نیاز به بازاندیشی عدالت اجتماعی
درباره عدالتپژوهیِ در تفکر اسلامی، برنامه پژوهشی احمد واعظی در حوزه عدالت و پیرامون کتاب اخیر او «بازاندیشی عدالت اجتماعی، چیستی، چرایی، قلمرو»
درآمد
«عقبماندگی در عدالت»، اگر چه ارزیابی رهبر انقلاب ناظر به وضعیت عینی و اجتماعی ماست اما به خوبی میتواند زمینهها و وضعیت فکری آن را نیز توصیف کند: این عقبماندگی عینی تا حد زیادی محصول امتناع فکری در حوزه عدالت است.
سالهای دهه نود برای جامعه ما در شرایطی آغاز شد که رهبر انقلاب آن را «مطلقا غیرقابل قبول» در زمینه عدالت توصیف کردند. سیر وضعیت عدالت در این دهه البته به مراتب قابل غیرقبولتر از آغاز آن بود. در پایان این دهه کمتر کسی بود که توصیف وضعیت به «عقبماندگی در عدالت» را انکار کند. در تمام مدت این دهه اما این عقبماندگی کمتر به مثابه یک مسئله جدی در اندیشه اسلامی بازتاب یافته بود. هیچ اثر مهمی در زمینه اندیشه اسلامی در زمینه عدالت منتشر نشده بود و به نظر میرسید اندیشوران حوزوی نیز عدالت را به دست فراموشی سپردهاند. در پایان دهه اما ورق برگشت و چندین اثر قابل اعتنا در این حوزه منتشر شد. متن زیر بررسی یکی از این آثار است. اثری که شاید بتواند بار دیگر بحث درباره عدالت اجتماعی را به عرصه عمومی اندیشه اسلامی بازگرداند.
عدالت اجتماعی؛ احیای دلمشغولی حوزوی
تفکر اسلامی در یکی دو سال اخیر بیش از زمانهای دیگر دلمشغول عدالت و عدالت اجتماعی شده است. برخاسته از این دلمشغولی، تنها طی مدت دو سال گذشته چندین اثر از اندیشورزان حوزوی در حوزه نظریه عدالت منتشر شده که از زوایای مختلف به طرح بحث در این زمینه پرداختهاند. این دلمشغولی هر چند دیر هنگام اما از یک جهت امیدوار کننده و از جهات دیگر البته یأسآفرین است. وجوه ناامیدکننده این آثار این است که اغلب و نه همگی، مونولوگها و گفتوگوها با خود هستند: ناتوان از برقراری ارتباط با مسئلههای موجود و حتی نظریهها و ایدههای موجود درباب عدالت. در برخی و یا اغلب این آثار، دغدغه کلامی و مقابله با دیدگاههای غیر اسلامی در زمینه عدالت مسئله اصلی مؤلف است و نه فقدان عدالت در جامعه. برخی گزارشها با رکود موجود در حوزه عدالت پیوند خورده و فاقد پرسش است. برخی بیشتر یک متن آیینی درباره عدالت است که با تکرار کلیاتی مقدس، امامزادهای میسازد که «نه کور میکند و نه شفا میدهد»! دست آخر این که اغلب یا همه این آثار، نه امتناع فکر اسلامی کنونی درباره عدالت را رفع میکنند و نه ارتباطی با میدان و امکانهای بازتولید کنش عدالتخواهانه دارند.
این موارد و نکات دیگر نه نقد، که فرضیههایی انتقادی درباره آثار سالهای اخیر است. طبیعی است حق این کتابها، نویسندگان و مخاطبانشان بررسی دقیق این مفروضات است. به این دلیل در این نوشته از این کتابها، جز به عنوان اظهار امیدواری در زمینه فعالشدن پژوهشگری در حوزه عدالت نام برده نمیشود. بیان فرضیههای انتقادی برای چه بود؟ برای آغاز یک بررسی مبسوطتر پیرامون اثری که توانسته از بیشتر این فرضیههای انتقادی عبور کند؛ البته به جز تا حدودی نقد آخر. اثر مورد بررسی این نوشته توانسته با وجود رونق نسبی عدالتپژوهی حوزوی در ۱۴۰۰- ۱۴۰۱، کتابی متمایز خلق کند و این کتاب عبارت است از «بازاندیشی عدالت اجتماعی، چیستی، چرایی، قلمرو»، اثر احمد واعظی، استاد فلسفه سیاسی و کلام جدید. این نوشته در پی بررسی همدلانه این کتاب به اختصار و به اقتضای ایام فتور ناشی از بیماریِ نگارنده این سطور است. آن آثار دیگر که حتی بررسی اولیهشان نیز نیازمند مجالی دیگر است، عبارتند از: نظریه اسلامی عدالت اجتماعی (ترابزاده جهرمی و دیگران، 1399)، دین و عدالت (سروش محلاتی، 1400)، گفتمان عدالت؛ مناسبات عدالت و بایسته های عدالت خواهی (میرباقری، 1400) و واکاوی نظریه عدالت در تفکر اسلامی (غلامی، 1400).
برنامه عدالتپژوهی احمد واعظی و زمینههای آن
حجت الاسلام و المسلمین احمد واعظی، از فضلا و اندیشمندان حوزه علمیه قم قریب به دو دهه است که درباره عدالت پژوهش میکند. از او چند اثر مرتبط با این حوزه منتشر شده و برنامه پژوهشی او درباره عدالت طی این مدت تطوراتی داشته است. بنابراین بهتر است بررسی کتاب را از بازخوانی نویسنده و پروژه فکری او آغاز کنیم. واعظی پژوهش درباره عدالت را از بررسی و نقد یکی از مهمترین آثار نیمه دوم قرن بیستم شروع کرده است. از نقد نظریه عدالتِ جان رالز. اثر او در اینباره جان رالز، از عدالت تا لیبرالیسم (1386) به وضوح دغدغه نویسنده برای دیالکتیک فلسفی کلامی با لیبرالیسم را بازتاب میدهد. دغدغه آن ایام احمد واعظی بیشتر کلام جدید و فلسفه غرب بود. او در آغاز دهه هشتاد مدتی را نیز در انگلستان به مطالعه و تدریس پرداخت. شاید از ترکیب آن دغدغه و این تجربه بود که پس از بازگشت نخستین کتاب خود در زمینه نقد متفکری مشهور در حوزه فلسفه تحلیلی نوشت.
