طبقه سه

ارزیابی‌های شتاب‌زده یک طلبه

طبقه سه

ارزیابی‌های شتاب‌زده یک طلبه

طبقه سه

بسم الله
دوست می داشتم این وبلاگ
- این پنجره‌ی سرد و بی‌روح - جز یک صفحه نمی‌داشت
و در آن صفحه جز یک سطر نمی‌بود
و بر آن سطر جز یک کلمه نمی‌نشست
و آن کلمه «خمینی» بود و دگر هیچ نبود...
***
آن‌هایی که همراه پیغمبر بودند و دعوت پیغمبر را قبول کردند همین مردم «طبقه سه» بود، همین فقرا.
صحیفه امام ج8 ص 293

***
طبقه سه صفحه شخصی و بایگانی کاملی از نوشته‌ها و گفته‌هایم،از سال 1389 تا کنون است. می‌کوشم جستجوها و جستارهایی در این صفحه منتشر شود که «غایت»، «موضوع» و یا «مسئله»شان «انقلاب اسلامیِ اکنون» باشد.

***
معرفی بیشتر و گزارش‌واره‌ای از برنامه پژوهشی این صفحه در قسمت "درباره طبقه سه"، در نوار بالای صفحه آمده است.

***
صفحه‌ها در شبکه‌های اجتماعی:

اینستاگرام @namkhahmojtaba
توییتر @Namkhah1
تلگرام @tabagheh3_ir

***
ایمیل namkhahmojtaba@gmail.com

بایگانی
آخرین نظرات
گفتگوی حاضر با هدف به دست دادن تصویری کلی از ایده انقلاب اسلامی به مخاطبانی جهان عرب انجام شده است. احتمالاً به جهت اختصار و به دست دادن یک مروری کل بر این ایده، به دیگر مخاطبان هم بیاید. مصاحبه با موسسه گفتگو دینی وحدت انجام شده و ترجمه عربی آن در (اینجا) قابل دسترسی است.

 

  • به عنوان شروع بحث، ممکن است این سؤال مطرح باشد که شناخت انقلاب اسلامی در ایران و تاریخ و تجربه­‌ی سی­‌ساله‌ی آن چگونه به کار فعالان اجتماعی- سیاسی در جهان اسلام می­آید؟

گرچه این پرسش ممکن است به طور جدی برای بخش­هایی از نخبگان امت اسلامی مطرح باشد، اما در واقع تا حدودی عجیب است که ما امروز با چنین پرسشی مواجه باشیم. ببینید امت اسلامی یک سرنوشت مشترک دارد و  مسیر این آینده­ی مشترک از گذشته­ای مشترک می­گذرد. این تفکر به صورت جدی در جریان مبارزات انقلاب اسلامی در ایران وجود داشته؛ این­که باید تجربه­ها و جمع­بندی­های همه متفکرین و مصلحین امت اسلامی را  در کار خودشان به کار بگیرند؛ به همین دلیل است که این تجربه‌­ها و اندیشه­‌ها از شرق تا غرب امت اسلامی، مورد توجه انقلابیون ایران قرار می­‌گیرد. به صورت جدی از اقبال بحث می­شود، یا  از ابوالاعلی­ مودودی. در غرب جهان اسلام، اندیشه­های اسلامی متفکرین نزدیک به اخوان المسلمین و سید قطب مورد توجه است. رهبر انقلاب که مبارزه را هم سطح سیاسی و هم در سطح فکری دنبال می­کنند، علاوه بر سخنرانی­ها و مقالات و آثاری که خودشان دنبال می­کنند، برای پاسخ به این نیاز است که آثاری را هم تجربه می­کنند؛ آثاری از سید قطب و تجربه­ی فکری مصر در غرب جهان اسلام گرفته تا آثاری در باب تجربه آزادای­خوانه و ضد استعماری مردم هندوستان. بنابراین نه تنها مرزهای ملی مطرح نیست، بلکه مرزهای مذهبی هم جایگاه  ندارد. مسئله­ی اصلی، همان سرنوشت مشترک امت اسلامی و بلکه  مستضعفین جهان است. مرزهایی که انقلاب اسلامی ایران تعریف می­کند، در دوگانه استضعاف/ استکبار معنا می­یابد. اسلام خود مرز نیست، مبنای مرزبندی­هاست. این­ها مواردی است که بعدها دقیقا در قانون اساسی پس از انقلاب هم مطرح  می­شود. به عنوان نمونه در بند 16 از اصل سوم  قانون اساسی آمده است که دولت در موظف است سیاست­خارجی کشور را بر  اساس «تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمانان و حمایت بی­دریغ از همه مستضعفان جهان» تنظیم کند. یا اصل 54 می­گوید «جمهوری اسلامی در عین خودداری کامل از هرگونه دخالت از مبارزه حق طلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین در هر نقطه از جهان حمایت می­کند.»   

