جامعهشناسی جشنواره عمار/3
درآمدی بر جامعه شناسی جشنواره عمار (۲): عمار و فلسفهی انقلاب اسلامی
جشنواره عمار چگونه موجودی است که از هنجارهای عرضه (اکران) و مصرف (مخاطب) در سینمای ایران تبعیت نمیکند؟ پیش از این از اهمیت بازشناسی این موجود اجتماعی سخن گفته شد.[i]از اینکه امروز وضعیت علوم اجتماعی در ایران به گونهای نیست که در این شناخت، کاری از دستش برآید. از این که خودِ عمار، بیش از هر کس دیگر به این خودآگاهی و شناخت موجودیت اجتماعی خود نیاز دارد.
برای فهم هویت جشنواره ی عمار و تبیین عبور این جشنواره از هنجارهای فوق، احتمالا علاوه بر زمینه ی «جشنواره» و «سینما» باید به بُعد مهمتری از جشنواره ی فیلم عمار توجه کرد و آن نسبتی است که این جشنواره با «انقلاب اسلامی» دارد. در واقع آنچه عمار را عمار کرده و چیستی آن را شکل داده است، صرفا جشنواره ی سینمایی بودن آن نیست؛ بلکه تقربی است که به انقلاب اسلامی دارد. همین نسبت است که زمینه عبور این جشنواره، از مشخصه های جغرافیایی- اجتماعی مخاطبان سینما در ایران شده است. بنابراین آنچه هنجارشکنی می نمایاند، در اصل هنجار شکنی نیست، ترازی است که در بستر جامعه ی مخاطبان انقلاب اسلامی قابل فهم است.
اما به نوعی تا همین بخش از فرضیه را می توان از دو جهت مورد پرسش و مناقشه قرار داد. یکی اینکه انقلاب اسلامی چیست که امکان تقرب به آن متصور است؟ دیگر اینکه از میان این همه پدیده ی فرهنگی منتسب به انقلاب اسلامی و اصطلاحا «انقلابی»، چرا این زمینه ی اقبال برای عمار روی می دهد؟ پاسخ به این دو پرسش تشریح فرضیه مورد نظر را تکمیل می کند.
برای پاسخ به پرسش اول – اجمالا- باید به سطح هستیشناختی درکِ انقلاب اسلامی اشاره کرد. اینکه انقلاب اسلامی علاوه بر یک تحول تاریخی- اجتماعی که در فهمی جامعه شناختی قابل درک است، واجد ماهیتی هستیشناختی و فلسفی نیز هست که درک آن منوط به فهم فلسفه ی انقلاب اسلامی است. ماهیت انقلاب اسلامی چیست؟ این پرسشی است که از اولین روزهای تکوین و تکون انقلاب اسلامی مطرح بوده است و یکی از خطوط مهم اندیشه ی رهبران و تئوریسینهای اصیل انقلاب اسلامی در تشریح این فلسفه شکل گرفته است و با یک درون فهمی در مطالعه آثار رهبران انقلاب اسلامی برای فهم چیستی آن، کاملا قابل بازخوانی است[ii]. چکیده پاسخ به پرسش از ماهیت انقلاب اسلامی، در یک سهگانه صورتبندی میشود. سهگانهای که در درکی توحیدی، توأمان و یگانه شده اند. این سه گانه سه خواست فطری- تاریخی و همگانی است: معنویتخواهی، عدالتخواهی و آزادیخواهی که ذیل توحید به یک وحدت رسیده و ماهیت انقلاب اسلامی را برمیسازند. البته این درک فلسفی از انقلاب اسلامی منفک از درک جامعهشناختی از آن نیست و به نوعی در طول جامعه شناسی انقلاب اسلامی قرار دارد. (بسط و بررسی این مطلب بماند برای فرصتی دیگر).
به هر حال مراد از تقرب جشنواره ی عمار یا هر پدیده ی فرهنگی دیگر به انقلاب اسلامی، تقرب به این ماهیت است.
