طبقه سه

ارزیابی‌های شتاب‌زده یک طلبه

طبقه سه

ارزیابی‌های شتاب‌زده یک طلبه

طبقه سه

بسم الله
دوست می داشتم این وبلاگ
- این پنجره‌ی سرد و بی‌روح - جز یک صفحه نمی‌داشت
و در آن صفحه جز یک سطر نمی‌بود
و بر آن سطر جز یک کلمه نمی‌نشست
و آن کلمه «خمینی» بود و دگر هیچ نبود...
***
آن‌هایی که همراه پیغمبر بودند و دعوت پیغمبر را قبول کردند همین مردم «طبقه سه» بود، همین فقرا.
صحیفه امام ج8 ص 293

***
طبقه سه صفحه شخصی و بایگانی کاملی از نوشته‌ها و گفته‌هایم،از سال 1389 تا کنون است. می‌کوشم جستجوها و جستارهایی در این صفحه منتشر شود که «غایت»، «موضوع» و یا «مسئله»شان «انقلاب اسلامیِ اکنون» باشد.

***
معرفی بیشتر و گزارش‌واره‌ای از برنامه پژوهشی این صفحه در قسمت "درباره طبقه سه"، در نوار بالای صفحه آمده است.

***
صفحه‌ها در شبکه‌های اجتماعی:

اینستاگرام @namkhahmojtaba
توییتر @Namkhah1
تلگرام @tabagheh3_ir

***
ایمیل namkhahmojtaba@gmail.com

بایگانی
آخرین نظرات
زمینه‌ی فعالیت‌های شهید جمال‌پور

پیروزی بهمن پنجاه و هفتِ انقلاب اسلامی، که خود مرهون انقلابی انسانی و پیدایش انسانی انقلابی بود، جوانان پرشور و انقلابی را در برابر یک مسئله‌ی جدی قرار داد: نیاز انقلاب اسلامی به کادرهایی برای فردای انقلاب و جمهوری اسلامی. این جوانان که خود فتح‌الفتوح انقلاب اسلامی بودند، عمق نیازِ انسان-افزارانه‌ی انقلاب اسلامی را به خوبی درک کرده و یک رشته از اقدامات را به منظور انسان‌سازی و کادرسازی برای انقلاب اسلامی سامان دادند. آنان نه مانند متجددان امر انقلاب را صرفا اجتماعی و بیرونی می‌دانستند و نه مانند متحجران به انقلاب درونی اکتفا می‌کردند. انقلاب انسانی برای بازتولید انقلاب اسلامی باعث شد تا این متفکران و روشنفکران جوان انقلاب اسلامی تراز جدیدی از تفکر انقلاب اسلامی را تفصیل تئوریک و بسط اجتماعی بدهند.

۰ نظر ۱۶ دی ۹۳ ، ۲۰:۳۰
مجتبی نامخواه

اندیش‌گویه‌هایی از درس‌گفتارهای شهید سید حسین علم‌الهدی

مقدمه

ما خیلی کم از شهید علم‌الهدی می‌دانیم، در حالی که تکرار کلیشه‌ها ما را به یک سیری کاذب رسانده است. ما فکر می‌کنیم تمام یا اغلب آنچه باید را درباره‌ی ایشان و امثال این پدیده‌های انقلاب اسلامی می‌دانیم، در حالی که ماجرا تقریبا بر عکس است.

سخن بسیار است؛ غرض این‌که یک چند مدتی است که در حال گردآوری و کار بر روی آثار و درس‌گفتارها چند متفکر جوان انقلاب اسلامی شهیدان علم‌الهدی، جمال‌پور و مجد زاده هستم که امیدوارم به توفیق الهی به زودی به سرانجام و انتشار برسد. به نظرم آمد این چند جمله از آن مجموعه را به مناسبت سالروز شهادت شهید سید حسین علم‌الهدی در اختیار قرار دهم.

هر کدام از این جملات در زمینه‌ی تاریخی، اجتماعی و در منظومه‌ی منسجم فکری ایشان، واجد معنایی خاص و نشانه‌ای از یک خط تحلیلی پردامنه است. دست کم برای من که مدتی است با آثار شهید علم‌الهدی مأنوسم؛ شاید بدون دانستن این زمینه‌ و منظومه، این جملات آن‌چنان که باید معنا و دلالت‌های خاص خود را نرساند. با این حال، از هر جهت که بنگریم این اندیش‌گویه‌ها را از طراوتِ نگرش انسان انقلاب اسلامی، سرشار می‌یابیم. فرصت بی‌بدیلی است آشنایی بی‌واسطه با نگرش یک خمینیست واقعی به انسان، جامعه، تاریخ، مذهب، قرآن، نهج البلاغه، سیاست، مستضعفین، انقلاب اسلامی، امام خمینی و معرفت.  

 


 

 

درس‌گفتارهای نهج‌البلاغه

  • زندگی علی(ع) پر از فراز و نشیب است. از دوران پیامبر گرفته تا دوران ابوبکر، دوران عمر و دوران عثمان، و امروز که خلافت به خودش رسیده هیچگاه این همه فراز و نشیب نبوده است، اما این زندگی برای یک شیعه، برای یک مسلمان، بلکه برای یک انسان پر از درس است، پر از حرف است، پر از راه است، و پر از الگو و پر از نمودهای عینی برای رهنمودهای مختلف در رابطه با چهره‌های مختلف دشمن علی(ع).
  • علی(ع) در این لحظات وصیت می‌کند، آن لحظات آخر زندگی، عصارة صحبتهایی است که انسان در طول زندگیش دارد، تمام لحظات زندگی انسان خلاصه می‌شود در آن آخرین لحظات. وقتی کسی با مرگ روبرو می‌شود و آخرین لحظات جدایی را می‌بیند، آن صحبتهای خلاصه، صحبتهایش را، خلاصه زندگیش را در چند جمله خلاصه می‌کند و به بازماندگانش ارائه می‌کند.
  • اولین نکته که در وصیتهای علی(ع) باید توجه داشت این است که این آخرین سخنان علی است از لحظه ضربت خوردن شمشیر تا لحظه‌ای که به شهادت می‌رسد، که مورخین می‌گویند در حدود دو روز طول می‌کشد. مجموعه این صحبتها از یک فضای خاص و معنای خاص برخوردار است که با کل صحبتهایی که علی(ع) در بقیه لحظات زندگیش داشته تفاوت کامل دارد. ما باید این را در یک کار تحقیقی مورد بررسی دقیق قرار بدهیم.
  • شما دیده‌اید در صحبتهای امام خمینی چقدر تأکید بر مسأله مستضعفین و محرومین هست. امام می‌گوید : اصلاً انقلاب ما مدیون اینها هست و ما باید به مستضعفین خدمت کنیم. در دستورالعمل مجلس شورای اسلامی اولین سخنی که امام دارد، [این است که] باید نمایندگان مجلس شورای اسلامی اولین مسئولیتشان در ارتباط با مستضعفین و محرومین [باشد]، و آن موقع که امام می‌خروشد و خطاب به دولتمردان اعتراض می‌کند، اعتراضش در ارتباط با مستضعفین و نرسیدن به آن‌هاست. آری امام خمینی وارث و عمل کننده اصیل و اصلی به وصیت‌های علی(ع) است.
  •  (الله الله فی بیت ربکم) : تأکید بر خانه خدا. اینجا علی نمی‌گوید بیت کعبه، خانه کعبه، می‌گوید : (بیت ربکم) و این تأیید کلام علی است در رابطه با خانه‌های خدا، مساجد خانه‌های خدا هستند.
  • شما در پیامهای اخیر امام خمینی می‌بینید که امام خمینی چقدر تأکید بر مساجد دارد. جملات امام این است: «ای مسلمین بر شما فرض و واجب است که مساجد را، این سنگرهای انقلاب را برپا بدارید، این سنگرهای انقلاب را حفظ کنید، این سنگرهای انقلاب را از جمعیت پر کنید، مبادا سنگرهای انقلاب خالی بشود، انقلاب از اینجا شروع شد، از مسجد شروع شد، و از مسجد هم ادامه پیدا خواهد کرد».
  • می‌بینیم هماهنگی میان پیام علی، وصیت علی، و پیامهای انقلابی امام امت خمینی بت‌شکن را.
  • پیامهای علی، وصیت‌های علی تنها چیزی است که از وجود علی برای ما به ارث گذاشته شده، باید دقیقاً به وصیتهای علی عمل کنیم گوش کنیم، من به عنوان راهنمایی چون درس نهج‌البلاغه هست برای شما می‌گویم. درسهای علی، وصیت‌های علی در نهج‌البلاغه علی(ع) در نامه ۴۷، نامه ۳۱، نامه ۲۳، خطبه ۱۴۹ و ۶۹ نهج‌البلاغه نهفته است. شما با مطالعه این خطبه‌ها و این نامه‌ها می‌توانید امروز که با شهادت علی روبرو هستید ببینید علی(ع) چه پیامهایی برایتان گذاشته، و دقیقاً به آن پیامها عمل کنیم.

 

درس‌گفتارهای تاریخ اسلام

  • یکی از رسالتهای بسیار مهمی است که بر دوش تک تک ما قرار گرفته این رسالت مکتبی ماست که امروز پس از گذشت قرنها مجدداً به تاریخ اسلام بازگشت می کنیم و حماسه های عظیم تاریخ صدر اسلام را بار دیگر در صحنه زمان زنده می نمائیم
  • مهمترین مسئولیتی که امروز ما بر دوش داریم پیوندی است محکم که باید با تاریخ صدر اسلام برقرار بکنیم یک پیوند عمیق و زنجیری، یک پیوند مکتبی، پیوند با رهبر، پیوند با پیامبر، پیوند با رسول خدا و با پیوند با یاران همدوش او در میدان های نبرد.
  • اگر تاریخ انقلاب‌مان را مورد مطالعه قرار بدهیم می بینیم که مهمترین، مناسبت ترین لحظاتی که امکان دارد برای ما تا بتوانیم با تاریخ صدر اسلام پیوند برقرار کنیم و خودمان را به آنها نزدیک بکنیم همین شرایط جنگی است بهمین خاطر امام خمینی در سخنرانی شان فرمودند که این جنگ رحمتهایی دارد؛ یکی از مهمترین رحمتهای الهی که درعمق این جنگ، در قلب این جنگ نهفته است این است که ما می توانیم امروز با حماسه های شگفت تاریخ بشریت که اولین بار به واسطه پیامبر، بواسطه علی، بواسطه ابوذر، بواسطه عمار و بلال حبشی و دیگر یاران سلحشور پیامبر در صحنه زمان شکل گرفت پیوند عمیق مکتبی و انسانی برقرار کنیم از آنها درس بگیریم.
  • ما بارها و بارها پیوند عمیق خودمان را بوسیله تظاهرات، بوسیله راهپیمائیها با امام امت با مکتب اسلام اعلام کردیم؛ ما بارها اعلام کردیم که به اسلام وفاداریم و شعار مرگ بر آمریکا دادیم؛ و شعار اسلام مکتب ماست؛ خمینی رهبر ماست دادیم و بارها شعار دادیم. «ما همه سرباز توایم خمینی»؛ امروز روز عمل است.
  • این نبرد ادامه پیدا می کند تا زمانی که واژه های اصلی مکتب «صبر»، «جهاد»، «قتال» در زندگی ما عمق و معنا پیدا کند؛ ما باید در این نبرد به واژه های اصلی مکتب معنا بدهیم تحقق بدهیم و با این واژه ها زندگی خودمان را یک زندگی مکتبی کنیم
  • مسئولیت بزرگی که بر دوش داریم این است که بار دیگر خداوند این موقعیت را به ما داد تا ابوذرها؛ و تا عمارها، یاسرها و بلال حبشی‌ها و این چهره های درخشان مکتب را به صحنه زمان بیاوریم تا با صبر خودمان در میدان جهاد و با مقاومت خودمان در مقابل دشمن و با یاد خدا و نیایش بدرگاه او خاطرات شگفت انگیز مسلمانان راستین صدر اسلام را زنده کنیم.
  • امام دقیق فرمودند که این جنگ رحمت است یکی از بزرگترین رحمت‌ها این است که می توانیم این جنگ را تبدیل کنیم به یک دانشگاه؛ به یک کلاس درس که این کلاس درس می تواند به راحتی و به خوبی به ما درس ایثار بدهد؛ درس شهادت بدهد؛ درس گذشت بدهد؛ درس صبر و ایمان و اطمینان به یاری الله بدهد.
  • این موقعیت، موقعیت بسیار مناسبی است که بار دیگر روح عرفان در کنار جهاد و روح نیایش در کنار پیکار و دعا در کنار شمشیر با هم جمع بشوند و با هم به عمق زندگی ما معنا بدهند.
  • چگونه می شود در شرایط رفاه و آسایش، رنج و سختیهای کسی را که در میدان پیکار و شرایط بسیار مشکر قرار گرفته است درک کرد؟
  • امروز پرده زمان، حجاب زمان دریده می شود با تاریخ پیوند برقرار می کنیم. امروز خداوند این فرصت را به ما داده که خود را به دردهای بلال حبشی و به رنج‌های ابوذر و به سلحشوری ابودجانه انصاری و به استقامت مصعب بن عمیر و به شهامت و ایثار و گذشت دیگر یاران محمد[ص]، یاران وفادار؛ نزدیک کنیم. امروز حماسه‌های حمزه بن عبدالمطلب بار دیگر تکرار می شود.
  • ما در این مطالعه و در این درس آیاتی را که قبل از جنگ‌ها بر پیامبر نازل می شد آیاتی که در خود هنگام جنگ نازل می شد و یا آیاتی را که بعد از اتمام جنگ بر پیامبر نازل شده اینها را به طور جداگانه مورد مطالعه دقیق، انشاءالله بفضل خدا قرار خواهیم داد و این درس دقیقاً در ارتباط با صحنه هائی که امروز در مقابلش قرار گرفته ایم رهنمودهای مکتبی به ما خواهد داد و اینجاست که ما می بینیم پیامبر اسلام را که هر لحظه اش و هر روزش برای امتش درسی است و هر زمانی را که پیامبر هر عملی در آن زمان انجام می دهد آن عمل برای یک مسلمان یک درس زندگی هست.
  • تنها پیروزی هنگامی نصیب ما خواهد شد که بتوانیم همان تاکتیک‌ها همان روش‌ها و همان طرح‌های پیامبر در میدان نبرد را بار دیگر در تاریخ زنده بکنیم و در صحنه زندگی پیاده بکنیم.
  • در دوران اول دوران مکی که 13 سال طول کشید دوره انقلاب فرهنگی و اعتقادی و اخلاقی تاریخ اسلام به شمار می رود اگر مطالعه بکنیم ادوار وحی را در این زمان می بینیم. آیاتی که در طول این مدت بر پیامبر نازل شد بیشتر آیاتی هستند که جنبه های اعتقادی مسلمین و جنبه های فرهنگی و اخلاقی و مسائل خانوادگی را مطرح می کنند و دوره دوم انقلاب، دوره انقلاب سیاسی، اقتصادی و نظامی تاریخ اسلام است که «دوران مدنی» باشد. آیاتی که در این زمان و در این دوره بر پیامبر اکرم (ص) نازل شد بیشتر آیات جهاد، آیات قتال و آیاتی است در رابطه با یک تشکیلات حکومت اسلامی در رابطه با مسئولیت و رسالت‌های رهبری، مسئولیت‌های مردم، روابط سیاسی و مقابله با منافقین و مقابله با مشرکین و کفار.
  • آری، در حالیکه جباران و فرعونیان جان و مال مردم را به اسارت خود درآورده‌اند و با کمک پیشرفته‌ترین سلاح زمان مردم را تحت سلطه جابرانه خود درآورده‌اند چگونه پیامبر خدا می‌تواند با او مبارزه کند، مگر به کمک اسلحه؛ و چگونه می‌تواند قسط و عدالت را برپا سازد، مگر با جهاد مسلحانه؛ جهادی که هدف مقدسش تنها و تنها برقراری قسط، یعنی پیاده کردن قانون الهی است.
  • اسلام که آخرین مکتب رهایی بخش است و رسالتش برقراری قانون خدا و قسط در سراسر نقاط کره خاک است، برای انجام رسالتش، دقیق‌ترین و عمیق‌ترین دستورات نبرد را با جهت الهی و اهداف پیامبرانه متعالی مشخص و بیان فرموده است.
  • امروز رسالت سنگین مقابله با جنایتکاران و نجات مستضعفین و برپایی قسط و پیاده کردن قانون خدا بر دوش یکایک مسلمین است که باید کتاب و میزان (قرآن و روش پیامبر و ائمه) را به دقت بررسی کنند و بشناسند و سپس با انگیزه برپایی قسط در سراسر جهان، آهن (قوی‌ترین اسلحه زمان) را برگیرند و آنگونه به جهاد مسلحانه معتقدانه بپردازند که وعدة خدا تحقق و حق برپا و عدالت حاکم شود.
  • هر کس در راه خدا، یعنی برپایی قسط و عدالت توحیدی مانعی ایجاد کند، باید با او مبارزه کرد و برای هدایتش، یا برای نابودی و خنثی شدن نقشه‌های خائنانه‌اش جهاد کرد.
  • نتیجة جهاد اکبر، از بین بردن خصوصیات شیطانی و پلید حیوانی و رشد صفات اخلاقی متعالی و ملکات روحانی و یا بطور خلاصه ایمان است. و نتیجه جهاد اصغر، نابودی انسانهای شیطان صفت و ایجاد جامعة صالح براساس عدالت و قسط می‌باشد. و رابطة این دو با یکدیگر همچون رابطة ایمان و عمل صالح است که هر دو لازم و ملزوم یکدیگر بوده و اصولاً جدایی آنها امکان پذیر نیست.
  • جهاد اعتقادی، یعنی کوشش برای برقراری قانون خدا و شیوه رسول و امامان و مبارزه با قوانین طاغوت و ظلم و فسادها بر همگان واجب است.
  • جهاد اقتصادی، یعنی بخشش و انفاق مال و دسترنج مسلمین به منظور یاری به مجاهدین و کمک به فقیران بیچاره و نجات یتیمان و مستضعفان تحت ستم بر همگان واجب است.