دغدغه و گفتگوی کلامی واعظی با لیبرالیسم نسبت به آن دسته از مباحثات و مجادلات کلامی که در دهه هفتاد در ایران رایج بود، یک گام پیشتر است. چه آن که عدالت غایب مهم آن مباحثات بود. مجادلات کلامی نیمه دهه هفتاد به بعد به کلی فارغ از مبحث عدالت اجتماعی بود و اثر واعظی به وضوح دغدغه شکل دادن به یک مباحثه فلسفی کلامی پیرامون عدالت را دارد. با این همه مسئله این اثر عدالت و به ویژه عدالت اجتماعی نیست و بیشتر مباحثات کلامی حول لیبرالیسمِ رالز و نقد آن را برجسته میکند. اندکی بعد اما انتشار یک نقدنامه جاندار پیرامون نظریههای عدالت، میتواند پژوهشگران اندیشه و یا دستکم مخاطبان واعظی را اقناع کند که نویسنده کتاب یک برنامه پژوهشی درباره عدالت را آغاز کرده است. نقد و بررسی نظریههای عدالت (1388) بیشتر نظریههای عدالت را در بر محور نسبتی که با نظریه عدالت رالز دارند، بررسی و نقد کرده است. در کنار آن واعظی میکوشد چارچوبی برای یک نظریه عدالت به دست بدهد. کتاب به وضوح مایههای آغاز یک برنامه پژوهشی درباره عدالت را در خود دارد. این آغاز اما به مدت یک دهه توسط احمد واعظی رها میشود. دغدغههای کلامی واعظی به مدت یک دهه او را به وادی هرمنوتیک میکشاند.
نتایج کار واعظی در زمینه هرمنوتیک قابل توجه است. از آن جا که حوزه مطالعاتی نگارنده هرمنوتیک نیست، ارائه قضاوتی دقیق دشوار است اما آثار او در این دوره، به احتمال زیاد علاوه بر کمیت بالا، از نظر کیفی نیز در عداد مهمترین آثار کلامی و حوزوی در زمینه هرمنوتیک باشند. هر چه هست تمرکز واعظی در حوزه هرمنوتیک و آغاز مدیریت او در دفتر تبلیغات اسلامی باعث میشود تا او به مدت یک دهه به حوزه عدالت بازنگردد. یک دههای که گویی بسیار بیش از ده سال زمان را در خود جای داده است. چه آن که که در پایان این دهه وضعیت عدالت و بالتبع اندیشیدن درباره آن به کلی متفاوت است.
در آغاز دهه نود رهبر انقلاب در نشست راهبردی از وضعیت عدالت گفتند و از این که وضعیت عدالت، «مطلقا راضی کننده نیست». در همین نشت رهبر انقلاب پیشنهاد ایجاد «رشته عدالتپژوهی» در حوزه و دانشگاه را مطرح میکنند. حجتالاسلام والمسلمین احمد واعظی که به تازگی با حکم رهبر انقلاب مدیریت دفتر تبلیغات اسلامی قم، مهمترین یا یکی از مهمترین نهادهای حوزوی با بازوها و امکانهای متعدد آموزشی و پژوهشی را در اختیار گرفته بود، برای ایجاد چنین رشتهای گامی مؤثر برنمیدارد. موضوع این نوشته ارزیابی عملکرد احمد واعظی در دفتر تبلیغات نیست. مقصود بررسی برنامه پژوهشی واعظی در زمینه عدالت است و غرض توضیح این نکته است که او از مسیر و معادلهای نظری و کلامی و نه اجتماعی به عدالت رسیده است. بنابراین متغیرهای اجتماعی همچون وضعیت بغرنج عدالت اجتماعی و مطالبه رشته عدالتپژوهی از سوی عالیترین سطح نظام در معادله او به سمت عدالت متغیری موثر ایجاد نمیکند.
فقدان سنت، نظریه، ایده و حتی یک رشته حوزوی در زمینه عدالتپژوهی، در کنار وضعیتی مشابه در دانشگاه و در حوزه روشنفکری اسلامی، به رکود فکری اجتماعی اسلامی دامن میزند. در پایان دهه نود هنگامی که ناعدالتی به مراحل شرمآوری رسید، رهبر انقلاب طی گفتارها و نوشتارهایی، مفهوم یا مضمون «عقبماندگی در عدالت» را در زمینه ارزیابی وضعیت عدالت مطرح میکنند. حتی در یک سخنرانی عمومی، ضمن اقرار و اعتراف به این عقبماندگی، بابت آن از خدا و مردم طلب عذرخواهی کرده و ابراز امیدواری کردند این مسئله در آینده حل شود. با این همه زیرساختهای نظری حل این مسئله به کلی یا به شکل غالب مفقود بود. وضعیتی که میتوان از آن به امتناع عدالتخواهی در وضعیت اکنونیِ تفکر اسلامی تعبیر کرد و کلیه پژوهشهای اسلامی مرتبط با عدالت را در نسبت با این امتناع سنجید.