اما در پاسخ به این پرسش که «از میان این همه پدیده ی فرهنگی منتسب به انقلاب اسلامی و «انقلابی»، چرا در مورد جشنواره ی عمار این اقبال و هنجارشکنی روی میدهد؟» در پاسخ به این پرسش باید نسبت جشنوارهی عمار با انقلاب اسلامی را به خوبی تشریح کرد. اساسا چه موقع یک پدیده یا محصول فرهنگی «انقلابی» (منتسب به انقلاب اسلامی) است و چه موقع نه؟ گاه در این زمینه تعریفها مبتنی بر محور تولید کنندهی اثر است. یک کار هنری یا فرهنگی هنگامی انقلابی که هنرمند و خالق اثر انقلابی باشد. مشکل این تعاریف اینجاست که اولا یک هنرمند میتواند به لحاظ شخصی دلبستهی انقلاب باشد، اما این وضعیت در مورد اثر او لزوما صادق نباشد. و یا حتی اثر او هم دلبسته ی انقلاب باشد و اما این دلبستگی نه به سه خواست فلسفی انقلاب اسلامی؛ که به برخی عوارضِ همراه انقلاب باشد. مشکل دیگر این نگاه این است که در تعریف «هنرمند» انقلابی، عمدتا زمینه ی تعریف را جغرافیای سیاسی جامعه و جبههبندیهای درونی آن تلقی میشود.
پاسخ دیگر به تعریف یک اثر هنریِ انقلابی، رویکردی تاریخی دارد. در این تعریف یک اثر هنری هنگامی منسوب به انقلاب اسلامی است که در زمینه تاریخی آن قرار داشته باشد. و همچنین تعاریف دیگری هم وجود دارد. اما منطقی که نسبت جشنوارهی عمار با انقلاب اسلامی را تشریح میکند، هیچ یک از اینها نیست.
برای تشریح این نسبت مقدمتًا باید دربارهی استدلالی استعاری «قرب مسائل» توضیحی داده شود؛ در عرفان اسلامی از دو مسیر تقرب به خدا گفتگو می شود: «قرب فرائض» و «قرب نوافل»؛ این مفهومی است که در زمینهی تقرب توحیدی افراد وجود دارد. میتوان این پرسش را پرسید که این تقرب در عرصه اجتماعی چه صورتی دارد؟ وقتی توحید به جامعه میآید و نهضتی برای برپایی جامعهی توحیدی شکل میگیرد، تقرب به این حرکت در راستای توحید اجتماعی چگونه است؟ چگونه میتوان به یک حرکت توحیدی در جامعه و تاریخ نزدیک شد؟ در این جا میتوان برای تشریح این چگونگی از مفهوم «قرب مسائل» استفاده کرد: وقتی میخواهیم به یک حرکت در مسیر توحید اجتماعی – مثلا انقلاب اسلامی- نزدیک شویم، باید آنچه مبتنی بر معرفتشناسی آن حرکت «مسئله» است، برای ما هم مسئله باشد.
۱- براین اساس میتوان فرضیهای که وضعیت پیش گفته در مورد جشنوارهی عمار را تشریح میکند، این چنین تکمیل کرد که عمار انقلابی است نه به معنای اینکه دغدغهی تاریخ انقلاب را دارد، عمار انقلابی است نه چون دستاندرکاران و تولیدکنندگان آثار آن انقلابی هستند، بلکه به این دلیل که افق مسئلههایش با ماهیت انقلاب اسلامی و سه خواست تاریخی- فطری آن قرابت زیادی دارد. بر اساس این فرضیه اگر با هر روشی، مضامین بازنمایی شده در عموم آثار جشنواره عمار مقولهبندی شوند، ذیل یکی از این سه بعد از ماهیت یکپارچهی انقلاب اسلامی قرار میگیرند. (و به نظر من که کم و بیش آثار این جشنواره را دیدهام، این مسئله کاملا قابل اثبات است هر چند از حوصله و توان این نوشته خارج است).
بنابراین فاصلهای که هویت اجتماعی جشنوارهی عمار دارد، با فلسفه و ماهیت انقلاب اسلامی، به غایت اندک است. اگر ماهیت انقلاب که مسائلش در چارچوب آن سامان مییابد را عدالتخواهی، آزادیخواهی و منویت خواهی توأمان و توحیدی بدانیم، جشنوارهی عمار با قرب مسائل خود به ذات انقلاب اسلامی نزدیک شده است؛ و این راز موفقیت این جشنواره است. غیر از این چه تبیینی میتوان داشت از رفتن یک جشنواره تا قلب شهرستانها و روستاها؟ از نگاه غیر ابژهای یک جشنواره به مردم محروم و روستاها؟
در جامعهی ما و ساختار فرهنگی شبه دولتی، آن بستر بروز رانتهایی است که خود را در جشنوارههای رنگارنگ نشان داده است؛ اینجا بهشت جشنوارههاست و جشنوارهی مردمی عمار، رقیب رانتی کم ندارد. اما چرا از میان این همه، این جشنواره ضریب نفوذ اجتماعی را داشته است؟ پاسخ روشن است: آن روستایی و شهرستانی مخاطب جشنواره، نه برگزار کنندگان جشنواره را میشناسد، نه کارگردان را و نه …؛ او مسئلههای خاص خود را دارد و توجهش به عمار به این دلیل است که عمار به دلیل تقرب به انقلاب اسلامی از طریق قرب مسائل، به خواستها و زبان فطری- تاریخی آنها نزدیک شده است.[iii]
2- نباید مجادله با انکارکنندگان، جشنوارهی عمار را از تذکر این تقرب باز دارد. همهی آنچه درباب جامعهشناسی جشنواره عمار آمد، برای سوی دیگر مجادله قابل قبول نیست؛ مخاطب این نوشته هم آن سویِ دیگر نیست. دغدغه این جاست که مجادله با اشرافیت روشنفکری، عماریها را به این وادی بکشاند انقلابی بودن این جشنواره را به مذهبی بودن تولیدکنندگان یا توجه به تاریخ انقلاب و نهایتا انقلاب تاریخی فروبکاهند. این خوب است که جشنوارهی عمار تعمد داشته باشد در حزباللهی بودن؛ اما اگر جشنوارهی عمار مراقب قرب مسائل خود به ماهیت انقلاب اسلامی نباشد، میشود یک جشنواره کلیشهای بغل دست خیلی دیگر از جشنوارهها . اگر تبیین عمیقی از انقلابی بودن جشنواره عمار وجود نداشته باشد و بر اساس آن این جشنواره پایش نشود و اگر باب تعریف قشری و سطحی از انقلابیبودن جشنوارهی عمار بسته نشود، چرا سی سال بعد و جشنوارهی سی و پنجم عمار، به همین جایی نرسد که امروز جشنواره فیلم فجر رسیده است؟
[i]. ن.ک به یادداشت: «پرسش از جامعهشناسی جشنواره عمار»
[ii]. به عنوان یک منبع چکیده، روشن و مدون میتوان به کتاب «پیرامون انقلاب اسلامی»، از آخرین آثار استادمطهری اشاره کرد. (سخنرانیهای این کتاب تنها چند هفته پس از پیروزی انقلاب اسلامی و البته چند هفته پیش از شهادت ایشان انجام شده است.) البته اخیرا این کتاب با کتاب «پیرامون جمهوری اسلامی» ادغام و تحت عنوان «آیندهی انقلاب اسلامی» منتشر شده است.
[iii]. اتفاقا یکی از مهمترین مشخصههای انقلاب اسلامی عمومیت اجتماعی آن است. فراگیری انقلاب اسلامی در همه «ابعاد جغرافیایی» و «اقشار اجتماعی» مسئلهای است که حتی در انقلابهای بزرگ هم دیده نمیشود. امام خمینی این بعد از انقلاب اسلامی را با ایدهی انقلاب انسانی تشریح میکنند. ایشان در گفتارهای خود به وضوح «از گسترشى که در همه جاى ایران به وجود آمده» سخن به میان میآورند و به فراگیری جغرافیایی انقلاب اسلامی اشاره دارند. به اینکه مبارزه برای انقلاب اسلامی در «دهات کمره» و «دهات چاپلق» و «قریه حسن فلک» هم رفته و دنبال میشود. (صحیفه امام، ج۶، ص: ۴۹۰- ۴۹۳) هر چند بحث ها و استدلالهای امام خمینی در این باره مفصل است.
منتشر شده درعلوم اجتماعی اسلامی ایرانی