درس‌گفتارهای تفسیر قرآن

  • آری، در حالیکه جباران و فرعونیان جان و مال مردم را به اسارت خود درآورده‌اند و با کمک پیشرفته‌ترین سلاح زمان مردم را تحت سلطه جابرانه خود درآورده‌اند چگونه پیامبر خدا می‌تواند با او مبارزه کند، مگر به کمک اسلحه؛ و چگونه می‌تواند قسط و عدالت را برپا سازد، مگر با جهاد مسلحانه؛ جهادی که هدف مقدسش تنها و تنها برقراری قسط، یعنی پیاده کردن قانون الهی است.
  • اسلام که آخرین مکتب رهایی بخش است و رسالتش برقراری قانون خدا و قسط در سراسر نقاط کره خاک است، برای انجام رسالتش، دقیق‌ترین و عمیق‌ترین دستورات نبرد را با جهت الهی و اهداف پیامبرانه متعالی مشخص و بیان فرموده است.
  • امروز رسالت سنگین مقابله با جنایتکاران و نجات مستضعفین و برپایی قسط و پیاده کردن قانون خدا بر دوش یکایک مسلمین است که باید کتاب و میزان (قرآن و روش پیامبر و ائمه) را به دقت بررسی کنند و بشناسند و سپس با انگیزه برپایی قسط در سراسر جهان، آهن (قوی‌ترین اسلحه زمان) را برگیرند و آنگونه به جهاد مسلحانه معتقدانه بپردازند که وعدة خدا تحقق و حق برپا و عدالت حاکم شود.
  • هر کس در راه خدا، یعنی برپایی قسط و عدالت توحیدی مانعی ایجاد کند، باید با او مبارزه کرد و برای هدایتش، یا برای نابودی و خنثی شدن نقشه‌های خائنانه‌اش جهاد کرد.
  • نتیجة جهاد اکبر، از بین بردن خصوصیات شیطانی و پلید حیوانی و رشد صفات اخلاقی متعالی و ملکات روحانی و یا بطور خلاصه ایمان است. و نتیجه جهاد اصغر، نابودی انسانهای شیطان صفت و ایجاد جامعة صالح براساس عدالت و قسط می‌باشد. و رابطة این دو با یکدیگر همچون رابطة ایمان و عمل صالح است که هر دو لازم و ملزوم یکدیگر بوده و اصولاً جدایی آنها امکان پذیر نیست.
  • جهاد اعتقادی، یعنی کوشش برای برقراری قانون خدا و شیوه رسول و امامان و مبارزه با قوانین طاغوت و ظلم و فسادها بر همگان واجب است.
  • جهاد اقتصادی، یعنی بخشش و انفاق مال و دسترنج مسلمین به منظور یاری به مجاهدین و کمک به فقیران بیچاره و نجات یتیمان و مستضعفان تحت ستم بر همگان واجب است.

شهید علم‌الهدی و مسئله‌ی «انسجام فکری»

  • یکی از مهمترین مسئولیتهایی که ما و تمامی مسلمانان انقلابی امروز بر دوش داریم درک سخنان امام است که سخنان امام همواره عمق و دارای گستردگی بسیار زیادی است، و ما نباید بطور سطحی فقط به شنیدن اکتفاء بکنیم؛ بلکه باید سعی بکنیم که در سخنان امام دقیقاً تفکر و اندیشه بکنیم و در جمله جمله صحبتهای امام بیندیشیم.
  • مهمترین مسأله‌ای که امروز وجود دارد و باید ما در این رابطه فکر بکنیم انسجام مکتبی و فرهنگی است که بر فرهنگ اسلام حاکم است. اگر ما دقیقاً جملات امام را مورد مطالعه قرار بدهیم می‌بینیم که بسیاری از این جملات، بلکه همه پیامهای امام برای مردم با آیات قرآن هماهنگی دارد، با اهداف ائمه اطهار هماهنگی دارد، و با سخنان علی(ع) در نهج‌البلاغه هماهنگی دارد، بلکه علاوه بر این وجود هماهنگی یک نوع رابطه خاص میان سخنان امام امت «خمینی» و آیات قرآن و احادیثی از ائمه خواهیم یافت که این سخنان همدیگر را تفسیر می‌کنند و همدیگر را توضیح می‌دهند. و بسیاری از آیات قرآن را ما از زبان امام امت با زبان ساده می‌شنویم.
  •  سخنانی که از حلقوم این ابرمرد، یعنی آیه الله العظمی امام خمینی بیرون می‌آید یک سخنان معمولی و ساده نیستند، بلکه سخنانی هستند که دارای عمق و گستردگی بسیار زیادی هستند؛ و ما انسجام مکتب‌مان را باید از ایجاد ارتباط میان سخنان امام و آیات قرآن و احادیث ائمه اطهار بیابیم؛ و این خود مسأله‌ای بسیار عمیق در رابطه با کارهای تحقیقاتی و مسئولیت‌های مکتبی و فرهنگی است.          
۰ نظر ۱۵ دی ۹۳ ، ۲۰:۳۰
مجتبی نامخواه

 

یادداشت منتشر شده در بخش دیگران سایت khamenei.ir (اینجا)

1393/10/03نسخه قابل چاپ
 
| یادداشت |

نظریه اسلام‌ ناب-اسلام آمریکایی، از امام خمینی تا رهبر انقلاب

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gifhttp://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif«نظریه‌ی اسلام ناب-اسلام آمریکایی» اگرچه در ابتدا از سوی امام خمینیرحمه‌اللهطرح شد، اما بعد از ایشان، توسط رهبر انقلاب نیز ادامه یافت و تعاریف و جنبه‌های بیشتری نیز به آن افزوده شد. برای مثال، رهبر انقلاب درپیام حج امسال خود، سه مسئله‌ی کلیدی جهان اسلام را «اتحاد مسلمانان»، «مسئله‌ی فلسطین» و «مسئله‌ی درک تفاوت اسلام‌ ناب-اسلام آمریکایی» معرفی کردند. در این میان، دو مسئله‌ی اتحاد جهان اسلام و مسئله‌ی فلسطین، همواره تا حدودی در ذهن و زبان نخبگان امت مطرح بوده‌، اما به نظر می‌رسد مسئله‌ی سوم آن‌چنان‌که باید، ضریب نگرفته و مورد توجه قرار نگرفته است. حال آنکه امروزه با تحولات شگرفی که در منطقه حادث شده، اهمیت پرداختن به این مسئله‌ صدچندان شده است. یادداشت زیر تلاش می‌کند تا به‌عنوان گام نخست، تکوین این نظریه و ادوار تاریخی آن را در کلام امام خمینیرحمه‌اللهو رهبر انقلاب، مورد بررسی قرار دهد.

۰ نظر ۰۴ دی ۹۳ ، ۲۰:۳۰
مجتبی نامخواه
طبقه سه - درباره 13 آبان، زمینه ها و دستاوردهای‌ آندرباره 13 آبان، زمینه ها و دستاوردهای‌ آن

 

تاریخ و تفکر انقلاب بزرگ­تر*

درورد می فرستیم به روان پاک شهدای دانشجوی پیرو خط امام(ره) خصوصا شهیدان وزوایی، علم الهدی و رجب بیگی که با دو- سه دهه عمرکوتاه­شان، تنه به تنه­ی اسطوره­ها می­زنند.

امیدوارم در این فرصت کوتاهی که در اختیار داریم کمی درباره­ی «تاریخ و فکر انقلاب بزرگتر»- تعبیری که امام برای ماجرای 13 آبان به کار بردند- گفتگو کنیم. واقعیت این است که ما درباره­ی انقلاب دوم چیز زیادی نمی­دانیم؛ گرچه درباره­ی انقلاب اسلامی هم چیز کمی می­دانیم، اما درباره­ی انقلاب بزرگتر چیزهای به مراتب کمتری می­دانیم. چرا که مثلا گاهی چند خطی درباره انقلاب اسلامی آموزش داده می­شود اما در همین آموزش­ها هم حرفی از انقلاب بزرگتر نیست؛ ما  سراغ نداریم هزاران صفحه اسناد لانه جاسوسی، جزء رفرنس­های یکی از کتاب­هایی باشد که برای درس معارف انقلاب و آموزش انقلاب اسلامی نوشته شده است. گرچه ماجرا خیلی عمیق­تر از این حرف­هاست و تاریخ و اندیشه­ی انقلاب دوم و اسنادی که در جریان این انقلاب به دست آمده، خود منبع مهمی است برای آموزش­های ضروری و تخصصی در علوم سیاسی، اجتماعی و در روابط بین الملل.

بنا داشتم در این فرصت، بیش­تر درباره­ی اسناد به دست آمده از لانه­ی جاسوسی گفتگو بکنیم؛ اما دیدم حتی اشاره به این حدود 9000 صفحه چندین جلسه زمان می­خواهد. بنابراین مروری گذرا بر بستر تاریخی انقلاب بزرگتر داشته باشیم، و در این میان در چند جمله­ هم درباره­ی اسناد تآمل بکنیم.

تکرار تاریخ و معرفت تاریخی انقلاب دوم

یک مسئله‌ این است که ما نگاه­مان به «تاریخ» انقلاب دوم نباید فقط تاریخی باشد؛ ما می‌توانیم حل بسیاری از گره­های کور معرفتی و شناخت­های ضروری سیاسی اجتماعی را از طریق این بازخوانی به دست آوریم.

مسئله‌ی دیگر اینکه وقتی وقایع سیزده آبان و تاریخ آن را مرور می­کنیم، این احساس به انسان دست می­دهد که پای یک فیلم تکراری نشسته­؛ کاراکترها همان کاراکترهاست، اما بازیگرانش عوض شده است؛ و البته گاهی عوض هم نشده و همان آدم­ها همان نقش­ها را بازی می­کنند؛ تازه کمی زیر پوستی‌تر و حرفه­ای­تر از قبل. گویی قصه­ی امروز ما و تاریخ سیزده آبان 57، همان نسبتی را با هم دارند که شبکه آی­فیلم با آرشیو صداو سیما! و این همه شباهت خیلی عجیب است.

به عنوان نمونه کسی که این روزها خواستار عدم حضور مسئولان دولتی در راهپیمایی­های 13 آبان شده، همان روزها به عنوان نماینده­ی دولت موقت به کردستان اعزام می­شود. اما به یکباره اعلام می‌شود به وسیله­ی کروهک دموکرات کردستان ربوده شده است. پس از چند روز که آزاد می­شود، اعلام می­کند: با گروهی از سران حزب دموکرات(گروهک طرف درگیری در کردستان) مواجه شدم و با آن­ها به مذاکره پرداختم! در این مذاکرات به این نتیجه رسیدم که خواست­ها آن­ها منطقی است!! همین فرد امروز هم نقش مشابهی دارد، تمام. البته این­ها اسناد محرمانه نیست، متن رویدادهای تاریخی است که در مطبوعات وقت هم منتشر شده و باید در بررسی بستر تاریخی 13 آبان مورد توجه باشد.

بازخوانی این تاریخ، امروز به ما کمک می­کند که از طریق این مشابهت­ها به فهم دقیق­تری از ماجرا برسیم، چرا که ما با جریان­ها فکری مشخصی مواجهیم و تغییر افراد خیلی مهم نیست.

زمینه‌های تاریخی انقلاب دوم

شاید لازم باشد برای بازخوانی تاریخ 13 آبان، کارمان را از ساعت نه و ربع صبح بیست و پنجم بهمن­ماه 57، آغاز کنیم. از وقتی که برای اولین بار سفارت آمریکا اشغال شد. به وسیله گروه چریک­های فدایی خلق؛ آن هم کمتر از سه روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی؛ اتفاقا برخلاف سیزده آبان، کار به درگیری مسلحانه با تفنگ­داران سفارت هم کشیده می­شود و همه افراد سفارت دستگیر و به کمیته­های انقلاب تحویل داده می­شوند. یک­سری افشاگری­هایی هم انجام می­دهند. اما این حرکت به هیچ وجه مورد توجه امام و امت واقع نمی­شود و اساسا از تاریخ انقلاب و ذهن­ها حذف می­شود. امروز بر خلاف سیزده آبان کسی یادی از بیست و پنج بهمن نمی­کند، اغلب حتی اطلاعی هم از آن نداریم.