خلاصه اینکه امروز بخش عمده­ای از نخبگان جهان جوامع اسلامی به نوعی ناسیونالیسم فکری دچار شده­اند، میان افکار نخبگان امت دیوارهای از قومیت و ملیت و دیگر تعصب­ها کشیده شده. این وضعیت انقلاب­های بیداری اسلامی را از نظر فکری لاغر و راه بازگشت­ را برای رژیم­های سابق یا آلترناتیو­هایی مشابه یا به مراتب بدتر از رژیم­های سابق هموار می­کند. یکی از موفقیت­های انقلاب اسلامی در ایران این بود که به نوعی عصاره و چکیده­ی همه تجربیات مسلمانان و مستضفین در دوره­ی خودش بود، دیگر نمی­گفت این مصری است، این هندی یا پاکستانی است، این عرب است یا فارس است؛

  • اگر بخواهیم تعریف مشخصی از انقلاب اسلامی و روند آن در ایران دست بدهیم به چه نکاتی می­توان اشاره کرد؟

به نظرم قبل از تشریح این روند باید به منظر و خاستگاهی توجه کنیم که می­خواهیم از آن به انقلاب اسلامی ایران نگاه کنیم. اغلب مدخل ورود به بحث اشتباه است و طبعا نتایج اشتباهی هم گرفته می­شود. یک منظر نگاهی است که یک انقلاب اسلامی و به طبع انقلاب ایران  را  صرفا یک تحول اجتماعی می­بینند که بر اساس یک­سری از تحولات اجتماعی و سیاسی دیگر شکل گرفته است. در این نگاه خاستگاه انقلاب به مثابه یک تحول اجتماعی، تحولات اجتماعی دیگر است. این تحلیل­ها عمدتا بر اساس نظریه­های مدرن جامعه­شناسی انقلاب شکل می­گیرد. این نظریات با همه­ی تنوع­شان در این نقطه مشترک­اند که انقلاب اجتماعی به دیگر تحولات اجتماعی و تحول از بیرون انسان باز می­گردد، نه تحول از دورن. . اما نظریه­ی دیگری که اتفاقا در تحلیل انقلاب ایران و دیگر انقلاب­های اسلامی کارآمدتر است این است که یک انقلاب اسلامی از درون انسان­ها شروع می­شود، انسان جدیدی خلق می­شود و راه خود را به سوی تحول اجتماعی پی می­گیرد.

منظر دیگری که تحلیل ناکارآمدی از انقلاب اسلامی دست می­دهد، یک نگاه محافظه­کار است. در پاسخ به سؤال چرایی انقلاب فقط حرف از استبداد و استعمار و ظلم حرف می­زند. این تحلیل هم نه در مورد انقلاب ایران و نه در دیگر موارد کارآیی ندارد. چون که همه­ی این موارد دست کم در دویست سال منتهی به انقلاب ایران به صورت کم و بیش ثابتی حضور داشتند؛ اما چرا در تمام این سال­ها انقلابی به برزرگی انقلاب 1979 اتفاق نیفتاده؟ حتی در برخی از این شاخص­ها در دو سال منتهی به انقلاب، نسبت به سال­های قبل، ایران با وضعیت به مراتب  بهتری در شاخص­هایی مانند آزادی سیاسی و رشد ثروت ملی مواجه بوده، پس چرا در این دویست سال این انقلاب نیفتاده  و چرا در این دو سال منتهی به انقلاب، اتفاق افتاده و اوج گرفته است؟ پاسخ روشن است. آن موقع انسانِ انقلاب نبوده و بعدها به وجود آمده. مسئله­ی دیگری که این تحلیل دارد این است که درک درست و قابل توجهی از «روند» انقلاب دست نمی­دهد. در واقع به گونه­ای انقلاب را تحلیل می­کند  که نمی­توان از تجربه­ی آن استفاده کرد. فرض کنید کسی بخواهد از تجربه انقلاب ایران استفاده کند، اگر انقلاب را تنها با نفی تعربف کنیم، چه راه روشن و ایجابی­ دربرابر ما قرار خواهد داشت؟

  • اگر به خواهیم از منظری اصیل به انقلاب اسلامی ایران نگاه کنیم که تجربه و دستاوردی برای امروز حرکت­ها و جنبش­­های اسلامی داشته باشد، چه تعریفی در این باره می­توان داشت؟