از سوی دیگر در طول دهه نود و به ویژه در سالهای پایانی این دهه طلب عدالت بیش از همیشه در حوزه عمومی در اوج بود. کنشگران اجتماعی، اهالی رسانه و هنر، انبوهی از پویشها، یادداشتها، آثار سینمایی و مستند به وجود آوردند که در آنها عدالتخواهی در اوج بود. روزنامهها و رسانههای رسمی که اغلب در امتداد مسیر منتهی به وضعیت کنونی عقبماندگی در عدالت و گاه توسط عاملیتهای این وضعیت منتشر میشوند، در اغلب روزها صفحات خود خبرها و تحلیلهایی درباره وضعیت عدالت، تبعیض، فساد، فقر و حاشیهنشینی منتشر میکنند. شبکههای اجتماعی سرشار از نقد و خشم پیرامون این وضعیت بوده و است. کنشگران متعددی به «عدالتخواهی پارتیزانی» و یا به تعبیر فرانسیس بیکن به «عدالتخواهی بدوی» روی آوردهاند. آنها الگویی از کنش عدالتخواهانه را در پیش میگیرند که از راههای مختلف به مقابله با منتفعان از نابرابری بپردازند. افشاگری روشی است که در عصر شبکههای اجتماعی امکان و اقبال بیشتری یافته است. افشاگران فساد و نابرابری از این روش برای انتقام از فرادستان وضعیت عقبماندگی در عدالت بهره میبرند. ابزاری که بیشتر اوقات در جلب توجه و حتی کسب سرمایه اجتماعی در بستر شبکههای اجتماعی، موفقیتهای چشمگیری به دست میآورد.
وضعیت تفکر به ویژه وضعیت تفکر اسلامی که از اصلیترین تهمیدهای نظری در پیشآمد وضعیت عقبماندگی در عدالت است همچنان راکد و عقبمانده است. در پایان دهه نود اما پژوهشگرانی چند، پیشروتر از همقطاران خود اندک اندک پای در میدان عدالت میگذارند. نخست با پای خطابه اخلاقی، کلامی و سپس با اشاراتی فکری و فقهی، بروز کژکارکردهایی در روند عدالتخواهی یا عدالتخواهی پارتیزانی را امورد نقد قرار میدهند. بیشتر نقاط تماس تفکر اسلامی معاصر و عدالت اجتماعی و اگر نگوییم اغلب قریب به اتفاق، دستکم پاره مهمی از کتابهایی که در این سالها درباره عدالت اجتماعی نوشته میشود از چنین خاستگاهی نوشته شده است. از موضع پاسخ به شبهات عملی و نظری درباره عدالت اجتماعی و عدالتخواهی، نه از موضع حل معضلات منتهی به عقبماندگی در عدالت اجتماعی.
درست در میانه چنین جدالی است که دو اثر احمد واعظی درباره عدالت منتشر میشود. اثر دوم البته مبسوط تر و مهمتر است. مهمتر از کیفیت این دو اثر و حتی مهمتر از خلق این دو اثر، این بازگشت احمد واعظی به پروژه عدالت است که اهمیت دارد. بازگشتی که خود را در آثاری همچون مطهری و عدالت (1398)، برگزاری درسگفتارهای فقه عدالت در سالهای اخیر نشان میدهد و به طور مشخص در بازاندیشی عدالت اجتماعی: چیستی، چرایی، قلمرو (1401). این بازگشت واعظی از چه موضعی است؟ آیا واعظی همچون واعظانی که درباب عدالت احساس خطر کردهاند، در پی پاسخ شبهات موجود در زمینه عدالتخواهی است؟ پروژه او در بررسی از منظر زمینه وجودی و اجتماعی چه نقش و جایگاهی دارد؟ آیا پاسخی است که نیازهای کنشگری یا سیاستگذاری عدالتخواهانه را پاسخ میگوید؟ یا در پی تمهید امکانهایی است تا سیاستگذاری علم و اندیشه و نهادهای آن و دستکم نهادهای حوزوی به مطالبه دهساله رشته عدالتپژوهی پاسخ بدهند؟ سرگذشتی که گذشت و این پرسشها ما را به فرامتن کتاب و پروژه عدالت احمد واعظی میرساند و دانستن این فرامتن اگر مهمتر از متن نباشد، مقدم بر آن و تمهید فهم بهتر آن است.
واقعیت این است، بنابر به توضیحی که با مراجعه به کتاب نیز روشن است، استاد احمد واعظی در این اثر به شکلی مستقیم در پی هیچ یک از اهداف پیشگفته نیست. با این همه او در حال طی مسیری است که امکانهای قابلتوجهی به کنشگران و سیاستگذاران عدالت میدهد و از این منظر اثر او، اثری مهم یا بسیار مهم است.
احمد واعظی در زمینه عدالت چه میکند و آنچه او در عدالت اجتماعی بدان میپردازد چه آوردهای برای جامعه ما و وضعیت تأخر در عدالت اجتماعی دارد؟ اینها پرسشهایی است که متن حاضر در بررسی فرامتن کتاب «بازاندیشی عدالت اجتماعی، چیستی، چرایی و قلمرو» را به بررسی متن کتاب متصل یا دستکم نزدیک میکند.