با این حال امروز برخی­ها می­خواهند بگویند ضد آمریکایی بودن ما و ضد استکباری بودن ما ریشه در روحیه چپ­گرایی دهه اول انقلاب دارد و به نوعی محصول سرایت و نفوذ افکار حزب توده، فدایی­ها، جاما و غیره است. در صورتی که بازخوانی همین برش از تاریخ انقلاب کافی است تا نشان بدهد، نقش گروه­ها و عقاید چپ در ضدآمریکایی بودن انقلابیون اصیل، به اندازه همان نقشی است که بیست و پنج  بهمن در تاریخ انقلاب دارد. در بازخوانی این تاریخ، افسانه­بافی­هایی که در بزرگ­نمایی نقش امثال جاما می­شود، بیشتر به جوک­های بی‌مزه‌ای شبیه‌اند که کسی از مردم را به خنده نمی­اندازد. اما متأسفانه گاهی برخی ههمیشه مسئولان در خاطرات­شان این جوک­ها را خیلی جدی تعریف می­کنند و اصل اشغال لانه جاسوسی را محصول تندروی و چپ­گرایی می­دانند. تنها جواب به این­ قبیل­ حرف­ها، بازخوانی تاریخ و یادآوری واقعیتی است که انکار و مخفی شده است. این عدم بازخوانی تاریخ است، که راه را برای این کاریکاتوریست­ها و ظاهرگراهای مدرن بازکرده تا در عقاید فراموش شده چپ­ها بگردند و با کوچک­ترین شباهت­هایی، اندیشه­ها و آرمان­های انقلاب را به نوعی میراث و مرده­ریگ آن­ها بدانند. البته آن­ها این کار را در مورد باقی آرمان­ها و آرمان­خواهی­ها انجام می­دهند؛ این­که که مثلا حس عدالت­خواهی­ و حتی بخش­هایی از نظام اقتصادی قانون اساسی را صراحتا سوسیالیستی می­دانند. اما بازخوانی بی­واسطه­ی تاریخ انقلاب، شیشه­ی عمر این دیوهای دروغ­ را خواهد شکست و در این­جا این تاریخ برای ما اهمیتی کاملا معرفتی و معرفت­شناختی خواهد داشت.

مسائل کشور در سال­های پس از پیروزی انقلاب بسیار پیچیده است. انقلاب در ماه­های اول ما با مسئله شریعتمداری و حزب خلق مسلمان مواجه است: یکی از مراجع تقلید بزرگ قم که سفارت آمریکا سرمایه­گذاری زیادی برای قرار دادن آن در برابر امام خمینی انجام می­دهد؛ برای فعالیت­های تشکیلاتی او و برای مرتبط کردن او با دیگر مهره­های سیاسی.  مسئله­ی کردستان هم خیلی جدی است و یک جنگ منطقه­ای واقعی است. اختلافات بنیادین دولت موقت و هاله­ی پیرامونی آن، جبهه ملی با خط اصیل امام و انقلاب، در حال پدیدار شدن است. دولت با طراحی عباس امیرانتظام برای انحلال مجلس خبرگان قانونی اساسی برنامه­ریزی می­کند. در یک طرف مجلسی که با رأی آزاد مردم و از صندوق انتخاباتی که دولت موقت آن را برگزار کرده بیرون آمده است و در طرف دیگر امیرانتظامی که نزدیک­ترین روابط را با سفارت امریکا دارد؛ و بعدها بر اساس اسناد سفارت به جرم جاسوسی به حبس ابد محکوم می­شود. جالب اینجاست که وی در این دوران سفیر ایران در کشورهای اسکاندیناوی است و محل مأموریت او استکلهم است. استبداد فرزند استعمار است. این ماجرا هم تکراری است و ما بعدها بازتولید همین جریان را هم داریم؛ ایستادن غربگراها در برابر رأی مردم با عقبه‌ای­ از طراحی و پشتیبای آمریکایی؛ همان ماجرای تکراری حمایت استعمارگران خارجی از استبدادگران داخلی، البته در چارچوب استعمار فرانو. اوضاع درونی کشور به هم ریخته است. وزیرخارجه دولت موقت نیمه­های مهر با وزیر خارجه امریکا دیداری دارد. در همان موقع سخنگوی دولت موقت اعلام می­کند سفیر سابق آمریکا در کردستان است! ماجرای کردستان زمان زیادی از دولت موقت می­گیرد یا به عبارتی نمی­گیرد، چون دولت کار چندانی در ماجرای کردستان انجام نمی­دهد؛ تا کار می­رسد به فرمان امام که به نوعی نقد مسامحه­کاری­های دولت موقت هم هست و بعد هم که شهیدچمران به کردستان می­روند، پاوه آزاد می­شود و کمر بحران در کردستان می­شکند. جالب این­جاست که درست در همین شرایط است که رئیس دولت علیه امام مصاحبه می­کند، امام را نقد می­کند، مهم­ترین حرفش هم این است که «امام تا حالا مدیر یک شرکت هم نبوده!»؛ خنده­دار است، باور کردنی نیست، اما واقعیت دارد!  ­اواخر مهرماه 58 رئیس دولت موقت با اوریانا فالاچی خبرنگار مشهور ایتالیایی مصاحبه­ای انجام می­دهد و علیه امام(ره) حرف­های صریحی می­زند. (مجموعه­ای مصاحبه­های او با شخصیت­های برجسته­ی جهان، از جمله همین مصاحبه­ی او در یک کتاب منتشر شده و به فارسی هم ترجمه شده است). بازرگان در این صاحبه ضمن نقد برخوردهای انقلابی امام می­گوید: «امام هرگز نه یک مرد سیاسی بوده، نه یک ژنرال و نه یک مدیر شرکت. با این توضیحات می­خواهم بگویم که ایشان هرگز خود را آماده­ی برخورد با چنین مسئولیت­هایی که اکنون در پشت خود احساس می­کنند، نکرده بود. بنابراین از این­که چگونه باید حکومت کرد و چگونه می­بایست یک مملکت را اداره کرد، ایشان اطلاعی ندارند.» 

وقتی در این سطح در مورد امام این طور صحبت می­شود، مشخص است که هاله پیرامونی دولت موقت که ملی­گراها باشند چه موضعی و چه برخوردی  با امام و انقلاب دارند. اتفاقا پروژه و موضوعی که در آن ایام این­ها در دست دارند، کمرنگ کردن نقش  امام به وسیله­ی کانالیزه نشان دادن ایشان است. از آن­جا که نمی­توانستند صراحتا مقابل امام بایستند، سعی ­می­کردند در سخنرانی­های عمومی خودشان با تجلیل ظاهری از امام، با این لحن که شما رهبر همه­ی ملت و پیش­برنده­ی همه­ی انقلابید، بگویند پس لطفا با همه انقلابیون ارتباط داشته باشید نه با یک طیف خاص!

و اگر سخنرانی­های امام در آن ایام را – که چون فرصت نیست از خواندن عین این جملات صرف نظر می­کنیم- مرور کنیم، می­بینیم ایشان دارند مظلومانه از خودشان دفاع می­کنند در برابر تهمتِ کانالیزه بودن و انحصاری شدن. و جالب این­جاست که این سخنان و دفاعیه­های  امام از صدا و سیما به ریاست صادق قطب­زاده حتی یک بار هم پخش نمی­شود، اما تهمت­ها به امام بارها و با ضریب پخش می­شود.

البته هر کدام از این ماجراها تاریخچه­ی مفصلی دارد و یک مدخل مهم در تاریخ انقلاب بزرگتر است، اما فعلا ما به دنبال بررسی زمینه­های تاریخی 13 ابان هستیم و نمای کلی­ای از شرایط سیاسی- اجتماعی وقت.

در این فضای آشفته که هزار مسئله­ داخلی و غیره وجود دارد، امام نگاهش به آمریکاست. حتی وقتی گروهک­های به ظاهر چپ­گرا توطئه می­کنند، امام ریشه­ی ماجرا را آمریکا می­دانند. آمریکا برای امام «مسئله اصلی» است که مسئله­های فرعی دیگر همه بازگشت می­کند به این مسئله­ی اصلی؛ در این فضاست که امام روز قدس و راهپیمایی برائت از مشرکین را در اولین حج پس از انقلاب مطرح می­کنند. و همه این موضع­گیری­ها نه با تنش زدایی و انفعال غربگراها می­خواند، نه با منطق به اصطلاح دکترین ام­القرای جناح راست.

روزهای نزدیک به 13 آبان: چه کسی تقاضای ملاقات کرد؟

در این­جا لازم است مشخصا به شرایط مرتبط با 13 آبان برسیم؛ به نظر می­رسد برای تحلیل 13 آبان 58 باید اتفاقات 10 آبان، سه روز قبل از آن را مرور کنیم. ده آبان سالروز پیام تاریخی امام به دانشجویان و دانش­آموزان است. در این پیام امام می­گویند: «بر دانش‏آموزان، دانشگاهیان و محصلین علوم دینیه است که با قدرت تمام، حملات خود را علیه امریکا و اسرائیل گسترش داده و امریکا را وادار به استرداد این شاه‏ مخلوع‏ جنایتکار نمایند و این توطئه بزرگ را بار دیگر شدیداً محکوم کنند.»

این پیام زمینه­ی لازم برای برنامه ریزی اشغال سفارت را در دانشجویان به وجود می­آورد و جلسات برنامه­ریزی برای اشغال را  شکل می­دهد. از طرف دیگر، ده آبان روزی است که نخست وزیر دولت موقت، اولین دیدار رسمی را پس از پذیرش شاه در آمریکا با مسئولین این کشور انجام می­دهد. مهندس بازرگان، نخست وزیر و دکتر ابراهیم یزدی، وزیر خارجه دولت موقت که برای حضور در سالگرد انقلاب الجزایر یه این کشور سفر ­کرده­اند، با مشاور کارتر، برژینسکی دیدار می­کنند. و البته بعد از این دیدار هم بازی «چه کسی تقاضای ملاقات کرد؟» که یک مسئله فرعی و حاشیه­ای است به راه می­افتد. درست مثل امروز؛ چرا همه چیز تکراری است؟

برژینسکی می­گوید بازرگان تقاضای ملاقات داده و بازرگان و یزدی می­گویند برژینسکی. همه در ایران در یک حالت بهت و اعجاب به سر می­برند. دکتر یزدی در رابطه با دلایل این ملاقات می­گوید که این تماس در جهت تفهیم مواضع انقلابی ایران به برژینسکی بوده است!

مهندس بازرگان در مصاحبه­ای مطالبی را بیان می­کند که متن استدلال­ها، جملات و حتی آهنگ صحبت­هایش تا حد زیادی  برای ما آشناست: «سه شنبه­ی گذشته، یعنی دو روز قبل از عزیمت من به الجزایر کاردار سفارت آمریکا در تهران به من اطلاع داد که برژینسکی مایل است هنگام اقامت من در الجزایر، ملاقات و مذاکره­ای انجام دهد و امروز این دیدار انجام شد.»!!

بعد هم این مسئله مطرح است که امام از این دیدار خبر داشته­اند و اجازه داده­اند یا نه. البته یزدی این پرسش را بی­پاسخ نمی­گذارد و در این باره توضیح می­دهد: «اینکه چه کسانی به الجزایر می­آمدند به درستی نمی­دانستیم؛ بنابراین [در دیدار قبل از سفر با امام خمینی] کلیات مسائل و گفتگوهای احتمالی که ممکن بود پیش بیاید را خدمت ایشان مطرح کردیم.» بعنی معلوم نیست تقاضای دیدار قبل از عزیمت مطرح شده یا اصلا نمی­دانستند چه کسی به الجزایر می­آید؟ یزدی یک یک استدلال دیگر هم دارد که آن­هم شنیدنی است: «شما به وزیر خارجه­تان اعتراض می­کنید که چرا با یک دیپلمات خارجی ملاقات کرده... آن هم ما ملاقات نکردیم. [برژینسکی] عینا مثل شمر بن ذی الجوشن که شب عاشورا به دیدن ابوالفضل رفت، به دیدن مهندس بازرگان آمد. مهندس بازرگان هم گفتند چه کنیم او را بپذیریم یا نپذیریم؟» البته انصاف به خرج بدهیم این استدلال شمری تکراری نیست و دیالوگی است که فقط از امثال ابراهیم یزدی بر می­آید! البته از طرف دیگر هم این برژینسکی است که می­گوید: «در جریان این سفر بود که بازرگان نخست وزیر ایران تقاضا کرد دیداری با هم داشته باشیم.»

در شرایطی که این سناریوهای نابه جا و تکراری در تاریخ انقلاب در حال بازسازی و بازتولید است، در برابر آن و در برابر اقدامات نابجای ناشی از این پروژه­، خط امام هم باید بازخوانی و بازسازی شود و این یک مسئولیت عمیق معرفتی است. چرا باید برای خطایِ آزمودنِ آزموده، هزینه بدهیم؟ چرا باید سناریوهای تکراری را تجربه­ کنیم؟ پاسخ روشن است: چون این تجربه­های اجتماعی ما تبدیل به معرفت اجتماعی نشده؛ حتی گاهی بازخوانی هم نشده و به کل فراموش شده است. وقتی حافظه­ی تاریخی و جمعی نداشته باشیم، باید هزینه­ی تکرار و درجا زدن را بدهیم و مسئولیت این هزینه متوجه ما، یعنی کسانی که در بازخوانی این تجربه­ها و در تبدیل­شان به یک اندیشه­ی عمومی کوتاهی کرده­ایم، هم هست. ما اگر نتوانیم با یک ادبیات علمی و در گفتگوی روشن به جامعه توضیح بدهیم استکبار ستیزی ما شرح و مبنا و منطقی دارد که به بیش از 9000 صفحه اسناد به دست آمده از سفارت امریکا متکی است، اگر ما این تاریخ و این اسناد را فراموش کردیم، چه دلیلی دارد کسی پیدا نشود و شعار«مرگ بر امریکا» و «پرچم سوزی­»های ما را بی منطق جلوه ندهد؟ لازم نیست ساعت­ها نطق کنیم و استدلال­های انتزاعی یا استراتژیک بیاوریم، کافی است تاریخ را بازخوانی و از پاک شدن یا پاک کردن حافظه اجتماعی جلوگیری کنیم، عقلانیت عمومی کار خود را خواهد کرد.