یکی از بهترین منظر­ها در شناخت انقلاب اسلامی را خود امام خمینی پیش می­کشند. شناختی که هم در درک حقیقت انقلاب اسلامی کارآمد است و هم در فراهم آوردن زمینه­ای برای بهره­گیری از تجربه­ی آن. بر اساس شناختی که امام خمینی از انقلاب اسلامی دست می­دهد، انقلاب اسلامی ایران در 4 مرحله/ مفهوم روی داده است. مرحله­ی اول طرح اسلام انقلابی است. در این­جا مراد از اسلام انقلابی همان مفهوم اسلام ناب است  در برابر اسلام آمریکایی. امام خمینی معتقدند که در سال­های پیش از انقلاب در اغلب رسانه­ها و منبرها، یعنی در اغلب محافل مدرن و سنتی، برداشتی از اسلام مطرح می­شود که به انداز­ه­ی کافی یا اصلا ناب نیست. ایشان به صراحت از «مهجوریت» و «غربت» اسلام ناب حرف می­زنند. البته بحث از این­که مشخصه­های این اسلام ناب چیست خیلی مفصل است. تئوری اسلام ناب- اسلام آمریکایی یکی از خطوط ثابت فکری امام خمینی است که مشخصا در دو سال آخر حیات­شان که در واقع یک جمع­بندی از تجربه­ی سیاسی اجتماعی شان است، این مفهوم بدل به دال مرکزی اندیشه­­ی ایشان می­شود و با مفهوم­سازی­های متعدد مطرح و تئوریزه می­شود. اما مهم­ترین مشخصه­ای که این اسلام ناب یا به تعبیری اسلام انقلابی دارد، این است که در برابر اسلام یا اسلام­های رایج، بعد اجتماعی آن حذف نشده است. امام معتقدند اسلام «کوچک سازی» شده؛ این تعبیر دقیق و صریح امام است. می­گویند دین به نوعی خصوصی­سازی شده و نسبت به مصالح عمومی جامعه بی­تفاوت است. این وضعیتِ اسلامِ کوچک، که امام خمینی از آن به باقی ماندن الفاظ خش و بی روح یاد می­کنند، محصول مشترک دو جریان متضاد است. یکی متحجران که در درون جامعه­ متدینین قرار دارند و به نوعی تحت تأثیر القائات استعماری افسرده و منفعل شده­اند. آن­ها از اسلام فقط احکام عبادی آن را می­فهمند و بها می­دهند و مسئولیت­های اجتماعی­شان را نادیده می­گیرند. جریان دیگر متجددان هستتند، که درست برخلاف دسته اول  فکر می­کنند و البته خودشان هم  دو دسته متضاد هستند: غرب­زدگان و شرق­زدگان. این دو جریان بر خلاف جریان اول اهداف اجتماعی­ای را دنبال می­کنند اما تعریفی که از اهداف اجتماعی دارند، توحیدی و اسلامی نیست. در سطح فردی مسلمان هستند اما اهداف و شخصیت اجتماعی­شان التقاط یافته از دو ایدئولوژی مسلط وقت در جهان است: متأثر از سوسیالیسم- مارکسیسم و لیبرالیسم-کاپیتالیسم. بنابراین مرحله­ی اول انقلاب اسلامی از دیدگاه امام خمینی طرح یک برداشت تازه و در عین حال اصیل از اسلام است به مثابه یک معرفت اجتماعی؛ که با دو گفتمان و دو برداشت متحجرانه و متجددانه از اسلام درگیر می­شود؛ یک درگیری مهم که زمینه ساز مرحله حیاتی دیگری از انقلاب می­شود.

  • قبل از طرح مرحله­ی دوم، مایلیم بدانیم این ساخت کلی این اسلام ناب چیست؟ و این درگیری­هایی که می­گویید مهم است دقیقا چه صورتی دارد؟

ابعاد اسلام ناب را می­توان در یک ساختار سه گانه تشریح کرد: معنویت­خواهی؛ عدالت­خواهی و آزادی­خواهی. اسلام ناب جمع این سه خواست فطری- تاریخی است آن هم به  صورت توامان و با تعریفی توحیدی. البته هر کدام از این سه خواست و دال مرکزی، خود محور منظومه­ی دیگری از آرمان­های اسلام ناب هستند. آزادی­خواهی شامل آزادی­خواهی در داخل کشور و در برابر استبداد، و همچینین شامل آزادی خواهی در جهان که از آن به استقلال تعبیر می­شود است. ایده­هایی مانند مردم­سالاری دینی، کرامت انسانی و  حق نقد عمومی از همین خاستگاه بر می­خیزد. عدالت­خواهی شامل مبارزه با شکاف طبقاتی، مبارزه فقر و فساد و تبعیض و مبارزه با اشرافیت می­شود. و همین­طور معنویت­خواهی اخلاق­گرایی در سیاست و اقتصاد و تلاش برای نوسازی معنوی را به دنبال دارد. هر کدام از این آرمان­ها بر اساس جهان بینی توحیدی تشریح می­شود.

