طبقه سه

ارزیابی‌های شتاب‌زده یک طلبه

طبقه سه

ارزیابی‌های شتاب‌زده یک طلبه

طبقه سه

بسم الله
دوست می داشتم این وبلاگ
- این پنجره‌ی سرد و بی‌روح - جز یک صفحه نمی‌داشت
و در آن صفحه جز یک سطر نمی‌بود
و بر آن سطر جز یک کلمه نمی‌نشست
و آن کلمه «خمینی» بود و دگر هیچ نبود...
***
آن‌هایی که همراه پیغمبر بودند و دعوت پیغمبر را قبول کردند همین مردم «طبقه سه» بود، همین فقرا.
صحیفه امام ج8 ص 293

***
طبقه سه صفحه شخصی و بایگانی کاملی از نوشته‌ها و گفته‌هایم،از سال 1389 تا کنون است. می‌کوشم جستجوها و جستارهایی در این صفحه منتشر شود که «غایت»، «موضوع» و یا «مسئله»شان «انقلاب اسلامیِ اکنون» باشد.

***
معرفی بیشتر و گزارش‌واره‌ای از برنامه پژوهشی این صفحه در قسمت "درباره طبقه سه"، در نوار بالای صفحه آمده است.

***
صفحه‌ها در شبکه‌های اجتماعی:

اینستاگرام @namkhahmojtaba
توییتر @Namkhah1
تلگرام @tabagheh3_ir

***
ایمیل namkhahmojtaba@gmail.com

بایگانی
آخرین نظرات

روایت پیشرفت؛ فراسوی یاوه

يكشنبه, ۱۳ آذر ۱۴۰۱، ۰۹:۴۶ ب.ظ

درباره ضرورت اندیشیدن انضمامی به پیشرفت

متن زیر بخش نخست از دوگانه‌ای است که به موانع اندیشیدن به پیشرفت می‌پردازد. این یادداشت در ششمین شماره از مجله دانشمند منتشر شده است.

از جمله مهم‌ترین و سترگ‌ترین موانع ما در مسیر پیشرفت و اندیشیدن بدان، بلیه انتزاع‌اندیشی است. بلیه‌ای مؤلمه که اندیشیدن به پیشرفت را اغلب به مرز امتناع کشانده است. اندیشیدن درباره پیشرفت منهای ملاقات با واقعیت عبارت است از «بحث‌های ذهنی» و «مباحث تئوریک بدون توجه به خارج و واقعیات» که امکان خلق نظریه و ایده را از ما گرفته است. در نتیجه می‌بینیم گاهی حاصل پژوهش‌ درباب پیشرفت، در عالی‌ترین سطوح به انشاهای توتولوژیک و کلی‌گویی‌های بی‌حاصل و کلامی می‌ماند.

برای توضیح بیشتر مرور یک تجربه تلخ، خالی از لطف نیست. چند سال قبل از سوی یک مرکز پژوهشیِ رسمی متنی منتشر شد که عنوان «سند پایه الگوی پیشرفت» را یدک می‌کشید و با عناوین مجعولی از این دست توصیف و تجلیل می‌شد. متن مملو بود از گویه‌هایی بدیهی که می‌توانست بداهه‌گویی‌های یک ذهن خطابی و بخشی‌هایی از خطابه‌های تکراری و رسمی باشد اما نبود، محصول سال‌ها پژوهش یک و یا شاید یک سلسله از مراکز پژوهشی معظم بود!

متن مملو بود از جملاتی از این قبیل که «جامعه دینی مبتنی بر شکل‌گیری مناسبات اجتماعی بر اساس اصول و ارزش‌های دینی است و دینداری فردی آحاد جامعه به تنهایی ضامن تحقق جامعه دینی نیست.» یا «تحقق ارزش‌ها موجب پیشرفت دنیوی و سعادت اخروی است»؛ انبوهی از کلیات انتزاعی و این‌همان‌گویی‌ که می‌توانستند بخشی از یک خطبه ملال‌آور و محافظه‌کارانه در ظهر جمعه باشند و یا بخشی از کتاب بینش اسلامی در دوره متوسطه قدیم. از بد روزگار ما، یا از بخت خوش جملات و نویسندگان‌شان بود که به جای یک گفتار دم دستی، به عالی‌ترین اسناد در حوزه پیشرفت راه یافته بودند و بر متنی نشسته بودند که سند پایه الگو نام یافته بود. در متن مذکور این جملات به عنوان مبانی جامعه‌شناختی و مبانی ارزش‌شناختی الگوی پیشرفت توصیف شده بودند. جملاتی که البته مبانی و جامعه‌شناختی نبودند اما شاید در آن متن آمده بودند تا به ما بگویند آن روز که با اسم رمز تحول در علوم انسانی و یا علوم انسانی اسلامی، به دست کارمندان یک بروکراسی نفتی، بیل و کلنگ دادیم، پایان پذیرفته است. شاید این جملات خلق شده بودند تا به ما بگویند ببینید ترکیب‌هایی همچون «مبانی جامعه‌شناختی»، که روزگاری برای راه‌حل یک مسئله خلق شده بودند، امروز به چه اوضاعی دچار شده و چگونه خود بخشی از مسئله شده‌اند. بی‌شک این جملات مبانی جامعه‌شناختی چیزی نبودند اما اگر روزی بنا باشد گزارشی از انحطاط و رکود فکری زمانه خود بنویسیم این جملات، شاید نشانه‌های جامعه‌شناختی آن گزارش باشند و مبنای خوبی به دست ما بدهند.

