چهل شاهد؛گروه بسیجیان دوربین به دست برای ثبت جنگ
به مناسبت تقدیر از چهل شاهد و خانم شاه حسینی در جشنواره عمار؛ استان خوزستان[1]
با به احترام پانزده شهید گروه و به عنوان در آمدی بر شناخت «چهل شاهد»[2]
چهل شاهد؛گروه بسیجیان دوربین به دست برای ثبت جنگ[3]
اول:
- تو باید از این گروه چهل شاهد باشی
- شنیدم هر کدوم از شما که شهید می شید زود یکی دیگه جاتون می فرستن
- پلاک بتون دادن؟
- خیلی باید مواظب باشید بعد ایی(این) حمله ها، بد جوری پاتک می زن
- همین بعد از ظهری یک فیلم بردار رو زدن، در جا شهید شد.
دوم:
این جملات بخشی از دیالوگ بشار(فرمانده) در فیلم متفاوت شب بخیر فرمانده (به نویسندگی و کارگردانی انسیه شاه حسینی، محصول 1384) است.
داستان فیلم در واقع تجربه و سلوک شخصی کارگردان است و درست به همین دلیل است که توانسته طی یک روایت واقعی و صادقانه ماجرای یک «انقلاب انسانی» را روایت کند؛ درست به همین دلیل است که مخاطب هیچ گاه احساس نمی کند کسی درمقابلش در حال فیلم بازی کردن است و درست به همین دلیل است که ما در شب بخیر فرمانده با فرمانده ای روبرو می شویم که با دیگر کاراکترهای ساختگی برادر و حاجی از فرماندهان دفاع مقدس متفاوت است. و خیلی چیزهای دیگر که همه به نوعی معلول حضور و درک انضمامی کارگردان از جنگ است.
کارگردان های زیادی هستند که اغلب ترجیح می دهند لوکیشن فیلم های دفاع مقدسشان شهرک سینمایی باشد. آن ها تنها سر «صحنه» حضور دارند نه در «متن»؛ کارهاشان هم اغلب «فیلم»هایی از آب در می آید که در آن هیچ گاه مسئله با مختصات واقعی روایت نمی شود. اما شب بخیر فرمانده این گونه نیست از همین روی از معدود فیلم هایی است که «مردم» را در متن جنگ می بیند و چیزهایی با ارزش دیگری را هم.[iii][4]
سوم:
یکی از این چیزهای با ارزشی که در شب بخیر فرمانده دیده شده همین «چهل شاهد» است که هر چند در حد در یک دیالوگ کوتاه اما حساب شده و موثر بدان پرداخته شده است. گروهی کاملا بسیجی، از رزمندگان اسلحه به دست با آرمان ثبت جنگ و دوربین به دست.
در آینده و به یاری خدا درباره چهل شاهد بیشتر خواهند نوشت اما اگر بخواهیم شناخت کلی از آن داشته باشیم به همین مولفه هایی می رسیم که در همین دیالوگ "شب بخیر فرمانده" منعکس است، در واقع خانم شاه حسینی با شناخت دقیق، عینی و بی واسطه ای که به واسطه حضور در متن و خط مقدم جبهه ها از جنگ و از چهل شاهد داشته تلاش کرده تا ضمن یادآوری و بازطرح این گروه نمایی کلی ای از آن را در چند جمله کوتاه اما جامع بیاورد، مولفه های مانند:
- حضور منحصر به فرد در خط مقدم: «تو "باید" از این گروه چهل شاهد باشی».
- آن هم حضوری پیگیر و مداوم «شنیدم هر کدوم از شما که شهید می شید "زود" یکی دیگه جاتون می فرستن».
- جسارت و فداکاری فراتر از نرم یک خبرنگار و انسان معمولی و حتی فراتر از یک رزمنده: «آن چنان که فرمانده به او می گوید: "خیلی باید مواظب باشی"».
- شهید دادن های پیاپی: «همین بعد از ظهری یک فیلم بردار رو زدن، در جا شهید شد».
- بدون سر پناه و شناسنامه بودن گروه «پلاک بتون دادن؟»
چهارم:
چهل شاهد و سینمای خانم شاه حسینی به خصوص در شب بخیر فرمانده به نوعی هم افق هستند: برای حفظ تاریخ جنگ؛ درست برخلاف برخی دیگر از فیلم های سینمای دفاع مقدس که در برابر تصویر انسانی امثال شب بخیر فرمانده به ارائه یک تصویر مکانیکی از جنگ می پردازند؛ آثاری که در متنشان ماشین (هواپیمای جنگی و انفجار و...) دارند نه روابط انسانی را. آن چنان که گویی ماموریت تحرف انسانی ترین جنگ تاریخ معاصر را بر دوش دارند!! حال آنکه انسان و فرهنگ تاریخ را میسازد نه ماشین و جنگ.