دستگاه دیپلماسی نظام اسلامی؛ دستگاه دیپلماسی انقلاب اسلامی

مسئله دیگر این است که ما باید یک دستگاه دیپلماسی مستقل برای انقلاب اسلامی داشته باشیم. یا به عبارتی فضایی که امام­خمینی برای نقش آفرینی مردم در دیپلماسی فراهم آوردند را در برابر نگاه دولت محور تکنوکرات­ها احیا کنیم. در اسناد لانه سندی هست که در 26 جولای 1979 از واشنگتن به سفارت­خانه آمریکا نوشته می­شود: «ما به این امر واقفیم که راه حداقل کردن مخالفت­های با این امر [مخالفت ایرانیان و مردم با سفر پهلوی به ایالات متحده] و یا خطرات برای امریکاییان و یا کدر شدن روابط دو کشور در دست بازرگان و دولت اوست». تا زمانی که مسیر ابراز عقاید ما در عرصه بین الملل دولتی باشد، این واقعیت هست. همین نگاه را الآن هم دولت امریکا دارد که خیال می­کند چون می­تواند با یک شیردال تقلبی سر رئیس سازمان گلدوزی ما را شیره بمالد، پس مشکل او در ایران حل است! باید نشان داد که روابط ما را نه حسن نیتِ سرخوشانه و  تخیلی برگرفته از یک مجسمه­ی تقلبی، که یک نگاه واقعیت­گرایانه­ و آرمانیِ برآمده از بیش از 9000 صفحه سند غیر تقلبی و اصلی تعیین می­کند.

سیزده آبان بنیان­گذاری دستگاه دیپلماسی انقلاب اسلامی است. در کنار دستگاه دیپلماسی­ای که در چارچوب دولت ملت فعالیت می­کند؛ نظام امت و امامت و تفکر انقلاب اسلامی هم دستگاهی دارد که به بازتولید ادبیات امام و انقلاب در فضای دیپلماسی می­اندیشد؛ به بین الملل توحیدی، به بر هم زدن قواعد ظالمانه­ی بین الملل، به نابودی اسرائیل و به پشتیبانی از نهضت های آزادیبخش­ جهان و به عمق استراتژیک انقلاب اسلامی ایران فکر می­کند؛ و در یک کلام، یک بنیان‌گذاری یک وزارت خارجه است اما نه برای دیپلمات­ها، که برای انقلابی­ها.

در اسناد لانه جاسوسی بیش از صد استراتژی و تاکتیک برای مقابله با انقلاب اسلامی وجود دارد و قابل دسته بندی است و سالگرد سیزده آبان می­تواند فرصتی باشد برای بازخوانی این اقدامت و اسناد. چرا که همین امروز بسیاری از همین روش­ها در سطحی متفاوت­تر و پیشرفته­تر همچنان در دستور کار آمریکا و دشمنان انقلاب و ملت ایران است. این­ها باید بازخوانی شود تا مشخص شود این توطئه نیست که توهم است، بلکه این منادیان تئوری «توهم توطئه» هستند که برای راحت­تر کردن اجرای برخی پروژه­ها در گوش ما لالایی می­خوانند. البته همه چیز هم توطئه نیست، همچنان که هر توطئه­ای لزوما موفق نیست و اما از طرف دیگر در اسناد سفارت هم نمونه­های زیادی هست که افرادی جاسوس و عامل اجراییِ پروژه­های امریکایی هستند، حتی بدون این­که خودشان خبر داشته باشند! به هر حال این روش­ها و طرح­های آمریکایی همین امروز هم در حال پیگیری است. آمریکا این کارها و جاسوس‌ها را درباره­ی دولت­های دوست خودش هم انجام می­دهد چه برسد به دشمنانش و به ملت­های مظلوم و مستضعف. و ما امروز مسئولیم که نه فقط خودمان این اسناد را بازخوانی کنیم بلکه نتایج مطالعات­مان را در سطح جهان به گوش مستضعفین و محرومان برسانیم. جبهه­ی جهانی مستضعفین از به اشتراک گذاشتن این تجربه­ها به وجود می­آید و تقویت می­شود. چرا همه باید از یک سوراخ گزیده شوند؟ امروز ما در برابر این مسئولیت مهم قرار داریم و صدور انقلاب اسلامی، دستاوردها و ایده­های آن فقط در ارتباط با انقلاب اسلامی مطرح نیست، انقلاب دوم و بزرگ­تر هم داشته­های زیادی برای صادرات دارد.

مبنای هستی‌شناختی انقلاب دوم

مسئله­ی دیگر منطق و مبنای فکری «انقلاب دوم» است. این اندیشه در دو سطح قابل پیگیری است. یکی در سطح هسته­مرکزی این تفکر و بعد هستی شناختی آن و دیگری در سطح اندیشه اجتماعی؛

در بعد لایه­های هستی شناختی انقلاب دوم، مانند انقلاب اول، اندیشه توحیدی قرار دارد. اما چه اندیشه­ی توحیدی­ای؟ انقلاب دوم در ذات خودش حامل نگاهی به توحید است که به تعبیر جزوه­ای که رهبری قبل از انقلاب نوشته اند، اندیشه­ی موجود فلسفی و عقلی و مجرد و ذهنی درباره­ی توحید را تا حدود زیادی تحریف شده است و توحید ناب – که مبنای اسلام ناب است- اندیشه­ای که نفی عبودیت غیر خدا در آن از هر چیز پر رنگ­تر است. به تعبیر همین جزوه این بعد نفی­ای نسبت به عبودیت و سلطه­ی غیر خدا «روح توحید» است؛ آن اندیشه­ی توحیدی که حامل این نفی نباشد، اندیشه­ای مرده و یک توحید بی روح مرده است. از دل همین نفی است که مبارزه با استکبار بیرون می­آید و «مرگ بر آمریکا» جزء تعقیبات نماز می­شود. و همین مقوله­ی «تکبیر» و نقشی که در ذکر و یاددآوری آرمان­های اسلام انقلابی دارد را نباید دست کم گرفت. این که به وسیله­ی محافظه­کاران وطنی نسبت دیپلماسی و تکبیر به سخره گرفته می­شود؛ نشان همین اهمیت است. مهم این است که این اندیشه­ی توحیدی و استکبار ستیزی برخاسته از آن، حتی در سطح تاکتیکی که همین سلسله­ شعارهای تکبیر باشد، به وسیله جنبش­های آزادی­بخش در جهان مورد استفاده قرار می­گیرد و ما این را مثلا در جنبش مقاومت اسلامی در یمن کاملا مشاهد می­کنیم. در همین کلیپی که پخش شد، که در جملات سخنرانی عبدالمالک الحوثی، رهبر جنبش، و در عکس­ها و تصاویر و در سرودهاشان این تأثیر پذیری از نگره­ی توحیدی انقلاب اسلامی، در سطح اندیشه­ای و در سطح تاکتیکی کاملا روشن است. این اندیشه بین‌الملل توحیدی و استکبارستیز و «تکبیر»محور هیچ­گاه در دستگاه دیپلماسی رسمی ما جدی گرفته نشده، و گاه در عالی­ترین سطوح هم مورد نقد و طعنه قرار گرفته است. اما همان میزان هم که به گوش دیگر ملت­ها و مستضعفین جهان رسیده، برای انقلاب اسلامی عقبه­ای استراتژیک فراهم آورده است. می­توان و می­بایست به کسانی که این ظرفیت را نادیده ­می­گیرند گفت «اگر انقلابی نیستید، لااقل دیپلمات باشید» و این ظرفیت­ها عمیق و اثر گذار را در دیپلماسی خود لحاظ کنید؛ اما این مفاهیم از اساس دستگاهی دیپلماسی خاص خود را می­خواهد.

اندیشه‌ی اجتماعی انقلاب دوم

در سطح اندیشه­ی اجتماعی مفهوم انقلاب «دوم» حامل یک اندیشه­ی روشن درباره­ی روند انقلاب اسلامی است. این اندیشه می­گوید انقلاب اسلامی1357 در جهت رسیدن به سه خواست تاریخی و فطری عمومی مردم ایران بوده است. معنویت­خواهی، عدالت­خواهی و آزادی­خواهی چه آزادی سیاسی- اجتماعی در برابر استبداد و چه آزادی ملی در برای استعمار یا همان استقلال. بر اساس این نگاه، ما در 21 بهمن از نظر این شاخص­ها، در یک وضع سیاهی قرار داشتیم، اما این طور نیست که پس از پیروزی انقلاب، در 23 بهمن، اوضاع کاملا فرق کرده و ما در یک وضعیت کاملا ایده­آل قرار گرفتیم. البته کسی نمی­گوید ما در 23 بهمن به همه­ی این خواست­های خودمان رسیده ایم، اما خیلی زیاد اتفاق می­افتد که طوری صحبت شود که گویی امروز رسیده­ایم؛ البته امروز ما به سطوح قابل توجه و بالایی از این سه خواست رسیده­ایم اما توقف این روند و محافظه­کاری، قتلگاه­ انقلاب است. ما پس از 22 بهمن برای مبارزه خود برای رسیدن به این سه خواست به به «امکان» بیشتری رسیدیم. امکان بیشتر برای مبارزه­ی بیشتر؛ انقلاب دوم هم نمودی بود از یک مبارزه­ی بیشتر برای آزادی­خواهی در برابر نظام سلطه­ی جهانی، برای استقلال­خواهی. بر اساس این اندیشه اجتماعی ما باید مرتب انقلاب کرد. انقلاب­های دوم و سوم و چهارم و .... برای رسیدن به همه این سه خواست خود طراحی و دنبال کنیم. البته همه این انقلاب­ها در جهت تکامل انقلاب اول و در راستتای ارتقاء دستاوردهای آن است.

اسناد لانه­ی جاسوسی و تاریخ انقلاب بزرگ­تر، متون مناسبی برای تشریح تفکر معارضان این انقلاب هستند. این اسناد تاریخی و تاریخ­سازند، تاریخ مصرف ندارند و بخش مهمی از تاریخ ما را روایت می­کنند. این اسناد فقط واجد ارزش اطلاعاتی و امنیتی نیستند، هر چند از برخی از کثیف­ترین طرح­های جاسوسی دستگاه­ها­ی اطلاعاتی نظام سرمایه­داری علیه بزرگترین انقلاب قرن پرده بر می­دارند. این اسناد می­توانند مبنای بازتولید یک معرفت اجتماعی قرار بگیرند و با احیای حافظه تاریخیِ ما و یادآوری تجربه­ی اجتماعی ما، به بسط و تقویت هویت ملی ما کمک کنند. هر که می­خواهد شرح و منطق و منظور ما از «مرگ بر آمریکا» و «آتش زدن پرچم آمریکا» را بداند، می­تواند 9000 صفحه سند بخواند.    

سخن را با جمله­ای از نوشته­ای از شهید مهدی رجب‌بیگی به پایان می­بریم، که با طنینی از سوگ و حماسه، پس از شهدات دانشجویان پیرو خط امام در هویزه نوشته شده است:

« خدایا! دست امریکا از استین صدام بیرون آمده است، تا خون جوان­های ما را بریزد و کفش امریکا به پای دوستان شیطان بزرگ رفته است تا گام به گام خط امام را سر ببرند؛ رسوایشان ساز.» آمین.



*این متن تحریر یافته­ی گفتاری است که در مراسم 13 آبان1392  در دانشگاه علوم پزشکی قم ارائه کردم.

۰ نظر ۰۹ آبان ۹۳ ، ۲۰:۳۰
مجتبی نامخواه

طبقه سه - درآمدی بر سیاست‌گذاری عمومی حضرت آیت الله خامنه ای در جمهوری اسلامی+ PDFدرآمدی بر سیاست‌گذاری عمومی حضرت آیت الله خامنه ای در جمهوری اسلامی+ PDF

سیاست‌گذاری عمومی در جمهوری اسلامی

متن ضمیمه، تحقیقی مقدماتی است که درباره سیاست‌گذاری عمومی حضرت آیت الله خامنه ای داشته‌ام؛ و بخشی از  طرحی کلان‌تر درباره‌ی سیاست‌گذاری عمومی در جمهوری اسلامی. این بخش را اندیشکده برهان در قالب یک کتاب الکترونیکی منتشر کرده است.

http://www.borhan.ir/Images/News/Larg_Pic/10-6-1393/IMAGE635451605953153416.jpg

لینک صفحه دانلود کتاب در سایت برهان

http://borhan.ir/Images/News/AtachFile/11-6-1393/FILE635452646738252918.pdf

×××

لینک دریافت مستقیم جزوه سیاق حکمرانی فقیه

چکیده:

مطابق قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران سیاست‌گذاری‌های کلی نظام جمهوری اسلامی از وظایف و اختیارات رهبری است. مسئولیتی که دو نیم دهه است حضرت‌آیت‌الله خامنه‌ای آن را انجام می‌دهند. انچه در فایل ضمیه مطالعه می نمایید، برای بررسی سیاست‌گذاری‌هایی که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دوران رهبری‌شان داشته‌اند، یک پیش‌درآمد کلی و تا حدی روش شناسانه را ارائه می نماید. این‌که چگونه سیاست‌‌گذاری‌هایی که معظم له در دو و نیم دهه‌ی اخیر داشته‌اند درتداوم انقلاب اسلامی و تعالی جامعه یا در پاسخ به مشکلات اجتماعی تأثیر گذاشته است. در این زمینه می‌توان این چنین استدلال کرد که بهتر است میان دو دسته سیاست‌گذاری‌های رهبری انقلاب تمیز قائل شد: سیاستگذاری‌های رسمی در چارچوب دولت/ملت که با عاملیت اجرایی نهادهای عمومی دنبال می‌شوند و سیاست‌های غیررسمی در چارچوب امت/ امامت که به شکل‌دهی توان عمومی جامعه برای حل مشکلات اجتماعی می‌پردازد. در فایل ضمیمه پژوهشی پیش رو است که برتحلیل دسته‌ی دوم این سیاست‌گذاری‌ها متمرکز خواهد بود.

۰ نظر ۱۷ شهریور ۹۳ ، ۱۹:۳۰
مجتبی نامخواه
طبقه سه - درآمدی بر دلالت‌های فرهنگی نظریه‌ی مردم‌سالاری دینی؛
جمهوری‌خواهی فرهنگی 
 
آیا تئوری مردمسالاری دینی فقط در حوزهی سیاست و علوم سیاسی قابل طرح و متصور است؟ اگر جمهوری اسلامی نظام اجتماعی تراز انقلاب اسلامی در همهی حوزههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است؛ اگر جمهوری اسلامی همان مردمسالاری دینی است؛[1]پس این تئوری در حوزهی فرهنگی اجتماعی چه دلالتی دارد و این دلالت تا چه میزان محقق شده است؟ آنچه مفهوم جمهوریخواهی فرهنگی را تا حدودی نیازمند شرح دادن کرده، تحدید تئوری مردم-سالاری دینی در حوزهی سیاسی است. درست مانند کژفهمیای که در مورد اصل انقلاب اسلامی رخ داده است. تئوری «جمهوری اسلامی/ مردمسالاری دینی» یک نظریه در باب قدرت سیاسی نیست تا بتوان دیگر حوزههای حیات اجتماعی را خارج از این ابرمفهومِ انقلاب اسلامی تصور کرد.
 
