طبقه سه

ارزیابی‌های شتاب‌زده یک طلبه

طبقه سه

ارزیابی‌های شتاب‌زده یک طلبه

طبقه سه

بسم الله
دوست می داشتم این وبلاگ
- این پنجره‌ی سرد و بی‌روح - جز یک صفحه نمی‌داشت
و در آن صفحه جز یک سطر نمی‌بود
و بر آن سطر جز یک کلمه نمی‌نشست
و آن کلمه «خمینی» بود و دگر هیچ نبود...
***
آن‌هایی که همراه پیغمبر بودند و دعوت پیغمبر را قبول کردند همین مردم «طبقه سه» بود، همین فقرا.
صحیفه امام ج8 ص 293

***
طبقه سه صفحه شخصی و بایگانی کاملی از نوشته‌ها و گفته‌هایم،از سال 1389 تا کنون است. می‌کوشم جستجوها و جستارهایی در این صفحه منتشر شود که «غایت»، «موضوع» و یا «مسئله»شان «انقلاب اسلامیِ اکنون» باشد.

***
معرفی بیشتر و گزارش‌واره‌ای از برنامه پژوهشی این صفحه در قسمت "درباره طبقه سه"، در نوار بالای صفحه آمده است.

***
صفحه‌ها در شبکه‌های اجتماعی:

اینستاگرام @namkhahmojtaba
توییتر @Namkhah1
تلگرام @tabagheh3_ir

***
ایمیل namkhahmojtaba@gmail.com

بایگانی
آخرین نظرات
طبقه سه - در حاشیه اولین سفر حسن روحانی به نیویروک و گفتگو با اوباما 

کدام قسمت این معادله مجهول است؟

 

چرا حسن روحانی این کار را کرد؟

 

در این مدت ما کمتر با تصویر واقعی حسن روحانی و نقش او در تاریخ جمهوری اسلامی مواجه بودیم. نخبگان و خواص مورد اعتماد حزب الله یا با خشم به او ناسزا گفته بودند (قبل از انتخابات) یا با خوش خیالی او را اصولگرا، معتدل و ... می خواندند(بعد از انتخابات)

کافی بود ورای این تکفیرها و تمجیدها عملکرد او را در دوران نمایندگی اش در مجلس، در زمان جنگ مطالعه و تحلیل می کردیم و مواضع فراکسیون غیررسمی موسوم به مجمع عقلا که حسن روحانی در آن نقش طراحی و راهبری داشت را مرور می کردیم. خصوصا درباره ادامه جنگ با نگاه امام در همان موقع مقایسه می کردیم. کافی بود از زبان وزیرخارجه اش در خاطراتش می خواندیم: که انقلاب دوم را تند روی می دانند، عدم رابطه با به تعبیر امام «حسنی نامبارک» را تند روی می دانند، و در قضیه حج خونین، تند روی طرف ایرانی را مقصر و مؤثر می دانند: «بیشتر تندروی ها از لانه جاسوسی گرفته تا قضیه مکه و ممانعت از روابط با مصر به دست جناح چپ صورت گرفته است»(آقای سفیر، ص 136) معلوم بود جناح راست در این دیپلماسی در پی پایان تندروی ها خواهد بود. چه چیز عجیبی رخ داده؟ اگر آقای هاشمی امروز و پس از سی سال از امام خاطره نقل می کنند که «وقتی خدمت امام(ره)رسیدم، به من فرمودند جام زهر آن روز برایم تلخ بود اما امروز برایم شیرین شده است چون ما کارمان را خوب انجام داده‌ایم»؛ اما آقای روحانی هم «آن روز»در مجمع عقلا در پی پایان جنگ بودند. پس چرا امروز خط انقلاب را خط پانصد و نود و هشت دوم ندانند؟

 

چرا اوباما این کار را کرد؟

 

این طرف معادله هم مجهول نیست. ما کشوری هستیم که ارزش پاسپورت­ هامان از زیمباوه هم کمتر است. شاخص فلاکت در کشور ما خیلی بالاست و ...؛ پس چرا رئیس جمهور ینگه­ی دنیا و ابرقدرت جهان به رئس جمهور ما پیشنهاد گفتگو می دهد و ایشان نمی پذیرند و بعد فقط تلفنی گفتگو می کنند. بعد هم بلافاصله پرزیدنت اوباما در کاخ سفید درباره آن صحبت کرده و می گوید: «قبل از آنکه درباره وضعیتمان در کنگره و لایحه بودجه سخن بگویم». باید از «فرصت مهم در سیاست­ خارجه آمریکا» سخن بگوید. بعد اشاره می­کند به چند دقیقه گفتگوی تلفنی با پرزیدنت روحانی و با حاتی توأم با ذوق زدگی می گوید« این اولین ارتباط بین رئیس جمهور ایران و آمریکا از سال ۱۹۷۹ بوده»

پاسخ روشن است: مسئله ای هست که برای اوباما حتی یک گفتگوی کوتاه، آن هم پس از رد یا لغو دیدار حضوری را توجیه می کند، و گرنه گفتگو با ایران در آمریکا حتی تابو هم نیست تا اوباما به دنبال شکستن آن باشد.

 واقعیتی که اوباما به دنبال شکستن آن است، چیز دیگری است.

قدرت دولت­ها در مقیاس بین المللی متکی به عوامل مختلفی است که نوعا در یک هماهنگی با هم قرار دارند. تولید ناخالص ملی و رشد اقتصادی، توان نظامی و مانند آن. اما در مورد ایران وضعیت قدری متفاومت است. جایگاه جهانی ما با کشورهایی که از نظر تولید ملی و توان نظامی و حتی جایگاه ژئوپلوتیک همتراز با ما فاصله زیادی دارد. و دقیقا همین این جایگاه است که رفتار اوباما را توجیه می کند. همین جایگاه است که نه فقط امنیت که هستی ما را را در جهان تأمین و تضمین می کند. و ما این جایگاه را با نیروی به دست آورده ایم که از اپوزیسون جهان بودن برای ما به دست آمده است. با همین نیروست که با هزینه هایی غیر قابل مقایسه با دیگر کشورها، در جهان پایگاه و جایگاه داریم. این گفتگوی تلفنی شاید چندین تحریم اخیر را در آینده لغو کند(و خواهیم دید که این گفتگو برای چنین کاری کافی نخواهد بود) اما نقدا برای آمریکا نقش زیادی بازی کرده در شکستن این جایگاه «ایران انقلابی». علاوه بر این آمریکایی ها فهمیده اند زبان زور جواب می دهد، محصول جنگ نکرده شان در سوریه را در نیویورک چیده اند. این تازه اول راه است.  

 

پس کدام قسمت این معادله مجهول است؟

به عنوان نمونه سال گذشته همین روزها بود که به خاطر مواضعش در آخرین سفر به نیویورک مود نقد جدی محافل اصولگرا قرار گرفت. متن سخنرانی ریس جمهور سابق و به عنوان نمونه سرمقاله حسین شریعتمداری پس از آن، و همچنین متن سخنان رئیس جمهور کنونی و سرمقاله حسین شریعتماداری پس از آن با یک جستجوی ساده در نت قابل مطالعه است. به هر حال ایشان در دوره ای نوسانات بازار ارز را به دولت منتسب کردند، که دولت می خواهد برای مذاکره با آمریکایی ها زمینه درست کرده و خرابی بازار را بهانه کند! مجهول راز این برخورد دوگانه است.

اصلا بیایید از گذشته حرف نزنیم. مجهول به روز رسید. مجهول رفتار مسمی به انقلابیونی است که روز قبل از مذاکره ی ایران و آمریکا پس از 1979 تا کنون، در مطلبی عجیب با عنوان«تحلیلی متفاوت از کنش رئیس جمهور در سازمان ملل متحد»سخنرانی رئیس جمهور در نیویورک را «سخنرانی روحانی؛ اظهاراتی در تراز رئیس‌جمهوری‌اسلامی ایران» می خوانند و می نویسد: «سخنرانی مقتدرانه و البته هوشمندانه آقای روحانی در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، اوباما را که با مانور تعامل به میدان آمده بود خلع سلاح کرده است و این اتفاقی است که در این برهه جای تحلیل ویژه خواهد داشت.»

نقطه ی مجهول این معادله این جاست که کسانی که خود را طرفداران نظریه مقاومت و ایستادگی می خوانند به دیدار ظریف-کری هیچ اعتراضی نمی کنند و سخنان روحانی در سازمان ملل را می ستایند تازه بعد از خبر مذاکره تلفنی اوباما-روحانی است کهمطلبی انتقادی می نویسند«در حالیکه سخنان رئیس جمهور در مجمع عمومی سازمان ملل و عدم پذیرش ملاقات با باراک اوباما، رئیس جمهور امریکا، رفتار دیپلماتیک آقای روحانی در سفر به نیویورک را در چارچوب تاکتیک «نرمش قهرمانانه» به رفتاری معقول، هوشمندانه و مبتنی بر تامین منافع ملی مردم ایران تبدیل کرده بود، اینروند قابل قبولدر آخرین دقایق حضور روحانی در امریکا به روند معکوسی مبدل شد تا رئیس جمهور در اقدامی عجیب و بی فایده، با باراک اوباما رئیس جمهوری ایالات متحده امریکا، بصورت تلفنی گفت وگو کند.»

 اگر صالحی هم در جریان سفر قبلی احمدی نژاد به نیویورک با کری دیدار داشت، باز هم «روند قابل قبول» خوانده می شد؟

یعنی تا قبل از مذاکره تلفنی قابل قبول بود؟

قبول دارم که با تغییر شرایط و زمان، موضع انسان­ها هم تغییر می­مند اما آخر این قدر سریع؟؟؟

 

من از تفاوت برخوردهاشان با احمدی نژاد روحانی تعجب نمی کنم ،به هر حال آقایان هنوز هم که هنوزه احمدی نژاد را برزرگترین خطر می دانند لابد.

 

حرف من این است که آیا میان افراط و تکفیر روحانی قبل از انتخابات، و تفریط و تمجدی از او پس از انتخابات راه سومی وجود ندارد؟

قبول دارم باید به این دولت اجازه داد تا ایدهایش را عملی کند (این که دولت قبل نیست!).

اما نمی شود با زبانی محترمانه همین را توضیح داد که ما این روند دیپلماتیک را منتج به فایده نمی دانیم؟

***

گفته بود: «دوگانه سازش مقاوت نگرفت». و البته معلوم بود که چنین فحش بسیطی نمی گیرد.

بعد از انتخابات خواستند این طور کنند چون روحانی اهل سازش نبود، نگرفت! و اصلا اگر این مواضع اورا قبل از انتخابات می دانستیم، به او رای می دادیم!!! اما حالا روشن شده که در سوی سازش هیچ عیب نبود، سوی دیگر این دوگانه مشکل داشت. برخی اهل مقاومت نبودند. نه که اهل سازش باشند. بعید می دانم. اما با طراحی آنان که با شکم بر آمده در پی سازش بودند، دنبال «مسائل فرعی» بودند.

پ.ن:

نه این وبلاگ مخاطب چندانی دارد و نه قاعدتا این نوشته را کسی حوصله می کند بخواند. فقط نوشتم برای خودم و محاسبه ی نفس، که اگر فردا روزی من هم کنش رئیس جمهور روحانی را متفاوت تحلیل کردم! یادم باشد روزی چه نگاهی داشتم.

۰ نظر ۰۵ مهر ۹۲ ، ۲۰:۳۰
مجتبی نامخواه
طبقه سه - ده زیرا به «جلیلی چرا؟»

خلاصه ای  از ده زیرایی که «جلیلی چرا؟» خواهم گفت...

1.    1.زیرابا طبقه مرفه جدیدی که پس از انقلاب، از دل مسئولان نظام برآمده، هیچ نسبتی ندارد. بنابراین مبارزه اش با اشرافیت جدی است.

2.   2.زیرایک مؤمن واقعی به انقلاب اسلامی است، بنابراین در هیچ چارچوبی نمی گنجد: نه در چارچوب چپ – راست و نه در چارچوب اصلاح طلب – اصولگرا.

3.    3.زیرابه جای وعده های انتخاباتی در چارچوب محترمانه ی برنامه، بر اصلاح ساختار اجرایی تأکید می کند و این یعنی شناخت درستی از روح قانون اساسی درباره قوه مجریه دارد.(ن.ک به تبیین قانون اساسی از قوه مجریه)

4.   4.زیراهیچ یک از لابی ها و احزاب راست-اصولگرا حامی او نیست: از مؤتلفه و جامعه اسلامی مهندسین گرفته تا راست های تحول خواه مانند ایثارگران و رهپویان

5.    5.زیراشماری از سرشناس ترین اساتید و نخبگان در کمپین انتخاباتی او هستند، در عین حال باندِ اطرافیان ندارد.

6.      6.زیرارویکردش به دولت معتدلانه است و برخلاف برخی، مسائل را اصلی- فرعی می کند.

7.      7 .زیراباور عجیبی به مردم و آزادسازی ظرفیت ها دارد، جمهوری اسلامی را خاص دوران گذار نمی داند و عمیقا برای تحقق تکاملی مردمسالاری دینی تلاش می کند.

8.     8. زیراشاید به نظر عجیب برسد، اما یک دلیل روشن من برای رأی دادن به سعید جلیلی مطالبی است که پایگاه هایی مثل الف درباره او منتشر کرده اند. همه آن رکیک ترین توهین هایی که الف طی چهار سال و هشت سال اخیر به احمدی نژاد کرده بود، طی همین چهار هفته به سعید جلیلی کرده؛ دقت کنید موضوع این تخریب ها جلیلی بماهو جلیلی است، نه حتی جلیلی به عنوان گزینه دولت.

9.      9 .زیراحضور جلیلی بیشترین بحران هویت را برای راست های تحول خواه ایجاد کرده. تا رئیس ستاد قالیباف در انتخابات 84، در انتخابات 92 نیز به قالیباف برسد، چندین و چند چرخ زد. برخی از این چرخ های نتیجه «احساس تکلیف برای رئیس جمهور شدن» بود، اما عامل بخش مهمی از این قیقاج ها حضور سعید جلیلی بود. اگر حضور سعیدجلیلی در انتخابات این ها را این چنین در ذهن جماعت حزب الله رسوا می کند، پس رئیس جمهور شدنش چه می کند؟ عمیقا اعتقاد دارم این دو فرآیند به هم بستگی دارند: رسوایی راست های انقلابی شعار و رهایی حزب الله.

  10 .زیرای آخرکه مهم ترین دلیلم هم برای رأی به جلیلی است، عبارت است از بازگشت به خود و بازیابی هویت حزب الله. بخشی از این بازگشت هویتی در اثر پالایش همین گروه ها و لابی های راست – اصولگرا از ذهن و زبان حزب الله روی می دهد. حزب الله موتور محرکه انقلاب اسلامی است و اگر از بند احزاب رهایی یابد، انقلاب را به همه آرمان هایش می رساند. حزب الله مشتی ریشویِ متوهم که فکر می کنند عقل کل هستند اما در جزئی ترین مسئله ها چشم به دهان «برادران بزرگتر» دارند نیست. این سیاست زدگان و و «اصحاب مسئله های فرعی» هیچ جایگاهی در حرکت انقلاب ندارند. حزب الله همان نیرویی است که انقلاب اگر پیشرفت می خواهد، اگر عدالت می خواهد، و اگر هر آرمان دیگری دارد، اوست که موتور محرکه انقلاب است. حزب الله مثلا «جهاد سازندگی» است.

۰ نظر ۲۴ خرداد ۹۲ ، ۰۳:۲۶
مجتبی نامخواه
طبقه سه - دو مفهوم کلیدی برای فهم انتخابات :92


  «طبقه مرفه جدید» و «هویت حزب الله»

در این روزها، زیاد با این پرسش مواجه شده­ام که «چرا جلیلی؟» و سعی کردم کم و بیش به آن پاسخ بدهم. فکر می­کنم بتوانم مهم ترین جواب هایم را در چارچوب زیر جمع بندی کنم.

***

زیرا ابر مشکل ساختاری و ریشه­ای فرا روی پیشبرد انقلاب را شکل گیری یک اشرافیت و طبقه مرفه جدید از دل مسئولان نظام می دانم. این نه یک نقد سیاه نمایانه یا بدبینانه، که یک واقعیت تلخ سیطره یافته بر آینده ی انقلاب است. لازم است برای تشریح این پدیده استدلالی از بیانات رهبر انقلاب بیاورم. ایشان در اواسط دهه هفتاد می فرمایند:

«کسانى هستند که تلاش مى‏کنند و حقیقتاً در صدد این هستند که طبقه‏ى ممتازه‏ى‏ جدیدى در نظام جمهورى اسلامى به وجود آورند. به خاطر انتخاب ها و انتصاب ها و زرنگى‏ها و دست‏وپادارى‏ها و مشرف بودن بر مراکز ثروت، و از طریق نامشروعى که با زرنگى آن را یاد گرفته‏اند، به اموال عمومى دست بیندازند و یک طبقه‏اى جدید طبقه‏ى ممتازان و مرفّهان بى‏درد درست کنند. نظام اسلامى، با مرفّهان بى‏درد و معارض و مخل، آن‏طور برخورد سختى کرد؛ حال از درون شکم نظام اسلامى، یک طبقه‏ى مرفّه بى‏درد جدید طلوع کند! مگر این شدنى است؟! به فضل پروردگار، مخلصان انقلاب و اسلام نخواهند گذاشت که چنین انحراف‏هاى بزرگى به وجود آید.» (امام خامنه­ای 25/ 04/ 1376)

***

وقتی این روزها به رسانه های محافظه کاران که ذیل پوشش اصولگرایی به عنوان رسانه های انقلابی به حزب الله معرفی می شوند، نگاه می کنیم، می بینیم چگونه جناح دولت را با جناح دشمن اشتباه گرفته اند! گاه آن قدر زیاده روی می شود که رهبری هم زبان به نقد می گشایند و به جوانان متأثر از این رسانه ها می­فرمایند که مسائل را اصلی- فرعی کنید. حالا همین رسانه ها یا اسلاف دهه هفتادی شان را که نگاه کنی، به خوبی سکوت شان در برابر این «انحراف بزرگ» هویداست. این محافظه کاران حتی دولت های وقت را هم در چارچوب مسائل فرعی و دعواهای سیاسی نقد می کردند. باید گفت به دلایل مختلف از جمله تأثیرپذیری «مخلصان انقلاب» از فضای سیاسی- رسانه ای محافظه کاران، این ناشدنی روی داده و با غیبت حزب الله به مثابه نیروی اجتماعی مخلص و معطوف به انقلاب، از پهنه ی مسائل اصلی، نه تنها این طبقه شکل گرفته، بلکه به یک نیروی ارتجاعی و اجتماعی بزرگ و تأثیر گذار در برابر انقلاب بدل گشته است. به هر حال اگر خارج از هژمونی رسانه هایی که اغلب در اختیار یک درصد جامعه است بیاندیشیم، مسئله شکل گیری «طبقه ممتازه جدید» نه یک مسئله تاریخی و سیاسی، که یک مسئله کاملا اجتماعی است. در حالی که نظام مسئله شناختی محافظه کاران حتی در همان دوره و تاریخ هم این مسئله اصلی نبوده است. دقت کنیم شکل گیری یک طبقه اجتماعی فراتر از یک فساد اقتصادی و بهره گیری یک یا چند حزب است.

***

مسئله ی کلیدی در این جا این است که رئیس جمهور باید مطلوب من کسی است که نه تنها جز این طبقه نباشد، بلکه نسبت به روابط این طبقه نیز «بیرونی» باشد. واقعیت این است که اغلب کادرها و چهره های اصلی دو جناح عمده ی کشور به لحاظ سبک و سطح زندگی شان جز این طبقه محسوب می شوند. لزوما هم این طور نیست که «با زرنگی» و «طرق نامشروع» کسب منفعت خصوصی با امکان ناشی از قدرت عمومی را فرا گرفته باشند. عدم شکل گیری نهادهای نظارت عمومی، رانت های متعددی را فرا روی بی دست و پا ترین فرزندان و بستگان مسئولین قرار می دهد. اگر این چنین هم نباشد سکوت این نخبگان و خواص سیاسی در برابر شکل گیری و مداخلات این طبقه جدا جای سؤال دارد. چه رسد به این که بسیاری از این طبقه مرفه جدید در کمپین انتخاباتی این نامزدها باشند. البته این حد از مراودات با این طبقه جرم قضایی محسوب نمی شود و سلب مجوز فعالیت سیاسی نمی شود، اما بستر نوعی اشرافیت اسلامی می شود که خطر ان به مراتب از مفاسد اقتصادی بیشتر است.

***

این روزها «سابقه کلان اجرایی» مهم شمرده می شود. عموما ویژگی ای قلمداد می شود که فرد هر چه بیشتر داشته باشد بهتر است. اما به نظر می رسد این مولفه هم کف و هم سقف داشته باشد. کف آن همان یک حد قانونی است که شورای نگهبان تشخیص می دهد، اما سقف آن مبتنی بر این تحلیل یک حد اجتماعی و عبارت است از آن میزان از سابقه ی اجرایی که به خروج از سطح محرومین و حداکثر متوسط جامعه نشود، عبارت است از ان میزان سابقه اجرایی که به مراوده حتی در حد هم­سفره شدن با این طبقه مرفه جدید نیانجامد.(نامه امام علی(علیه السلام)به عثمان بن حنیف، نامه 45 نهج البلاغه) رئیس جمهوری می خواهیم که این اهالی طبقه ممتازه جدید را نشناسد و با آن ها هیچ مراوده ای نداشته باشد. سابقه ی اجرایی را سقفی است و این چنین نیست که هر چه بیشتر بهتر! اگر کسی از این سقف عبور کند، حتم دارم با این وضع فقدان نظارت عمومی، بر سر سفره ی طبقه مرفه جدید میهمان شده. سفره ای که بر بام سابقه اجرایی پهن شده است.

من به سعید جلیلی رأی می دهم چون او را بیرونی ترین و تنها گزینه بیرونی نسبت به مراودات این طبقه ممتازه ی جدید می دانم.

***

زیرا یکی از رنج هایی که در صحنه های سیاسی مربوط انقلاب وجود دارد، دوگانه های «جعلی» چپ- راست و اصولگرا- اصلاح طلب است. دوگانه هایی که در حقیقت صورت بندی سیاسی همین «طبقه مرفه جدید» هستند. این طبقه با این دوگانه های و «ادعا»ی اختلاف نظر بنیادین، به رقابت های آلاکلنگ­وار خود برای کسب قدرت، مشروعیت بخشیده و آن موجه جلوه می دهند. آن چه در این میان رنج آورترین است این است که این جریان ها در ادوار مختلف به نیروهای اجتماعی معطوف به انقلاب (حزب الله) می­باورانند که هویت و حضور اجتماعی شان را ذیل یکی از این جریان ها تعریف کنند. در دوره ی اخیر حزب الله با قرار گرفتن زیر سایه جناح موسوم به راست، همواره یک دنباله و جریان پیرو در جناح اصولگرایی محسوب می شد. دستور کاری که این جناح، همواره برای حزب الله تعریف می کرد، حرکت در سطح مسائل فرعی بوده و هست. به عنوان نمونه امام خمینی به عنوان بنیانگذار هویت معرفتی بسیج کارکرد این نهاد انقلاب را در اموری مانند مبارزه با تحجر و مقدس مآبی، مبارزه با پول پرستی و سرمایه داری، می دانند، یا امام خامنه ای برای بسیج مستضعفین به عنوان لشکر مخلص خدا کارکرد مبارزه با طبقه مرفه جدید را تعریف می کنند، اما در همان زمان محافظه کاران بسیج را «ظرفیت بومی توسعه» می دانند که حداکثر کارکرد آن در واکسیناسیون فلج اطفال، در درختکاری وو کویر زدایی و مانند آن است.

***

در حوزه نسبت حزب الله و دولت ها هم همواره پیشنهادها محافظه کارها به حزب الله نقد در چارچوب «مسائل فرعی» است. این در حالی است که هویت حزب الله و اساسا تفاوت حزب الله با مذهبی های غیر انقلابی، همین حرکت در مدار مسائل اصلی است.

***

در سال های موسوم به سازندگی، در شرایطی که جهت های بنیانی حرکت کشور در حال جابجایی و تغییر است نوک پیکان نقد حزب الله به سوی «دو چرخه سواری» یکی از بستگان قدرت است. در سال های دولت لیبرال مآب محمد خاتمی هم نقدهای حزب الله در چارچوب مسائل اصلی مطرح شده به وسیله رهبری انقلاب مانند عدالت خواهی، ساده زیستی، مبارزه با اشرافیت و فقر و فساد و تبعیض نیست. نقد های حزب الله در این دوره هم بیش از آن که در چارچوب طرح امت و امامت باشد، حول مسائل فرعی و دعواهای سیاسی و جناحی چپ و راست است. در دوره اخیر هم وضعیت مشابهی حاکم می شود.

***

دکتر جلیلی به رهایی حزب الله از بند سیاسیون و احزاب جناح راست و محافظه کاران موسوم به اصولگرا کمک کرده.اگر جلیلی و مشی بی توجهی مطلق او به احزاب نبود.احتمالا ما جوانان حزب اللهی مجبور بودیم مانند انتخابات های قبل ذیل برخی احزاب به یک گزینه برسیم. یا لااقل با برخی از این جماعت سیاست باز و انتخابات باز در کمپین انتخاباتی یک نامزد، هم سفره شویم. اما حالا ما نامزدیم داریم که هیچ حزب و دسته و گروهی برای ثبت نامش «بفرما» نگفته و جز جماعتی از جوانان حزب اللهی دعوت کننده ای نداشته است.

حضور سعید جلیلی برای ما امکان حضور سیاسی مستقل را فراهم آوردهو اکنون به خوبی می بینیم که چه انرژی های فراوانی در این برزخ رهایی از بند احزاب برای ما فراهم شده. نامزدی که جز مردم حامی ای ندارد طی این یکی دو هفته، در مقایسه با ماه های مبارزه تبلیغاتی نامزدهای راست سنتی و راست تحول یافته رأیِ قابل توجهی دارد.

در این نقطه ی امید روشنی وجود دارد و آن اینکه این حضور مستقل حزب الله طلیعه و نقطه ی رهایی باشد برای بازیابی هویت جدید و مستقل حزب الله. برای این که نظام مسئله شناسی حزب الله مستقل از احزاب و خارج از دوگانه ی غلط اصولگرا- اصلاح طلب، در چارچوب نظام امت و امامت شکل بگیرد.

پ.ن:

مطلب دیگری هم در این باب داشته ام:
 ده زیرا به «جلیلی چرا؟»

۰ نظر ۲۳ خرداد ۹۲ ، ۱۹:۳۰
مجتبی نامخواه
طبقه سه - انتخابات از جنس انقلاب اسلامی 2

انتخابات از جنس انقلاب اسلامی

ضرورت تدارک پاسخی از منظر تفکر انقلاب اسلامی به پرسش «انتخابات چیست؟»

«انتخابات چیست؟» پاسخ به این پرسش نقش به سزایی در تعیین الگوی کنش در این حوزه دارد. رفتار کنش­گران عرصه ­ی انتخابات تابع مستقیمی است از تعریفی که از این حوزه دارند. ممکن است این تعریف و نگرش به مقوله­ ی انتخابات چندان هم خودآگاهانه نباشد. به این معنا که یک کنش­گر فعال در عرصه­ ی انتخابات پیش از آ­ن­که وارد این عرصه شود، مدل رفتاری خود در انتخابات را براساس تعریف خود از انتخابات طراحی نکند، اما به هر حال هر پاسخی که به طور ضمنی و ناخود آگاهاه یا صریح و اندیش­ ورزانه به پرسش «انتخابات چیست؟» داده شود، تأثیر به سزایی خواهد داشت در پاسخی که به «چه باید کرد؟» داده خواهد شد. مسئله کلیدی در این­جا این است که حزب الله به عنوان موتور محرکه­ ی انقلاب اسلامی، انتخابات را در پرتو انقلاب اسلامی نمی­ بیند، بلکه عمدتا در سطح نخبگانیِ خود بدون اندیشه­ ورزی پیرامون انتخابات، وارد کنش در این عرصه می­شود. حزب الله اغلب انتخابات را از دریچه­ ی احزاب و فعالان لابی­ های سیاسی می­ بیند. امروز نگاه غالب به انتخابات نگاهی است که به وسیله «قبائل سیاسی» طرح و بازنشر شده است. از این منظر انتخابات به فرد منتخب تقلیل یافته و انتخابات تنها فرصتی است برای کسب یا حفظ قدرت، نه فرصتی برای انقلاب اسلامی. از این رو کنش انتخاباتی حزب الله به تبلیغ یک گزینه محدود می­ شود. این نحوه ورود به انتخابات درست همان کاری است که احزاب سیاسی خلق­ الساعه یا ریشه­ دار در ایران انجام می­ دهند. حداکثر تفاوت بر می­ گردد که آن احزاب برای رأی آوری ممکن است دست به هر کاری بزنند، اما حزب الله و نیروی اجتماعی انقلاب نه. که البته این «نه» هم جای تأمل دارد و نمی توان با قاطعیت گفت. چرا که مثلا تا همین اواخر و حتی همین حالا بسیاری از احزاب جناح موسوم به راست این باور را در نیروهای اجتماعی انقلاب نهادینه کرده بودند که رأی آوردن و پیروزی و حفظ نظام تکلیف است و برای این منظور باید فرد اصلح را کنار گذاشت و به وسیله­ ی صالح مقبول آن را دفع کرد؟

بنابراین یک گام مهم در انتخابات این است که ما نگاه مان به انتخابان تغییر کند. انتخابات را از دریچه ی انقلاب اسلامی ببینیم نه از منظر فعالان سیاست و قدرت. اما مختصات نگاه به انتخابات از منظر انقلاب اسلامی چیست؟

۰ نظر ۱۳ خرداد ۹۲ ، ۱۹:۳۰
مجتبی نامخواه
طبقه سه - درآمدی بر تاریخ عقلانیتِ پیشرفت در جمهوری اسلامی(8)؛


مصاف امروز با تکنوکراسی


پرهیز از ساده‌انگاری مصاف با تکنوکرات‌ها

بازگشت تکنوکراتیسم واقعاً «مسئله» است. همه‌ی پسرفت انقلاب پشت لبخند تکنوکرات‌‌هاست. مصاف با تکنوکرات‌‌ها جدی است، اما این چنین نیست که این مصاف صورتی بسیط و ساده داشته باشد. مثلاً به این صورت نیست که کسی بگوید «من تکنوکرات هستم» و در پاسخ مقداری استدلال‌های شبه‌کلامی بشنود که «عقل دینی بهتر از عقل ابزاری است» و بعد هم خیالمان راحت باشد که پس مسئله‌ی تکنوکراتیسم و خطر بازگشت تکنوکرات‌ها با این گونه روشنگری‌ها حل شد!

اساساً تکنوکرات‌ها برای بازگشت منتظر انتخابات نمی‌مانند. آن‌‌ها برای بسط منش سیاسی‌اجتماعی خود، منتظر اجازه‌ی مردم نمی‌مانند. نزاع با آن‌ها نیز صورت بسیط و ساده‌‌ای ندارد.اما آن‌ ‌قدر هست که در این مصاف، عامل تعیین‌کننده‌‌ی صحنه تکنوکرات‌‌ها نیستند، نیروهای انقلاب‌‌اند.هر چه نیروهای انقلاب به وسط میدان اصلی و سازندگی جهادی نزدیک‌‌تر باشند، شیشه‌‌ی عمر عقلانیت تکنوکرات بیشتر ترک خواهد ‌‌خورد. این مقابله یک فرآیند مستمر است و محدود به دوره‌ی انتخابات نیست.

 

مصاف با تکنوکرات‌‌ها جدی است، اما این چنین نیست که صورتی بسیط و ساده داشته باشد. مثلاً به این صورت نیست که کسی بگوید «من تکنوکرات هستم» و در پاسخ مقداری استدلال‌های شبه‌کلامی بشنود که «عقل دینی بهتر از عقل ابزاری است» و بعد هم خیالمان راحت باشد که پس مسئله‌ی تکنوکراتیسم و خطر بازگشت تکنوکرات‌ها با این گونه روشنگری‌ها حل شد!

 

مصاف امروز با تکنوکراتیسم: پرسش از عقلانیت برنامه‌ها

اگر کسی از این جماعت انبوه کاندیدا‌ها می‌‌خواهد حرفی از پیشرفت و سازندگی بزند، حرفی نیست. قبل از اینکه برنامه‌‌اش را برای پیشرفت ارائه کند، از عقلانیت حاکم بر برنامه‌‌اش حرف بزند. البته لازم نیست و نبایستی حرف‌‌های کلی و معرفتی مطرح کرد؛ چرا که کسی نیست که در آن سطح، از عقل دینی و عقلانیت انقلاب اسلامی دفاع نکند؛ بلکه می‌‌بایست در بستر تاریخ سیاسی جمهوری اسلامی و از مصاف این دو عقلانیت، با هم سخن بگوید. چقدر خوب است که همه‌ی نامزدها برنامه‌‌هایشان را ارائه کنند، اما نباید کسی ‌انتظار داشته باشد دیگران مشغول جزئیات برنامه‌اش شوند و از عقلانیت برنامه‌‌هایش نپرسند. کسی نمی‌‌تواند عقلانیت برنامه‌‌ها را ‌پشت سر جزئیات برنامه‌ها مخفی کند.

۰ نظر ۲۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۹:۳۰
مجتبی نامخواه
طبقه سه - درآمدی بر تاریخ عقلانیتِ پیشرفت در جمهوری اسلامی(3)؛


فلسفه‌‌ی نهادهای انقلاب اسلامی

 
اینکه ماهیت نهادهای انقلاب دقیقاً چیست، پرسشی است که نباید انتظار داشت به سادگی پاسخ آن روشن شود، چرا که نهادهای انقلاب هم مانند خود انقلاب، یک پدیده‌‌ی استثنائی هستند: «بعد از انقلاب یک گروه‌‌هایی پیدا شدند و یک جمعیت‌‌هایی که نظیر این‌‌ها در تاریخ گمان ندارم سابقه داشته باشد.»(ج 17، ص 428)
اما همین قدر باید دانست که تشکیل نهادهای انقلاب، حل پارادوکسیکالیته‌‌ی نهضت و نظام، از طریق «تبدیل جهاد به نهاد» است. این نهادها همگی در چارچوبه‌‌ی امت و امامت تشکیل می‌‌شوند. به این صورت که ابتدا امام خطوط کلی انقلاب را در دوره‌‌ها و حوزه‌‌های مختلف مطرح ‌می‌‌کنند، مثلاً سازندگی و بعد از مردم می‌‌خواهند که در این حوزه‌‌ها وارد میدان جهاد شوند. سپس به وسیله‌‌ی جمعی از انسان‌‌های انقلاب، در راستای این خطوط، طرحی برای سازمان‌دهی نیروی اجتماعی انقلاب تدوین می‌‌شود و این طرح به عنوان اعلام آمادگی به امام (رحمت الله علیه) ‌ارائه می‌‌شود و امام هم که آمادگی عمومی برای جهاد در آن حوزه را می‌بینند، پیام و فرمان تشکیل عمومی یک نهاد انقلابی برای شکل‌دهی به جبهه‌ی مبارزات انقلاب در آن حوزه را می‌دهند. نهادهای انقلاب یکی پس از دیگری ایجاد می‌شوند: جهاد سازندگی، سپاه پاسداران، بنیاد مستضعفان، کمیته‌ی امداد، بسیج مستضعفین، بنیاد مسکن، بنیاد شهید، بنیاد 15 خرداد، نهضت سوادآموزی، دادگاه‌‌های انقلاب و ده‌‌ها نهاد دیگر.
 
شاید برای مخاطب امروز اهمیت این نهادها چندان روشن نباشد؛ چرا که این اهمیت را با کارکرد و کارآمدی امروز این نهادها قیاس می‌‌کند (در حالی که در ادامه توضیح داده خواهد شد که این وضع حاصل مواجهه‌ی دوم تکنوکرات‌‌ها با نهادهای انقلاب است)؛ اما آیا می‌‌توان سال‌‌های جنگ را بدون سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تصور کرد؟ آیا می‌‌توان تاریخ انقلاب را بدون بسیج نوشت و تصور کرد؟ باقی نهادهای انقلاب هم در حوزه‌ی کاری خودشان کم‌وبیش چنین کارکردی داشته‌‌اند. نهضت امام خمینی (رحمت الله علیه) در نهادهای انقلاب تداوم پیدا می‌‌کند و مردم با سازمان و سامانی که در این نهادها می‌‌یابند، همچنان در مسیر مبارزه باقی‌‌ می‌‌مانند.
این مطلب در برهان

۰ نظر ۱۵ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۹:۳۰
مجتبی نامخواه
طبقه سه - درآمدی بر تاریخ عقلانیتِ پیشرفت در جمهوری اسلامی(2)؛
مصاف اول با تکنوکرات‌ها: سازندگی اول
 
در تاریخ جمهوری اسلامی، در چند دوره «پیشرفت» به طور جدی «مسئله» می‌‌شود. درست در همین چند دوره، تضاد میان عقلانیت انقلاب اسلامی و عقلانیت تکنوکرات جدی می‌‌شود. دوره‌ی اول درست از اولین ساعات پیروزی انقلاب و حتی از قبل 22 بهمن آغاز می‌‌شود. به عنوان نمونه، این سخنان امام در روز20 بهمن 57 است: «یک مملکتى جنگ‌‌زده باشد و اجانب در آن باشد، کوشش کنید اجانب را بیرون کنید. این قدم اول است. قدم دوم، قدم سازندگى است، مهم‌تر از قدم اول است. قدم سازندگى از حالا به بعد شروع مى‏شود. هر جاى این مملکت شما دست بگذارید خرابى هست‏.»
 
این مضمون تکرارشونده و روح کلی سخنان امام در این دوره است. اینکه انقلاب تمام نشده و تداوم و گام دوم انقلاب، سازندگی است. در اینجا اولین مصاف این دو عقلانیت شکل می‌گیرد. مشخصاً در ارتباط با چگونگی این بازسازی و پیشرفت، دو پاسخ صورت‌‌بندی می‌‌شود:
 
 یک پاسخ مدون مبتنی بر تجربه‌ای مداوم در غرب و دیگری پاسخی که هرچند در حال شدن و در شرف تکوین بوده، اما می‌کوشیده است مبتنی بر ایده‌ی انقلاب اسلامی پاسخی را تدارک ببیند. زمان این اولین مصاف، درست روزهای اول انقلاب است. در یک سوی این مواجهه، لیبرال‌های دولت موقت قرار دارند که پاسخ آن‌ها، نوعی تکنوکراتیسم است؛ پاسخی که در چارچوب آن، تجربه‌‌ی کار دولتی در نظام طاغوت ارزشمند شمرده می‌شود و ساختار کلاسیک دولت مبنای پیشرفت قرار می‌گیرد. دولت از مردم به خاطر حضور در مبارزات انقلاب تقدیر می‌‌کند و ضمن تبریک «پیروزی انقلاب» به آن‌‌ها می‌‌گوید از خیابان‌ها به خانه‌ها بازگردند و اجازه بدهند دولت مشغول بازسازی کشور شود. پیشرفت در این دیدگاه، در چارچوبه‌ی «دولت- ‌ملت» فهم و خواست می‌‌شود.
 
در مقابل، دیدگاه دیگری وجود دارد که پاسخ به چگونگی پیشرفت را در چارچوب «امام و امت» تدارک می‌‌کند. در این چارچوب هنوز انقلاب پیروز نشده است و مردم هنوز باید در صحنه باشند. مردم از خیابان‌‌ها به خانه بازنمی‌‌گردند، به مساجد می‌‌روند برای سازمان‌دهی مجدد، به منظور آمادگی برای دور جدیدی از مبارزه که به مراتب سخت‌‌تر از قبل است. امام مرتب و روزی چند بار، با مردم دیدار می‌کنند. در این دیدارها، اغلب سخن از همین ایده‌ی ناتمام بودن انقلاب است و کارهای پیشِ رو. امام از مردم می‌خواهند که همچنان در صحنه باقی باشند. مبارزه تمام نشده و فقط صورت آن عوض شده است.
 
 این دو خط و تفاوت‌‌هایش با مراجعه به آرشیو مطبوعات وقت، کاملاً قابل مشاهده است (و این مستندسازی از حوصله‌‌ی این نوشتار خارج است). پاسخی که در دل مناسبات اول مطرح می‌‌شود، پیشرفت از طریق دولت است و پاسخی که در دل مناسبات امام و امت تولید می‌‌شود، پدیده‌ای استثنائی است که بعدها نهادهای انقلاب نام می‌‌گیرد.
 
یکی از سخنان پرتکرار اعضای دولت موقت، پیرامون ایده‌‌ی حکومت در حکومت بود. بر اساس تحلیل آن‌ها از شرایط وقت، نهادهای انقلاب اقدام به ایجاد یک دولت در درون دولت کرده‌اند. از این رو، دولت بازرگان تلاش بسیاری می‌‌نمود تا حد امکان کارویژه‌‌های نهادهای انقلاب به وسیله بروکراسی موجود انجام شود و اگر هم قرار است نهادی تشکیل شود، ذیل دولت و به عنوان یک ارگان دولتی باشد، نه یک نهاد انقلابی.
 
هنوز دو ماه از انقلاب نگذشته بود که احمد صدر حاج‌سیدجوادی، وزیر کشور دولت وقت، تقاضای انحلال کمیته‌‌های انقلاب را می‌‌دهد. دولت تکنوکرات لیبرال‌‌ها تقریباً به هیچ یک از ‌خواسته‌های خود در برابر نهادهای انقلاب نمی‌‌رسد و نهایتاً در راه همین مقابله‌‌هاست که سقوط می‌‌کند. اما آنچه جالب توجه است، روایتی است که اعضای برجسته‌‌ی دولت موقت از تشکیل و طبعاً ماهیت نهادهای انقلاب دارند.
این مطلب در برهان
 

۰ نظر ۱۴ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۹:۳۰
مجتبی نامخواه
طبقه سه - پرسش از مفهوم کارآمدی
کار آمدی برای پیشرفت؛ کارآمدی برای عدالت

یکی از مهم­ترین چارچوب ها برای شکل دهی به مناسبات انتخابات آینده­ی ریاست جمهوری، ایده ی مهم رهبری درباره «پیشرفت و عدالت» است. دولت آینده، تنها در شرایطی به پیشرفت و عدالت کمک خواهد کرد که بر آمده از مناسباتی با این معیار باشد. این روزها از «کارآمدی» به عنوان شرط لازم برای ریاست جمهوری آینده سخن های زیادی به میان می آید، اما کسی نمی پرسد «چرا این کارآمدی تنها برای پیشرفت لحاظ می شود؟» و سخنی از مؤلفه های «کارآمدی برای عدالت» نیست؟

تفکر انقلاب اسلامی منظوم ه­ای به هم پیوسته است. جدا سازی یک قطعه از این پازل نابودی کلیت آن است. چارچوب حرکت در بستر اندیشه ی انقلاب اسلامی، تمنای پیشرفت و عدالت توأمان است و تأکید بر پیشرفت و باز تعریف همه ی معیارها بر اساس آن، به خروج از عقلانیت انقلاب اسلامی می انجامد.کارآمدی برای پیشرفت ضروری است اما نباید آن­ چنان ضریب یابد که کار آمدی برای عدالت نادیده انگاشته شود. تأکید بر پیشرفت و جدا سازی آن ازعدالت، به پدیده های سردرگمی همچون «رضا خانِ حزب اللهی» و «تکنوکراتیسم اصولگرا» منجر می شود.

اما شاخصه های کارآمدی برای عدالت چیست؟ این پرسشی است که ابتدا باید مجالی برای طرح عمومی بیابد، تا پاسخ آن صورت بندی شود. در شرایطی که بخش عمده ای از نیروهای منتسب به جبهه انقلاب، درست مانند رقیبان غرب­گرا و تکنوکرات شان برای پیشرفت (بدون عدالت) با هم ائتلاف کرده­اند، این پرسش در رسانه ها اصلا ضریبی ندارد، تا چه رسد به پاسخ.

این یادداشت تنها می تواند به جنبه ای از مقوله­ ی کارآمدی برای عدالت اشاره کند و آن عبارت است از «بیرونی بودن نسبت به روابط طبقه مرفه جدید»؛

یکی از مهم ترین موانع برقرای عدالت در نظام جمهوری اسلامی، شکل گیری طبقه ای مرفه از دل همین نظام است، پدیده ایی که مدتهاست مورد هشدار رهبر فرزانه ی انقلاب قرار گرفته: «کسانى هستند که تلاش مى‏کنند و حقیقتاً در صدد این هستند که طبقه‏ى ممتازه‏ى‏ جدیدى در نظام جمهورى اسلامى به وجود آورند. به خاطر انتخاب ها و انتصاب ها و زرنگى‏ها و دست‏وپادارى‏ها و مشرف بودن بر مراکز ثروت، و از طریق نامشروعى که با زرنگى آن را یاد گرفته‏اند، به اموال عمومى دست بیندازند و یک طبقه‏اى جدید طبقه‏ى ممتازان و مرفّهان بى‏درد درست کنند. نظام اسلامى، با مرفّهان بى‏درد و معارض و مخل، آن‏طور برخورد سختى کرد؛ حال از درون شکم نظام اسلامى، یک طبقه‏ى مرفّه بى‏درد جدید طلوع کند! مگر این شدنى است؟! به فضل پروردگار، «مخلصان انقلاب»و اسلام نخواهند گذاشت که چنین انحراف‏هاى بزرگى به وجود آید.» (امام خامنه­ ای در 25/ 04/ 1376)

«اشراف ریش دار» تعبیر دیگر است که رهبری از جایگاه این طبقه درون نظام دارند: «من و شما همان طلبه یا معلم پیش از انقلابیم. یکى از شماها معلم بود، یکى دانشجو بود، یکى طلبه بود، یکى منبرى بود، همه‏مان این‏طور بودیم؛ اما حالا مثل عروسى اشراف عروسى بگیریم، مثل خانه‏ى اشراف خانه درست کنیم، مثل حرکت اشراف در خیابانها حرکت کنیم! اشراف مگر چگونه بودند؟ چون آن‏ها فقط ریششان‏ تراشیده بود، ولى ما ریشمان را گذاشته‏ایم، همین کافى است؟! (امام خامنه­ ای 23/ 05/ 1370)

واقعیت این است هنگامه صدور حکم جهاد«مخلصان انقلاب»با این طبقه، برخی راست­گرایان یا به تعبیر دهه هشتادی اصولگرایان، بسیج این «لشگر مخلص خدا» را «ظرفیت بومی توسعه» می دانستند(به عنوان نمونه ن.ک به: هوای تازه، خاطرات علی لاریجانی، ج1،ص317) و بر استفاده از آن در کویر زدایی و درختکاری تأکید داشتند(به عنوان نمونه ن.ک به: سخنرانی هاشمی رفسنجانی در 6/6/70). هنگامی که ما در پی «نخود سیاه توسعه» (یا همان پیشرفت بدون عدالت) بودیم، این طبقه تشکیل شد و امروز مانع جدی در برابر بر قراری عدالت همین طبقه است. کارآمدی برای عدالت این است که رئیس جمهور آینده نسبت به این طبقه و روابطِ قدرتِ آن بیرونی باشد. همین؛ در اینجا مسئله فساد و سلامت شخصی نیست. مسئله این است که یک فرد سالم هم اگر در سطح و مراوده با این طبقه باشد، ملاحظه کاری ها و محافظه کاری ها، او را حداقل به سکوت که می کشاند. در صورتی که ما کسی می خواهیم که میز بازی را بهم بریزد.

امروز اگر از «روابط هم بسته و فامیلی قدرت» حرفی به میان بیاید بی شک اذهان به سمت خانواده ای خاص »منحرف» می شود.گرچه کسی منکر وجود برادران و پسرخاله ها و ... در روابط قدرت موجود نیست، اما مسئله این است که روابط قدرت فراتر از روابط فامیلی، میان افراد پل می زند. کسی می خواهیم که این طبقه مرفه جدید را نشناسد و اساسا با آن ها نشست و برخواستی نداشته باشد. نامه ی امام علی(علیه السلام)به عثمان بن حنیف (نامه 45 نهج البلاغه)را دوباره بخوانیم: هم سفره بودن با این طبقه هم فساد تحلیلی می آورد. رهایی از افسونِ عجبیبِ روابط قدرت و عدم مراوده با طبقه مرفه جدید برآمده از دل نظام، مهم ترین پیش شرط «کارآمدی برای عدالت» است.

فرض کنید شما در وقایع پس از انتخابات، درست وسط یک آشوب خیابانی در حال گفتگو با فائزه هاشمی رفسنجانی هستید و با او درباره ی آلترناتیوهای میرحسین موسوی گفتگو می کنید. نام افرادی را می شنوید. بعد به قم می آیید. به خدمت فلان عالم مهذب می رسید. از او می خواهید برای کارهایی مهمی همچون انتخاب رهبری و قانون گذاری افرادی را به شما معرفی کند. ناگهان نام همان افراد را می شنوید. آخر چه ارتباطی است میان این دو گفتگوی شما که باید پاسخ های یکسانی بشنوید؟ قطعا هیچ اشترک فکری و تحلیلی ای نیست. مسئله این است که مراوده با طبقه مرفه جدید حتی اگر در سطح «هم سفره بودن» هم باشد، کار خود را می کند.

داشتن برنامه و تیم خوب است، اما این «داشتن» چه چیزی را اثبات می کند؟ چگونه لزوما به کارآمدی منجر می شود؟ اگر داشتن برنامه و تیم نشان کارآمدی است، که مدیران سابق و تکنوکرات ها یک دهه است با لانه کردن در مراکز مطالعاتی انتصابی، صدها صفحه از این برنامه های را تولید کرده اند. شاید داشتن برنامه و تیم از پیش زمینه های ضروری اثبات کارآمدی برای پیشرفت باشد اما اثبات بیرونی بودن نسبت به روابط قدرت و طبقه مرفه جدید هم شاخص مهمی است که توأمانی آن با دیگر شاخص ها، مؤلفه های بنیادین رئیس جمهور تراز دهه ی چهارم انقلاب اسلامی را می سازد.

۰ نظر ۱۸ فروردين ۹۲ ، ۱۹:۳۰
مجتبی نامخواه
طبقه سه - گام های وبلاگ نویسان متعهد اهوازی

وبلاگستان متعهد اهواز به سوی همبستگی

برگزاری"میهمانی افطار وبلاگ نویسان انقلاب اسلامی اهواز"در آخرین شب های ماه مبارک رمضان از خاطرات خوب ماه گذشته بود که اگر تداوم یابد می تواند اثرات خوبی هم داشته باشد؛

تکثر در عین هم افقی و هم آرمانی ویژگی وبلاگستان متعهد اهواز است همچنان که همگرایی و تحرک بیشتر ضرورت امروز فراروی ماست؛ما بازتاب این ویژگی ها را دقیقا در اولین نشست می دیدیم: یکی وبلاگش فقط شعر بود؛ دیگری بیشتر عکس و طرح گرافیکی یا دستنوشته ها و تجربیات شخصی و بعضا هم تحلیل های انتقادی و "وغیره"؛ و همگی در اندیشه ادامه یافتن این همدلی ها؛

 در همین مدت کوتاه بعد از نشست وبلاگ نویسان متعهد اهوازی نشانه های خوبی از "تداوم" اراده ی وحدت بلاگرهای انقلابی اهواز مشاهده می شود که بسی جای امیدواری دارد. بسیاری از دوستانی که در جلسه حضور داشتند یا نداشتند با نقد و نظر عمدتا محبت آمیز نسبت به تداوم کار ابراز امیدواری کرده اند، بعضا دست به کار هم شده اند:

دوستان خوبمیک مثقالوشاخص گزارش خوبی از جلسه کار کرده اند؛

 خط نوبا عنوان وبلاگ ها متن جالبی تهیه کرده

دیدار یارهمبا طراحی یک لگو جداگانه وبلاگ هایانقلابی اهواز را جدا گانه لینک کرده،

یادداشت های نوجوانانه یک نوجوان کنجکاواز حاشیه های جلسه هم خواندنی است همین طور دلسوزیزیرخاکیهو که فرصت نوشتن مطلب جدیدی را نداشته در نوع خود جالب است؛

امیدوارم در آینده همانطور که دوستان در جلسه مطرح کردند ما با جلسات و برنامه های مشترک دیگری مواجه باشیم اما من فکر می کنم تا آن زمان و در همین فضای مجازی هم کارهای زیادی داشته باشیم؛ پیشنهاد اول در این باره می تواند ایجاد یک فضای مشخص برای لینک وبلاگ های متعهد اهوازی باشد؛

 


۰ نظر ۱۹ شهریور ۸۹ ، ۱۹:۳۰
مجتبی نامخواه
طبقه سه - روز قدس و زوال دوران کودکی ما

زوال دوران کودکی ما- زوال دوران کودکی آن ها

"زوال دوران کودکی" عنوان کتابی است از نیل پستمن، چهره ی سرشناس جامعه شناسی انتقادی رسانه ها؛ او در این کتاب درباره تاثیرات رسانه ها بر کودکان می گوید و این که رسانه های تصویری غربی به ویژه تلویزیون با نمایش عمومی مسائل خاص بزرگسالان، دوران کودکی کودکان را از بین می برند و این که این روند چه نتایجی دارد( مسئله که به طور نسبی در مورد رسانه های ما هم مطرح است).

 بحث مفصلی است البته؛ اما چیزی که من می خواهم بگویم این است که ما هم در جهان اسلام با یک زوال دوران کودکی خاص خودمان مواجهیم:

آیا امروز کودکان فلسطینی که سنگ در دست به دنیا می آیند و سنگ در دست به مدرسه می روند و سنگ در دست کفن می شوند واقعا کودک اند؟ به شرح ایضا کودکان لبنان و کودکان یمن و افغانستان و پاکستان و البته ایران؛ آیا کودکانی که به تعداد سال های عمرشان در روز قدس راهپیمایی کرده اند و مسائل جهان را، مسئله فلسطین را با بیانی بچه گانه و عقلانیتی متکامل تحلیل می کنند کودکند؟

پس ما امروز در جهان با دو زوال دوران کودکی مواجهیم: یکی زوال دوران کودکی با نمایش دادن فحشا و خشونت و یک زوال دوران کودکی با واقعیت داشتن مبارزه؛ یکی فاجعه است و دیگری مژده؛ خوشیِ حال باشد ارزانی دم غنیمتان، با این حساب وقتی این کودکان بزرگ شوند، آینده از آن کیست؟

زوال دوران کودکی در جانب ما نوید بخش دیدن آینده ای روشن است، اما چه کیست که این روند را ببیند و برای آن برنامه ریزی می کند؟

بروز کنونی پدیده کودک و نوجوان انقلابی پژواک تنها یک دلیل دارد: روح خدا " خمینی"؛ اما رشد این پدیده و تداوم آن بدون برنامه ریزی ممکن نیست؛

امروز در فضای "تربیت کودک و نوجوان" غلبه بیشتر با اسلام حجتیه ای و تجددزدگی است؛ آموزش "رقص" و "قرآن با اشاره" از آموزش "خمینی و اسلام خمینی" بیشتراست و...

پس چه کسی کودک و نوجوان را از منظر انقلاب اسلامی را می بیند؟

پ.ن:

این صورتک ها که کار قشنگی بود ازدفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامیتلنگری شد برای دیدن بهتر زوال دوران کودکی



 

۰ نظر ۱۳ شهریور ۸۹ ، ۱۹:۳۰
مجتبی نامخواه
طبقه سه - گام اول وبلاگ نویسان آرمان خواه اهوازی

میهمانی افطار و محفل نیایش وبلاگ نویسان انقلابی اهواز

 

با احترام فراوان و بزرگداشت روزها و لحظات پایانی مهمانی خدا به اطلاع می رساند میهمانی افطار و گپ و گفت آزاد وبلاگ نویسان انقلاب اسلامی شهرستان اهواز در روز دوشنبه ۱۵ شهریور ۸۹ (۲۶ رمضان) برگزار می گردد.

از عموم وبلاگ نویسان آرمان خواه شهرستان اهواز دعوت  می شود ضمن شرکت در این برنامه نقطه نظرات خود را مطرح نمایند.(البته فقط برادران)(موضوع ویژه : انسجام حزب اللهی ها در فضای سایبر)

ضمنا در روز چهارشنبه نیز محفل نیایشی برای وداع با "ماه مهمانی خدا " و قرائت فرازهایی از دعای ابوحمزه برگزار می گردد.

جهت هماهنگی و اطلاعات تکمیلی با شماره ۰۹۳۹۵۷۰۱۳۵۷و۰۹۱۶۶۲۰۴۰۳۲  تماس بگیرید.

۰ نظر ۰۸ شهریور ۸۹ ، ۱۹:۳۰
مجتبی نامخواه
طبقه سه - ادب مودب/شعر علی محمد مودب، شاعر انقلاب اسلامی برای مسجد سلیمان

شعرِ علی محمد مودب فقر مردم مسجدسلیمان را فریاد کرد

راستش وقتیبزرگوایمسیج داد که "الانوبلاگ علی محمدمودبرو ببین/یه شعر برای مسجدسلیمان" با شناختی که از اندیشه جناب مودب داشتم هیچ از این تعجب نکردم که با خواندن مطلبی نه چندان قوی مثل"بشنویم؛ این است فریاد فقر مردم مسجد سلیمان"درطبقه سه، برای مستضعفین شعری گفته باشد،(از این تعجب کردم از کجا مطلب رو در در یک وبلاگ مبتدی و در مراحل آزمایشی پیدا کرده است)؛ الان هم می خواهم بدون هیچ مقدمه ای اصل شعر را بیاورم اما قبل از آن فقط چند خط درباب اینکه "مودب کیست؟ و ادب مودب چیست؟" آن هم نه از این باب که مودب نیاز به معرفی توسط همچو این قلمی- این کیبوردی- داشته باشد بلکه صرفا به این دلیل که می دانم برخی از مخاطبان اندک این صفحه نه با مودب که با شعر نسبت و میانه ای ندارند، حق هم دارند.

مودب کیست؟

ببینید اگر بخواهم با زبان ساده توضیح دهم باید بگویم: ما دو دسته شاعر داریم یک دسته شاعران «تقریبا بی ادب»1،«منفعل و مدیریت شده»2و «ستاینده محض»3داریم که در اثر «هرم بی منطق فقر»4در آن ها انگیزش لازم برای سرودن شعر در آن ها ایجاد می شود، مثلا دختری به نام هاجر نویدی در روستای قلعه رئیسی از توابع کهکیلویه در اثر سرماخوردگی ساده+ عدم دارو می میرد و این می شود مبنای سرودن  یک شعر مثلا شعر "مرگ عجیب  هاجر نویدی"5در این دسته شاعران.

دسته دیگر شاعرانی هستند که برخلاف دسته ی اول که همه اش به دنبال طرح «ایده های مارکسیستی در پرده نصایح اسلامی»6هستند، دقیقا دنبال چیزهای دیگری هستند.آبشخور فکری آن ها  خود ِخودِ سرچشمه های شرعی و فقهی است و همه اش شعرهای خوب خوب می گویند گه هر کی بشنود به «ملکوت»7  نزدیک می شود.

شعرهای دسته اول را معمولا یک سری آدم یه لا قبای عاشق کتاب و دیگر هیچی مثلعابس قدسیِکتاب آفتاب مشهددر تیراژ 2-3 هزارتا منتشر می کنند ولی اشعار دسته دومرا معمولا ترانه های تیتراژ سریال های تلویزیونی است که با احتساب تبلیغات و تکرارهای کلا هزار باری پخش می شود و گاه هم مثل نوروز امثال از 3 سریال ترانه 2 تایشان مال یکی از شاعران دسته دوم می باشد. تولیدات شاعران دسته دوم از آنجا که اسلامی محض است در ماه رمضان در تیتراژ  سریال های برزخی و قبر و قیامتی پخش می شود تا همه ما مثل شخصیت اصلی فیلم در نهایت توبه کرده  آدم خوبی شویم،به ملکوت هم نزدیک تر شویم. محتوای سروده های شاعران دسته دوم کمک می کند تا پیام های برنامه های دینی تلویزیون تکمیل شود و همه به فکر مرگ و قبر و قیامت و برزخ افتاده، سرمایه دارها بیشتر به فقرا صدقه دهند!

شاعران دسته اول را حکومتی و  دولتی و شاعران دسته دوم را آزاد(غیر دولتی) و "استاد" گویند!!8

آقای مودب هم یکی از همین شاعران حکومتی است که  همینطور که فی المثل در همین شعر  مسجدسلیمان شان هم ملاحظه می کنید یک "ستاینده محض" است( درست بر خلاف جریان شعر غیر دولتی که معمولا  تلاش می کنند برای سریال هایی ترانه بگویند که افزایش درک نقادانه مردم درباره برزخ و قبر و قیامت و ... را در سرلوحه دارند.)

ادب مودب چیست؟

ادب مودب هم ادابی دارد که بر اساس این اداب او به گونه ای به اطرافش نگاه می کند که  شعر نگفتن برای هاجر نویدی و مسجدسلیمان بی ادبی است،در مختصات ادب مودب هاجر نویدی و مسجدسلیمان "مسئله" است.

مودب شاعری است که چون دیگر شاعران عشق در کانون انگیزشی او قرار  دارد اما عشق برای او عین و شین و قاف نیست. درد مردمی -که عاشقشان است- هم برای او عشق است:

در کوخ ها، در کوچه ها

در کاخ ها در باغ ها

یک سو سرور و سورها

یک سوی درد و داغ ها

روضه در تکیه پروتستان ها ص43

یا:

در این اجاق موسع

هر شاخه جز هیمه ای نیست

در هرم بی منطق فقر

جز سوختن بیمه ای نیست

روضه در...ص41

و درست  از همین منظر است که مودب رنج و فقر زنان ویژه را هم می بیند:

میان غصه ی هر روزه ی دو تا نان؛ بوق!

و ترس و رد شدن از خطوط با آن بوق!

الف های غلط صص 66-67

خسته بر گشته زنی به خانه، زن هرجایی باز

تا شود هم نفس ساکت تنها باز

روضه در ....صص78-79

و کلی آداب دیگر که باشد وقتی دیگر، در نوشته ای مستقل درباره روضه در تکیه پروتستان ها

به طور کل مودب شاعر بزرگی است اما نه به این دلیل که هفت مجموعه شعر موفق دارد:(عاشقانه های پسر نوح، همین قدر می فهمیدم از جنگ، مرده های حرفه ای، الف های غلط، عطر هیچ گلی نیست، دروغ‌های...، روضه در تکیه پروتستان‌ها) بلکه به این دلیل که هاجر نویدی و مردم مسجدسلیمان را فراموش نمی کند، به این دلیل که هنوز آن قدر در هوای ملکوت نیست که زمین مسجدسلیمان  و روستای روستای قلعه رئیسی از توابع کهکیلویه را فراموش کند.

من به برخی مخاطبان طبقه سه حق می دهم اگر خیلی میانه ای با شعر و شاعران نداشته باشند؛ اخر تقصیر آن ها چیست که هر وقت پیچ تلویزیون حکومتی را باز می کنند یک شاعر ملکوتی غیر دولتی نشسته و با یک شاعر دیگر که اتفاقا او هم غیر دولتی است صحبت های خیلی خوبی درباره عشق و یار و... است و کلا از چیزهای ملکوتی؛

اما طبقه سه ایی های عزیز!

خیالتان راحت مودب  ملکوتی نیست مثل خودمان است؛9



برای مردم مسجد سلیمان

بوی نفت می‌آید، سفره‌های نان خالی است !

ای زمین تحمل کن، دست آسمان خالی است!

تا به کی چنان فریاد در عبث رها بودن

هیچ انعکاسی نیست، دره جهان خالی است!

نام زندگی داری، زیر بام مرگ انگار!

دفن می‌شوی اما گور همچنان خالی است!

زیر پای تو دریاست، پیش چشم تو دریا

کاسه کاسه چشمانت، زین دو جاودان خالی است

زیر پای تو دریا، رهسپار جابلساست

العجب کزین دریا، تور جاشوان خالی است

اسبهای دیروزش از دکل گریزانند

پارسوماشمی‌بیند کاین چراغ‌سان خالی است

آتشی که روشن کرد شرق و غرب گیتی را

آتشی کزان آتش دیگ و دیگدان خالی است

آه ها اهورایی، اهرمن چه ها کرده است!

مسجدِ سلیماناز نعمت جهان خالی است

 

بوی نفت می‌آید، بوی مرگ می‌آید

آذرخش می‌داند قلب مردمان خالی است

باغبان نگاهم کن، ریشه در عطش دارم

تا نهال آتش هست،‌باغ این و آن خالی است!

پارسوماش(نام نخستین مسجد سلیمان): که بنیان گذاران آن «هخامنش» یا «چیش پش» بوده‌اند، را می‌توان اولین شهر آریائیان و نیای پاسارگاد و تخت جمشید نامید که آغازگر شهر نشینی پارسیان و ایجاد کشوری دانست که ایران می‌خوانیمش.در فاصله اواسط سده۹تا اوایل سده۷پیش از میلاد قومی آریایی به نام ‍«پارسوا»از دامنه‌های شمال غربی زاگرس و کوههای بختیاری به جلگه خوزستان فرود آمدندو «مسجدسلیمان»کنونی از جمله مناطقی بود که در آن سکنی گزیدند.این قوم نیمه بدوی که متکی بر معیشت شبانی و به ویژه تربیت اسب بودندبعد از آشنایی با کشاورزی و ترک کوچ نشینی در نواحی کوهپایه‌ای جلگه،شهر تازه‌ای بنا نهادند و آنرا به یاد سرزمین گذشته خود که «پارسوا» نامیده می‌شد«پارسوماش» خواندند.


پا نوشت:

1و2و3و6 تعابیر استاد عبدالجبار کاکایی است که اخیرا درتئوریشان در باب شناخت جریانات ادبی امروز، به پهنه ی تفکر و "ادب" ارائه فرموده اند.

4- در این اجاق موسع/هر شاخه جز هیمه ای نیست/در هرم بی منطق فقر/جز سوختن بیمه ای نیست

روضه در تکیه پروتستان هاص41

5- شعر مرگ عجیب هاجر نویدی را در راه ش 42 بخوانید.

7-ترانه تیتراژ 3ریال ملکوتی از آخرین و ملکوتی ترین آثار "استاد" است.

8-وارونگی از خود واقعیت است و طنز از حقیقت ماجراست است.

9-اتفاقا خود مودب از برخی شاعران دل پری دارد:

همین بس است فقط از بساط مردی تان

که در مقابل هر پیر زنی بلند شوید.


پی نوشت:

*گمان می کنم این چند خط نه تنها  به هدفش نرسید بلکه حتی برای اهل شعر هم بدون دانستن ماجرای نقد رجز مویه توسط جناب عبدالجار کاکایی خیلی قابل خواندن نباشدف باید شرح مفصلی از آن ماجرا را هر چند وقت یک با خواند.حداقل متن جناب استاد را که در واقع نه فقط از جانب جناب کاکایی و نه فقط درباره رجز مویه بود. بلکه از سوی نسلی بود که کاکایی نمادش است خطاب به نسلی که رجز مویه نماینده اش است.

*اما نقد رجز مویه امید مهدی نژاد چه ربطی دارد به مطلب؟

ربطش این که من بعد از آن ماجرا سراغ هر کتاب شعری که می روم "قصه سنگ و خشت" محمدکاظم کاظمی باشد یا "از نخلستان تا خیابان" یا "دادخواست" یا "بی خوابی عمیق" مهدی سیار یا "روضه در تکیه پروتستان ها"ی علی محمد مودب و.... به  طرز کاملا غیر منتظره ای می بینم نوشته: رجز مویه

چنان که خود جناب استاد هم اشاره داشتند"روی سخنشان با یک جریان منفعل و مدیریت شده و ستاینده محض" است نه با یک کتاب یا یک نفر

*نقد رجز مویه امید مهدی نژاد چه ربطی دارد به امثال بنده؟ ایضا همان طور که استاد اشاره فرمودند روی سخن شان به سمت  یک نسل است "سر چشمه آموزش نسلی شد..." تئوری جناب استاد کاکایی بیشتر از آنکه نقد خود رجز مویه باشد نقد مخاطبانش بود.

در ثانی من هم می خواستم با یک کامنت در بحث شرکت کنم که جناب مهدی نژاد دعوا را خاتمه داد وپذیرش کامنت در این باره  را مسدود؛ این مطلب و اشارات قضای همان کامنت است و بیشتر از یک کامنت هم نیست، برای ذکر اتفاقی که نشانه و مبدا سمبلیک بازتولید تکاملی انقلاب است  در حوزه شعر ؛ 

*نقد استاد کاکایی بر رجزمویه را به سان مانیفستمنجیانی که می خواهند با ریشه کنی نسل ما جامعه را از لوث هر آنکه غیر خودشان است -که  سوسکند همه - پاک کنند،سیو کرده هر چند وقت یک بار بخوانید.


 پ.ن (31 مرداد/4 روز بعد): فریادگریِ جناب مودب برای فقر مردم پژواک هایی چند میان مستضعفینی محروم از  هر رسانه ای داشته که بعضا دیواری کوتاه تر از اینجانب نیافته به من منتقل می کنند؛

شاید شد و وقتی همه شان را همین جا  آوردم تا معلوم شود در شرایطی که بحران مخاطب برخی را شره کرده (هر چند به روی خود نیاورند) شعر اگر شعر باشد مخاطب و موج تاثیر خود را خواهد داشت.

نقدا این کار از سر دغدغه ی جنابسید محمدمهدی شفیعیداشته باشیم تا بعد:

ای کاش که در مسیر مکتب بودیم

از دغدغه خلق لباللب بودیم

در دوره بی دردی شاعر ها کاش

هم درد و هم آهنگ "مودب" بودیم!

ظاهرا ایشان هم می رود که یک سوسیالیست بشود!

۰ نظر ۲۶ مرداد ۸۹ ، ۱۹:۳۰
مجتبی نامخواه
طبقه سه - فریاد فقر در جهان

 اللهم اغن "کل" فقیر...

 فرارسیدن ماه مبارک رمضان مبارک اما دو – سه نکته:

اول:

در این ماه بسیار زمزمه خواهیم کرد:

اللهم اغن "کل" فقیر... اللهم اشبع"کل"جائع...

دوم:

بد نیست بدانیم:

*مطابق آمار برنامه جهانی غذا سازمان ملل متحد(WFP)  هر سال حدود 11 میلیون کودک زیر 5 سال در جها ن تنها به دلیل گرسنگی جان خود را از دست می دهند.

ما در جهانی زندگی می کنیم که در آن هر ساعت بیش از 1250 کودک زیر 5 سال به تنها به دلیل گرسنگی جان خود را از دست می دهند.

به عبارتی می شود هر دقیقه بیش از 21 نفر.

این بدین معناست که از آن هنگام که شروع به خواندن این مطلب کرده اید تا همین جای مطلب حدود 4-5 کودک زیر 5 سال تنها به دلیل گرسنگی جان خود را از دست داده اند.

این تازه غیر از کودکان زیر 5 سالی است که به دلایل دیگری از جمله بیماری، جنگ و ... جان خود را از دست می دهند...

این تازه غیر از کودکان بالا 5 سال است...

*بنا بر گزارشصندوق کودکان سازمان ملل متحد(UNICEF)هر روز 4000 کودکتنها به دلیل آلودگی آب و نبود فاضلاب  می میرند. یعنی هر ساعت 180 کودک و هر دقیقه 3 کودک؛ یعنی در همین فاصله ای که شما این آمار را مطالعه کرده اید یکی دو کودک تنها به این دلیل جان خود را از دست داده اند...

در جهان  2.5میلیارد انسان فاضلاب ندارند و 900 میلیون نفر حتی آب آشامیدنی سالم هم ندارند...

آیا می توانیم خود را حتی یک لحظه جای مادر چهار هزار کودک امروز بگذاریم؟

آیا نفرت بار نیست زندگی در چنین سیاره ای؟

سوم:

اگر درباره چیزی دعا می کنیم، مسئول هم هستیم.

چهارم:

رمضان فرصت بی بدیلی است براینوسازی معنوی؛برای آنکه انسان چنان عمق و ژرفایی بیابد که بتواند پذیرای مسئولیتهای بزرگ باشد...

پنجم:

حواس مان باشد در این ماه به مرض یا به خود بعضیاهل معنادچار نشویم:

«بعضی ها اهل معنایند اما هیچ نگاهی به عدالت ندارند؛

این نمی شود.

اسلام معنویت بدون نگاه به مسائل اجتماعی وو سرنوشت انسان ها ندارد.

«من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم»

آدم معنوی که با ظلم می سازد، با طاغوت می سازد، با نظام ظالمانه و سلطه می سازد،

این چطور معنویتی است؟

این طور معنویت را ما نمی توانیم بفهمیم.»

(ره بر: 8/6/84)

حواسمان باشد یک بار این طور معنویت را نفهمیم؟! خیلی ها را می بینم که این طور معنویت را کاملا می فهمند و ترویج هم می کنند. و گاه خیال می کنند چون در جریان اخبار جلسات کاملا محرمانه "مرد خاکستری" هستند و فلان بولتن وروزنامه و...را هم می خوانند کاملا به مسائل اجتماعی نگاه می کنند! و دچار این جور معنویت نیستند، اما  بپرسی آخرین باری که فریاد فقر زده اند یادشان نیست؛

همه کسانی که نمی پرسند"این چطور معنویتی است؟"دچار این طور معنویت اند.

باشد که عبادات و نیایش های این ماه مان پشتوانه ای باشد برای فریاد هامان بر علیه ظلم؛ برعلیه فقر؛بر علیه شکاف طبقاتی؛ بر علیه طبقه مرفه جدید؛ بر علیه اسلام آمریکایی

 


پی نوشت:

خوب است این خاطره را هم از جناب رضا برجی بخوانیم،:

یک بار شب بیست و یکم رمضان در آفریقا در جایی مهمان بودیم و غذا مقداری مانده بود . با بچه ها رفتیم تا غذا را بین مردم گرسنه تقسیم کنیم. توی ترمینال شهری که ما در آن جا بودیم مردم از فرط گرسنگی رو زمین خوابیده بودند و واقعا توان آمدن تا دم ماشین ما و غذا گرفتن را هم نداشتند. (مصاحبه با مجله نیستان/ سال سوم/ ش25/ مهر1376)

 

۰ نظر ۲۴ مرداد ۸۹ ، ۱۹:۳۰
مجتبی نامخواه
طبقه سه - انسان شناسی انقلاب اسلامی(1)

 در آمدی بر انسان شناسی انسان انقلاب اسلامی

 

تحول انقلاب اسلامی در جامعه منجر به تولد انسان نوینی شده است و ما از آن غافلیم. تحول شگفت انگیز درونی انسان ها و ظهور بیرونی آن در قالب قیام لله در خرداد 42، به شکل گیری انقلابی منجر شد که جهان را تکان داد. همین بمب معادلاتی قرن اخیر، در جامعه ی خویش انسانی خلق کرد که بازشناسی و تداوم آن میتوانست بازتولید مداوم همان امواج تحولات رو به تعالی را در پی داشته باشد که این چنین نشده است. «انسان انقلاب اسلامی1»نادیده گرفته شده و ما میخواهیم بعد از انقلاب همان باشیم که از خرداد 42 به آن طرف بوده ایم. درست از همان هنگام و به همان میزان که به این انسان و این طرح نوین هویتی بی توجه شدیم، از امواج تحول آفرینی مان کاسته شد، تا الان که به اینجا رسیده ایم

***

 در این میان همان گونه که در تداوم اندیشه ی نظام مند انسان انقلاب اسلامی، «حکومت و نسبت با آن» نقش اساسی دارد، بر هم خوردن این نسبت نیز نقش اساسی در نسیان هویتی انقلاب اسلامی دارد. پس اگر هم بنا باشد تذکاری ما را با آن هویت اساسی متوجه کند، از بازسازی نسبت با حکومت آغاز می شود 

***

شناخت انسان انقلاب اسلامی، اما جدا از شناخت پدیده ی انقلاب اسلامی نیست

*** 

 تحولی درونی با مبدئیت خرداد  42 انسانی را پدیده آورده که آن انسان در بهمن 57 دست به انقلابی هم هجانبه با نگرشی اسلامی زده است

*** 

«انقلاب اسلامی» هم مبدأ معرفتی و تاریخی انسان انقلاب اسلامی است و هم مهم ترین دغدغه ای که بایسته های برخاسته از هویت این انسان، بدان حکم می کند

*** 

انقلاب اسلامی ما طلیعه ای از دوران جدید تاریخی است. از مبدأ معرفتی بهمن 57، دوران گذاری آغاز شده که آیینه ی تاریخ را نه در هزاره ی سوم که در قرن پانزدهم هجری رقم خواهد زد؛ نقاط عطف تاریخ شاید در جریان مشهور تاریخ اتفاق بیافتند (و صرفاً یک اتفاق هم شمرده شوند) اما برای جریان مهجوری که طلیعه ی تاریخ اش شکل گرفته، یک  موعود معرفتی به شمار میروند 

***

می توان برای پرهیز از اطاله ی خارج از حوصله به یک مثال اعلی توجه کرد :«بعثت» گرچه در سال چهلم عام الفیل اتفاق افتاد اما طلیعه ی دوران گذاری بود که بیش یک دهه بعد جریان تاریخ را از وضع موجودش به مسیر تاریخ هجری عبور داد. نیز گرچه بعثت از دیدگاه مشهورات دوران تاریخی اش یک اتفاق بود، اما با نگرش توحیدی به جهان یک وعده ی حتمی بود 

دیگر اینکه نقاط عطف تاریخ ساز هم در تولدشان و هم در تولید تاریخشان، از منطق خاص خود پیروی می کنند

***

انقلاب اسلامی ما هم گر چه در دوره ی مدرنیته متولد شد اما محصول زایمان غیرعادی تحولات اجتماعی مدرن بود و نه در تولدش و نه در تولید یک دورهی تاریخی، قواعد مشهور و مدرن عالم را به رسمیت نمی شناخت: بر تارک دستاوردهای تاریخ غرب، اکتشافات «سکرآوری» بود که انقلاب اسلامی را مست نکرد .عصر علم این کشف سکرآور را به ارمغان آورد که اصلاح امور «بستگی به تحول از بیرون» (یعنی از طریق ابزارهای علمی و اجتماعی) دارد، «نه تحول از درون» (چنانکه پولس رسول2از تولد انسان نو سخن میگفت)»3اما اینجا نه تنها انسان انقلاب اسلامی (انسان محصول انقلاب اسلامی) که اصل انقلاب اسلامی هم محصول یک تحول درونی بود.4تحولی درونی که انسانی نو (خارج از قواعد تولید و تحولِ انسان نو مدرن) خلق کرده بود و این انسان نو در سطح جامعه انقلابی پدید آورده بود که همان انقلاب بسان تحولی تکاملی «انسان انقلاب اسلامی» را خلق کرده بود اما ما آن  را در حوزه ی نظر و عمل جدی نگرفته ایم-مگر خود انقلاب اسلامی را جدی گرفته ایم؟- بنابراین بدیهی است بحث از آن چیزی در حد گفتگو از یک سری مبهمات باشد. خصوصاً اینکه در این نوشتار قرار نیست به تفصیل به این مطلب پرداخته شود

***   

 مشکله ی «نسیان هویتی» بر تمام مسایل سلبی و ایجابی انسان انقلاب اسلامی (از جمله در مورد نسبت اش با نظام جمهوری اسلامی) سایه گسترده و لازم است دست کم درنگی در مسأله ی انسان انقلاب اسلامی و ضرورت عطف توجه به آن داشته باشیم. برای این تأمل و برای اینکه در  فرصت کوتاه این نوشته تاملاتی عینی –تاریخی  داشته باشیم سراغ متفکر شهید حجت الاسلام محمدجواد باهنر می رویم، یکی از انسانهایی که میتوان او را انسان انقلاب اسلامی دانست، کسی که تفکراتش هرگز پشت دیوار مبدأ انقلاب اسلامی باقی نماند و درست به همین دلیل شخصیت فکری اش مدت هاست که پشت دیوار افکار عمومی و رسانه های ملی و غیرملی باقی مانده تا نشان های باشد بر نسیان انسان انقلاب اسلامی- هر چند عکس هایش شاید هنوز هم بر دیوارها پیدا شود-

***

متفکر شهید باهنر در پاییز سال 59، در حالی که هنوز  دو سال از انقلاب نگذشته بود در یک سخنرانی تحت عنوان «تغییر معیار ارزشهای انقلاب» در مهدیه ی تهران به غفلت از «انسان انقلاب» و «انسان سازی انقلاب» میپردازد: «ما گاهی برای تحلیل انقلابمان سرگرم مسایل اقتصادی، نظامی و سیاسی می شویم و از آن  مسایل عمیق معنوی که این انقلاب برای ما به ارمغان آورد غافل میمانیم» و آن بُعد عمیق معنوی از نظر این متفکر انقلاب این است: «این انقلاب انسان ساخت.»5

پیشنهاد شهید باهنر در برابر این غفلت، ذکر است و تبدیل فرصتهای اجتماعی موجود به نماد این ذکر:« من این مطلب را به این مناسبت در این جلسه ی با شکوه عنوان کردم که ان شاءالله در سخنرانی ها و دعاها و شعارها در جهت ساختن انسان ها و حرکت دادن به استعدادها و بارور کردن فضیلت ها در انسان ها باشد»6

البته نباید از «تأویل» انسان انقلاب به انسان درونگرا و راکد به عنوان نسخ های ایده آل با عقبه ی سیره ی سلف صالح، غافل بود. نباید تفکری غیر از اسلام انقلاب اسلامی محورهای اساسی این انسان را تحلیل کند، در انسان انقلاب محوریت با عدالتخواهی، توانمندی فکری و تحلیلی و  مسئولیت  است:« یعنی ما به سوی این پیش برویم که انسانهای حق طلب، عدالت خواه و راستگو باشند، قدرت تشخیص فکری آنها افزون شود؛ نسبت به حق وفادار و در راه خدا فداکار و وفادار و در قبال وظیفه شان متعهد باشند. یعنی در طریق ساختن انسان ها و بارور کردن فضیلت ها گام برداریم.»7

میبینیم که شهید باهنر در یک محفل مذهبی به صراحت از "انسان انقلاب" و "غفلت از آن" سخن می گوید  و همچنان که انقلاب اسلامی (به عنوان سازنده ی گونه ای جدید از انسان) را خود، معلول انسانی تحولی یافته در درون و انقلابی می دانند:« در انقلاب ما «انسان» فرهنگ اش عوض شد. وقتی فرهنگ فکری و خصلتی انسان های ما عوض شد و توانستند انقلاب کنند و پیروز شوند، انسان ها به گونه ای دیگر ساخته شوند و توانستند با انقلابی نو براساس معیارهای فرهنگی، انقلاب سیاسی، انقلاب اقتصادی و انقلاب نظامی به وجود آورند.»8

 تنها چنین انسانی است که میتوان آن را در برابر انقلاب مسئول دانست: «فراموش نکنیم ما در حال انقلاب و در متن آن هستیم، انقلاب تمام نشده است، فراموش نکنیم ما هر صبح که از خواب بیدار میشویم و در برابر انقلاب مان مسئول و موظفیم. باید «ببینیم» چه کاری میتوانیم انجام بدهیم برای اینکه انقلابمان را بارور سازیم و به ثمر برسانیم و پیش ببریم. بدانیم که حالا دیگر انقلاب با تک تک، گره و پیوند خورده است و هر فرد فرد، که کوتاهی کنیم به انقلاب لطمه زدهایم»9

 ***

ما درست در نقطه ای قرار داریم که از جهت شناخت انسان انقلاب اسلامی و انسان شناسی انقلاب اسلامی سال ها حرکت معکوس داشته ایم. به عنوان نمونه امروز حدود سه دهه از آن سخنان شهید باهنر گذشته، اما ما از نقطه ی طرح آن سخنان نه تنها سه دهه، گامی به پیش برنداشته ایم، مثلاً به سمت طرح دغدغه های اصلی تفکر انقلاب درباره ی «انسان»،در محافل علمی (حوزهها و دانشگاهها) حرکت نکرده ایم بلکه حتی محافل مذهبی مان هم از همان نقطه سی سال پیش در این باره عقب ترند و از تکرار همان حرف ها هم  بازمانده اند و ما حتی در نقطه ی سی سال پیش هم در جا نزده ایم. به عنوان نمونه هر سه سخنرانی موررد اشاره از متفکر شهید باهنر در مساجد و مهدیه تهران ایراد شده است که برای مقایسه سیر عقبگرد مان می توان محتوای آن را با معادل کنونی شان مقایسه کرد...


پانوشت:

۱-سوء تفاهمی که در درآمدی بر انسان شناسی انقلاب اسلامی در صدد رفع آن هستیم نادیده گرفتن«انسان انقلاب اسلامی» است، نه تفاوت برداشت های موجود از آن؛ چه آنکه با با تمام نادیده گرفته شدن انسانِ انقلاب اسلامی، باز هم تکاپوهایی در عطف توجه به این مسأله وجود دارد و قاعدتا در این باب دیگاه هایی متفاوت وجود دارد. مبنای این یادداشت در سخن گفتن از انسان انقلاب اسلامی، همان اشاره هایی است که در متن آمده و نه غیر آن.

2-حضرت پولس یا بولس نبی(ص)، سومین پیامبرِ اهل قریهی انطاکیه بوده و در قرآن در آیه ی14 سوره ی یاسین به ماجرای این پیامبر اشاره شده است.

3-بومر، فرانکلین لوفان.جریان های بزرگ در تاریخ اندیشه غربی، ترجمه ی حسین بشیریه، ص326

4-بنیانگذار انقلاب اسلامی در موارد متعدد بر این تحلیل تأکید دارند

5-باهنر، محمد جواد،فرهنگ انقلاب اسلامی، صص106- 107

6-همان

7-همان

8-همان

9-همان ص264


پی نوشت:

یکی از مهمترین موضوعاتی که به یاری خدا در این دفترچه یادداشت بدان پرداخته خواهد شدانسان شناسی انقلاب اسلامیخواهد بود هم از منظر مفهومی و هم از منظر مطالعات موردی؛ هم انسان شناسی انقلاب اسلامی و هم شناخت انسان های انقلاب اسلامی؛

این نوشته اما ماجرایی دیگر هم دارد.در اصل پاره ای است از یکی از مقاله هایی که یکی دو سال قبل در جایی نوشته بودم.چند  وقت پیش همین جوری ای میلم را به مثابه یک دفترخاطرات رو به عقب مرور می کردم،که به فایلی از آن برخوردم .دیدم بد نیست این تکه از آن را به عنوان درآمد بحثی که بنا داشتم بعدها نوشتن در باره اش را شروع کنم ،در یک پست قرار دهم به این ترتیب معضله ی بزرگ تایپ را دور زده و شروع انتشار مطالبی با موضوع انسان شناسی انقلاب را جلوتر بیاندازم.البته دشوار بودن نثرش را تا حدودی قبول دارم مخصوصا که وبلاگ این "جدی بازی" ها رو برنمی دارد اما خب چاره چیست که اصل آن مقاله هم در واقع خلاصه ی نوشته ای 200-300 صفحه ای بود که تصدیق می فرمایید نمی شد با این حد از خلاصه سازی ساده ترش کرد. البته مطلب برای بازنشردر وبلاگ تا حد زیادی  مجددا ویراسته شده است. 

۰ نظر ۰۹ مرداد ۸۹ ، ۱۹:۳۰
مجتبی نامخواه