بررسیهایی دربارهی «هیئتِ انقلاب اسلامی»/1
طبقه سه - بررسیهایی دربارهی «هیئتِ انقلاب اسلامی»/1بررسیهایی دربارهی «هیئتِ انقلاب اسلامی»/1
هیئت و انقلاب اسلامی
- تجدد و تحجر دو مانع فهم اسلام ناب هستند و با ارائهای ناقصی که از اسلام دارند انسان را از هویت اجتماعی خود دور میکنند. در انقلاب اسلامی، انسان جامعهی ایرانی خودش را بازیابی میکند و به فطرت اصیل خود برمیگردد. هیئت همانگونه که در اصل انقلاب در این بازیابی هویتی نقش داشت در استمرار بخشیدن به انقلاب هم می تواند این فرایند را دوباره شکل بدهد.
- نگاه امام خمینی(ره) در مورد اسلام ناب و اسلام آمریکایی این بود که ما به لحاظ معرفتی با یک نوع درگیری مواجه هستیم. به نظر میرسد از بستر این درگیری خاستگاه یا مبنا و همچنین افق یا آیندهی انقلاب اسلامی شکل میگیرد. یک نسخهای از اسلام ناب یا اسلام انقلابی توسط امام مطرح میشود و با دیگر برداشتها از اسلام درگیر میشود و در دل این درگیری است که در اثر انقلابی انسانی، روحی و باطنی، انسانی انقلابی ساخته میشود. در نهایت این انسان انقلابی کنشهایی دارد، کارها و فعالیتها و مبارزاتی دارد که منتهی به انقلاب اسلامی میشود.
تحریریه بیرق؛در این مصاحبه سعی داریم به بررسی نقش هیئت در این ساختار و در این درگیری و مواجهه بپردازیم. متن زیر مشروح مصاحبه بیرق باحجت الاسلام و المسلمین نامخواهمیباشد.
نقش هیئت بعنوان یک جریان اجتماعی در نظام معرفتی انقلاب اسلامی، چگونه قابل ارزیابی است؟
پاسخ به این سوال تا حد زیادی به این بستگی دارد که ما چه تعریف و تعبیری از انقلاب اسلامی ارائه دهیم. بر اساس بسیاری از تحلیل ها و نظریههای مربوط به انقلابها، این تصویر وجود دارد که انقلاب اسلامی زمینهها و زیرساختهای صرفا اجتماعی داشته است. یعنی مثلا یک نوسازی شتابان شکل گرفته یا یک شکاف طبقاتی رخ داده و یا محدودیت هایی مانند عدم آزادی سیاسی و غیره منجر به انقلاب اسلامی شده است.
این تحلیلها را معمولا روشنفکران خیلی دنبال میکردند. اما براساس یک تعریف و تعبیر از انقلاب اسلامی که حضرت امام و رهبر انقلاب و خیلی از متفکرین اصیل انقلاب هم بر آن تأکید میکننند، انقلاب اسلامی در واقع عبارت است از یک انقلاب انسانی با زمینهی معرفتی. یعنی یک نزاع معرفتی رخ میدهد، یک سری جبهههای فکری شکل میگیرد و از دل این جبههبندیها و درگیریهاست که یک رشد معرفتی رخ میدهد و انسان انقلابی به وجود میآید. این درگیری میان چه کسانی است؟ میان حاملان دو برداشت متفاوت از اسلام. یک طرف برداشت اسلام ناب و طرف دیگر برداشت مقدسمآبان یا تجددمآبانه از اسلام. متحجرها چه کسانی هستند؟ مقدسمآبانی که فقط ابعاد فردی و عبادی اسلام را میبینند. متجددها چه کسانی هستند؟ متأثران از ایدئولوژیهای غربی و در آن زمان بیشتر شرقی. خود این متحجرها و متجددها دشمن همدیگر هستند اما با هم یک توافق نانوشته دارند و تفسیری که از اسلام ارائه میدهند نهایتا در برابر اسلام ناب و انقلاب اسلامی است.