  • منظور از «درگیری» اسلام ناب با این تعریف و ساختار، با تجدد و تحجر چیست؟

از همین جا توضیحی که درباره­ی مدل سه گانه­ی ساخت اسلام ناب مطرح شد، می­توان آن درگیری را به خوبی تشریح کرد. اسلام ناب با متحجران درگیر است به خاطر عدالت­خواه و آزادی­خواه نبودنشان و به خاطر تعریف عزلت گرایانه­ای که از معنویت ارائه می­کنند. اسلام ناب به آن­ها می­گوید معنویتی که شما می­گویید، معنویتی که کاری به عدالت­خواهی و آزادی­خواهی ندارد، توحیدی نیست. جالب است بدانیم اسلام ناب، امام خمینی و متفکرین اسلام ناب حتی در تعریف خداوند و توحید هم با متحجرین درگیر می­شوند. یعنی در بنیانی­ترین لایه­های معرفتی و هستی­شناختی؛ همچنان که با ماتریالیست­های نظری(مارکسیست­ها) و ماتریالیست­های عملی(کاپیتالیست­ها) منکران خدا درگیر می­شوند با تصویری که مقدس­مآبان از خداوند دست می­دهند هم درگیر می­شود و آن را تحریف شده می­خواند. همین­طور با مارکسیست- سوسیالیست­ها یا متجددان چپ­زده هم در تعریفی که ازعدالت دارند «درگیر» می­شود؛ و در نیز در این درگیر می­شودکه معنویت­خواه و عدالت­خواه نیستند. و نیز با لیبرالیست-کاپیتالیست­ها یا متجددان راست­زده در تعریفی که از آزادی و استقلال دارند درگیر می­شود و در این­که عدالت­خواه و معنویت­خواه نیستند. طبعا جنس این نزاع­ها و درگیری­ها فکری است؛ از جنس نطق و خطابه و نوشته است؛ اما  همین نزاع­های معرفتی اسلام ناب را به یک بسط و تفصیل اجتماعی می­رساند و به لحاظ معرفت اجتماعی، زمینه­های شکل­گیری یک «هویت متمایز» اجتماعی را فراهم می­آورد.

  • برگردیم به ادامه­ی بحث، در این نظریه­ای که امام خمینی مطرح می­کنند، مرحله­های بعدی انقلاب اسلامی چیست؟

در  این نظریه که از بررسی مجموع سخنان امام خمینی به دست می­آید، مرحله­ی دوم انقلاب بروز و تحقق همین هویت و انسان متمایز است. در دل این درگیری­هاست که انقلابی انسانی روی می­دهد. البته به تعبیر امام این انقلاب انسانی یا  درونی یا انفسی و یا باطنی به دست غیب الهی انجام می­شود؛ یک «تحفه­ی الهی» است که خداوند به ملت­ ایران و طبعا هر ملتی که یغیروا مابانفسهم باشد هدیه می­دهد. در اثر این انقلاب انسانی است که جامعه­ به فطرت خودش باز می­گردد و ویژگی­های کاملا متمایزی در انسان­ها پدیدار می­شود. انسان­هایی که تا دیروز از رژیم حاکم، از دستگاه­ها نظامی و اطلاعاتی آن می­ترسیدند، انسان­هایی که در سایه­ی خفقان حاکم بر کشور از سایه­ خودشان می­ترسیدند، به یک­باره به خیابان­ها می­ریزند و یک­پارچه فریاد مرگ بر شاه سر می­دهند. در این­جاست که باید به مفهوم محوری در تحلیل امام خمینی از انقلاب اسلامی اشاره کنیم: انسان انقلابی یا انسان انقلاب اسلامی. انسانی که از دل این تحول درونی پدید میی­آید؛ انسانی که مرگ­آگاه  و بلکه عاشق موت و شهادت­طلب است و ده­ها ویژگی متفاوت و خلاف­آمد عادت دارد که او را تبدیل به یک موجود ناشناخته می­کند. در این­جاست که مفهوم/مرحله چهارم و نهایی، یعنی انقلاب اسلامی به وجود می­آید. انقلاب اسلامی در واقع محصول کنش جمعی انسان­های انقلابی است؛ انسان انقلابی­ای که در اثر یک انقلاب انسانی به وجود آمده و انقلاب­انسانی­ای که خود در اثر طرح اسلام انقلابی روی داده است. 

