اگر چه آموزههای وحیانی و سپس تفسیر این آموزهها، دو روش و منبع علمی نخستینِ جوامع اسلامی در تحلیل و تجوز مسائل اجتماعیشان بوده، اما از اواخر سدهی سوم هجری قمری، فارابی با تأسیس فلسفهی اسلامی مسیر تازهی پیشروی علم اجتماعی مسلمین قرار میدهد. فلسفهی اسلامی در معنای نخستین خود به معنای کنکاش عقلی پیرامون تمام علوم کنونی است و فلسفهی فارابی این معنا را دستکم در لایههای هستیشناختی و اجتماعی محقق میسازد.
«علم مدنی» فارابی، آغاز بازاندیشی دربارهی مدنیت اسلامی است. جوامع اسلامی پیش از فارابی بیشتر نیازهای خود به درک و حل مسائل اجتماعی را به طور مستقیم یا غیر مستقیم و به واسطهی تجزیه و تفسیر، از طریق آموزههای وحیانی به دست میآورند. آموزههای وحیانی قرآن و حدیث و تأملات تفسیری پیرامون آیات و دقتهای تبویبی و تفریعی پیرامون روایات، در سر جمع خود یک مدنیت اسلامی را در سه سدهی نخستین، در فرهنگ و فضای بینالاذهانی جوامع اسلامی مستقر میسازد. بخشی از این مدنیت فرهنگی، به تحقق عینی نزدیک میشود؛ مبنای جامعهسازی و حاکمیت قرار میگیرد و یا از حاکمان مطالبه میشود. با این همه مدنیت اسلامی در سه قرن نخست، بیشتر تجویزی است. ما بیشتر با تجویز یک مدنیت توحیدی و اسلامی مواجهیم. فارابی و علم مدنی او اما آغاز بازاندیشی پیرامون این مدنیت است.