نگاه امام این است که ما به لحاظ معرفتی با این درگیری مواجه هستیم. این درگیری خاستگاه یا مبنا و همچنین افق یا آیندهی انقلاب اسلامی را شکل میدهد. یک نسخهای از اسلام ناب یا اسلام انقلابی توسط امام مطرح میشود و با دیگر برداشتها از اسلام درگیر میشود و در دل این درگیری است که در اثر انقلابی انسانی، روحی و باطنی، انسانی انقلابی ساخته میشود. در نهایت این انسان انقلابی کنشهایی دارد، کارها و فعالیتها و مبارزاتی دارد که منتهی به انقلاب اسلامی میشود.
اگر شما آن تعبیر اول و به نوعی روشنفکرانه از انقلاب اسلامی را داشته باشید که انقلاب اسلامی به خاطر محدودیتهای سیاسی، شکاف طبقاتی، نوسازی و ترقی و … رخ داده است، در این چارچوب قاعدتا هیئت نمیتواند نقش خاصی داشته باشد. اما در تحلیلی که حضرت امام از انقلاب اسلامی دارد، در درگیری دو اسلام، فضا کاملا متفاوت میشود و هیئت به نوعی نقش اصلی میشود. نقش اصلی در افق این درگیری همانگونه که در پیدایش آن بوده.
در این درگیری معرفتی هیئتها چه نقش دارند؟
از منظر امام خمینی درگیری اسلام ناب با اسلام متحجرین و اسلام متجددین بسیار عمیق است و به مسئله جدایی دین از سیاست محدود نمی شود. مسئله این نیست که مثلا متحجرین یا متجددین، سکولارهای عملی یا سکولارهای نظری میگویند اسلام منهای سیاست؛ و خط امام میگویند اسلام به علاوهی سیاست. پس گویی دعوا سر یک بهعلاوه و منهاست و گویی سر قبلش نوعی اشتراک نظر هست. در حالی که به طور کلی بین این دو اسلام در اصل تفسیری که از سیره ائمه معصومین(علیهم السلام) هست اختلاف نظر وجود دارد. در مفهوم ولایت، در معنای امر به معروف، در تعریف غدیر و در تصویر عاشورا و انتظار و حتی در برداشتی که از قرآن و اساس هستی و توحید مطرح هست نیز این نزاع معرفتی ادامه دارد و اختلافهای بنیادین و عمیقی وجود دارد. یعنی تفسیری که از سیره امام حسین(علیهالسلام) توسط اسلام متحجرین یا اسلام سرمایه داری ارائه می شود با تفسیر اسلام ناب بسیار متفاوت است و ما با دو تصویر متفاوت از امام حسین مواجهیم؛ درگیری این دو اسلام فقط در یک سری از تاکتیکهای سیاسی نیست و عمیقتر از این است.
خب برخی با اصل این دیدگاه امام خمینی نمیتوانستند در بیفتند، سعی کردند آن را بایکوت کنند؛ مسکوت بگذارند و همچنین تا حد امکان محدود کنند. به این جهت است که درک اغلب امروز ما این است که انقلاب اسلامی «صرفا» حرکتی بود علیه لامذهبیهای رژیم طاغوت. میخواستند دین را از بین ببرند. خب الآن یک هیئت انقلابی باید چه کار کند، باید دین را ترویج کند؛ پس میخواستید چه ترویج کند! یعنی یک فضای مبهم که از دل آن هر برداشتی از دین در میآید، رشد میکند و بعد که کار بیخ پیدا کرد آن وقت به فکر میافتیم که با بسیطترین صورت ممکن علیه یکسری معلولها بصیرتافزاییهایی سیاسی انفعالی و غیر معرفتی داشته باشیم.
از طرف دیگر میکوشند دیدگاه بنیادین امام خمینی درباره ی اسلام ناب- اسلام آمریکایی را «تحدید» کنند. تحدید جغرافیایی و مذهبی؛ مثل اینکه گفته میشد امام این مفهوم را صرفا برای اشاره به عربستان و وهابیت به کار برده در حالی که نص پیامهای امام غیر از این را میگوید. امام میگفتند این دعوا را ما اول با حوزههای علمیهی شیعهی قم و نجف و مشهد داریم.
تحدید اجتماعی و سیاسی که تلاش میکند بگوید حالا امام یک وقتهایی در مورد افرادی که با انقلاب زوایه داشتند این نگرانی را داشت که به دام اسلام آمریکایی بیفتند. نه خیر امام در مورد مجتهدین انقلابی نزدیک و همراه خود، در مورد کسانی که از ایشان احکام مهمی هم داشتند این نگرانی را داشت.