خانم شاه حسینی که به نوعی ماجرای سلوک و تحول نگاه خود را در شب بخیر فرمانده روایت می کند، گرچه برای مرگ و نوعی خود کشی به جبهه می رود ولی در آنجا با واقعیتی رویرو می شود که عبارت است از جریان زندگی در متن جنگ؛ و تنها در این نگاه فرهنگی و انسانی به جنگ است که امثال «چهل شاهد»ها دیده میشوند. و البته طبیعی است در غیبت این نگاه، که وضع موجود ماست، چهل شاهدها گم شوند.
پنجم:
تنها می خواستم این نوشته درآمدی باشد بر معرفی گروه و کاری که قریب به پانزده تن از فهمیده ترین جوانان انقلاب جان شان را روی آن کار گذاشتند. بسیجیانی که خود در متن جنگ حضور داشتند، آن ها اغلب میان 41 عملیاتی که در قالب چهل شاهد و برای ثبت جنگ می رفتند، برای جنگیدن هم به جبهه می رفتند. اما کار ثبت و چهل شاهد آن قدر ها برای شان مهم بوده که بیشتر ترجیح می دادند هنگام شهادت در میدان جنگ دوربین دستشان باشد نه اسلحه.
چهل شاهد کارش را از فتح المبین (سال 61) آغاز می کند و تا پایان جنگ و عملیات مرصاد ادامه می دهد هر چند به دلیل مشکلات و بی مهری های مدیران افتان و خیزان. کار آن ها ابتدا فقط تهیه فیلم بوده ولی سپس عکاسی هم به آن اضافه می شود تا اکثرا در گروه هایی سه نفره(فیلم بردار،کمک فیلم بردار،عکاس) در بیشتر عملیات ها حاضر شوند. آن ها عمدتا با این چالش بزرگ در درون خود مواجهه بودند که « آیا اگر من دوربین به دست به جبهه بروم به تکلیف خودم و به به فرمان امام عمل کرده ام؟ آیا اگر در حین انجام فیلمبرداری و دوربین به دست کشته شوم همان ارج و اجر شهیدان اسلحه به دست را خواهم داشت؟» و دهها سوال از این دست که در تمام سال های که چهل شاهدی ها دوربین به دست مناطق عملیاتی را می کاویدند در ذهن شان مرور می شده؛ و تا به اطمینان نمی رسیدند که مسئولیت بزرگ ثبت کربلایِ آخرالزمانیِ جنگ حق و باطل بر عهده شان قرار گرفته جان شان را بر کف و خون شان را در مشت نمی گرفتند و راه نمی افتادند. گرچه همین هم راضی شان نمی کرد و هر چند عملیاتی که با دوربین برای شاهد بودن می رفتند بجای استراحت یک یا چند عملیات را هم با سلاح برای شهید شدن می رفتند.
یکی مغازه اش در بازار، دیگری محل کارش در اداره ای دولتی یا نهادی انقلابی، آن یکی درسش در دبیرستان (اغلب دبیرستان های آیت الله طالقانی و دکتر شریعتی اهواز) یا در حوزه ی علمیه را رها می کند و به جبهه می آید، درست مانند دیگر نیروهای بسیجی اما نه فقط برای جنگ که برای جنگ و برای مهمتر از آن ثبت جنگ؛ در هر عملیات در یک محور مشخص حاضر شده تا پایان در همان محور می ماندند. به این ترتیب وقایع یک محور عمل کننده را به طور کامل پوشش می دادند نه به صورت خبری. چهل شاهدی ها خبرنگار نبودند، آنها تعریف جدیدی از خبرنگار و ارزشهای خبری بوده و هستند و دقیقا همین فلسفه ماندگاری شان خواهد بود. آن ها محصول نگره ی خمینیستی به جنگ و نگاه به مقوله رسانه از منظر انقلاب اسلامی هستند، و اگر از نسل ما کسانی برای کار حسینی شان کار زینبی کنند، خون شهیدان چهل شاهد سطور مهمی از تاریخ و تفکر انقلاب اسلامی را در باب جنگ، در باب رسانه و در باب انسانِ انقلاب خواهد نگاشت.
چه عمق نگاهی داشته اند چهل شاهدی هایی که به خاطر رسیدن نسل ما به حقیقتِ این برهه ی مهم از تاریخ بشر، بی پروا جان بر کف دست می گرفتند و به میدان می آمدند. آن هم در شرایطی که گاه از پشت سر، از مدیریت تبلیغات جنگ دلی خوش که نه دل خونی داشتند.
و چه سطح نگاهی داشته «مدیریت فرهنگی»ای که بسیاری از آثار چهل شاهد را آن قدر در انبار نگاه داشته تا پودر شوند!!؛ چه سطح نگاهی داشتهاند که امروز هیچ نام و اثری از این گروه و آثارشان و شهدای شان نیست؛ شاید برای اینکه ثابت کنند تا امروز هم توان فهم عمق نگاه بسیجیان چهل شاهد را نداشته و ندارند...