مراحل و تطورات برنامه عدالتپژوهی احمد واعظی
برای این بررسی بار دیگر پژوهشهای احمد واعظی درباره عدالت را برسی میکنیم. این بار بررسی را از منظر مراحل و تطورات برنامه پروژه پژهشی او پیش میبریم. در یک صورتبندی اجمالی به پنج گام مهم این برنامه پژوهشی قابل تمیز است. گام نخست نقد کلامی و تا حدی فلسفیِ عدالت رالز و لیبرالیسم است. در گام بعد به نقد نظریه عدالت رسید. در این گام به وضوح هم درک واعظی از نظریههای عدالت، اجتماعی شده و هم نقد او بر این نظریات. او در آغاز این نقدنامه، طرح بحث چکیدهای دارد پیرامون چیستی نظریه عدالت یا محورهای کلان عدالتپژوهی. از خواندن همین متن مختصر میتوان حدس زد و یا حس کرد که احمد واعظی، که تاکنون منتقد نظریههای عدالت بوده، سودای ساختن پروژهای درباب عدالت اجتماعی را در سر دارد. گام بعدی واعظی نشان دهنده یک سیر منطقی در برناه پژوهشی اوست. خروج از منظری نقدمحور که در دو گام نخست برجسته بود. در گام سوم واعظی از نقد نظریه عدالت عبور کرده و در پی ساختن یک نظریه است. برای این کار نخست به سراغ بازخوانی امکانهای سنت اسلامی برای این منظور میرود. واعظی به خوبی میداند که سنت اسلامی در زمینه عدالتِ در جامعه، گسست و فترتی بیش از هزار ساله دارد. او در کتاب نقد نظریه عدالت به خوبی و به اختصار این گسست را نشان داده است. آنجا که به تلویح و تصریح توضیح میدهد اندیشیدن اسلامی درباره عدالت در سنت اسلامی، پس از تأسیس فلسفه توسط فارابی و در همان آغاز، کم و بیش رها شده است. با این همه در دوره معاصر امکانهای این میراث برای عدالتخواهی، توسط متفکرینی معدود بازخوانی شد. استاد مطهری یکی از این معدود متفکران است و به دلیل همزمان داشتن اصالت، مقبولیت و تفصیل، انتخاب خوبی است و از نظر کمی و کیفی میتواند پروژه مهم متفکرین مسلمان معاصر درباب بازخوانی امکانهای سنت فکر اسلامی برای عدالت را بازنمایی کند. احمد واعظی در این مرحله مطهری و عدالت را مینویسد و همزمان با بازخوانی مطهری میکوشد متدولوژی بازخوانی سنت اسلامی عدالت، یا دستکم امتداد این سنت در دوره معاصر را تدوین کند. اکنون پس از نقد نظریههای متجدد درباره عدالت و پس از بازخوانی سنت و امکانهای آن درباره عدالت، گام تولید و نظریهپردازی پروژه او درباره عدالت آغاز میشود. او، آنچنان که در سرآغاز «بازاندیشی عدالت اجتماعی» مینویسد، در ادامه پروژه خود دو کار را از هم تفکیک کرده است. یکی پرداخت بنیادین به عدالت، از منظر چیستی و چرایی و گام بعد پرداختن به چگونگی عدالت و یا به تعبیری اجرای عدالت و چه بسا کنشگری عدالتخواهانه. مهمترین ویژگی این گام از برنامه پژوهشی احمد واعظی اما در عبور او از عدالت و تمرکز بر عدالت اجتماعی نهفته است.
بدین ترتیب واعظی توانسته به رغم یک دهه توغل در دلمشغولیهای هرمنوتیکی و تصدی مناصب مدیریتی، برای خود چشمههای یک پروژه فکری درباب عدالت را ایجاد کند. پروژهای پنج مرحلهای، که او اکنون با اثر قابل توجهاش «بازاندیشی در عدالت اجتماعی، چیستی، چرایی و قلمرو» در گام چهارم آن قرار دارد.
مراحل |
محورها |
گامها |
مسئله اصلی |
اثر منتشر شده |
زمان انتشار |
بازخوانی منتقدانه تجدد |
عدالت |
اول |
نقد فلسفی کلامی عدالت جان رالز و طرح بحث عدالت در متن مباحث فلسفه سیاسی و مجادلات کلام جدید |
جان رالز، از عدالت تا لیبرالیسم |
1386 |
دوم |
نقد نظریههای عدالت و ترسیم خطوط کلی عدالتپژوهی |
نقد و بررسی نظریههای عدالت |
1388 |
||
بازخوانی همدلانه سنت |
عدالت اجتماعی |
سوم |
بازخوانی امکانهای سنت اسلامی معاصر در زمینه عدالت |
همچون مطهری و عدالت |
1398 |
برگزاری درسگفتارهای فقه عدالت |
آغاز از 1399 |
||||
بازاندیشی برای تولید نظریه |
چهارم |
بازاندیشی درباره چیستی و چرایی عدالت |
بازاندیشی عدالت اجتماعی: چیستی، چرایی، قلمرو |
1401 |
|
پنجم |
بازاندیشی درباره چگونگی عدالت |
منتشر نشده |
|
گامهای اصلی در برنامه پژوهشی احمد واعظی در زمینه عدالت
کتاب بازاندیشی عدالت اجتماعی و نسبت آن با عاملیت عدالتخواه
اکنون و بر اساس بررسی پروژه فکری استاد احمد واعظی درباره عدالت، میتوانیم بیش از پیش به متن کتاب اخیر او نزدیک شویم و بپرسیم: پروژه عدالت احمد واعظی چه آورده و امکانی برای جامعه و وضعیت کنونی ما، برای جبران تأخر در عدالت دارد؟ اگر چه این پرسش در کلیت خود اهمیت دارد و موضوع بحث ماست اما در ادامه بیشتر بر کنشگری عدالتخواهانه تمرکز میکنیم و میپرسیم احمد واعظی در کتاب بازاندیشی عدالت و در پروژه عدالت خود چه میگوید و این گفتههای او چه نسبتی با پروژه عدالتخواهی و کنشگر یا عاملیت عدالتخواه دارد؟
نخست آنکه باید بدانیم غرض از نگاشتن بازاندیشی عدالت اجتماعی، همچنان اجتماعی نیست. واعظی بر موضعی به نسبت فیلسوفانه، انتزاع از جزئیات واقعیت و تعلق خاطر خود به فلسفه سیاسی تآکید دارد. متغیرهای اجتماعی همچون دشواریهای وضعیت عدالت یا تاسیس یک پایگاه نظری و رشته آموزشی و پژوهشی برای پاسخ به پرسشهای عدالت اجتماعی نیست که پروژه عدالت واعظی را وارد گام چهارم کرده و به عدالت اجتماعی متوجه ساخته است. با این همه قرار گرفتن عدالت اجتماعی در نقطه کانونی برنامه پژوهشی واعظی و یکی از مهمترین نقاطی است که کنشگر عدالتخواهی میتواند بر اساس آن به این کتاب امیدوارانه نگاه کند.
به طور کل پژوهش احمد واعظی پیرامون بازاندیشی عدالت اجتماعی از دو جهت میتواند با کنشگر اجتماعی حوزه عدالت ارتباط بر قرار کند و برای او نقطه امیدواری باشد؛ هر چند با مراجعه به کتاب در مییابیم که تنها یکی از این امیدها محقق شده است: یکی «بازاندیشی» و دیگری «عدالت اجتماعی». ابتدا از امید به دست آمده آغاز کنیم؛ محوریت «عدالت اجتماعی». گویی چرخش مشهور رالز در عدالتپژوهی واعظی نیز بازتاب یافته است. احمد واعظی در بازاندیشی عدالت اجتماعی به وضوح بیشتر از آثار سابق خود از عدالت به معنای کلی فاصله گرفته و به عدالت اجتماعی توجه نشان میدهد. همان اتفاقی که در مورد جان رالز رخ داد.