خب در این چارچوب نقش کنونی هیئت چه می تواند باشد؟ گفتم این دعوا نه فقط در خاستگاه که در افق و آیندهی انقلاب هم مطرح است. کار هیئت در این روند در درجه اول بر هم زدن این فضای مرده است؛ اول بازتولید این درگیری معرفتی است و سپس در درجه دوم بازنمایی تصویری است که امام خمینی در تئوری اسلام ناب شان از سیره اهل بیت(علیهم السلام)ارائه میدهد.
هیئت چگونه در فضای متحجرانه یا متجددانه قرار می گیرد؟ و نقش هیئت در بازیابی هویتی و بازسازی معرفتی مخاطب چیست؟
اگر بخواهیم به صورت نمادین و استعارهای بحث کنیم باید گفت در هیئت اگر مثلا ده هزار گزاره بین اعضای هیئت اعم از مداح و سخنران و مستمعین رد و بدل میشود؛ اینگونه نیست که یک هئیت یکباره در فضای متحجرانه یا متجددانه بیافتد. خیر؛ تک تک این گزارهها به صورت خیلی آهسته و آرام میتواند تغییر کند. حضرت امام در این زمینه از مفهوم «سرایت» تحجر استفاده میکنند و نسبت به آن هشدار میدهند؛ یعنی یک فرایند تدریجی، بلند مدت و آرام.
یک مثال بزنم. ببینید در حوزه ی شعر آیینی که یک از ارکان مهم کار هیئت است، این فرایند تدریجی کاملا مشخص است. من فعلا کاری به ابعاد ادبی شعر ها ندارم. بنیادهای معرفتی و مضمونی شعرها مد نظر است. مثلا وقتی شعر «با آفتاب صمیمی» سلمان هراتی در دههی شصت را مقایسه کنیم با شعرهایی که الان رایج هستند. در شعر اول که نمادی از نگرشی است که به هر حال در دهه شصت و در سال ۶۴، سال سرایش شعر، جدیتر مطرح بوده امام زمان(ع) کسی است که در متن جامعه است. در متن محرومیتهای تودههای مردم است. به مناطق فقیر نشین سر میزند، به جبههها سر میزند و در کنار همهی انقلابیون و عدالتخواهان جهان است؛ و البته خیلی صمیمی است. اما در اشعار دههی نود امامزمان(عج) را در بحر طویلی از مصیبت نشان میدهیم. در این تصویر غلط امام را یک شخصی تصور میکنیم که صرفا «دلآشفته» و «عزادار» و «گرفتار» و «سیه پوش» و «دلافکار» مصیبتهای اهل بیت(علیهم السلام)است. طبق این تصویر کار امام زمان رفتن به زیارتگاههای مختلف است و حرف ما هم این است که به ایشان «التماس دعا» میگوییم و این که هر کجا هستید به یاد ما هم باش. خب این امام زمان(عج) چقدر تفاوت دارد با تأکیدی که دعاها و زیارتهای مأثور و روایتها از اماام زمان دارند؟ امامی که یَملَأُ الله بِهِ الاَرضَ قِسطاً وَ عَدلاً یعنی انقلابشان اولا جهانی و زمین را شامل می شود و ثانیا عدالتخواهانه است. یعنی تصویر وتفسیری از امام زمانی(عج) که در تمام ادعیه و روایات مربوط به حضرت شان یک مضمون تکرار شونده و مورد تأکید است.
از این منظر انجمن حجتیهایها هیچگاه با شعر سلمان هراتی ارتباط نمیگرفتند اما چه دلیلی دارد با برخی از این شعرهای امروزی حال نکنند؟ همین افول در کلیت مضامین شعری هیئتها، و همچنین در دیگر ارکان هیئت میتوان دنبال کرد. متأسفانه «هیئت» در کلیت خودش در زمینهی حرکت قهقرایی و تدریجی به سمت اسلام حجتیهای گامها بلندی برداشته است.