  • این تعریف از انقلاب اسلامی مشخصا چه رهاوردهای نظری­ای برای جنبش­های اجتماعی در کشورهای اسلامی دارد؟

این نظریه می­تواند چارچوب مناسبی برای مطالعه حرکت­های بیداری اسلامی دست دهد. از یک­سو چالش­های آن را به بحث بگذارد و از سوی دیگر تجربه­های متنوعی را با فعالان این حرکت­ها به اشتراک بگذارد. پاره­ای از شکست­های حرکت­های کشورهای اسلامی به خاطر این است که زمینه­سازی معرفتی لازم برای این حرکت­ها انجام نشده بود. آن­چنان که طرد رژیم حاکم، خواست عمومی شده بود، خواست­های اساسی و ایجابی و بنیادین به نحوی توحیدی و اسلامی تعریف نشده بود و تبدیل به معرفت اجتماعی نشده بود. یعنی گام اول محکم برداشته نشده بود و بسیاری بحث­های دیگر. همچنین بررسی این حرکت­ها بر اساس این نظریه می­تواند امیدهایی را هم در پی داشتته باشد. این­که اگر انسان انقلابی به وجود آمد، انقلاب اجتماعی حتمی است؛ هر چند زمان­بر است. نباید از برخی تحولات و شکست­های اجتماعی ناامید شد. انقلاب در ایران درست سه دهه طول کشید. طرح اسلام ناب از اواخر دهه­ی 1320 شروع شد. مشخصا درگیری­های اجتماعی آن از خرداد 1342 شروع شد. در راهپیمایی 15 خرداد 42 یعنی 14 سال قبل از انقلاب، چندین هزار نفر کشته شدند. حدود 15000 شهید. بنابراین نباید عجله کرد و به محض یک شکست یا عدم پیروزی ناامید شد. بُعد دیگر تجربه­هایی است که انسان انقلاب اسلامی در این سه و نیم دهه در نیل به خواسته­هایش داشته است که این هم بحث مفصلی است. برای هر کدام از این تجربه­ها سال­های سال زحمت کشیده شده؛ برای به دست آوردن برخی­شان خون­های زیادی ریخته شده، معلوم است که به اشتراک گذاشتن­شان چه رنج­ها و شکست­هایی را از دوش جنبش­ها دیگر در جهان اسلام بر می­دارد.

امروز حامیان جهانی رژیم­های سابق می­کوشد با دیوار کشیدن میان تجربه­ها و اندیشه­های امت اسلامی، مبنای فکری انقلاب­ها  از درون تهی کنند. می­خواهند بگویند خواست اصلی مردم در بهار عربی، همان چیزی  است که ما در لشگرکشی به عراق و افغانستان دنبال می­کردیم. می­خواهند بگویند همان چیزی که اسمش را می­گذارند دموکراسی، خواست اصلی مردم در بهار عربی بوده؛ منتها مردم مصر و تونس و دیگر کشورها، این فراست را داشتند که قبل از آن­که کار به لشگرکشی و زور بکشد، خودشان با زبان خوش فهمیدند باید منویات آمریکایی­ها را بخواهند!

آن­ها سال­هاست می­خواهند با ایران هراسی و تعاریف غلط از صدور انقلاب اسلامی ایران، میان اندیشه­ها و نخبگان دیوار بکشند؛ در صورتی که صدور انقلاب یعنی همین به اشتراک گذاشتن تجربه­ها و گفتگوهای ضروری در این باره. کاری که درست پیش از انقلاب اسلامی ایران هم انجام شد و تجربیات فعالان امت اسلامی و جهان مستضعفین از مصر و آفریقا تا هند و پاکستان به بارور شدن مبانی انقلاب ایران کمک کرد. وقتی نخبگان و فعالان انقلاب­ها و جنبش­ها نتوانند تجربیات­شان و اندیشه­هاشان را به اشتراک بگذارند، حامیان جهانی رژیم­های سابق می­شوند مفسران انقلاب­ها و حرکت­هایی که  علیه رژیم سابق انجام شده و معلوم است از دل این تفاسیر چه برمی­آید.   