چرخش رالزی در برنامه عدالتپژوهی احمد واعظی: معنای برین و ارتکازی از عدالت
هنگامی که در ابتدای دهه هفتاد میلادی کتاب نظریه عدالت جان رالز منتشر شد، نقدهای بسیاری را برانگیخت. هم لیبرتارینها رالز را نقد کردند و هم جامعهگراها و چپگراها. با این همه یکی از مهمترین نقدها بر این اثر از موضع فلسفه اخلاق انجام شد. ریچارد مروین هیر تأملات مفهومی رالز درباره ماهیت قضایای ارزشی را کافی نمیدانست. واکنش جان رالز جالب بود: او به کلی بحث پیرامون سطح اخلاقی و کنکاشهای مفهومی و فلسفی درباره عدالت را رها کرد و در ادامه بسیار بیشتر از قبل به سرشت عینی عدالت اندیشید. این نظریه عدالت بود که در زمانی که تصور میشد آرمان از جهان مدرن رخت بر بسته، بار دیگر عدالت را مطرح کرد اما پس از نظریه عدالت بود که رالز بیش از پیش به عدالت در جامعه اندیشید و راهکارهایی برای عدالت سیاسی به دست داد. واعظی که عدالتپژوهی را از نقد رالز آغاز کرده اکنون در وضعیتی مشابه او قرار گرفته است و این از نقاط امیدواری به این پژوهش او و آینده برنامه پژوهشی اوست.
هنگامی که احمد واعظی یک و نیم دهه قبل از این پژوهش پیرامون نقد نظریههای عدالت را آغاز کرد، چه هنگامی که در سرآغاز کتاب خود چشماندازی کلان از محورهای عدالتپژوهی به دست میداد و چه هنگامی که نظریههای عدالت را نقد میکرد؛ حتی آن هنگام که تقریری از نظریه جان رالز ارائه میداد و به نقد او میپرداخت، همواره دغدغههای شبیه به دوره نخست پژوهش رالز داشت یا دستکم به عدالت، اعم از عدالت اجتماعی توجه نشان میداد. در بازاندیشی عدالت اجتماعی نویسنده به وضوح به عدالت اجتماعی توجه نشان داده است.
واعظی در بازاندیشی عدالت اجتماعی آشکارا به نقد به کسانی میپردازد که عدالت اجتماعی را به عدالت توزیعی فرو میکاهند. این نقد او البته عدالت تویعی را در کنار مفاهیمی همچون عدالت فرهنگی مینشاند. مفهومی که اگر چه در جای خود میتواند یک پرسش پژوهشی مهم باشد اما در حال حاضر و در وضعیت عقبماندگی در عدالت، مفهومی مبهم و به نسبت کم اهمیت است. واعظی در تعریف عدالت اجتماعی با گسترده کردن دایره آن به به فراتر از عدالت توزیعی، اگر چه در حال یک کار فلسفی است اما در عمل از اهمیت و اولویت عدالت توزیعی میکاهد. این پهندامنه کردن دایره عدالت برای کنشگری عدالتخواهانه که به طور مستقیم عقبماندگی در عدالت و نابرابریها عینی را هدفگیری کرده است البته خوشایند نیست و هیچ کمکی به پروژه عدالتخواهی نمیکند. با این حال استدلال واعظی از جنبهای دیگر اهمیت دارد و آن حرکت از عدالت به معنی عام به موقفی در عدالت است که یک گام به عینیت نزدیکتر است. این جنبه از چرخش یا دستکم توجه واعظی از عدالت به عدالت اجتماعی، درست مشابه همان چرخش رالزی است.
رالز نخست از عدالت به مثابه یک نظریه اخلاقی و یک متافیزیک عام سخن میگفت که در برابر نفعانگاری رایج قد علم کرده است. در این نگرش عدالت از نگاهی خاص به انسان و خیر جمعی برآمده و نظریه عدالت برپایی یک جامعه ایدهآل بر اساس این نگرش را هدفگیری میکند. در دوره پس از چرخش اما رالز خاضعانهتر به مفهوم عدالت نگاه میکرد. او از عدالتی حرف میزد که فقط سیاسی است و به دنبال برپایی نظمی بهتر البته مبتنی بر لیبرالیسم در جوامع کنونی است. رالز برای سخن گفتن از عدالت سیاسی نیاز داشت مناقشات نظری در حوزه فلسفه اخلاق را فروگذارد. برای این کار رویکردی بیطرفی و خنثی بودن در مجادلات فلسفه اخلاقی را برگزید. سیر واعظی از عدالت به عدالت اجتماعی مشابه سیر رالز به عدالت سیاسی است. این مشابهت بیشتر از رویگردانی دو پژوهشگر از مفهوم عدالت توزیعی است. مسئله اصلی تعریفی است که دو متفکر در دوره دوم پژوهش خود از عدالت به دست میدهند.
واعظی نیز همچون رالز نیازمند خاستگاهی به سوی برداشت عینی از عدالت است که میان انسانها مشترک باشد. روشن است که واعظی نمیتواند با ایده لیبرال رالز مبنی بر بیطرفی اجتماعی کنار بیاید. به همین دلیل به سراغ ایدهای «سطح برین و ارتکازی برای عدالت» میرود. واعظی استدلال میکند که این «درک مشترک از عدالت» در سطح شکل میگیرد که «اختلافات نظری و فلسفی و ارزشی و ایدئولوژیک» در آن تأثیر گذار نیست. ارتکاز تعبیری فقهی اصولی است که به طور مشخص در اصول فقه معاصر برجسته شده و واعظی از زمینه فقهی اصولی مطالعات خود این مفهوم را وام گرفته است. ارتکاز این ویژگی را دارد که نسبت به دیگر مفاهیم اشتراک آفرین، مانند فطرت، به حوزه تجویز، که حوزه اصلی نظریه عدالت اجتماعی به شمار میرود، بسیار نزدیک است. اگر بیطرفی رالز، اشتراک را در سطح امری پسینی و در سطح اجتماعی جستجو میکرد، واعظی با استدلال ارتکاز، این اشتراک با به سطح انسانی وذهنیت مشترک جمعی میکشاند و با استفاده از مفهومی فقهی، زمینه طرح آن بر بستر اندیشه اسلامی را بیش از پیش فراهم میآورد.