مسئله این نیست که بخواهیم نسبت امام زمان(عج) و قیامش را با امام حسین(ع) نبینیم. هر حرکت کوچکی که در طول تاریخ پس از عاشورای ۶۱، و از منظر باطن عالم در تمام تاریخ از آدم تا صور اسرافیل، هر حرکت که گامی به سمت توحید و عدالت بردارد، به عاشورا اقتدا کرده است. حرکت امام عصر(ارواحنا له الفداء) که مصداق اتم حرکت در این جهت است جای خود دارد. اصلا در شدت پیوستگی است: «لَئِن اَخَّرتَنِی اَلدُّهُورُ وَ عاقَنی عَن نَصرِکَ المَقدُور لَاَبکِینَّکَ صَباحَاً وَ مَساءَ … فَلاَندُبَنَّکَ صَباحَاً وَ مَساءً وَ لَاَبکَینَّ عَلَیکَ بَدَلَ الدُمُوعِ دَمَاً»؛ اساسا اولین کلمات پس از ظهور ایشان روشن کردن این ربط است برای مخاطبجهانی «الا یا اهل العالم انا الامام المنتظر انا ابنمنقتل عطشانا»؛ اینها هست و باید باشد اما طرد و نفی و بایکوت کردن یا کمتر ضریب دادن به بعد اجتماعی و عدالتگرایانهی قیام امام زمان(عج) است که نؤمن ببعض بودن و خطرناک است. خروجی این تصویر این است که در مجلسی مداحی میگفت ایشالا ما هم باشیم، امام من و شما بیاد برامون روضه بخونه و ما هم گریه کنیم! در این تفسیر است که امامِ زمان(ع) که قائم و رهبرِ یک انقلابِ جهانی و عدالتگرایانه است تا آن حد پایین تصویر می شود که گویی صرفا یک روضهخوان است؟ خب چه دلیلی دارد منتظران چنین امامی برای انقلاب اسلامی و عدالت جهانی و انقلاب جهانی تلاش کند؟ وقتی به غلط این طور تصویر میشود که خود امام(عج) در دوران غیبت صرفا مشغول مشغول زیارت و روضه و ذکر مصیبت است، وقتی هم تشریف بیاورند هم همینطور، چه دلیل دارد منتظر ایشان کاری جز این بکند؟ در صورتی که تصویر و تفسیر اسلام انقلاب درست دربرابر این تصویر است. بر اساس این تصویر است که «امام خمینی» میشود الگو روبرو بر اساس آن تصویر غلط فلان کسی که تنها هنرش تأکید بیشتر بر روضه و مصیبت و اینهاست است میشود چهری شاخص. دشمنان هم به همین بیسوادیها دامن میزنند و از همینهایی حمایت میکنند که اذانی می گویند که کار به منافع ستمگران عالم ندارد و ناگهان «تشیع انگلیسی» ظهور میکند و زمینه پیدا میکند، به همین سادگی. به دست کسانی که حقا و انصافا در قلبشان دلبستگی تامی هم به انقلاب دارند اما افکار اهل جمود به لایههای دستگاه معرفتیشان سرایت کرده است.
یک وقتی چند جوان در مجلسی در حضور رهبر انقلاب یک سرودی دربارهی امام زمان(عج) اجرا میکنند. ایشان بعد از آن سرود در سخنرانیشان به آن ها توصیه میکنند که حتما سرودشان فراتر از یک سرود معمولی باشد. مضامین اسلامی داشته باشد و به بعد عدالتخواهی آن حضرت اشاره کند. حالا ما در مجلسهامان رهبر انقلاب نیست که برای تکتک شعرها و سخنرانی هامان تذکر دهد، اما ما خودمان میتوانیم بگوییم چقدر در منبر و روضه و شعرها از این فضا فاصله گرفتهایم.
اگر بخواهیم بحث هویت یابی در این چارچوب بحث کنیم نگاه امام این است که تجدد و تحجر دو مانع فهم اسلام واقعی و اسلام ناب و اسلام حقیقی هستند و با ارائهای ناقصی که از اسلام دارند انسان را از خود، از خود فطری و فلسفی و طبعا از هویت اجتماعی خود دور میکنند. اتفاقی که داخل انقلاب اسلامی افتاد این بود که انسان جامعه ایرانی خودش را بازیابی میکند و به فطرت اصیل خود برمیگردد. بطور کلی این بازیابی به این صورت اتفاق میافتد که اگر انسان بتواند حجاب های فهم خود را که در اثر تجدد و تحجر بوجود آمده کنار بزند، به آن سرچشمه های اصلی انسانی بازخواهد گشت. هیئت همانگونه که در اصل انقلاب در این بازیابی هویتی نقش داشت در استمرار بخشیدن به انقلاب هم می تواند این فرایند را دوباره شکل بدهد.
از آنجایی که هئیت می تواند حلقه اتصال جامعه به فرهنگ و مذهب باشد، نقش هیئت در گفتمان سازی و تعمیق باورهای مذهبی را چگونه ارزیابی می کنید؟
یکی از تعابیر بسیار دقیقی که رهبر انقلاب دارند و در اولین سالگرد رحلت امام در طی یک پیام مطرح نمودند این است که در مدرسه و مکتب فکری انقلاب اسلامی که امام خمینی بنیاد نهادند، اسلام مناسک میانتهی درست دربرابر اسلام عقیده و جهاد قرار دارد. اسلام مناسک میانتهی یعنی در واقع تمرکز صرف بر شعائر مذهبی. اگر به آرایههای جانبی شعائر مذهبی افزوده شود و مراسمات و دهههای آن به لحاظ تعداد افزایش یابد ولی آن محتوایی که مد نظر است در درون آن وجود نداشته باشد، این امر به تعبیر امام یک اسلام مناسک میان تهی خواهد بود. دقت کنید یک اشتباه تاکتیکی نیست؛ یک انحراف بنیادین است، اساسا یک اسلام دیگر است. لذا هیئت هرچقدر از فضای ترویج اسلام انقلابی و فضای درگیری با اسلام تحجر فاصله بگیرد، از آن نقش اجتماعی، از آن نقش گفتمانسازی جدا میشود و مدام به سمت اسلام مناسک میانتهی نزدیکتر میشود.
یک مسئله خیلی کلیدی وجود دارد و آن عبارت است از اینکه یکی از کارکردهای مهم هیئتهای ابتدای انقلاب که الان کمرنگ شده نقش آموزشی هیئتهاست. یعنی هیئت برای خودش صرفا نقش گرامیداشت گرفتن نداشت و هیئت یک بعد آموزشی هم داشت. لذا هیئتها میخواستند آن تفسیر جدیدی که انقلاب اسلامی از آیین اسلام آورده را به نوعی «تدریس» کنند. یعنی از یک هیئت فقط انتظار این نبود که کارکرد گرامیداشت یک واقعه تاریخی را داشته باشد. دقیقا ما باید یک مدرسه باشیم. این را شما در کارهای متفکرین انقلاب به وضوح میبینید. یعنی صحبتهای شهید مطهری در هیئت ها فکری و اندیشه ای بوده است در حالی که که در جلسات و هیئت های امروز از این فضاها فاصله گرفتهایم. نه این که با مباحث امثال مطهری اختلاف سطح دارد، که تا حدودی طبیعی است. نه اختلاف فاز دارد. لابد برخی اصلا برای رکن منبر در هیئت یک کارکرد معرفتی قائل نیستند. در کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، رهبر انقلاب در یکی از سخنرانی های خود که در ماه رمضان ایراد می شده است، میفرمایند من اصلا اعتقاد ندارم که چون ظهر ماه رمضان است حالا در سخنرانی صرفا چند تا خاطره سرگرم کننده بگوییم. چه اشکالی دارد در سخنرانی ها حرفهای فکری سنگین و سلسلهدار زده شود و خط آموزشی مشخص داشته باشد. آن بحث «تبلیغ گفتمانساز» که یک وقتی حضرت آقا بر آن تاکید داشتند ناظر به همین موضوع است. هیئت باید برای خودش حتما برنامهریزی داشته باشد یعنی هئیت به مثابه مدرسه هم مطرح باشد. الان این تغییر نگاه را در نامگذاری هیئتها هم میتوانیم پیدا کنیم. مثلا قبلا نام هیئت ها مکتب قرآن، حسینیه ارشاد، کانون نشر حقایق اسلامی و غیره بود و حالا محفل اشک و ماتمکده و مانند این دارد و جنبه آموزشی از بین رفته است.
همانطور که گفتید به نظر می رسد هم اکنون حرکت هیئت ها از حماسه سازی به سوی پرداختن به صرف مصیبت را شاهد هستیم، چرا؟
اگر وجه آموزشی هیئت کنار گذاشته شود به طور طبیعی آن حماسه سازی را نیز نخواهیم داشت. اگر آن کارکرد آموزشی هیئتها برگردد خیلی از اتفاقات حل میشود یعنی هیئت هم میتواند نقش اجتماعی خود را پیدا کند و هم حماسه ضریب خاص خودش را پیدا می کند. البته مسئله سوگواری نیز به نوبه خود از اهمیت زیادی برخوردار است. چراکه سوگواری جانها را به تاب و تب میاندازد که پذیرش آن مفاهیم و معارف در ساخت وجودی انسان خیلی سادهتر میشود.
اما امام خمینی این تحلیل را دارند که اسلام تحجر و مقدسمآبی و طبعا اسلام مناسک میانتهی محصول یک نگرش متمایز نیست، محصول «غفلت» است. لذا در مدلی که اسلام مناسک میانتهی در زمینهی هیئت پیشنهاد میدهد این طور نیست که منبر و هیئت نقشی معرفتی داشته باشد اما یک معرفت و برداشت متفاوت از اسلام. نه اولین کار این است که ماهیت معرفتی منبر را کمرنگ میکند میبرد به سمت قصه و خواب و خاطره و ذکر مصیبت و توصیههای فردی اخلاقی و مانند این.
حرکت هیئت در مدار مسائل اصلی حول چه موضوعاتی قرار می گیرد؟ مسائل اصلی و رسالت های اساسی که هیئت باید به آن بپردازد چیست؟ چرا هیئت ها صف آرایی بین حق و باطل نشان داده نمی شود؟
به نظرمی رسد همان چارچوبی که داشتیم بتواند این مسئله را تبیین کند. یک مسئله کلیدی که امام در وصیتنامه شان به طور مصداقی دربارهی بحث کردهاند این است که اشعار مداحیها میبایست علاوه بر اینکه میبایست جهتگیری کلیشان در زمینهی مضامین نبرد حق و باطل باشد؛ این اشعار علاوه بر این میبایست تعین اجتماعی و تاریخی هم داشته باشد و کوبندهی ظالمان هر عصر ومصر باشند.
در اشعار و مداحی های اوایل انقلاب دعوای حق و باطل در سطح مسائل عینی انقلاب نشان داده می شد. مثلا در اشعاری که توسط آقای آهنگران خوانده می شد. مضمون و حتی ملودی با بستر تاریخی و مسئلهی روز انقلاب پیوند عینی داشت.
کاری که هیئت باید انجام بدهد این است که آموزههای اسلام ناب را به گونهای تبیین نماید که منتهی به موضعگیری در مسائل عینی جبهه و درگیری حق و باطل شود. اسلام یک مقاصد، اهداف و یک روحی دارد که باید هرگونه شعائر اجتماعی معطوف به آن مقاصد باشد. اگر وجود دهها تشکل هیئتی و برگزاری صدها مجالس متعدد در یک شهر، نتوانند در وضع و شاخص عدالت اجتماعی در آن منطقه تغییری ایجاد کند، و اصلا کاری به فضای شکاف طبقاتی و فقر و درد مردم نداشته باشند؛ این قاعدتا نشان می دهد که این هیئت نتوانسته در مدار مسائل اصلی قیام امام حسین(ع) گام بردارد. چراکه قیام امام حسین(ع) مشخصا شاخصهای عدالتخواهانه دارد.
نحوه مواجهه با انحرافات در هیئت ها چگونه باید باشد و چه جریانی باید متولی آن باشد؟ فشار اجتماعی یا قدرت حکومتی؟
کار مهمی که باید انجام شود کار معرفتی است. برخورد سیاسی با یک مجموعه بدنه آن را از بین نمی برد. ممکن است شخصی کنار برود ولی طبیعتا کس دیگری جای او را خواهد گرفت. بعنوان مثال ظهور جریان موسوم به شیرازی معلول شبکه اجتماععی گسترده شیرازیها نیست. محصول تفسیری است که خود ما از قیام امام حسین(ع) در هیئتها باب کردیم که قاعدتا این فرد میشود ادامه دهنده و نقش اصلی در تفسیر این تصویر. اگر ما با این فرد برخورد کنیم با آن تصویری که در جامعه شکل گرفته است چه کنیم؟
به طور کل در برابر انحرافاتی که در هیئتها صورت میپذیرد، کار اصلی کار معرفتی است که باید انجام شود و این کار دولت نیست. منتهی اگر یک انحرافی از فضای فکری وارد فضا دیگر شود و بعد حقوقی ومدنی پیدا کند، قاعدتا برخوردهای خاص خود را میطلبد.
از آنجایی که حضرت امام(ره) ریشه قیام ۱۵ خرداد را از هئیت های مذهبی می دانستند، آیا می توان از هیئت بعنوان موتور محرک انقلاب نام برد؟ هیئت می تواند این نقش را برای تثبیت انقلاب نیز حفظ کند؟
پدیده های اجتماعی چند عاملی و چند علیتی هستند و به این معنی نیست که ما بگوییم این نقش اصلی برای هیئتها است. ولی همانطور که هیئت ها نقش مهمی را در ۱۵ خرداد ۴۲ داشتند، در باز تولید انقلاب و در حفظ آن شکاف معرفتی اسلام ناب-اسلام آمریکایی باید نقشی جدی ایفا نمایند. یعنی اتفاق بزرگی که در روند انقلاب افتاد این بود که ما براساس یک معرفت نوین نسبت به اسلام با برداشتهای دیگر از قرآن و اسلام و امام حسین(ع) درگیر شدیم. این درگیریها باید مدام در هیئتها بازتولید شود وگرنه هیئتها نمیتوانند نقش اجتماعی داشته باشند و راکد می شوند و بلافاصله دچار آسیب های مختلف می شوند.
دو دوره برای ارائه اسلام ناب می توان در نظر گرفت، یکی از شهریور ۲۰ تا خرداد ۴۲ و دیگری از سال ۴۲ تا ۵۷. به نظر می رسد حرکت انقلاب تا خرداد ۴۲ معطوف به رژیم است ولی از خرداد ۴۲ تا ۵۷ به این نتیجه میرسید در جامعه با وجود هیمنهی اسلام مقدسمآب و اسلام متجددمآب، نمی توان انقلاب کرد و نظام طاغوت معلول این بستر معرفتی است. لذا به خاطر ماهیت معرفتی انقلاب و درگیری با بستر فکری رژیم، از درر بازهی ۱۵ خرداد ۴۲ و پس از آن نقش هیئتها خیلی جدی میشود.
در مورد تداوم این نقش هم همانطور که عرض شد بستگی به این دارد که ما چه تصویری از انقلاب داریم. اگر شما تصویری که از انقلاب دارید این باشد که انقلاب یک سری خواستهای اساسی را بر روی دایره گذاشته که همواره برای تحقق آن خواست ها باید تلاش نمود؛ ما همواره برای عدالت، معنویت، آزادی، ایستادگی در برابر استعمار و… مبارزه کردهایم، در مقاطعی شکست خورده بودیم و در مقاطعی هم پیروزیهایی داشته ایم. اما نه شکستها باید منتهی به سرخوردگی شود مانند تجربهی مرحوم حلبی و حجتیه، نه پیروزی ها منتهی به محافظهکاری شود که آن هم نهایتا به یک شبه حجتیه ختم میشود. ما در یک مقطعی به یک ترازهایی از این اهداف دست پیدا کردیم اما آیا این به معنی متوقف کردن این تلاش است یا باید این مبارزه ادامه داشته باشد برای رسیدن به یک ترازهای بالاتر. ما در ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ هیچ چیز نداشتیم جز ارادهی رسیدن به این اهداف. در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ یک مانع مهم از سر راه این اراده برداشته شد؛ اما آیا این عدم یک مانع به این معنا است که ما در ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ به همهی آن خواستها رسیدهایم؟ امروز هم تفاوت ماهوی با ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ ندارد. درست است که سه و نیم دهه برای این خواستها کوشیده و ترازهای بالاتری کسب کردهایم اما این به معنا تعطیلی این مبارزه یا تغییر جنس آن نیست. معنای این نگاه می شود یک انقلاب تکاملی مداوم. اگر بخواهیم این تغییرهای پی در پی بعدی از همان جنس انقلاب ۱۳۵۷ باشند لاجرم باید همان مسیر را ادامه داد. و این یعنی همان نقشی که هیئتها در خرداد ۴۲ و پس از آن داشتند، مرتبا باید بازتولید شود و تکامل یابد.
ممنون از وقتی که در اختیار بیرق قرار دادید.