گفتگو درباره پیشرفت، با فروماندگی در اقتضائات رتوریک و تئوریک دوران پیش از انقلاب ممکن نیست. «تحقق ارزش‌ها موجب پیشرفت دنیوی و سعادت اخروی است» شاید نیم قرن پیش از این، بخشی از یک خطابه یا ایده جذاب دینی بود. گرچه همان زمان هم چنین نگرشی لزوما بخشی از الهیات انقلاب اسلامی نبود اما اکنون که سال‌ها از تجربه پیشرفت انقلاب اسلامی گذشته، چنین گزاره و نگرشی، نه تنها بخشی از پایه‌های نظری لازم برای پیشرفت جمهوری اسلامی نیست بلکه چه بسا بخشی از مهم‌ترین بن‌بست‌های پیش روی ایده پیشرفت اسلامی ایرانی باشد.

القصه رهبر انقلاب در ابلاغی نوشتند که متن مذکور طی دو سال و در یک جمهوری معرفتی به بحث گذاشته شود، پس از آن جمع‌بندی شده و از ابتدای قرن پانزدهم به اجرا گذاشته شود. اکنون قریب به چهارسال سال از آن زمان و شش ماهی از آغاز قرن مذکور گذشته و هنوز خبری نشده و مگر قرار بود خبری شود؟ ابلاغ رهبر انقلاب، در جایی بر زمین ماند که خبری از مقصران همیشگی، لیبرال‌ها و تجددزدگان نبود. شاید به این دلیل که اثبات کند برای ایده انقلاب، تجرد و ذهن‌زدگی، کم‌خطرتر از تجددزدگی نیست. اگر روزی بنا باشد گزارشی از تأخر و انحطاط و رکود فکری زمانه ما نوشته شود، به احتمال زیاد فصلی از این گزارش به بلیه‌ی انتزاعی اندیشی اختصاص دارد. متن مذکور که پایه‌ای برای پیشرفت و الگوی آن نشد اما به خوبی می‌تواند تأخر ناشی از تجرد را توضیح بدهد.

بگذریم؛ اگر چه شاید بهتر باشد فصلی دیگر از این شکواییه، آشکار کنیم که: امروز در گام دومِ بلیه تجرد و انتزاع‌زدگی هستیم. در گام اول این بلیه که یک تراژدی تمام عیار بود و هست؛ تجرد، کلی‌گویی آفرید. در گام دوم اما به جزئی‌گویی نیز رسیده است؛ یک کمدی تمام عیار. مراکزی مجعول، با شخصیت‌هایی «نیمه‌سواد»، اگر نگوییم محفل‌آرا و شیّاد، با انبوهی از سخنان مهمل که آن را نظریه و «مادرِ نظریه پیشرفت» (کذا فی الاصل) می‌نامند و در این مسمی به نظریه‌هاشان درباره جزئی‌ترین امور مرتبط با تمدن و طب و بیشتر چیزهای دیگر، یاوه می‌بافند؛ چه یاوه‌هایی. چه می‌توان کرد؟