مناقشه در تقدم «تعریف عدالت» بر «تأمین عدالت»
ارتکاز در دور دوم عدالتپژوهی واعظی همان دو نقشی را ایفا میکند که عدالت در عدالتپژوهی پس از چرخش رالز. نقش نخست تعریف مشترک است که بیان شد. نقش دوم اما برای عدالتخواهی از امر مشترک هم مهمتر است و آن کماهمیت جلوه دادن مفهومشناسی عدالت است. واعظی با احتیاط از کنار سنت مدرسی عدالتپژوهی که آغاز از تعریف و مفهوم عدالت است میگذارد اما انکار نمیکند که این بنیاد ارتکازی، باعث بیاهمیت بودن پیجویی مفهوم عدالت میشود و این برای کنش عدالتخواهانه دستآویز کماهمیتی نیست. این از جمله مهمترین دستاوردهای واعظی در این کتاب است. استدلالهای او بر ضد تعریف عدالت و پروراندن ارتکاز به مثابه یک نقطه اتکا برای آغاز تأمل و تحقیق پیرامون عدالت، شاید در شرایطی عادی یک نقطه نظر مهم نباشد اما در وضعیت فکری کنونی ما این یک استدلال مهم است که میتواند موانع معرفتی عدالتپژوهی و تقدم معرفت بر عدالت را تا حدودی از میان بردارد یا کمرنگ کند.
در نگرش کلاسیک، ذهنی و سنتی، عدالتخواهی متوقف بر عدالتپژوهی و داشتن تصویر و اتخاذ موضعی مبنای در مباحث پایهای پیراون است. اغراقآمیز نیست اگر بگوییم این موضع نظری یکی از موانع عدالتخواهی عملی است. این تصور که عدالتخواهی متوقف بر عدالتپژوهی است؛ تصویری است که اغلب مبتنی بر آن، کنشگران عدالتخواه رمی به نداشتن نظریه و مبنای نظری درباب عدالت شده و به جایگزینی پژوهش به جای کنش ناچار میشوند. چهار دهه از پیروزی انقلابی به نام عدالت گذشته است؛ عقبماندگی در عدالت بدان پایه رسیده که رهبر انقلاب را وادار به «اقرار» و «اعتراف» به «عقبماندگی در عدالت» میکند و به «عذرخواهی از خدا و مردم»؛ در این شرایط عینی، در شرایطی که به روایت عدالتپژوهی همچون واعظی از فارابی به بعد در سنت اسلامی، نظریه عدالت جز در دوره معاصر رها شده است؛ در شرایطی که مطالبه نظریه به جای خود؛ حتی مطالبه رشته عدالتپژوهی نیز بیپاسخ گذاشته میشود، حتی اگر از سوی رهبر انقلاب مطرح شده باشد؛ در چنین شرایطی توقف عدالتخواهی بر عدالتپژوهی و داشتن نظریهای عدالت، تعلیق کنش عدالتخواهانه به امر محال است. تعلیقی که عدالتخواهی مبتنی بر اندیشه اسلامی را در مرزهای امتناع قرار میدهد. در این شرایط کنشگر عدالتخواهی میتواند با تمسک به ایده «سطح برین و ارتکازی» که واعظی در زمینه مفهوم عدالت طرح میکند، در مقابله با این تعلیق و امتناع، که در عداد مهمترین سحرهای الهیات محافظهکاری و تنزهطلبی پس از انقلاب است، استدلال کند و این آورده کمی نیست.
واعظی در آغاز مقدمه کتاب، میان دو سطح از عدالتپژوهی تمایز قائل میشود: یکی «ارائه مدل و ایدهای جهت تعبییر وضع موجود به سوی وضع مطلوب» و دیگری «مباحث پایهای و مبنایی». از نظر استاد واعظی حتی بخشهای تجویزی عدالتپژوهی هم مقدم و متوقف بر اتخاذ موضع در مباحث مبنایی است. به احتمال زیاد و به قرینه سیری که او در عدالتپژوهی پی گرفته، همین توقف و تقدم را در مورد عدالتپژوهی و عدالتخواهی نیز قائل است و این موع برای کنشگر عدالتخواه ناامیدکننده است. با این همه رهاندن بحث درباره عدالت از بحثهای پهندامنه در باره مفهوم عدالت، گشایشی استدلالی برای بخش مهمی از پژوهشهای رهاییبخش درباره عدالت است و از این جهت قابل توجه است.
«بازاندیشی» در اندیشه گیدنز، بوردیو و فوکو
دومین نقطه امیدبخش اما محقق نشده در پژوهش بازاندیشی عدالت اجتماعی، مفهوم «بازاندیشی» است. با توضیحات پیش گفته روشن است که مقصود واعظی از بازاندیشی، اندیشیدن مجدد درباره عدالت است. کاری که رالز در دوره دوم پژوهش خود به سوی عدالت سیاسی انجام داد و واعظی در دور دوم پژوهش خود درباره عدالت اجتماعی انجام میدهد. مسئله اما این جاست که «بازاندیشی» در علوم اجتماعی معاصر یک مفهوم و استدلال معین است. از قضا بر اساس استدلالی که در ادامه میآید، از مهمترین نیازهای نظری امروز ما در عدالتپژوهی است. واعظی اما این کلمه را تنها در معنای لغوی خود به کار میبرد و یا حداکثر اصطلاحی است که در بستر سیر برنامه پژوهشی او معنا دارد. در اینجا بیمناسبت نیست از مسیر این اشتراک لفظی اشارهای به مفهوم بازاندیشی و ضرورت آن در حوزه عدالتپژوهی داشته باشیم.