  • اگر بخواهیم به تجربه­های مهم و عمده­ی انقلاب اسلامی که به کار جنبش­های اجتماعی دیگر می­آید، اشاره کنیم، چه مواردی وجود دارد؟

گفته شد که انسان انقلابی در اثر طرح اسلام ناب، به وجود آمده است؛ با سه خواست توأمان  معنویت­خواهی، عدالت­خواهی و آزادی خواهی. این انسان در طول این بیش از سه و نیم دهه در جهت هر کدام از خواست­های خود تجربه­های فراونای کسب کرده است. مثلا در فرآیند آزادی خواهی در بُعد داخلی ما تجربه­ی قانون اساسی را داشتیم، تجربه­ی مردم­سالاری دینی یا سپردن همه­ی کارها به مردم؛ این­ها تجربه­های مهمی است.

  • توضیح می­دهید؟ تجربه­ی انقلاب ایران در قانون اساسی چیست؟

ببنید ما در خلال طراحی اجتماعی دقیقی که امام خمینی داشتند، با یک فرایند اجتماعی به قانون اساسی پس از انقلاب اسلامی می­رسیم. یعنی بررسی پیش­نویس و تدوین آن به وسیله­ی نمایندگان منتخب مردم انجام می­شودف در نتیجه گروه­ها مختلف در سطح کشور در این باره فکر می­کنند و طراحی می­کنند. این گروه­ها گاه یک سری از دانشجویان یا جوانان هستند. همین­ها ایده­هاشان را می­نویسند و به نماینده منطقه­شان می­دهند و بعد در صحن علنی مجلس تصویب می­شود. این اتفاقی است که در روند قانون اساس افتاد و مفاهیم انقلابی بسیاری از این طریق وارد قانون اساسسی ما شده است. البته پس از تصویب نهایی هم  قانون اساسی به رفراندوم گذاشته شد. به این ترتیب هم مفاهیم ناب انقلابی بسیاری وارد قانون اساسی شد و هم این مفاهیم از عقبه­ی اجتماعی بالایی برخوردار شده­اند. از همان ابتدا غربگرایان با این مفاهیم و فرایند مردمیِ طرح و تصویب قانون اساسی مخالف بودند، می­خواستند خودشان بنشینند در مجلسی در بسته و بر اساس آن­چه اغلب در غرب تحصیل کرده بودند، قانون اساسی را بنویسند. پس از آن هم انقلابیونی که در نظام جهانی هضم می­شدند سخن از تغییر این مفاهیم قانون اساسی به میان می­آورند؛ و این خواست خودشان را هم در انتخابات­های ریاست­جمهوری دنبال کردند و  با کپی برداری از شعار   Changeاوباما، شعار انتخاباتی خودشان را Change قرار می­دادند! اما بدنه­ی اجتماعی­ای قوی­ای که قانون اساسی داشت آرزوی آن­ها را بی­جواب گذاشت، و در انتخابات در حدود آرای باطله رأی­آوردند. این بدنه­ی قانون اساسی در شرایطی است که سه دهه از تصویب قانون اساسی گذشته است.

  • آیا تجربه­های دیگری هم هست که به کار امروز فعالان حرکت­ها بیاید؟

الی ماشاءالله. انسان انقلاب اسلامی در تمام ابعاد و سویه­های سه­گانه­ی خود تجربه­های فراونی داشته است.  وقتی ملتی حرکت کند، در هر لحظه، از هر پیروزی یا شکست تجربه­های جدیدی کسب می­کند؛ فرض کنیم مقایسه کنیم تجربه­ی ملت مصر در خلال سال­های 1985 تا 1990، یا 1990 تا 2000؛ طبعا تجربه­ی سیاسی اجتماعی ملت مصر در این فواصل تفاوت چندانی نداشته. اما در همین سه سال اخیر بیش از سه- چهار دهه تجربه­ کسب کرده است. چون یک ملت از آغاز یک انقلاب، در لحظه لحظه­ی خود تجربه­ کسب می­کند؛ البته تجربه­هایی پوشیده در خون قلب و عرق جبین. حالا ملت ایران 35 سال است در حال کسب چنین تجربه­های متراکمی است.