اما به واقع، وقتی از جمهوری اسلامی در حوزه‌ی فرهنگ یا «جمهوری‌خواهی فرهنگی» حرف می‌زنیم، دقیقاً از چه چیز حرف می‌زنیم؟[2]
 
اگر با هر منظری به تجربهی زیستهی نظام جمهوری اسلامی در این دو سه دهه‌ی اخیر نگاهی گذرا بیندازیم، حوزهی فرهنگ از ناکارآمدترین حوزههای حیات اجتماعی در این دوران است. حوزهای که به لحاظ سابقهی تمدنی و صبغهی ذاتی انقلاب اسلامی، مزیت نسبیِ بالقوهی جمهوری اسلامی است؛ اما در عین حال، از ناکارآمدترین و عقب‌ماندهترین حوزهها نیز هست؛ نه فقط با در نظر گرفتن وضع مطلوب و تحقق این مزیتها، که حتی در مقایسهای کلی با وضعیت حوزههای دیگر، مانند سیاست و امنیت. البته به دلیل ضعف مطالعهی علمی سیاستگذاریها، ارزیابیها و سیاستپژوهیها و مانند آن، کمتر مطالعاتی در دست است که بخواهد تحلیل فوق را متکی به تحلیلهای علمی پیش بکشد، اما واقعیت آن است که این وضیعت از فرط بدیهی بودن، چیزی است که حتی در ضمیر ناخودآگاه هر ناظر آگاهی نقش بسته است و به شرح و مستندسازی آن نیاز چندانی نیست.
 
مسئلهی این یادداشت در ارتباط با تحلیلهایی است که از این عقب‌ماندگی یا به تعبیری مظلومیت فرهنگی ارائه میشود. در این باره دو دسته تحلیل در تحلیلها قابل تمایز است. دوگانهای که میتوان آن را مبتنی بر تمایزی که در جامعهشناسی میان «ساختار و کارگزار»[3]‌مطرح میشود، تشریح کرد. یک دسته از این تحلیلها، تبیین و به تبع آسیبشناسی خود را با تأکید بر نقش کارگزار تشریح میکنند. در این نگاه تحلیل‌هایی پرورانده میشود که در آن، نقش عقاید، سلایق و گرایشهای سیاسی مدیرانفرهنگی، عدم پایبندی کارگزاران و فرد کنشگر در ساخت مدیریتفرهنگی به ارزشها یا عدم سخت-گیری مدیران فرهنگی و در کل کنش مدیران فرهنگی در این زمینه، برجسته نشان داده میشود. 
 
اکنون که با گذشت چند دهه و تغییرات بیشماری که کارگزاران متنوع با سلیقههای متعدد در عرصهی فرهنگ داشتهاند، همچنان این وضعیت ناکارآمدی در حوزه‌ی فرهنگ پابرجا بوده، شاید بتوان تبیین دیگری از وضعیت مظلومیت فرهنگی و در نتیجه، تأخر فرهنگی ارائه داد. تحلیل‌هایی که بر ضعفهای ساختاری در این حوزه تأکید دارند.
 
شاید این تحلیلها به لحاظ معرفتشناختی، خُردنگر نباشند و مشکل را در سطح کارگزار منحصر نبینند، اما به لحاظ معرفت اجتماعیای که تولید میکنند و به جهت ضریبی که به نقش عاملیتها میدهند، به نوعی رویکردی را پیشرو قرار میدهند که در آن اشکالات ساختاری به گونهای کم‌رنگ میشود که اساساً نادیده گرفته میشوند.[4]مبتنی بر این آسیبشناسی، راه و پاسخی هم که عموماً اینگونه تحلیلها ارائه میدهند، معطوف به کارگزار است. از تغییر کنش کارگزاران، مدیران و سیاستگذاران عرصه‌ی فرهنگی گرفته تا تغییر فرد و ایجاد و تربیت کادرهایی که به لحاظ اخلاقی، نظری و عقیدتی ترازهای مورد نظر را داشته باشند.
 
اما اکنون که با گذشت چند دهه و تغییرات بیشماری که کارگزاران متنوع با سلیقههای متعدد در عرصهی فرهنگ داشتهاند، همچنان این وضعیت ناکارآمدی در حوزه‌ی فرهنگ پابرجا بوده، شاید بتوان در توانایی این قبیل تحلیلها برای تبیین مسئله تردید کرد. بر این اساس، با لحاظ تجربهی سه‌ونیم دههی اخیر، میتوان تبیین دیگری از وضعیت مظلومیت فرهنگی و در نتیجه، تأخر فرهنگی ارائه داد. تحلیل-هایی که بر ضعفهای ساختاری در این حوزه تأکید دارند.
 
در سطح دیگری از تحلیل، چالش در سطح ساختاری دنبال میشود. در این تحلیلهاست که نوع نگاه به مردمسالاری دینی به مثابه‌ی بنیاد تئوریک کلان نظام، واجد اهمیت میشود.
 
به عنوان نمونه، یکی از این تحلیلهای ساختاری، دیدگاهی است که یکی از چهرههای پُرسابقه در عرصه‌ی مدیریتفرهنگی در مقالهای تحت عنوان «مسئلهشناسی و مسئلهیابی در جامعه‌ی ایرانی» پروراندهاست. این دیدگاه به دلیل تجربه‌ی متنوع نویسندهی آن در عرصه‌ی مدیریت فرهنگی، از حوزه-های سختافزاری تا شوراها و مراکز سیاستگذاری، به نوعی بازنمایی نگاه بخش مهمی از مدیران فرهنگی سابق و کنونی در جامعهی ماست. بر اساس این نگاه، «ما باید مدل بازی را عوض کنیم و دستگاههای فرهنگیمان را از حوزهی جمهوریت به حوزهی اسلامیت نظام بکشانیم؛ یعنی تا زمانی که نظام فرهنگی کشور ما زیر نظر جمهوریت است، در این دام گرفتار هستیم.» البته این تغییر ممکن است به لحاظ ساختار حقوقی نظام غیرممکن باشد و این چیزی نیست که از منظر نگارندهی مقاله پنهان باشد. از این رو، در ادامه مینویسد: «البته ممکن است برای این کار لازم باشد قانون اساسی هم تغییر کند.»
 
این دیدگاه بر اساس ارزیابی خاصی از تجربهی مردمسالاری دینی در جمهوری اسلامی شکل گرفته است که در ادامه، آنجا که برای تشریح دیدگاه خود استدلالهایی را پیش میکشد، این ارزیابی را این‌چنین توضیح میدهد: «یکی از مسائل مهم که ما در مسئلهیابی داریم این است که در جمهوری اسلامی بی-دلیل وزن مردمسالاری زیاد شده است.» خاستگاه این ارزیابی از سطح مردمسالاری، نگاه نخبهگرایانهای است که نوع نگاه خاصی به مردم را رقم میزند: «ما شیوه برگزاری انتخابات را از غرب گرفتهایم و گفته-ایم که رأی اکثریت مردم حاکمیت را سامان می‌دهد. این مسئله را در جامعهای مطرح میکنیم که در بخش اعظم آن سطح سواد پایین و انتظارات مادی بالاست. لذا برای رأی گرفتن از مردم باید مسائل مربوط به شکم و مسائل کوتاه‌مدت آنها را حل کرد.»[5]
 
اما از طرف دیگر، نگاهی مطرح است؛ نگاهی که هرگونه ناکارآمدی و عدم موفقیت در ساحتهای مختلف عملکرد نظام جمهوری اسلامی را در «مردمی نبودن» آن حوزه جست‌وجو میکند: «هر جایى که ناکامى هست، به خاطر این است که ما نتوانستیم حضور مردم را در آن عرصه تأمین کنیم.» طبیعی است بر اساس این نگاه، تلاش خواهد کرد وزن مردمسالاری و حضور مردم را در حوزههای مختلف، از جمله حوزههای ناکارآمد و مظلومی مانند فرهنگ، بالا ببرد. رهبر انقلاب در این باره میفرمایند: «هر جایى که مسئولین کشور توانایى‌هاى مردم را شناختند و به کار گرفتند، ما موفق شدیم. هر جایى که ناکامى هست، به خاطر این است که ما نتوانستیم حضور مردم را در آن عرصه تأمین کنیم. ما مسائل حل‌نشده کم نداریم. در همه‌ى مسائل گوناگون کشور، مسئولین باید بتوانند با مهارت، با دقت و ابتکار راه‌هایى را براى حضور مردم پیدا کنند... اینجاست که مسئولین باید زمینه‌ها را، مدل‌ها را، فرمول‌هاى عملى و قابل فهم عموم را، فرمول‌هاى اعتمادبخش را براى مشارکت مردم فراهم کنند. در هر بخشى می‌شود این کارها را کرد. هم قوه‌ى مجریه، هم قوه‌ى قضائیه، هم قوه‌ى مقننه، به شیوه‌ى خاص خود میتوانند این را تأمین کنند. از ابتکار مردم، از فکر مردم، از نیرو و انگیزه‌ى مردم، از نشاط جوانىِ جوانان ما (که قشر عظیم و وسیعى هستند) می‌توانند استفاده کنند.»[6]
 
بیشک رهبر انقلاب بیشترین دغدغه را برای اسلامیسازی و اسلامیتر شدن همهی حوزهها دارند؛ اما از منظر ایشان، جمهوریتر شدن هر حوزه، مساوی است با اسلامیتر شدن آن.
 
در این نگاه هم ما با یک تحلیل ساختاری مواجه هستیم؛ تحلیلی که ناکارآمدی‌ها را در غیرمردمی بودنها جست‌وجو میکند. بیشک رهبر انقلاب، بیشترین دغدغه را برای اسلامیسازی و اسلامیتر شدن همهی حوزهها دارند، اما از منظر ایشان جمهوریتر شدن هر حوزه، مساوی است با اسلامیتر شدن آن: «مسئله-ای اساسی که بارها بر آن تأکید کردهام، این است که اسلامگرایی در نظام اسلامی، از مردمگرایی جدا نیست.»[7] به عبارت دیگر، هر چه جمهوریتر اسلامیتر و طبعاً بالعکس؛ چرا که مبتنی بر تئوریای که از مردمسالاری دینی دارند، «جمهوری اسلامی» نه یک ترکیب انضمامی، که یک حقیقت یکپارچه است.[8] درست در برابر نگاهی که گویا حتی به ترکیب انضمامی ساختار نظام هم قائل نیست و نگاهی تفکیکی و دوگانه نسبت به جمهوریت و اسلامیت، در پی «کشاندن» «دستگاههای فرهنگیاز حوزهی جمهوریت به حوزهی اسلامیت نظام» است. [9]
 
جمع‌بندی
 
بنا بر آنچه آمد، در حوزه‌‌ی تجزیه و تحلیل سیاست‌‌گذاری و مدیریت‌‌ فرهنگی و تحلیلی که از زمینه‌‌های مظلومیت، تأخر و ناکارآمدی فرهنگی موجود ارائه می‌‌شود، دو تیپ ایده‌‌آل[10] از تحلیل‌‌ها قابل تمایز است: تحلیل‌‌های کارگزارمحور و تحلیل‌‌های ساختارمحور. در نگاه کنشگرمحور، فرد و کنش فردی و زمینه‌‌های ذهنی این کنش در او، محور بحث قرار می‌‌گیرد؛ اما در تحلیل‌‌های ساختارگرا، ساختار فرهنگی موجود در دل نظام‌‌ جمهوری اسلامی و ایده‌‌ی مردم‌‌سالاری‌‌ دینی محور بررسی قرار می‌‌گیرد. «مردمی‌‌تر کردن» یا «خارج ساختن نهادهای فرهنگی از دایره‌ی جمهوریت نظام و کشاندن آن به حوزه‌‌ی اسلامیت نظام» دو دکترین و «چه باید کرد؟»ی است که بر اساس این دو نگاه در دو سوی طیفی از نگاه‌‌ها درباره‌‌ی مفهوم جمهوری اسلامی مطرح می‌‌شود. مفهوم «جمهوری‌خواهی فرهنگی» به فرآیندی اشاره دارد که «مردمی-تر کردن حوزه‌‌ی فرهنگ» را پیش کشیده و برای تبدیل آن به معرفتی اجتماعی و مطالبه‌‌ای عمومی تلاش می‌‌کند. بی‌‌شک این مفهوم و حرکت، از ضرورت‌‌هایی است که مبتنی بر دلالت‌‌های تئوری مردم-سالاری دینی در حوزه‌ی فرهنگ، فراروی نیروی اجتماعی معطوف به انقلاب اسلامی قرار دارد.(*)
 
 منابع:

 

[1]. «بعضی خیال می‌کنند ما که عنوان مردم‌سالاری دینی را مطرح کردیم، حرف تازه‌ای را به میدان آوردیم؛ نه جمهوری اسلامی یعنی مردم‌سالاری دینی.» (بیانات مقام معظم رهبری، 2 آبان 1380)
[2]. این یادداشت در واقع پیش‌نویس فصل اول از تحقیق مفصل­تری است که درباره­ی ضرورت­ها و موانع جمهوری­خواهی فرهنگی بحث می­کند. هدف این یادداشت آن است که تا حدودی این مفهوم را شرح داده و نسبت آن را با دیگر ارزیابی­ها از وضعیت موجود اجتماعی‌مان در حوزه­ی فرهنگ نشان دهد.
 
[3].Structure and agency
[4]. طبعاً در تحلیل جامع­نگرِ و مورد نظر، دو زمینه­ی ساختار/کارگزار به گونه­ای توأمان مورد توجه است و نه در مبادی معرفتی و نه در معرفت ­اجتماعی­ای که بر آن اساس تولید می­شود، نقش هر یک از این دو زمینه کم‌رنگ نمی­شود.
[5]. «مسئله‌شناسی و مسئله‌یابی در جامعه‌ی ایرانی؛ آسیب­شناسی فرهنگی و مدیریتی فرآیند تصمیم­گیری و برنامه‌ریزی کشور»، سوره‌ی اندیشه، شماره‌ی 46 و 47، آذر و دی 1389.
[6]. بیانات رهبر فرزانه انقلاب در کرمانشاه.
[7]. بیانات رهبر فرزانه انقلاب در سالگرد امام خمینی (ره)، 14 خرداد 1380.
[8]. «جمهوری اسلامی یک مرکب انضمامی نیست که ترکیبی باشد از چیزی به نام جمهوری و چیزی به نام اسلامی»، ن.ک به: بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان، 23 اسفند 1380.
[9]. مراد این نوشتار طبعاً نقد سیاسی نظر نویسنده‌ی مقاله‌ی مذکور و برابر نهادن وی با ولایت فقیه و «ضدولایت فقیه» خواندنش نیست؛ چه اینکه چنین چیزی، علاوه بر اینکه (تأکید می­کنم هیچ وجه مقصود نیست) واقعیت هم ندارد؛ چه آنکه اتفاقاً نگارنده‌ی مقاله‌ی «مسئله‌شناسی...» جزء مدیران پُرسابقه‌ی نظام جمهوری اسلامی است که به شدت از ایده و شخص ولی فقیه هواداری می‌کند. مسئله‌ تنها تذکار و اثبات وجود چنین دیدگاه‌هایی در سطح مسئولان، به ویژه در حوزه‌ی فرهنگی است. چه آنکه بی‌شک دیدگاهی که در این مقاله به صراحت بیان شده، امری است که طبقه‌ی مشخصی از مسئولان و مدیران در صرافت تحقق آن هستند؛ هرچند از بیان صریح آن خودداری می‌ورزند. مراد از نقل این فرازها، نشان دادن عینی یک تفاوت در سطح بنیادین، معرفتی و ساختاری دو نگرش ا‌ست.
جالب اینجاست نگارنده‌ی مقاله‌ی مذکور، علاوه بر آنکه در زمره‌ی ارادتمندان به شخص رهبر انقلاب هستند، در تحلیل‌هایشان حتی به نقش مهم «دفتر» مقام معظم رهبری در حوزه‌ی فرهنگ هم اشاراتی دارند. وی در همین مقاله، عملکرد «دفتر مقام معظم رهبری» را در راستای کاهش وزن مردم‌سالاری در جمهوری اسلامی و رفع آسیب‌هایی که در این مقاله‌اش ذکر کرده ارزیابی و قلمداد می‌کند!
[10]. در اینجا مراد همان مفهوم وبری آن است. تیپ ایده‌آل (Ideal type) از مهم‌ترین ابزارهای شناخت در روش تفسیری در علوم اجتماعی است. ایده‌آل در اینجا به معنای آرمانی، مطلوب یا هدف نیست؛ بلکه مراد ایده‌ و ساختی عقلانی از واقعیت است که با حذف تداخل‌ها و محدودیت‌های واقعیِ موضوعات مورد بررسی، در ذهن دانشمند علوم اجتماعی نقش می‌بندد.
۰ نظر ۱۷ اسفند ۹۲ ، ۲۰:۳۰
مجتبی نامخواه
طبقه سه - نقدهایی بر استکبار ستیزی ما

نقدهایی بر استکبار ستیزی ما

 

(1) شرطی­ شدگی در استکبار ستیزی

به نظرم یکی از مهم­ترین مسائل و مشکلات ما در شناخت «انقلاب دوم»، یک نوع شرطی شدگی رسانه ­ای است. اینکه هر سال در 13 آبان و امسال یکی دو روز قبل از آن از صداو سیما مقدار معتنابهی کلیپ­ های تکراری و کلیشه­ ای پخش شود، بعد هم در 13ر آبان یک مراسم رسمی و بی­ روح برگزار شود با بیانیه­ ای حاوی کلیات ابوالبقاء در پایان آن؛ تداوم این شرطی­ بودگی در دو- سه دهه اخیر، کلیت تجربه­ ی استکبار ستیزی ما را به چالش کشیده است.

مسئله این­جاست که این چالش لایه معرفت تاریخی، که از بنیانی­ ترین مبادی معرفتی استکبار ستیزی ماست را به حاشیه برده است. استکبارستیزی بدون بازخوانی تاریخی و صرفا با استدلال­ های انتزاعی و ذهنی به شعار می­ انجامد و به ناکجا آباد می­ رود­. رشد همه­ ی این فضاهای فراماسونر شناسی و صهیونیست­ شناسی و شیطان­ پرستی­ شناسی و دیگر غرب­ ستیزی­ های خلسه­ ای در برابر استکبار ستیزی عینی مکتب امام(ره)و انقلاب محصول همین وضعیت است. استکبار ستیزی­ ای که از واقعیت­ و تجربه­ ی تاریخی ما شروع نشود، چندان ره به جایی نخواهد برد.

 بخش مهمی از این تجربه تاریخی ما در همین ماجرای 13 آبان نهفته است. در بازخوانی تاریخ 13 آبان؛ در بازخوانی تفکر آن و در بازخوانی بیش از 9000 صفحه­ ای که از اسناد لانه جاسوسی در دست داریم.

اما چرا این بازخوانی ضروری انجام نمی شود؟ چون ما شرطی شده ایم و منتظریم هر سال 13 آبان شود! 13 آبان هم که یک روز بیشتر نیست و قد نمی­ دهد به این همه بازخوانی!! اصلا همین که ما ماجرا را به اسم مناسبتی آن «13 آبان» می­ شناسیم، نه به عنوان معرفتی-اجتماعی آن یعنی «انقلاب دوم» یا «انقلاب بزرگتر»، نشان­گر همین وضعیت است.

شاید یک راه چاره بسط زمانی این بازخوانی­ ها باشد. یعنی وقت و بی وقت جلسه بگذاریم و خروجی رسانه­ ای تولید کنیم با موضوع «انقلاب بزرگتر». شاید این طوری چرت شرطی شدگی را از سرمان پراند. اصلا بیاییم یک فیلد رسانه­ ای برای این ماجرا در نظر بگیریم و به جای ویژه نامه­ ها­ی یکهویی، هر چند وقت یک باره یک­ سری یادداشت و غیره­ در این باره بپراکنیم.

 

(2) استکبار ستیزی انفعالی

وقتی می­ دیدم برخی چقدر دلشان خوش است که با اقدامات نابجای دولت مردان تابوشکنی می­ شود، دلم می­ سوخت به حال این موجودات ترحم برانگیز. با خود می­ گفتم که اگر انقلابی نیستید لااقل دیپلمات باشید و بفهمید با «تلفن بازی» کاری به پیش نمی­ رود.

وقتی می­ دیدم چگونه منتقدان دولت را وحشی تصویر می­ کنند و از پشت تریبون­ های متعددشان درس ادب می­ آموزندشان که یعنی بی­ ادبید؛ یا وقتی می­ دیدم چگونه رأی نیمی از جامعه را، رأی به «افراط و تفریط»، رأی به «خشونت»، رأی به «خود رأی»، رأی به «تک رأیی»، رأی به «عدم مشورت»، رأی به به «عدم تدبیر» و امثالهم می­ دانند؛ احساس نفرت داشتم؛

احساس نفرت از این همه رویه­ ی تبخترآمیز و منش اشرافی؛ از این که در نظرشان هر که با آن­ هاست معتدل است و الباقی سوسک­اند همه.

اما راستش فکر نمی­ کردم روزی هم برسد که من هم با تمام وجود، با این موج رسانه ای حامیان دولت هم احساس بشوم. فکر نمی کردم به این زودی­ها بپوندم به موج «روحانی مچکریم».

اما وقتی امسال در دهه­ ی محرم، برای رسیدن به مجلس روضه از روی پرچم آمریکا رد می­ شدیم، وقتی پای منبر سخنران هیئت «تکبیر» می­ گفتیم، وقتی وسط شور عزاداری­ هامان «مرگ بر آمریکا» می­ گفتیم، و وقتی می­ دیدیم که چطور راه صد ساله­ ی تعمیق استکبارستیزی مان را یک شبه طی کرده­ ایم، دوست داشتم از ته دل داد بزنم و بگویم: «روحانی مچکریم»

اما راستش را بخواهیم نباید دل خوش کرد به استکبارستیزی های این روزهامان؛ چرا از انقلابی­ گری ما نبوده که این همه جزوه و پوستر و کلیپ و نشست و غیره طراحی شده. این انفعال دیگران بوده که ما را به این موضع انداخته است. اگر کسانی که از آمریکا منفعل­ اند را سرزنش می­ کنیم، خودمان هم جای سرزنش داریم که از آن­ ها منفعلیم! تا این انفعال -که رهاورد محافظه­ کاری ماست- را از خود نرانیم، استکبارستیزی­ هامان هم ارزش چندانی ندارند. چه این­ که اگر کسانی نباشد که اقدامات نابجا کنند، ما هم به خودمان نمی­ جنبیم و این خیلی خطرناک است. البته این سر درازی دارد این قصه­ ی جایگزینی انفعالی­ گری به جای انقلابی­ گری در ذهن و زبان نیروی اجتماعی معطوف به انقلاب اسلامی. قصه ی پر غصه ای که باز می­ گردد به این­که متأسفانه ما بیشتر اصولگراییم تا حزب اللهی. که قبلا روضه­­ اش را مفصل خواندم.(1)؛(2)؛(3)؛(4).

۰ نظر ۰۱ آذر ۹۲ ، ۲۰:۳۰
مجتبی نامخواه

طبقه سه - بررسی­ هایی درباره­­ ی نظریه اجتماعی غیر رسمی: مناسبات مطالعات دفاع مقدس و رویکرد­های پست مدرن

بررسی­ هایی درباره­­ ی نظریه اجتماعی غیر رسمی:

مناسبات مطالعات دفاع مقدس و رویکرد­های پست مدرن 

1-کتاب «دیدگاه؛ پنج گفتار درباب تاریخ فرهنگی با نگاهی به جنگ ایران و عراق» -همان­ طور که یکی از مؤلفان آن پیش بینی کرده- از جمله کتاب­ هایی است که بحث و گفت­گوی بسیاری را پیرامون خود شکل خواهد داد و هدف پرسش و نقد قرار خواهد گرفت. (دیدگاه:۳۹) این نوشته تلاش خواهد کرد بخشی از این بحث و گفتگو را شکل دهد. البته به نظر می­ رسد بررسی دیدگاه عمیقا نیازمند یک بررسی مقدماتی است: این کتاب از موقعیت و زمینه­ ای بر می­ خیزد که یک بررسی صحیح درباره­ ی آن، ناگزیر باید از بازخوانی این موقعیت متن­ مند شروع شود. این زمینه عبارت است از کار دفتر ادبیات و هنر مقاومت در بیش از دو دهه اخیر؛ این یادداشت قصد ورود به متن کتاب را ندارد، هر چند خالی از اشاراتی به آن نخواهد بود؛ در این جا بیشتر شکل دادن به یک گفتگو مورد نظر است. گفتگو درباره­ ی زمینه­ های اجتماعی و الزامات و مناسبات معرفت­ شناختی پیدایش این اثر؛که خود نشانه­ای از یک رویکرد کلان و یک دوران خاص در مطالعات دفاع مقدس و بلکه کلیت علوم اجتماعی در ایران است. و در دل این گفتگوهاست که ظرفیت­ ها و ظرافت­ های پژوهش دفاع مقدس برای نظریه اجتماعی بهتر روشن خواهد شد.

۰ نظر ۱۰ مهر ۹۲ ، ۲۰:۳۰
مجتبی نامخواه
طبقه سه - در حاشیه اولین سفر حسن روحانی به نیویروک و گفتگو با اوباما 

کدام قسمت این معادله مجهول است؟

 

چرا حسن روحانی این کار را کرد؟

 

در این مدت ما کمتر با تصویر واقعی حسن روحانی و نقش او در تاریخ جمهوری اسلامی مواجه بودیم. نخبگان و خواص مورد اعتماد حزب الله یا با خشم به او ناسزا گفته بودند (قبل از انتخابات) یا با خوش خیالی او را اصولگرا، معتدل و ... می خواندند(بعد از انتخابات)

کافی بود ورای این تکفیرها و تمجیدها عملکرد او را در دوران نمایندگی اش در مجلس، در زمان جنگ مطالعه و تحلیل می کردیم و مواضع فراکسیون غیررسمی موسوم به مجمع عقلا که حسن روحانی در آن نقش طراحی و راهبری داشت را مرور می کردیم. خصوصا درباره ادامه جنگ با نگاه امام در همان موقع مقایسه می کردیم. کافی بود از زبان وزیرخارجه اش در خاطراتش می خواندیم: که انقلاب دوم را تند روی می دانند، عدم رابطه با به تعبیر امام «حسنی نامبارک» را تند روی می دانند، و در قضیه حج خونین، تند روی طرف ایرانی را مقصر و مؤثر می دانند: «بیشتر تندروی ها از لانه جاسوسی گرفته تا قضیه مکه و ممانعت از روابط با مصر به دست جناح چپ صورت گرفته است»(آقای سفیر، ص 136) معلوم بود جناح راست در این دیپلماسی در پی پایان تندروی ها خواهد بود. چه چیز عجیبی رخ داده؟ اگر آقای هاشمی امروز و پس از سی سال از امام خاطره نقل می کنند که «وقتی خدمت امام(ره)رسیدم، به من فرمودند جام زهر آن روز برایم تلخ بود اما امروز برایم شیرین شده است چون ما کارمان را خوب انجام داده‌ایم»؛ اما آقای روحانی هم «آن روز»در مجمع عقلا در پی پایان جنگ بودند. پس چرا امروز خط انقلاب را خط پانصد و نود و هشت دوم ندانند؟

 

چرا اوباما این کار را کرد؟

 

این طرف معادله هم مجهول نیست. ما کشوری هستیم که ارزش پاسپورت­ هامان از زیمباوه هم کمتر است. شاخص فلاکت در کشور ما خیلی بالاست و ...؛ پس چرا رئیس جمهور ینگه­ی دنیا و ابرقدرت جهان به رئس جمهور ما پیشنهاد گفتگو می دهد و ایشان نمی پذیرند و بعد فقط تلفنی گفتگو می کنند. بعد هم بلافاصله پرزیدنت اوباما در کاخ سفید درباره آن صحبت کرده و می گوید: «قبل از آنکه درباره وضعیتمان در کنگره و لایحه بودجه سخن بگویم». باید از «فرصت مهم در سیاست­ خارجه آمریکا» سخن بگوید. بعد اشاره می­کند به چند دقیقه گفتگوی تلفنی با پرزیدنت روحانی و با حاتی توأم با ذوق زدگی می گوید« این اولین ارتباط بین رئیس جمهور ایران و آمریکا از سال ۱۹۷۹ بوده»

پاسخ روشن است: مسئله ای هست که برای اوباما حتی یک گفتگوی کوتاه، آن هم پس از رد یا لغو دیدار حضوری را توجیه می کند، و گرنه گفتگو با ایران در آمریکا حتی تابو هم نیست تا اوباما به دنبال شکستن آن باشد.

 واقعیتی که اوباما به دنبال شکستن آن است، چیز دیگری است.

قدرت دولت­ها در مقیاس بین المللی متکی به عوامل مختلفی است که نوعا در یک هماهنگی با هم قرار دارند. تولید ناخالص ملی و رشد اقتصادی، توان نظامی و مانند آن. اما در مورد ایران وضعیت قدری متفاومت است. جایگاه جهانی ما با کشورهایی که از نظر تولید ملی و توان نظامی و حتی جایگاه ژئوپلوتیک همتراز با ما فاصله زیادی دارد. و دقیقا همین این جایگاه است که رفتار اوباما را توجیه می کند. همین جایگاه است که نه فقط امنیت که هستی ما را را در جهان تأمین و تضمین می کند. و ما این جایگاه را با نیروی به دست آورده ایم که از اپوزیسون جهان بودن برای ما به دست آمده است. با همین نیروست که با هزینه هایی غیر قابل مقایسه با دیگر کشورها، در جهان پایگاه و جایگاه داریم. این گفتگوی تلفنی شاید چندین تحریم اخیر را در آینده لغو کند(و خواهیم دید که این گفتگو برای چنین کاری کافی نخواهد بود) اما نقدا برای آمریکا نقش زیادی بازی کرده در شکستن این جایگاه «ایران انقلابی». علاوه بر این آمریکایی ها فهمیده اند زبان زور جواب می دهد، محصول جنگ نکرده شان در سوریه را در نیویورک چیده اند. این تازه اول راه است.  

 

پس کدام قسمت این معادله مجهول است؟

به عنوان نمونه سال گذشته همین روزها بود که به خاطر مواضعش در آخرین سفر به نیویورک مود نقد جدی محافل اصولگرا قرار گرفت. متن سخنرانی ریس جمهور سابق و به عنوان نمونه سرمقاله حسین شریعتمداری پس از آن، و همچنین متن سخنان رئیس جمهور کنونی و سرمقاله حسین شریعتماداری پس از آن با یک جستجوی ساده در نت قابل مطالعه است. به هر حال ایشان در دوره ای نوسانات بازار ارز را به دولت منتسب کردند، که دولت می خواهد برای مذاکره با آمریکایی ها زمینه درست کرده و خرابی بازار را بهانه کند! مجهول راز این برخورد دوگانه است.

اصلا بیایید از گذشته حرف نزنیم. مجهول به روز رسید. مجهول رفتار مسمی به انقلابیونی است که روز قبل از مذاکره ی ایران و آمریکا پس از 1979 تا کنون، در مطلبی عجیب با عنوان«تحلیلی متفاوت از کنش رئیس جمهور در سازمان ملل متحد»سخنرانی رئیس جمهور در نیویورک را «سخنرانی روحانی؛ اظهاراتی در تراز رئیس‌جمهوری‌اسلامی ایران» می خوانند و می نویسد: «سخنرانی مقتدرانه و البته هوشمندانه آقای روحانی در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، اوباما را که با مانور تعامل به میدان آمده بود خلع سلاح کرده است و این اتفاقی است که در این برهه جای تحلیل ویژه خواهد داشت.»

نقطه ی مجهول این معادله این جاست که کسانی که خود را طرفداران نظریه مقاومت و ایستادگی می خوانند به دیدار ظریف-کری هیچ اعتراضی نمی کنند و سخنان روحانی در سازمان ملل را می ستایند تازه بعد از خبر مذاکره تلفنی اوباما-روحانی است کهمطلبی انتقادی می نویسند«در حالیکه سخنان رئیس جمهور در مجمع عمومی سازمان ملل و عدم پذیرش ملاقات با باراک اوباما، رئیس جمهور امریکا، رفتار دیپلماتیک آقای روحانی در سفر به نیویورک را در چارچوب تاکتیک «نرمش قهرمانانه» به رفتاری معقول، هوشمندانه و مبتنی بر تامین منافع ملی مردم ایران تبدیل کرده بود، اینروند قابل قبولدر آخرین دقایق حضور روحانی در امریکا به روند معکوسی مبدل شد تا رئیس جمهور در اقدامی عجیب و بی فایده، با باراک اوباما رئیس جمهوری ایالات متحده امریکا، بصورت تلفنی گفت وگو کند.»

 اگر صالحی هم در جریان سفر قبلی احمدی نژاد به نیویورک با کری دیدار داشت، باز هم «روند قابل قبول» خوانده می شد؟

یعنی تا قبل از مذاکره تلفنی قابل قبول بود؟

قبول دارم که با تغییر شرایط و زمان، موضع انسان­ها هم تغییر می­مند اما آخر این قدر سریع؟؟؟

 

من از تفاوت برخوردهاشان با احمدی نژاد روحانی تعجب نمی کنم ،به هر حال آقایان هنوز هم که هنوزه احمدی نژاد را برزرگترین خطر می دانند لابد.

 

حرف من این است که آیا میان افراط و تکفیر روحانی قبل از انتخابات، و تفریط و تمجدی از او پس از انتخابات راه سومی وجود ندارد؟

قبول دارم باید به این دولت اجازه داد تا ایدهایش را عملی کند (این که دولت قبل نیست!).

اما نمی شود با زبانی محترمانه همین را توضیح داد که ما این روند دیپلماتیک را منتج به فایده نمی دانیم؟

***

گفته بود: «دوگانه سازش مقاوت نگرفت». و البته معلوم بود که چنین فحش بسیطی نمی گیرد.

بعد از انتخابات خواستند این طور کنند چون روحانی اهل سازش نبود، نگرفت! و اصلا اگر این مواضع اورا قبل از انتخابات می دانستیم، به او رای می دادیم!!! اما حالا روشن شده که در سوی سازش هیچ عیب نبود، سوی دیگر این دوگانه مشکل داشت. برخی اهل مقاومت نبودند. نه که اهل سازش باشند. بعید می دانم. اما با طراحی آنان که با شکم بر آمده در پی سازش بودند، دنبال «مسائل فرعی» بودند.

پ.ن:

نه این وبلاگ مخاطب چندانی دارد و نه قاعدتا این نوشته را کسی حوصله می کند بخواند. فقط نوشتم برای خودم و محاسبه ی نفس، که اگر فردا روزی من هم کنش رئیس جمهور روحانی را متفاوت تحلیل کردم! یادم باشد روزی چه نگاهی داشتم.

۰ نظر ۰۵ مهر ۹۲ ، ۲۰:۳۰
مجتبی نامخواه
طبقه سه - ده زیرا به «جلیلی چرا؟»

خلاصه ای  از ده زیرایی که «جلیلی چرا؟» خواهم گفت...

1.    1.زیرابا طبقه مرفه جدیدی که پس از انقلاب، از دل مسئولان نظام برآمده، هیچ نسبتی ندارد. بنابراین مبارزه اش با اشرافیت جدی است.

2.   2.زیرایک مؤمن واقعی به انقلاب اسلامی است، بنابراین در هیچ چارچوبی نمی گنجد: نه در چارچوب چپ – راست و نه در چارچوب اصلاح طلب – اصولگرا.

3.    3.زیرابه جای وعده های انتخاباتی در چارچوب محترمانه ی برنامه، بر اصلاح ساختار اجرایی تأکید می کند و این یعنی شناخت درستی از روح قانون اساسی درباره قوه مجریه دارد.(ن.ک به تبیین قانون اساسی از قوه مجریه)

4.   4.زیراهیچ یک از لابی ها و احزاب راست-اصولگرا حامی او نیست: از مؤتلفه و جامعه اسلامی مهندسین گرفته تا راست های تحول خواه مانند ایثارگران و رهپویان

5.    5.زیراشماری از سرشناس ترین اساتید و نخبگان در کمپین انتخاباتی او هستند، در عین حال باندِ اطرافیان ندارد.

6.      6.زیرارویکردش به دولت معتدلانه است و برخلاف برخی، مسائل را اصلی- فرعی می کند.

7.      7 .زیراباور عجیبی به مردم و آزادسازی ظرفیت ها دارد، جمهوری اسلامی را خاص دوران گذار نمی داند و عمیقا برای تحقق تکاملی مردمسالاری دینی تلاش می کند.

8.     8. زیراشاید به نظر عجیب برسد، اما یک دلیل روشن من برای رأی دادن به سعید جلیلی مطالبی است که پایگاه هایی مثل الف درباره او منتشر کرده اند. همه آن رکیک ترین توهین هایی که الف طی چهار سال و هشت سال اخیر به احمدی نژاد کرده بود، طی همین چهار هفته به سعید جلیلی کرده؛ دقت کنید موضوع این تخریب ها جلیلی بماهو جلیلی است، نه حتی جلیلی به عنوان گزینه دولت.

9.      9 .زیراحضور جلیلی بیشترین بحران هویت را برای راست های تحول خواه ایجاد کرده. تا رئیس ستاد قالیباف در انتخابات 84، در انتخابات 92 نیز به قالیباف برسد، چندین و چند چرخ زد. برخی از این چرخ های نتیجه «احساس تکلیف برای رئیس جمهور شدن» بود، اما عامل بخش مهمی از این قیقاج ها حضور سعید جلیلی بود. اگر حضور سعیدجلیلی در انتخابات این ها را این چنین در ذهن جماعت حزب الله رسوا می کند، پس رئیس جمهور شدنش چه می کند؟ عمیقا اعتقاد دارم این دو فرآیند به هم بستگی دارند: رسوایی راست های انقلابی شعار و رهایی حزب الله.

  10 .زیرای آخرکه مهم ترین دلیلم هم برای رأی به جلیلی است، عبارت است از بازگشت به خود و بازیابی هویت حزب الله. بخشی از این بازگشت هویتی در اثر پالایش همین گروه ها و لابی های راست – اصولگرا از ذهن و زبان حزب الله روی می دهد. حزب الله موتور محرکه انقلاب اسلامی است و اگر از بند احزاب رهایی یابد، انقلاب را به همه آرمان هایش می رساند. حزب الله مشتی ریشویِ متوهم که فکر می کنند عقل کل هستند اما در جزئی ترین مسئله ها چشم به دهان «برادران بزرگتر» دارند نیست. این سیاست زدگان و و «اصحاب مسئله های فرعی» هیچ جایگاهی در حرکت انقلاب ندارند. حزب الله همان نیرویی است که انقلاب اگر پیشرفت می خواهد، اگر عدالت می خواهد، و اگر هر آرمان دیگری دارد، اوست که موتور محرکه انقلاب است. حزب الله مثلا «جهاد سازندگی» است.

۰ نظر ۲۴ خرداد ۹۲ ، ۰۳:۲۶
مجتبی نامخواه
طبقه سه - دو مفهوم کلیدی برای فهم انتخابات :92


  «طبقه مرفه جدید» و «هویت حزب الله»

در این روزها، زیاد با این پرسش مواجه شده­ام که «چرا جلیلی؟» و سعی کردم کم و بیش به آن پاسخ بدهم. فکر می­کنم بتوانم مهم ترین جواب هایم را در چارچوب زیر جمع بندی کنم.

***

زیرا ابر مشکل ساختاری و ریشه­ای فرا روی پیشبرد انقلاب را شکل گیری یک اشرافیت و طبقه مرفه جدید از دل مسئولان نظام می دانم. این نه یک نقد سیاه نمایانه یا بدبینانه، که یک واقعیت تلخ سیطره یافته بر آینده ی انقلاب است. لازم است برای تشریح این پدیده استدلالی از بیانات رهبر انقلاب بیاورم. ایشان در اواسط دهه هفتاد می فرمایند:

«کسانى هستند که تلاش مى‏کنند و حقیقتاً در صدد این هستند که طبقه‏ى ممتازه‏ى‏ جدیدى در نظام جمهورى اسلامى به وجود آورند. به خاطر انتخاب ها و انتصاب ها و زرنگى‏ها و دست‏وپادارى‏ها و مشرف بودن بر مراکز ثروت، و از طریق نامشروعى که با زرنگى آن را یاد گرفته‏اند، به اموال عمومى دست بیندازند و یک طبقه‏اى جدید طبقه‏ى ممتازان و مرفّهان بى‏درد درست کنند. نظام اسلامى، با مرفّهان بى‏درد و معارض و مخل، آن‏طور برخورد سختى کرد؛ حال از درون شکم نظام اسلامى، یک طبقه‏ى مرفّه بى‏درد جدید طلوع کند! مگر این شدنى است؟! به فضل پروردگار، مخلصان انقلاب و اسلام نخواهند گذاشت که چنین انحراف‏هاى بزرگى به وجود آید.» (امام خامنه­ای 25/ 04/ 1376)

***

وقتی این روزها به رسانه های محافظه کاران که ذیل پوشش اصولگرایی به عنوان رسانه های انقلابی به حزب الله معرفی می شوند، نگاه می کنیم، می بینیم چگونه جناح دولت را با جناح دشمن اشتباه گرفته اند! گاه آن قدر زیاده روی می شود که رهبری هم زبان به نقد می گشایند و به جوانان متأثر از این رسانه ها می­فرمایند که مسائل را اصلی- فرعی کنید. حالا همین رسانه ها یا اسلاف دهه هفتادی شان را که نگاه کنی، به خوبی سکوت شان در برابر این «انحراف بزرگ» هویداست. این محافظه کاران حتی دولت های وقت را هم در چارچوب مسائل فرعی و دعواهای سیاسی نقد می کردند. باید گفت به دلایل مختلف از جمله تأثیرپذیری «مخلصان انقلاب» از فضای سیاسی- رسانه ای محافظه کاران، این ناشدنی روی داده و با غیبت حزب الله به مثابه نیروی اجتماعی مخلص و معطوف به انقلاب، از پهنه ی مسائل اصلی، نه تنها این طبقه شکل گرفته، بلکه به یک نیروی ارتجاعی و اجتماعی بزرگ و تأثیر گذار در برابر انقلاب بدل گشته است. به هر حال اگر خارج از هژمونی رسانه هایی که اغلب در اختیار یک درصد جامعه است بیاندیشیم، مسئله شکل گیری «طبقه ممتازه جدید» نه یک مسئله تاریخی و سیاسی، که یک مسئله کاملا اجتماعی است. در حالی که نظام مسئله شناختی محافظه کاران حتی در همان دوره و تاریخ هم این مسئله اصلی نبوده است. دقت کنیم شکل گیری یک طبقه اجتماعی فراتر از یک فساد اقتصادی و بهره گیری یک یا چند حزب است.

***

مسئله ی کلیدی در این جا این است که رئیس جمهور باید مطلوب من کسی است که نه تنها جز این طبقه نباشد، بلکه نسبت به روابط این طبقه نیز «بیرونی» باشد. واقعیت این است که اغلب کادرها و چهره های اصلی دو جناح عمده ی کشور به لحاظ سبک و سطح زندگی شان جز این طبقه محسوب می شوند. لزوما هم این طور نیست که «با زرنگی» و «طرق نامشروع» کسب منفعت خصوصی با امکان ناشی از قدرت عمومی را فرا گرفته باشند. عدم شکل گیری نهادهای نظارت عمومی، رانت های متعددی را فرا روی بی دست و پا ترین فرزندان و بستگان مسئولین قرار می دهد. اگر این چنین هم نباشد سکوت این نخبگان و خواص سیاسی در برابر شکل گیری و مداخلات این طبقه جدا جای سؤال دارد. چه رسد به این که بسیاری از این طبقه مرفه جدید در کمپین انتخاباتی این نامزدها باشند. البته این حد از مراودات با این طبقه جرم قضایی محسوب نمی شود و سلب مجوز فعالیت سیاسی نمی شود، اما بستر نوعی اشرافیت اسلامی می شود که خطر ان به مراتب از مفاسد اقتصادی بیشتر است.

***

این روزها «سابقه کلان اجرایی» مهم شمرده می شود. عموما ویژگی ای قلمداد می شود که فرد هر چه بیشتر داشته باشد بهتر است. اما به نظر می رسد این مولفه هم کف و هم سقف داشته باشد. کف آن همان یک حد قانونی است که شورای نگهبان تشخیص می دهد، اما سقف آن مبتنی بر این تحلیل یک حد اجتماعی و عبارت است از آن میزان از سابقه ی اجرایی که به خروج از سطح محرومین و حداکثر متوسط جامعه نشود، عبارت است از ان میزان سابقه اجرایی که به مراوده حتی در حد هم­سفره شدن با این طبقه مرفه جدید نیانجامد.(نامه امام علی(علیه السلام)به عثمان بن حنیف، نامه 45 نهج البلاغه) رئیس جمهوری می خواهیم که این اهالی طبقه ممتازه جدید را نشناسد و با آن ها هیچ مراوده ای نداشته باشد. سابقه ی اجرایی را سقفی است و این چنین نیست که هر چه بیشتر بهتر! اگر کسی از این سقف عبور کند، حتم دارم با این وضع فقدان نظارت عمومی، بر سر سفره ی طبقه مرفه جدید میهمان شده. سفره ای که بر بام سابقه اجرایی پهن شده است.

