در دفاع از «کوخنشین»؛ مفهومی بنیادین در عدالتخواهی
میگوید: «کوخنشینان موجوداتی هستند که وطن ندارند و، چون وطن ندارند، و نمیدانند وطن چیست، آن را نابود میکنند … ما هنوز نتوانستهایم توضیح دهیم که کوخنشینان [ در جریان انقلاب اسلامی]چه بر سر ملّیت ایرانی آوردند … آیا این خیزش ملّی همان توضیح در عمل نیست؟ من فکر میکنم هست.»
این گویاترین استدلال جواد طباطبایی و ایده ایرانشهری برای صورتبندی اتفاقات اخیر تحت عنوان «انقلاب ملی» است. این تحلیل با همه دور بودنش از واقعیت، از ایده «انقلاب زنانه» ژاک رانسیر و دیگران و از ایده «انقلاب جهانی» اسلاوی ژیژک، صادقانه و صریحتر است.
سازندگان رهیافتهای انقلاب ملی، زنانه و جهانی، ریشههایی مشترکی همچون آغاز از لوئی آلتوسر دارند، اما به نظر شباهت اصلی این است که [شبه]استدلالهای هر سه، در نهایت کم و بیش به یک میزان بر ضد کوخنشینان، بر ضد مستضعفین و مردم و بر ضد عدالت است.
اعتراض آری، اما دیر زمانی است که هنگامه اعتراض به سرآمده؛ اکنون بازی در زمین این آشوب، سکوت در برابر آن و حتی برنخاستن بر ضد آن، ضد عدالتترین کنش ممکن است. اگر به نام عدالتخواهی انجام شود چه؟ عدالتخواهیِ سانتیمانتال، فانتزی، فراموشکننده کوخنشینان و با احترام، کمدی.