و چه مسئولیت بزرگی دارد نسل ما در برابر خونی که برای رسیدنمان به حقیقت و تصویر حقیقی از بازه ای مهم در تاریخ و فکر و فریاد انقلاب روی زمین ریخته؛ که یا از پس این مسئولیت، بر می آییم پس در این صورت در تداوم راه چهل شاهدیم یا به اقدامات مدیریت فرهنگی در گسترش فرهنگ(!)دفاع مقدس اکتفا و اعتماد کرده، کاری نمی کنیم، که چیزی هستیم از قُماش همان مدیران محترم فرهنگی بل هُم اضل.
من این را از زبان رزمندگان چهل شاهد می گویم[iv]، همان هایی که بعد از هر عملیات از روی صفا و دل خوشی که داشتند راش ها و نگاتیو ها را تحویل ستاد تبلیغات جنگ می دادند اما سال ها بعد برای داشتن یک دقیقه از این فیلم هاشان و یک فریم از عکس هاشان، برای نابود نشدن کارهایی که بخاطرشان خون دوست و برادرشان روی زمین ریخته بود با مدیرانی دست به یقه هم شده اند که...: مدیران محترم فرهنگی ای که حتی «شعور» نداشتند بفهمند معادله ی "خون در برابر راش" یعنی چه؛ (شعور مدیریتی منظورم است نه فردی) عمق نگاه چهل شاهد پیش کششان.
ششم:
حسن ختام این یادداشت هم چند خطی باشد از شهید آوینی دربارهی گروه چهلشاهد. شهید آوینی اگر چه با گروه چهل شاهد ارتباط کاری نزدیکی نداشته، ولی با فلسفه و اهداف این گروه کاملا آشنایی و نزدیکی دارد، در رواقع در توصیف نسبت شهید آوینی و چهل شاهد میتوان گفت، شهید سید مرتضی آوینی و چهل شاهد «خیلی دور - خیلی نزدیک» بودند.
شهید آوینی در گزارشی دربارهی روایت فتح، به دیگر گروههای فعال مستندساز زمان جنگ هم اشارهای داشته و دربارهی چهل شاهد مینویسند: «بسیجیانی بودند که با مختصر آموزش با یک دوربین سوپر هشت همراه با گروه های رزمی در عملیات شرکت می کردند و فیلم می گرفتند. هدف از گرفتن این فیلم ها ثبت لحظه های استثنایی و حفظ تاریخ جنگ بود.»
- پینوشت، که چون نام شهیدی در آن است خود، نوشتهها، دفترهاست:
این نوشته درباره چهل شاهد چه ارزشی دارد؟ گیرم که کتابی باشد یا کتاب ها؛
ای کاش چنین بود تا تقدیمش می کردم به شهیدی بزرگ از گروه چهل شاهد؛ به «محمد علی یوسف چلتوکی» که در عملیات خیبر و در جزایر مجنون ترکشی از میان دو لبانش گذشت و سرش را مقابل پای حسین بن علی(علیه السلام) - به احترام- به زمین انداخت؛ تا ثابت شود حرف همان است که فرزندِ رشیدِ امامِ کریم گفته:
آن چه حسین به کام پیروانش می ریزد «احلی من عسل» است، ترکش است...
والسلام هر چند ناتمام...
[1] بناست دوستانِ جشنواره عمار استان خوزستان در افتتاحیه از گروه چهل شاهد تقدیر کنند.در اختتامیه هم که با اکران «زیباتر از زندگی»، آخرین اثر خانم شاهحسینی همراه است، قرار است از ایشان تقدیر شود؛ به خاطر ویژگیهای سینمای خانم شاهحسینی و به مناسبت تصویر زیبایی که از استان خوزستان در آثار ایشان بازنمایی میشود. انشاءالله
وقتی برای استخراج برخی اطلاعات مورد نیاز این دو برنامه، به آرشیوم مراجعه کردم، در نوشتههای سه- چهار سال پیش به دو- سه یادداشت نیمه تمام برخوردم. موضوع مشترکشان هم گروه چهلشاهد بود و کارهای خانم شاهحسینی.آن موقع جایی برای انتشار سراغ نداشتم، حالا هم فرصتی برای ویرایش؛ مطلب بالا کپی پیش آن فیشهاست.
[2] عنوان این یادداشت برگرفته است از توصیف شهید آوینی درباره گروه چهل شاهد.
[3] توضیح بیشتر در این باره از حوصله و موضوع این نوشته خارج است و بماند برای وقتی دیگر و یادداشتی جداگانه؛ اما همین قدر بس که شب بخیر فرمانده از بسیاری جهات همان جایگاهی را دارد است که آژانس شیشهای.
[4] اطلاعات و دردواره های این نوشته اغلب مستند است به گفتگوهایی حضوری با اعضای چهل شاهد.