اکنون که ایده پیشرفت و تا حدود زیادی امکان آن، در چنبره‌ای از ژاژخایی‌ها محاصره شده است و  ترکیبی از تراژدی کلی‌گویی و کمدی جزئی‌گویی و بیهوده‌گویی‌هایی دیگر در برابر اندیشه خلق مانع کرده است. اکنون که مفهوم پیشرفت، که روزی متولد شد تا جمهوری اسلامی را از چاله توسعه به در آورد، اکنون خالق مباحثی شده به آن راهِ چاه را نشان می‌دهند؛ چاره چیست؟ پاسخ چندان دشوار نیست. دشوار آن است که کسی پرسشی ندارد و سراسر پاسخیم. پاسخ‌هایی انتزاعی و از پیش تعیین شده که پیشرفت‌های عصر جمهوری اسلامی را حتی به قدر یک مورد مطالعاتی نیز قابل بررسی نمی‌داند. حاضر است درباره مبانی ارزش‌شناختی و دیگر مبانی شناختی پیشرفت، کلیاتی ذهنی و انشاگونه ببافد و جزئیاتی سراسر یاوه بسراید اما حاضر نیست کمی از استعلای انتزاع فرود آید و پای در میدان واقعیت بگذارد. چه باید کرد؟ درست در این نقطه است که روایت واقعیت به مثابه یک پاسخ برای برون رفت از این امتناع فکری متولد می‌شود.

رهبر انقلاب در سال‌های آغازین طرح مباحث مرتبط با پیشرفت، یک آینده‌شناسی و آسیب‌شناسی مستدل ارائه کردند: هشدار نسبت به «بحث‌های ذهنی» و «مباحث تئوریک بدون  توجه به خارج و واقعیات». اکنون برای رهایی از چالهرزی که این آسیب پدید آورده، برای رهایی از این همه جملات بی‌سروته و کلی چه باید کرد؟ درانداختن طرحی«راه» به حل احتمال زیاد چنان دشوار نیست هر چند پیمودن آن دشواری‌هایی دارد. برای رهایی از «مباحث تئوریک بدون  توجه به خارج و واقعیات» کافی است نخست به «واقعیات» توجه کنیم و سپس مبتنی بر این واقعیات و متوجه آن‌ها، «مباحث تئوریک» را بنا کنیم.

 بدین روی از مهم‌ترین مسیرهای برون رفت از این تنگنای کنونی در اندیشیدن به پیشرفت، فراخنای روایت پیشرفت است. تجدد[زدگی] ما را به وادی توسعه انداخت و تجرد[زدگی] ، جهد ما برای درک پیشرفت را به ورطه انتزاع کشانید. اکنون این تجربه پیشرفت و روایت آن است که می‌تواند راهی جدید پیش روی ما بگشاید و به ما درکی انضمامی از پیشرفت بدهد.

روایت واقعیت و پیشرفت، یعنی رسانه و ژورنالیسم پیشرفت؛ یعنی سینمای پیشرفت؛ سپس یعنی حوزه عمومی‌ای که در آن درباره پیشرفت گفت‌وگو و مباحثه شود و آن‌گاه مباحثی نظری که مبتنی بر آن واقعیات و از دل این گفتگوها بر می‌آید. مبانی البته مهم هستند. این مبانی بودند که امکان طی این مسیر را فراهم آوردند. ضرورت روایت و واقعیت‌، نافی ضرورت فلسفی‌اندیشی نیست. بدون فکر فلسفی و بدون فعال کردن سنت فقهی و حکمی، پاسخ به پرسش های پیشرفت اگر نگوییم ناممکن است، دست‌کم چیزی جز پاسخ‌هایی روزمره و دم‌دستی نیست. مسئله این‌جاست که پس از پنجاه سال اگر قرار است در مباحثه نظری پیرامون پیشرفت همان مبانی بازگویی شوند؛ اگر قرار است «مباحث تئوریک» بدون قرار گرفتن در مقام تفسیر و صورت‌بندی «واقعیت»، مجدد تقریر شوند، چه نیازی را رفع خواهند کرد؟

البته یک مسئله هم باقی است و آن وجه ساختاری و اقتصادسیاسی اندیشیدن درباره پیشرفت است. الگوی پیشرفت در پژوهشکده‌های نفتی تولید نمی‌شود و در شوراهای استعلایی مصوب نمی‌گردد. ما نیازمند آن هستیم که به روایت پیشرفت و به حوزه عمومی پیشرفت بیاندیشیم. در یک جمهوریت فکری و معرفتی می‌توان بر چگونگی پیشرفت توافق کرد.

دانشمند را آن‌قدری که تورق کرده‌ام، در این تولد مجدد خود به قطعه‌ای از پازل از ژورنالیسم پیشرفت تبدیل شده است. روزنامه‌نگاری پیشرفت خود قطعه‌ای از پازل روایت پیشرفت است و روایت پیشرفت با عبور از دالان گفت‌وگویی اجتماعی، زمینه برای پیدایی نظریه‌ی واقعی درباره پیشرفت. ما برای پیشرفت نیازمند بازسازی و احیای عقل عملی‌مان هستیم. کاری بزرگ که از همین گام‌های کوچک آغاز می‌شود.  

۰۱/۰۹/۱۳
مجتبی نامخواه

پیشرفت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی