هفت نکته در باب «ناشفافیت»
ناشفافیت نه مسئله ما، که نشانهای از وضعیت ماست. تأکید بر شفافیت لازم است اما نه فقط به این دلیل که مهمترین یا یکی از مهمترین مسئلههای ما ما شفافیت است؛ بلکه به این دلیل که ناشفافیت نشانهای گویا برای درک وضعیت ماست.
این نشانه به ما حرفهای مهمی میگوید:
1. این نشانه به ما میگوید دوگانه «نقزدن/ ارائه راهحل» چقدر مهمل و بیمعناست. راهحل ناشفافیت، ارائه راهحل است؟ مگر رویه مجالس هفتم به بعد مبنی بر نقض آشکار حق اساسیِ آگاهی از مذاکرات مجلس بر اساس راهحل بوده که حل آن با راهحل باشد؟
نقزدن و غرغر کردن از تعابیر رایجی است که محافظهکاران و محافظان وضع موجود برای تحقیر گفتارهای تغییرخواهانه به کار میبرند. پیشنهاد آنها این است به جای نقد سیاسی، بر ارائه راهحل سیاستی متمرکز شوید.
ناشفافیت اما به ما میگوید فرو گذاردن سطح سیاسی و فراتر از آن دوگانه ساختن میان سطوح سیاستی و سیاسی سپس تمرکز بر راهحلهای سیاستی و از همه مهمتر تبدیل جستجویِ راهحل سیاستی و خطمشی به دستورکار جنبشهای اجتماعی تا چه میزان میتواند رهزن و بیفایده باشد.
تمرکز بر ناشفافیت کنونی به ما میگوید در وضعیت نقض قانون (ماده 29 برنامه ششم) و حتی نقض قانون اساسی (اصل 69)، کنشگری اجتماعی صرفاً در چارچوب سیاستپژوهی چقدر مهمل است و این آورده کمی نیست.
2. این نشانه به ما میگوید دوگانههای تراژیکی همچون اصولگرا/ اصلاحطلب و دوگانههای کمیکی همچون غربگدا/ انقلابی چقدر مهمل و بیمعناست. لیبرالها حتما بخشی از مسئله هستند اما اصولگراها، اعم از سنتی، نوگرا و رادیکال نیز نه فقط بخشی از راهحل نیستند، بلکه بخشی از مسئله یا ریشه آن هستند.
3. این نشانه به ما میگوید شب و روز مشغول کار بودن، پر کاری، جهادی بودن، نطقهای آتشین، آویختن چفیه میزکار، به گردن و به جاهای دیگر، مردمیبودن، سفر استانی و مانند این، به تنهایی هیچ تأثیری در حل مسئله (شفافیت) ندارد. این نشانه به ما میگوید، آویختن به این ظواهر بدون حل مسئله در عینیت، چقدر بیحاصل و حتی رهزن است.
4. نشانه شفافیت، آن گاه که توسط برخی جریانهای فکری تقبیح شده و به معنایی منفی مدرن شدنِ ساختار حکومت خوانده شده و نقد میشود، به ما میگوید بنیادهای فکریای که در نقد غرب ساختهایم، تا چه اندازه میتواند ویرانگر و تمهیدگر وضع موجود باشد.
5. در شرایطی که نظریه اجتماعی [چندانی] برای شرح وضعیت کنونی خود نداریم، ناشفافیت، بهترین تئوری برای شرح اشرافیت است. ناشفافیت حرفهای مهمی در باب اشرافیت به ما میگوید.
6. علاوه بر همه اینها در ناشفافیت، مقصر «دشمن» نیست؛ یا دستکم هنوز نتوانستهاند این وضعیت را به دشمن نسبت دهند. تمرکز بر این وضعیت میتواند بخشی از سواستفادههای سیاسی از ایده دشمن را آشکار کند.
7. ناشفافیت نقطهای از واقعیت است که میتواند به ما نشان دهد کلیه گفتارهای سیاسی فعال در میدان یا حاشیه میدان سیاست رسمی، از لیبرالیسم و کارآمدی تا راست افراطی و شریعتگرایی تا چه میزان ضد «جامعه»، پوچ و بیمعنا هستند: «الفاظ از معانی خودش تهی است. این عصر ما یک عصری است که الفاظ گفته میشود لکن معنا آن معنا را نمیدهد» (صحیفه امام، ج 5 ص 108) بدون درکی عمیق از این تهیبودگی، وجود سیاسی ممتنع است.
***
پ.ن:
اول. ناشفافیت چیست؟ این غلط مشهور است که مسئله به طور کل و از جمله در مورد مجلس شفافیت است. مسئله «ناشفافیت» و در مورد مجلس ناشفافیت آرا نمایندگان است. علنی بودن آرا نمایندگان تکلیف مصرح اصل 69 قانون اساسی بوده و از زمان مسجلس هفتم تا کنون، که مجلس در اختیار یک جریان سیاسی است این اصل و این حق اساسی جامعه آشکارا نقض شده است.
در روزهای اخیر ریاست مجلس در یک سخنرانی عنوان کرده که مسئله مصوبه شفافیت مجلس را توقف در مجمع تشخیص مصلحت نظام است. سرنوشت کنونی این مصوبه، با کمترین سابقه سیاسی حتی با سبقه و صبغه فرماندهی پلیس و شهرداری هم قابل حدس بود.
مسئله این است که مسئله شفافیت «سیاستی» نیست که اختلاف مجلس و مجمع بتواند آن را توضیح دهد. مسئله اراده «سیاسی» و کلونیهای سیاسی است. مشکل این مصوبه مجمع است، مشکل ماده 29 برنامه ششم چیست؟
تعجب و تأسف برانگیز این است که جریانی که قریب به دو دهه است این ناشفافیت تقنینی را بر شیوه حکمرانی کشور افزوده است، موفق شد با استفاده از تمام توان حتی با بهرهگیری از منبر و خطابه دینی، به قدرت رسیدن و استمرار قدرت خود را راهحل مسئله شفافیت معرفی کند!
دوم. مسئله چیست؟ مسئله شفافیت نیست، مسئله «ناشفافیت» است. مسئله عدالت نیست، عقبماندگی در عدالت است. مسئله نابرابری است.