توضیح بازشناسی در جامعهشناسی را از بررسی معنای آن. در اندیشه آنتونی گیدنز شروع میکنیم. بازاندیشی در جامعهشناسی معاصر واجد مباحث پردامنهای است و گیدنز نخستین کسی نیست که در این باره سخن گفته اما در تحقیقات اوست که مفهوم بازاندیشی در بخشی مهم در نظریه کنش و کنشگر گیدنز برجسته میشود. گیدنز این چنین استدلال میکند که در جوامع مدرن سنت راهنمای رفتار روزمره بوده است. یعنی مرجعیتی پیشینی تعیین کننده کنشها بوده است. در حالی که در جوامع مدرن این اطلاعات جدید است که به شکلی پیوسته کشنهای اجتماعی را مورد بازبینی قرار میدهد. «فرایند مستمر بازاندیشی یا تولید دانش درباره فرایندهای اجتماعی، در حوزههای اجتماعی بیشتری به جزء نهادینه شده عمل اجتماعی بدل شده است»(سیدمن، 1386، 193). گیدنز تشریح میکند که «بازشناسی در این دوران اگر چه نااستوار است اما ذاتاً انرژیزاست»(گیدنز، 1390، 64)
همانطور که میبینیم گیدنز بر نقش بازاندیشی در کنش و جامعه متمرکز شده است. سطح دیگر این مفهوم اما در آرا پیر بوردیو برجسته میشود و آن بازاندیشی از منظر اهمیتی است که برای جامعهشاسی دارد. بوردیو به بازاندیشی با خوشبینی نگاه میکند. او از مفهوم «جامعهشناسی بازاندیشانه» استفاده کرده و به نفع بازاندیشی استدلال میکند که «دانشمندان را از تأثیر ارزشهای شخصی یا منافع طبقاتی یا جنسیتی بر تصمیمات مربوط به مشکلات فکری، دستهبندیهاف مضامین و تبیینها آگاه میکند» (همان، 203). این در حالی است که میشل فوکو به این مفهوم به کلی بدبینانه نگاه میکند و بازاندیشی را در بازتولید اشکال سلطه با روابط قدرت همراه میداند. به هر روی بازاندیشی از مهمترین ویژگیهای زندگی مدرن است و همواره محل نزاع بوده است (ن. ک به علامه و نواح، 1398).
امکانهای بازاندیشی در علم مدنی و عقل عملی فارابی
به سیر بحث درباره کتاب بازاندیشی عدالت بازگردیم. شاید این پرسش پیش بیاید که چگونه لفظ «بازاندیشی» که چنین معنای گستردهای در علوم اجتماعی دارد، برای اثری در حوزه عدالت اجتماعی، تنها در معنای لغوی آن به کار رفته است؟ واعظی از منظر فلسفه سیاسی به عدالت اجتماعی نگاه میکند و این صحیح است ما باید انتظار داشته باشیم او از منظر خود و نه علوم اجتماعی به عدالت نگاه کند. در این میان تنها دو مسئله وجود دارد: یکی این که به بهانه این لفظ در عنوان کتاب، میتوانیم به اهمیت بازاندیشی درباره عدالت توجه کنیم. مسئله این است که ما دستکم طی قریب به یک و نیم سده اخیر در سطح نهضتهای اجتماعی و سیاسی و طی چهار دهه اخیر در سطح نظام سیاسی خواهان عدالت اجتماعی بودهایم. اگر امروز در وضعیت عقبماندگی قرار داریم، بخشی بدان علت است که در طلب عدالت تنها به معرفت پیشین و سنت توجه کردیم و از بازاندیشی پیرامون اعمال اجتماعی خود غافل بودهایم. برای لحظاتی ذهن خود را از معنای مدرن بازاندیشی درباره عدالت رها کنیم. این بازاندیشی به ویژه در دوره پس از انقلاب و به ویژه با آشکار شدن ناکامیها در سطح حکمرانی برای ما بسیار ضروری است. از واعظی به عنوان کسی که در سطح فلسفه سیاسی پیرامون عدالت اجتماعی تحقیق میکند، انتظاری نیست به بازاندیشی درباره عدالت بپردازد. هر چند پژوهشهای فقهی او ناگزیر باید واجد چنین بعدی باشد اما از واعظی انتظار میرود در ترسیمی که از ساخت کلان پژوهش درباره عدالت اجتماعی دارد، جایی برای بازاندیشی بازکند. این انتظار در ضمن مثالی قابل توضیح است. این مثال همچنین نشان میدهد مفهوم بازاندیشی، دستکم آنچه ما از مفهوم بازاندیشی نیاز داریم، اگر چه در آرا گیدنز و دیگران امری مدرن معرفی میشود اما در حکمت عملی، به ویژه در فلسفه اسلامی مفاهیمی مشابه آن وجود دارد که به نحوی اخگرگون بدان پرداخته شده است.
یکی از مهمترین جرقهها در تشریح اهمیت بازاندیشی را فارابی در تأسیس فلسفه اسلامی روشن کرده است. فارابی آنگاه که درباره علم مدنی مینویسد و از کارکرد علم مدنی در حکمرانی میگوید، به مفاهیمی شبیه به بازاندیشی اشاره دارد. فارابی استدلال میکند که علم مدنی دانش لازم برای حکومت فاضله را در دو رکن ترسیم میکند: یکی از آن دو رکن نیروی است که در اثر تمرین و تجربه بسیار در حکمرانی به دست میآید. در جایی دیگر فارابی از مفهومی در زمینه عقل عملی استفاده میکند که مقصود از تجربه اجتماعی را مدون میکند؛ مفهوم «عقل عملی بالفعل». در نظر فارابی تعریفی از عقل عملی وجود دارد که برخلاف مفهوم رایج کنونی ان است، ازنظر او عقل عملی فراتر از انگیزه، حیث اندیشهای داشته و مدرک و حکم کننده بایدهاست. فارابی استدلال میکند ما دو سطح از عقل عملی داریم. عقل عملی بالقوه که از عقل نظری و وحی، هستها را میگیرد و به انجام بایدهایی حکم میکند و عقل عملی بالفعل که پس از عمل به احکام عقل عملی بالقوه و حصول تجربه، از طریق تجمیع و بازاندیشی و جمعبندی این تجربهها به دست میآید. غرض آن که مفهومی شبیه به بازاندیشی، هر چند در وضع کنونی تفکر اسلامی و عقل عملی جایگاهی نداشته و چه بسا ممتنع به نظر برسد اما در آغاز حکمت اسلامی مورد توجه بوده و با نظریهپردازی فارابی درباره عدالت، با غایتگرایی، عقل عملی، حکمت عملی و علم مدنی همراه است. احیای این زنجیره از امکانهای نظری میتواند «بازاندیشی» را نه در برابر «سنت» که برآمده از آن برای ما به ارمغان بیاورد.