 به هر حال تجربه­ی مهم دیگر ملت ایران در  بعد آزادی­خواهی، تجربه­ایی است که انسان انقلاب اسلامی در زمینه­ی استقلال­خواهی به دست آورده است. یکی از دستاوردهای این تجربه بیش 9000 صفحه متن اسنادی است که در 13 آبان 1358 از سفارت امریکا به دست آمده. این اسناد خیلی عجیب است و در خود ایران هم آن­طور که باید مورد توجه  قرار نگرفته است. شاید قریب به صد استراتژی­ای که ایالات متحده برای حفظ منافع خودش یا همان غارت منابع مردم ایران طراحی می­کند در این اسناد قابل تشخیص و تحلیل است؛ آدم­هایی را در بالاترین سطوح استخدام می­کند و به آن­ها پول می­دهد. آدم­های متشخصی که آن­قدر از منافع ملی و مردم دم می­زنند که به ذهن کسی هم خطور نمی­کند که یک جاسوس باشند. برخی دیگر متشخص­ترند؛ آن­ها را با پول نمی­شود خرید. نقطه ضعف آن­ها چیز دیگری است، مثلا قدرت­طلبی. برای به خدمت گرفتن­شان باید به آن­ها اطمینان داد در به دست آوردن مناصب بالاتر، به آن­ها کمک­ می­­شود. برخی دیگر همه­ی همشان روزنامه­شان است. می­توان با کمی کمک مالی که انتشار روزنامه­اش را تضمین کند، با او رابطه­ی خوبی برقرار کرد. برخی دیگر خیلی سلیم النفس تر از این حرف­ها هستند. اگر بویی ببرند که دارند با سفارت امریکا همکاری می­کنند، رم می­کنند. باید در پوشش یک مرکز علمی یا سیاسی،  پروژه­ای کلان را به گونه­ای تعریف کرد که آن فرد محترم در عین اینکه فکر می­کند اهداف خودش را دنبال می­کند، نقش مورد نظر ما را هم دنبال کند. فلانی گرچه دشمن آمریکاست اما با فلان دشمن دیگر آمریکا، کینه­­ها یا دست کم مخالفت­هایی دارد. باید به گونه­ای طراحی کرد که برآیند این مخالفت­ها به سود آمریکا باشد. فلانی تند مزاج استف کافی است طوری او را عصبانی کنیم که آن کاری را انجام دهد که مانفع آمریکا اقتضا می­کند و الی آخر. این­ها تقربیا مضمون تحلیل­هایی است که بارها و بارها در  اسناد به دست آمده از سفارت امریکا تکرار می­شود. و چون فرصت نیست از خواندن و بررسی عین این اسناد عبور می­کنیم چرا که متأسفانه زمان بررسی دقیق­تر نیست، در حالی که این اسناد پر است از طرح­هایی که همین امروز در دیگر کشورهای اسلامی و حتی غیر اسلامی و دوست آمریکا دنبال می­شود؛ حتی از طرق مختلف در ایران هم هنوز همین خطوط را از راه دور دنبال می­شود. و می­دانیم سفارت آمریکا در تهران در واقع مرکز فرماندهیِ خاورمیانه­ای آن­ها بوده و اسناد زیادی از سفارت به دست آمده و منتشر هم شده که مربوط به نقشه­های امریکا برای خرابکاری در دیگر کشورهاست. خب امروز ما چقدر از این ظرفیت و تجربه­ی گرانبها استفاده می­کنیم. تقربیا هیچ. حتی در خود ایران هم این اسناد آن­چنان که باید بازخوانی نمی­شود. فکر می­کنیم امریکا به انقلابیون جهان اسلام اجازه می­دهد که دوباره چنین تجربه­ی بی­نظیری را تکرار کنند؟ بنابراین این یک تجربه­ی مربوط به همه جهان اسلام و مستضعفین است. من فکر می­کنم و افسوس می­خورم که اگر انقلابیون کشورهای منطقه همین اسناد سفارت را می­خواندند، اولین کاری که می­کردند اشغال سفارت­های امریکا بود. حتی شاید قیل از الشعب یرید اسقاط النظام، الشعب یرید تسخیر السفارت! اخراج السفیر[اصلاح شود] مطرح می­شد. اما امریکا اجازه­ی نمی­دهد که حتی به ذهن انقلابیون هم چنین چیزی خطور کند. فرضا هم چنین تجربه­ای با هزینه­های زیادی مجددا و در کشور دیگری اتفاق بیفتد، اسناد به دست آمده خیلی شبیه خواهد بود به همین اسناد موجود. خب چرا از این تجربه­ی گرانسنگ و رایگان استفاده نمی­شود؛ چون این یک تجربه­ی ایرانی است؟!! این همان دیوار ناسیونالیستی است که انقلاب­ها را به لحاظ مبانی معرفتی لاغر کرده است.