من به سعید جلیلی رأی می دهم چون او را بیرونی ترین و تنها گزینه بیرونی نسبت به مراودات این طبقه ممتازه ی جدید می دانم.

***

زیرا یکی از رنج هایی که در صحنه های سیاسی مربوط انقلاب وجود دارد، دوگانه های «جعلی» چپ- راست و اصولگرا- اصلاح طلب است. دوگانه هایی که در حقیقت صورت بندی سیاسی همین «طبقه مرفه جدید» هستند. این طبقه با این دوگانه های و «ادعا»ی اختلاف نظر بنیادین، به رقابت های آلاکلنگ­وار خود برای کسب قدرت، مشروعیت بخشیده و آن موجه جلوه می دهند. آن چه در این میان رنج آورترین است این است که این جریان ها در ادوار مختلف به نیروهای اجتماعی معطوف به انقلاب (حزب الله) می­باورانند که هویت و حضور اجتماعی شان را ذیل یکی از این جریان ها تعریف کنند. در دوره ی اخیر حزب الله با قرار گرفتن زیر سایه جناح موسوم به راست، همواره یک دنباله و جریان پیرو در جناح اصولگرایی محسوب می شد. دستور کاری که این جناح، همواره برای حزب الله تعریف می کرد، حرکت در سطح مسائل فرعی بوده و هست. به عنوان نمونه امام خمینی به عنوان بنیانگذار هویت معرفتی بسیج کارکرد این نهاد انقلاب را در اموری مانند مبارزه با تحجر و مقدس مآبی، مبارزه با پول پرستی و سرمایه داری، می دانند، یا امام خامنه ای برای بسیج مستضعفین به عنوان لشکر مخلص خدا کارکرد مبارزه با طبقه مرفه جدید را تعریف می کنند، اما در همان زمان محافظه کاران بسیج را «ظرفیت بومی توسعه» می دانند که حداکثر کارکرد آن در واکسیناسیون فلج اطفال، در درختکاری وو کویر زدایی و مانند آن است.

***

در حوزه نسبت حزب الله و دولت ها هم همواره پیشنهادها محافظه کارها به حزب الله نقد در چارچوب «مسائل فرعی» است. این در حالی است که هویت حزب الله و اساسا تفاوت حزب الله با مذهبی های غیر انقلابی، همین حرکت در مدار مسائل اصلی است.

***

در سال های موسوم به سازندگی، در شرایطی که جهت های بنیانی حرکت کشور در حال جابجایی و تغییر است نوک پیکان نقد حزب الله به سوی «دو چرخه سواری» یکی از بستگان قدرت است. در سال های دولت لیبرال مآب محمد خاتمی هم نقدهای حزب الله در چارچوب مسائل اصلی مطرح شده به وسیله رهبری انقلاب مانند عدالت خواهی، ساده زیستی، مبارزه با اشرافیت و فقر و فساد و تبعیض نیست. نقد های حزب الله در این دوره هم بیش از آن که در چارچوب طرح امت و امامت باشد، حول مسائل فرعی و دعواهای سیاسی و جناحی چپ و راست است. در دوره اخیر هم وضعیت مشابهی حاکم می شود.

***

دکتر جلیلی به رهایی حزب الله از بند سیاسیون و احزاب جناح راست و محافظه کاران موسوم به اصولگرا کمک کرده.اگر جلیلی و مشی بی توجهی مطلق او به احزاب نبود.احتمالا ما جوانان حزب اللهی مجبور بودیم مانند انتخابات های قبل ذیل برخی احزاب به یک گزینه برسیم. یا لااقل با برخی از این جماعت سیاست باز و انتخابات باز در کمپین انتخاباتی یک نامزد، هم سفره شویم. اما حالا ما نامزدیم داریم که هیچ حزب و دسته و گروهی برای ثبت نامش «بفرما» نگفته و جز جماعتی از جوانان حزب اللهی دعوت کننده ای نداشته است.

حضور سعید جلیلی برای ما امکان حضور سیاسی مستقل را فراهم آوردهو اکنون به خوبی می بینیم که چه انرژی های فراوانی در این برزخ رهایی از بند احزاب برای ما فراهم شده. نامزدی که جز مردم حامی ای ندارد طی این یکی دو هفته، در مقایسه با ماه های مبارزه تبلیغاتی نامزدهای راست سنتی و راست تحول یافته رأیِ قابل توجهی دارد.

در این نقطه ی امید روشنی وجود دارد و آن اینکه این حضور مستقل حزب الله طلیعه و نقطه ی رهایی باشد برای بازیابی هویت جدید و مستقل حزب الله. برای این که نظام مسئله شناسی حزب الله مستقل از احزاب و خارج از دوگانه ی غلط اصولگرا- اصلاح طلب، در چارچوب نظام امت و امامت شکل بگیرد.

پ.ن:

مطلب دیگری هم در این باب داشته ام:
 ده زیرا به «جلیلی چرا؟»

۰ نظر ۲۳ خرداد ۹۲ ، ۱۹:۳۰
مجتبی نامخواه
طبقه سه - انتخابات از جنس انقلاب اسلامی 2

انتخابات از جنس انقلاب اسلامی

ضرورت تدارک پاسخی از منظر تفکر انقلاب اسلامی به پرسش «انتخابات چیست؟»

«انتخابات چیست؟» پاسخ به این پرسش نقش به سزایی در تعیین الگوی کنش در این حوزه دارد. رفتار کنش­گران عرصه ­ی انتخابات تابع مستقیمی است از تعریفی که از این حوزه دارند. ممکن است این تعریف و نگرش به مقوله­ ی انتخابات چندان هم خودآگاهانه نباشد. به این معنا که یک کنش­گر فعال در عرصه­ ی انتخابات پیش از آ­ن­که وارد این عرصه شود، مدل رفتاری خود در انتخابات را براساس تعریف خود از انتخابات طراحی نکند، اما به هر حال هر پاسخی که به طور ضمنی و ناخود آگاهاه یا صریح و اندیش­ ورزانه به پرسش «انتخابات چیست؟» داده شود، تأثیر به سزایی خواهد داشت در پاسخی که به «چه باید کرد؟» داده خواهد شد. مسئله کلیدی در این­جا این است که حزب الله به عنوان موتور محرکه­ ی انقلاب اسلامی، انتخابات را در پرتو انقلاب اسلامی نمی­ بیند، بلکه عمدتا در سطح نخبگانیِ خود بدون اندیشه­ ورزی پیرامون انتخابات، وارد کنش در این عرصه می­شود. حزب الله اغلب انتخابات را از دریچه­ ی احزاب و فعالان لابی­ های سیاسی می­ بیند. امروز نگاه غالب به انتخابات نگاهی است که به وسیله «قبائل سیاسی» طرح و بازنشر شده است. از این منظر انتخابات به فرد منتخب تقلیل یافته و انتخابات تنها فرصتی است برای کسب یا حفظ قدرت، نه فرصتی برای انقلاب اسلامی. از این رو کنش انتخاباتی حزب الله به تبلیغ یک گزینه محدود می­ شود. این نحوه ورود به انتخابات درست همان کاری است که احزاب سیاسی خلق­ الساعه یا ریشه­ دار در ایران انجام می­ دهند. حداکثر تفاوت بر می­ گردد که آن احزاب برای رأی آوری ممکن است دست به هر کاری بزنند، اما حزب الله و نیروی اجتماعی انقلاب نه. که البته این «نه» هم جای تأمل دارد و نمی توان با قاطعیت گفت. چرا که مثلا تا همین اواخر و حتی همین حالا بسیاری از احزاب جناح موسوم به راست این باور را در نیروهای اجتماعی انقلاب نهادینه کرده بودند که رأی آوردن و پیروزی و حفظ نظام تکلیف است و برای این منظور باید فرد اصلح را کنار گذاشت و به وسیله­ ی صالح مقبول آن را دفع کرد؟

بنابراین یک گام مهم در انتخابات این است که ما نگاه مان به انتخابان تغییر کند. انتخابات را از دریچه ی انقلاب اسلامی ببینیم نه از منظر فعالان سیاست و قدرت. اما مختصات نگاه به انتخابات از منظر انقلاب اسلامی چیست؟

۰ نظر ۱۳ خرداد ۹۲ ، ۱۹:۳۰
مجتبی نامخواه
طبقه سه - درآمدی بر تاریخ عقلانیتِ پیشرفت در جمهوری اسلامی(8)؛


مصاف امروز با تکنوکراسی


پرهیز از ساده‌انگاری مصاف با تکنوکرات‌ها

بازگشت تکنوکراتیسم واقعاً «مسئله» است. همه‌ی پسرفت انقلاب پشت لبخند تکنوکرات‌‌هاست. مصاف با تکنوکرات‌‌ها جدی است، اما این چنین نیست که این مصاف صورتی بسیط و ساده داشته باشد. مثلاً به این صورت نیست که کسی بگوید «من تکنوکرات هستم» و در پاسخ مقداری استدلال‌های شبه‌کلامی بشنود که «عقل دینی بهتر از عقل ابزاری است» و بعد هم خیالمان راحت باشد که پس مسئله‌ی تکنوکراتیسم و خطر بازگشت تکنوکرات‌ها با این گونه روشنگری‌ها حل شد!

اساساً تکنوکرات‌ها برای بازگشت منتظر انتخابات نمی‌مانند. آن‌‌ها برای بسط منش سیاسی‌اجتماعی خود، منتظر اجازه‌ی مردم نمی‌مانند. نزاع با آن‌ها نیز صورت بسیط و ساده‌‌ای ندارد.اما آن‌ ‌قدر هست که در این مصاف، عامل تعیین‌کننده‌‌ی صحنه تکنوکرات‌‌ها نیستند، نیروهای انقلاب‌‌اند.هر چه نیروهای انقلاب به وسط میدان اصلی و سازندگی جهادی نزدیک‌‌تر باشند، شیشه‌‌ی عمر عقلانیت تکنوکرات بیشتر ترک خواهد ‌‌خورد. این مقابله یک فرآیند مستمر است و محدود به دوره‌ی انتخابات نیست.

 

مصاف با تکنوکرات‌‌ها جدی است، اما این چنین نیست که صورتی بسیط و ساده داشته باشد. مثلاً به این صورت نیست که کسی بگوید «من تکنوکرات هستم» و در پاسخ مقداری استدلال‌های شبه‌کلامی بشنود که «عقل دینی بهتر از عقل ابزاری است» و بعد هم خیالمان راحت باشد که پس مسئله‌ی تکنوکراتیسم و خطر بازگشت تکنوکرات‌ها با این گونه روشنگری‌ها حل شد!

 

مصاف امروز با تکنوکراتیسم: پرسش از عقلانیت برنامه‌ها

اگر کسی از این جماعت انبوه کاندیدا‌ها می‌‌خواهد حرفی از پیشرفت و سازندگی بزند، حرفی نیست. قبل از اینکه برنامه‌‌اش را برای پیشرفت ارائه کند، از عقلانیت حاکم بر برنامه‌‌اش حرف بزند. البته لازم نیست و نبایستی حرف‌‌های کلی و معرفتی مطرح کرد؛ چرا که کسی نیست که در آن سطح، از عقل دینی و عقلانیت انقلاب اسلامی دفاع نکند؛ بلکه می‌‌بایست در بستر تاریخ سیاسی جمهوری اسلامی و از مصاف این دو عقلانیت، با هم سخن بگوید. چقدر خوب است که همه‌ی نامزدها برنامه‌‌هایشان را ارائه کنند، اما نباید کسی ‌انتظار داشته باشد دیگران مشغول جزئیات برنامه‌اش شوند و از عقلانیت برنامه‌‌هایش نپرسند. کسی نمی‌‌تواند عقلانیت برنامه‌‌ها را ‌پشت سر جزئیات برنامه‌ها مخفی کند.

۰ نظر ۲۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۹:۳۰
مجتبی نامخواه
طبقه سه - درآمدی بر تاریخ عقلانیتِ پیشرفت در جمهوری اسلامی(3)؛


فلسفه‌‌ی نهادهای انقلاب اسلامی

 
اینکه ماهیت نهادهای انقلاب دقیقاً چیست، پرسشی است که نباید انتظار داشت به سادگی پاسخ آن روشن شود، چرا که نهادهای انقلاب هم مانند خود انقلاب، یک پدیده‌‌ی استثنائی هستند: «بعد از انقلاب یک گروه‌‌هایی پیدا شدند و یک جمعیت‌‌هایی که نظیر این‌‌ها در تاریخ گمان ندارم سابقه داشته باشد.»(ج 17، ص 428)
اما همین قدر باید دانست که تشکیل نهادهای انقلاب، حل پارادوکسیکالیته‌‌ی نهضت و نظام، از طریق «تبدیل جهاد به نهاد» است. این نهادها همگی در چارچوبه‌‌ی امت و امامت تشکیل می‌‌شوند. به این صورت که ابتدا امام خطوط کلی انقلاب را در دوره‌‌ها و حوزه‌‌های مختلف مطرح ‌می‌‌کنند، مثلاً سازندگی و بعد از مردم می‌‌خواهند که در این حوزه‌‌ها وارد میدان جهاد شوند. سپس به وسیله‌‌ی جمعی از انسان‌‌های انقلاب، در راستای این خطوط، طرحی برای سازمان‌دهی نیروی اجتماعی انقلاب تدوین می‌‌شود و این طرح به عنوان اعلام آمادگی به امام (رحمت الله علیه) ‌ارائه می‌‌شود و امام هم که آمادگی عمومی برای جهاد در آن حوزه را می‌بینند، پیام و فرمان تشکیل عمومی یک نهاد انقلابی برای شکل‌دهی به جبهه‌ی مبارزات انقلاب در آن حوزه را می‌دهند. نهادهای انقلاب یکی پس از دیگری ایجاد می‌شوند: جهاد سازندگی، سپاه پاسداران، بنیاد مستضعفان، کمیته‌ی امداد، بسیج مستضعفین، بنیاد مسکن، بنیاد شهید، بنیاد 15 خرداد، نهضت سوادآموزی، دادگاه‌‌های انقلاب و ده‌‌ها نهاد دیگر.
 
شاید برای مخاطب امروز اهمیت این نهادها چندان روشن نباشد؛ چرا که این اهمیت را با کارکرد و کارآمدی امروز این نهادها قیاس می‌‌کند (در حالی که در ادامه توضیح داده خواهد شد که این وضع حاصل مواجهه‌ی دوم تکنوکرات‌‌ها با نهادهای انقلاب است)؛ اما آیا می‌‌توان سال‌‌های جنگ را بدون سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تصور کرد؟ آیا می‌‌توان تاریخ انقلاب را بدون بسیج نوشت و تصور کرد؟ باقی نهادهای انقلاب هم در حوزه‌ی کاری خودشان کم‌وبیش چنین کارکردی داشته‌‌اند. نهضت امام خمینی (رحمت الله علیه) در نهادهای انقلاب تداوم پیدا می‌‌کند و مردم با سازمان و سامانی که در این نهادها می‌‌یابند، همچنان در مسیر مبارزه باقی‌‌ می‌‌مانند.
این مطلب در برهان

۰ نظر ۱۵ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۹:۳۰
مجتبی نامخواه