واعظی بر کرسی فلسفه سیاسی نشسته و درباره عدالت اجتماعی سخن میگوید. این جایگاهی نیست که از آن انتظار بازاندیشی پیرامون عدالت داشته باشیم اما انتظار تأکید بر اهمیت آن؛ منطقی است. همانگونه که فارابی در زمانه خود کم و بیش چنین کرسیای را ایجاد کرد و بر فراز آن نشست اما فراموش نکرد که در نظریهای که برای احصا و بازتعریف علوم طرح میکند یا در تعریفی که برای علم مدنی و عقل عملی پیش میکشد، بر جایگاه عقل عملی بالفعل و بازاندیشی در کنشهای مبتنی بر عقل عملی تأکید کند و تجربههای حاصل از ان را یکی از دو رکن علم مدنی بداند. رهایی واعظی از کنکاشهای مفهومی درباره عدالت و ارجاع به ارتکاز، فارغ از پذیرش یا عدم پذیرش نظر او، کوشش ارزشمندی برای نشان دادن بیاهمیتی یا کماهمیتی مفهومشناسی عدالت است. با این حال احیای کنکاش نظری و عقلی پیرامون عدالت، که بیشک یکی از تأثیرات کتاب بازاندیشی عدالت اجتماعی بر مخاطبان آن است، این نگرانی را برجسته میکند که فضای اندیشهورزی پیرامون عدالت آکنده از تدقیقهای نظری و کنکاشهای عقلی شود و در نتیجه جا برای بررسی و بازاندیشی تجاربی که از قضا بیشتریت تأثیر را در برآمدن عقبماندگی در عدالت داشته بیش از پیش تنگ شود.
تکمله؛ «انتزاع بازاندیشی عدالت اجتماعی» از زیست بوم فکری
این نوشته در جاهایی که به متن کتاب بازاندیشی عدالت اجتماعی نزدیک میشد، بیشتر بر فصل نخست این کتاب متمرکز بود. دیگر فصلهای کتاب نیز اهمیت و قابلیت بررسی دارند که این نوشته مجالی برای چنین کاری ندارد. آن قدر هست که بتوان گفت تردید و تردد لحن نگارش کتاب بین سبک تحلیلی و قارهای و در نهایت رجحان سبک تحلیلی از جانب مؤلف باعث شده تا ارزشهای کتاب ذیل انتزاع آن از زیست بوم فکری و فرهنگی نادیده گرفته شود. به دلیل همین انتزاع از زیستبوم فکری است که به عنوان نمونه در مبحث چرایی عدالت، علیرغم ارجاع مکرر به حسن ذاتی عدل و قبح ذاتی ظلم، محقق هیچ اصراری ندارد پایگاه فکری خود را بازخوانی این اصل مهم در سنت فکر اسلامی و دیگریها آن قرار بدهد. گویی برای محقق هیچ اهمیتی ندارد که این نگرش پیرامون ذاتی بودن عدل چگونه در دوره کنونی توسط رقیبانی در اندیشه اسلامی، در سطح تئوریک و رتوریک تخریب میشود؛ و از دل ویرانی این نگرش چگونه یک نواشعریگری ویرانگر عدل و البته عقل در حال برخاستن است. به دلیل همین انتزاع از همین زیستبوم فکری و این که حتی در لبههای سیال و فرهنگی تاریخی نیز کتاب به عینیتهای اجتماعی و فکری ارجاع نمیدهد، به احتمال زیاد نه فقط بر کنشهای معطوف به عدالت که حتی با پژوهشهای اپیرامون عدالت اجتماعی نیز ارتباط بر قرار نکند.
منابع
ترابزاده جهرمی، محمدصادق، سید علیرضا سجادیه، حسین سرآبادانی، علی مصطفوی (1399) نظریه اسلامی عدالت اجتماعی؛ تقریری از منظر متفکران دینی معاصر، تهران: دانشگاه امام صادق(ع)، تهران.
سروش محلاتی، محمد (1400) دین و عدالت، تهران: کویر.
سیدمن، استیون (1386) کشاکش آرا در جامعهشناسی، مترجم هادی جلیلی، تهران: نشر نی.
غلامی، رضا (1400) واکاوی نظریه عدالت در تفکر اسلامی، تهران: آفتاب توسعه.
میرباقری، سید محمد مهدی (1400) گفتمان عدالت؛ مناسبات عدالت و بایسته های عدالت خواهی، قم: تمدن نوین اسلامی.
علامه, ساجده و رضا نواح (1398). بازاندیشی؛ کشاکش آراء در آنتونی گیدنز و میشل فوکو (تبارشناسی بازاندیشی در عصر مدرن)، غرب شناسی بنیادی، 10، 1، , 129-147.
گیدنز، آنتونی (1390) پیآمدهای مدرنیت، ترجمه محسن ثلاثی، تهران: مرکز.
واعظی، احمد (1386) از نظریه عدالت تا لیبرالیسم سیاسی، قم: بوستان کتاب.
________ (1388) نقد و بررسی نظریههای عدالت، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
________ (1398) مطهری و عدالت، قم: ندای فطرت.
________ (1401) بازاندیشی عدالت اجتماعی: چیستی، چرایی، قلمرو، قم: موسسه بوستان کتاب با همکاری دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام.