌کنند.

۰ نظر ۱۲ خرداد ۰۱ ، ۱۷:۰۰
مجتبی نامخواه

درباره استاد فقید سید محسن شفیعی و اهمیت اجتماعی «رواداری»

 

متن زیر یادداشتی است درباره مرحوم حجت الاسلام سید محسن شفیعی و نقش اجتماعی او در استان خوزستان. پرسش اصلی این نوشته این است که نیروهای اجتماعی استان چگونه می‌توانند پس از او، که در پیام تسلیت رهبر انقلاب «امید آینده» خوانده شده بودند، آینده استان را بسازند؟ دال اصلی این چگونگی عبارت است از رواداری و همراهی نیروهای متکثر اجتماعی به منظور تغییر در وضعیت کنونی به ویژه دگرگونی مناسبات تبعیض‌زا.

 

آن که زبان از غیب می‌گشود، در غزلی گفته است: «فراق یار نه آن می‌کند که بتوان گفت». درست گفته و به گمانم یکی از کارهای نگفتنیِ «فراق یار»، شناخت است. «عدم» به ما امکان اندیشیدن درباره «وجود» می‌دهد و حالا که چهل روز پس از «امید آینده»، ما همچنان بر پا مانده‌ایم، شاید بتوانیم کمی از این شناخت‌ها و پرسش‌هایی بگوییم که در فقدان او متولد  شده است؛ اگر چه نوشتن در روزگار هجران، هنوز دشوار است. در میانه این داغداری و دشواری، بی‌آن‌که قصد تفصیل باشد، این نوشته می‌خواهد تنها یکی از ابعاد ایده اجتماعی استاد سفر کرده‌مان را به بحث بگذارد: «رواداری». می‌دانیم که آن عزیز سفرکرده‌، در زندکی فکری و تبلیغی خود بیش از گفتار بر رفتار تأکید داشت. او استدلال می‌کرد که «آن‌قدری که با سلوک پیامبر اکرم (ص) به اسلام دعوت شدند، با گفتارو خطبه آن حضرت نشدند». بر این اساس در این بررسی نمی‌توانیم گفتارها و ایده‌های او را درباره رواداری بکاویم و به ناچار باید بیشتر بر رفتار او متمرکز می‌شویم. مسئله دیگر این که او روادار بود ولی این روادای او چیزی بود فراتر از یک ویژگی اخلاقی در یک مرد مذهبی خوب. رواداری او به طور مشخص یکی از دال‌های اصلی در نگاه استاد سید محسن شفیعی و ناظر به یک بستر تاریخی و اجتماعی بود.  بنابراین برای بررسی اهمیت اجتماعی رواداری، بیش از هر چه نیازمند آنیم که بپرسیم چرا این رواداری امروز برای ما ضروری است؟

می‌دانیم که استان خوزستان آزمایشگاه و چه بسا زایشگاه یک برنامه توسعه شکست‌خورده‌ی چند ده ساله است. همین چند ماه قبل بود که آن دولت‌مردی که طی سالیان متمادی از مقامات و مقامات بلندپایه کشور بوده، در شهر اهواز، گویا نخستین بار با تبعیض مواجه شده باشد؛ به زایش تبعیض از توسعه اعتراف کرد. آن روز که آن دولت‌مرد گفت «توسعه‌ای که ما اجرا کردیم متأسفانه عواضش این چنین دارد نشان داده می‌شود»؛ نقطه آغاز تبعیض نبود بلکه آن روزی بود که تبعیض‌های اجتماعی آن‌قدرها دامن گسترانده بود که دیگر امکانی برای انکار آن نبود: ما وارث یک جامعه تبعیض‌زده‌ایم. پرسش اما این جاست که در این زایشگاه تبعیض، چرا نیروی اجتماعیِ ضد تبعیض متولد نشده است؟

۰ نظر ۱۸ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۱:۵۹
مجتبی نامخواه