  • در پایان اگر بخواهیم یک جمع بندی داشته باشیم از توصیه­هایی که می­توان بر اساس تجربه­ی انقلاب ایران به دیگر انقلاب­ها و حرکت­های منطقه داشته باشیم، به چه مواردی می­توانیم اشاره کنیم؟

البته تجربیاتی که انسان انقلاب اسلامی در ایران داشته خیلی بیشتر از این­هاست. برای طرح مسئله­ی هر کدام­شان چندساعت زمان نیاز است. در بعد عدالت­خواهی یک الگوی موفق در ایران شکل گرفت به نام نهادهای انقلاب اسلامی. نهادی مثل «جهاد سازندگی» که نیروی متراکم انقلابیون را برای پیشرفت و عدالت اجتماعی سازماندهی می­کرد، یا بنیاد مستضعفان، نهادی که ثروت­های انباشته شده­ی  سرمایه­داران زالوصفتی که از نظام ناعادلانه طاغوت استفاده کرده و سرمایه­ای برای خود به هم زده بودند، را برای بازتوزیع میان فقرا مصادره می­کرد. یا نهادی مثل کمیته­های انقلاب و یا بسیج مستضعفین که نیروی اجتماعی انقلاب اسلامی را به صورت شبکه­ای منسجم از هسته­های مقاومت سازماندهی می­کرد. یا تجربه­هایی انقلاب اسلامی که در بازتولید معنویت ناب و اصیل داشته است.

اما به عنوان جمع­‌بندی پایانی باید گفت که اولا ذکر همه­ی این تجربه­ها به معنای عاری از خطا بودنشان نیست. اتفاقا این حرف امام و انقلاب است که هیچ طرح کلانی که تا آخر راه را نشان بدهد وجود ندارد. خود راه نمایدت که چون باید رفت. همه­ی این تجربه­ها در بستری از آزمون و خطا شکل گرفته­اند. در ثانی باید توجه داشت که همیشه این احتمال وجود دارد رژیم و مناسبات پیش از انقلاب، همان نظام اشرافیت و  وابسته سابق، به وسیله­ی انقلابیونی که در همان جایگاه قرار گرفته­اند، بازتولید شود. به هر حال انسان­ها خطا می­کنند و «هیچ تضمینی» وجود ندارد که وقتی یک انسان انقلابی به قدرت رسید، آن را در جهت کسب منافع شخصی خود اعمال نکند، استبداد نورزد، ثروت­اندوزی نکند و مانند این. «تنها تضمین» بازتولید انقلاب اسلامی است. یعنی همان حساسیتی که مردم را به «مقابله» با رژیم سابق کشاند، به «مراقبه» از نظام­های پس از انقلاب هم بکشاند. البته این را از این باب عرض می­کنم که بدانیم باید کمربندها را محکم ببندیم؛ انقلاب سرنوشت یک تاریخ را به دست ملت می­دهد، انقلاب­ها شروع می­شوند اما تاریخ­سازی فرایندی نیست که بتوان آن را در جایی متوقف کرد. چون تاریخ متوقف نمی­شود. انسان­ها انقلابی می­شوند و اگر بر مدار حق بمانند و به تعبیر آیه 144 سوره­ی آل­عمران، دچار انقلاب علی اعقاب نشوند، مبارزه برای مراحلی متکامل­تر از انقلاب ادامه دارد. انقلاب­های اسلامی فقط شروع می­شوند. ضمن اینکه الان در خیلی از کشورها، حرکت­ها در مرحله ابتدایی است و دولت­های جایگزین تفاوت چندانی با رژیم سابق ندارد. اما به هر حال نباید ناامید شد. مهم نیست در بیرون چه اتفاقی افتاده؛ تجربه­ی دیگر انقلاب­های اسلامی  و متن صریح آیات قرآن می­گوید مهم این است که چه تغییری در دورن اتفاق افتاده؛ «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم‏»؛ اگر تغییر انفسی روی داد و  انسان انقلابی به وجود آمد، تغییر اجتماعی و بیرونی حتمی است، هر چند زمان بگذرد. مهم بازتولید این تغییر انفسی و بازیابی انسان­هایی است که این تغییر انفسی در آن­ها روی داده؛ این تغییر درونی اولا به دست خداست و باتوجه و  توکل به او به دست می­آید؛ ثانیا باید زمینه­های معرفتی آن را به وجود آورد و زمینه­های دگرگون­کننده­ی اندیشه­ی اسلامی را به معرفت اجتماعی تبدیل کرد. انقلاب­ها از فکر شروع می­شوند و درر قلب شکل می­گیرند. خیابان­ها تابعی از این انقلاب درونی­اند. اگر قدرت­مندان انقلاب­های بیرونی را، سرنوشت خیابان­ها را به دست گرفتند؛ باکی نیست وقتی که انقلاب، انسانِ خود را ساخته باشد. اما اگر این طور نبود و انقلاب انسانِ خاص خود را بازتولید نکرد، هر چند در انقلاب خیابان­ها پیروز شود، اما همان­هایی که از خیابان­ها به وزارت­خانه­ها می­روند، احتمالا شبیه همان آدم­های سابق عمل خواهند کرد. 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی